
افغانستان و مردم آزاده آن به رنگین کمال میماندکه دارای فرهنگ غنی و قدیم بوده و درهر دوره های تاريخی شگوفاییفرهنگ و تمدن در کشور شگفته و بعضا نسبت تغییرات ساسی و حاکمین ناکام و دست نشانده؛ خموشی اختیار نموده است. اما شگوفانی های ادوار مختلف را تاریخ فراموش نکرده و دوباره درخشان گردیده و میگردد. هنرهای نقاشی؛ هیکل تراشی؛ صنایع دستی ؛ هنر معماری و مهندی و خطاطی موسیقی و هنر تمثیل را میتوانیم از دوره های خیلی قدیم به استناد شواهد تاریخی دراثر کشفیات جدید درمی یابیم. مطالعه آثار و مدنیت تاریخی سرزمین ما را روشن میسازد که کشورما دارای تمدن خیلی پیشرفته و فرهنگ غنی تاریخی درمنطقه میباشد. این تمدن و شگوفایی قبل از تمدن یونان بوده میتواند. درگذشته سر زمینی که آريانا؛ پس از آن خراسان و حالا افغانستان نامیده میشود در طول تاريخ فراز و نشیب فراوان فرهنگی رااز زشتی روزگار دیده است. بعد از دوره رسنساس و که اروپا پایش به قاره آسیاه و افریقا باز گردید و متوجه تمدن پیشرفته دو قاره شدند. زمین شناسان به مرور زمان در پی شگافتن زمین شدند که تمدن های قدیم رااز زیر خاک برون آورند.. انسانها معاصر از تمدن قدیم شینده و یاخوانده اند مگردر عصر حاضر نظر به پیشرفت و سایل تکانالوژی جدید کشفیات بیشتر بدست آمده است و توام بدست نشرات جمعی میرسد و از پیدایش اثار قدیم غنامندی فرهنگی وطن بیشتر باخبر میشویم. در این اواخر کتاب که توسط یک خانم پروفیسور مصری بنام »عفاف السید زیدان« تحت عنوان »مصریه البلاد الافغان « نوشته شده است؛ بدستم رسید و مطالعه نمودم. او در کشور ما به تحقيقات علمی؛ ادبي و فرهنگی پرداخته و در مورد زبان فارسی و شعرای پارسی زبان» عنصری بلخی و امیر خسرو بلخی؛بخاطر دکتوراي خوش پرداخت و اما به آن دو شاعر بسنده نشد و به معرفی سایر شعرا ؛ و دانشمندان فرهنگ و ادیبان چون : فرخ سیستانی؛ سنایی غزنوی ؛ ابوالقاسم فردوس و استاد سخن خیلل الله خلیلی؛ استاد عبدالحق بیتاب؛ استاد فکری سلجوقي صلاح الدين سلجوقي ؛ عبدالرحمن پژواک؛ شائق جمال؛ انور بسمل؛ صوفي عشقری؛ حنيف بلخی؛ عبدالحق واله و رابعه بلخی تحقيقات انجام داده و در باره فرهنگ غنی افغانستان و مردم بافرهنگ و ادیب ؛ رسوم و عادات شان و شرح حال شاعران و ادیبان عزیزالقدر ما که فرسخ ها دور در جغرفیای سرزمین عرب قرار دارد ميراث فرهنگی مارا آنچه مستحق اند؛
طی چندین کنفرانس و تحرير کتاب اش گزارشات در دانشگاه الا زهر انجام داده است و كتاب علمی او در رديف با ارزش ترین کتابهای علمی در دانشگاه و کتابخانه الا زهر و سایر کتابخانه های مصر جهت تحقيق و شناخت سرزمین معجزه آساء « افغانستان »مورد استفاده قرار میگیرد..او متیقین است که در سرزمین موجزه آسای افغانستان بر علاوه ي شیران جنگجو که همیشه درمقابل تجاوزات اجنبي دلیرانه جنگیده اند؛ مردمان ادیب و شعراء با شعر و موسیقی و تمام هنرهای هفتگانه متولد میشوند. از آن جایکه شعر و موسیقی باهم پیوند ناگسستنی دارد؛ معلوم میشود که آواز خوانان هم در آن ادوار موجود بوده است. اما شور بختانه که در اثر تهاجم اجنبي ها در هر دوره آثار و تمدن ما آسیب دیده و بسیار آن منهدم و یا چپاول گردیده است. در چشم عمر ما اصول درسی وطن در باره این تمدن غنی و چشم گیر هیچ کتابی درمورد حوزه تمدنی از طرف بعضی حکام و یا توسط انجمن ی تحریر نيافته و در مکاتب و دانشگاه ها تدرس نشده است. بعداٌ که پای زمین شناسان فرانسوی درافغانستان باز شد؛ شادروان علی احمد خان کهزاد بنام حوزه تمدنی آیانا یک کتاب دو جلدی نوشت و آنهم برای فعلا بدسترس نمی باشد. در باره هنر و فرهنگ در مجموع هنرهای زيبا؛ جناب پروفیسور داکتر عنایت الله شهرانی بیشترین کتب را در باره خطاطان؛ نقاشان؛ هیکل تراشان ؛ زبان های مختلف و نژادهای رنگین و مذاهب سرزمین افغانستان نوشته است. بخصوص در باره موسیقی و هنرمندان آواز خوان بصورت منفردانه ؛ یا جمعی از گروپ هنرمندان؛ کتاب های متعدد و خیلی جامع نوشته کرده است؛ که قرن بیست را در بردارد. از برکت قلم اخلاص این دانشمند مطالب زیاد درباره تاریخ اقوام؛ نژاد ها ؛زبان ها؛ شعرا ؛ نویسندگان؛ نقاشنان و هیکل تراشان درقرن بیست معلومات بدست أمده است و مرجع خوب تحقیق برای امروز و نسل آینده ما میباشد.

در سال » ۱۹۷۴« م- مكتب مسلکی موزیک درکارته چهار؛ سرک دهبوری کابل توسط اطریشی ها ایجاد و توسط استادان آن کشور تدريس میگردید. ریاست تعلیمات تخنیکی و مسلکی وزارت تحصیلات عالی بربیناد آن مکتب؛ کورس های موسیقی مکتب موزیک اطریشی ها افغانستان را ترک نمودند و بعد از رفتن اساتید اطریشی به کشور شان تا ۱۹۸۸م فعال نگهداشته شده بود.
در سال (۱۹۸۸ م) این نهاد با مکتب صنایع که تحت مدریت پروفیسور غلام محمد میمنگی فعال شد و بعد از وی توسط استاد عبدالغفور برشنا ادامه پیدا کرد؛ ادغام شد و با ادغام آن دو» صنایع و موزیک» هنرهای زیبا ایجاد گردید که لیسه مسلکی موزیک یکی از دیپارتمنت های آنرا تشکیل میدهد. از آن جایکه درباره تمدن فرهنگی و ادبی حرف های گفته شد؛ بهتر خواهد درباره شعراء گرانقدر قرن بیست و یک که بسیار ایشان الحمدالله حيات دارند؛ نماینده گی از فرهنگ عنی قرن حاضر را میدارند؛ تحقق و پوژهشی طی کنفرانسها و نوشته های تحقیقی آغاز نمایم..
وارث الشعرا نذیر ظفر یکتن از شعراء جوان ؛ ژورنالست آگاه؛ نویسنده توانا و بااحساس وطن که هر سروده وی از احساس پاک وطن دوستی؛ مردم سالاری سر چشمه می گیرد؛ بپردازم. نذیر ظفر آهینه روشن و قدنمای جغرافیای افغانستان است. اشعارش از واقعیت های خونین جنگ های چهل سال اخیر؛ قامت خمیده و چهره خاک آلود مادر وطن؛ عشق و مردم دوستی سرچشمه گرفته است؛ میباشد.
وارث الشعراء ظفر با همه در شواری های هجرت؛ رنج دور وطن را روی شانه هایش حمل میکند و غم های وطن وغم ها و درد های مردم وطنش را با بارز ترن واژه های زبان پارسی بتصور میکشد. شعر و ادب ویژگی و مقاومت خودش را دارد و در هنر اصيل شعر ظفر بازتاب میگردد و شاعر را به یک مكتب ادبی تبديل میکند. آثار این مكتب به یک انرژی مبدل میشود که با لای ادیبان امروز و فردا اثر میگذار بوده و نسل های بعد را با به جاگذاشتن شعر و نثرش بالنده خواهد ساخت . وارث العشرای وطن چون نهال سر سبز از دامان خانواده ادب و پرفیض سر بر آورده و چون چهل چراغ در انجمن شعر و ادب در خشیده است. چنانچه خود میگوید:
زاده ای گردیزم و پرورده کابل زمین = تاجکم دری زبانم ؛ فخر میباشد همین
محترم ظفر را در شهر پر عطوفت کابل نمی پالیم ؛ بلکه در هجرت آباد که فرسخ ها کیلو متر از میهن آبایی اش فاصله دارد؛ می یابیم . او با همه علم و دانایي که درسنه دارد بخاطر امرار مشعیت در دم و دستگاه کشوری زحمت میکشد که غرش طیاراتش همه بلبلان شعر و ادب ما را چون پرندگاه مهاجر بسوي اوقیانوس های دور به پرواز در أورد و آواره ساخت. ما نبايد منتظر بمانیم که صد سال بعد یک پروفیسور عفاف السيد زيدان دیگری بیایید و در باره این مشعل داران هنر وادب قرن بوست ویک ما تحقيقات انجام دهد و یا یکتن از همسایه های ناخلف آثارش را بنام همشری خود رقم بزند. کابل؛ هرات؛ غزنه و بلخ به معادن الماس میماند که چشم و دست متعرضان بدان دوخته شده است. نگذارید که الماس های درخشنده مان مکدر شوند و نسل های فردای مابا نیش قلم بجنگند؛ که چون الماس کوه نور این جواهر مربوط به وطن ماست. مثال؛ سید جمال الدين افغان؛ مولانا جلال الدين محمد بلخی ؛ ابن سینای بلخی؛ عنصري بلخی ؛ سنایی غزنوی؛ فریدالدین عطار؛ نورالدين عبدالرحمن جامی و زردشت؛ حتیٌ رابعه بلخی و غيره ادیبان و دانشمندان هنر آفرین این وطن.
اشعار وارث الشعرء ظفرگرامی بااستعمال واژه های رنگین و دلپزیرش پل ارتباط میان کبوتران مهاجر و هموطنان در میهن ما میباشند و انعکاس دهندهء درد و الم مردم میهن ماست: ( وطن خاکت شوم جان تو زخمیست ) و یا (سوخت میهن کس نگفت کار منست) این هم دو شعرانقلابی او را بطور نمونه در اینجا تذكر میدهم.
وطن خاكت شوم جان تو زخميست
سراسر كوه و دامان تو زخميست
نگه كردم به بگرام و شمالي
ز كابل تا به پروان تو زخميست
به تپه رفتم و خوردم تاثر
نظر كردم كه پغمان تو زخميست
گذشتم از سر پل با غم و درد
غم و دردا كه شبرغان تو زخميست
چكد خون از انار قندهارت
يقينم شد درختان تو زخميست
نمي ايد صداي عندليبان
به باغ و راغ مرغان تو زخميست
به هر جا رمه ها رم كرده از ترس
به خون افتاده، چوپان تو زخميست
جراحت ديده اهو و پلنگت
به دشت و كوه حيوان تو زخميست
لب هر كشتزارت خشك ديدم
گمانم ابر نيسان تو زخميست
وطن شبهاي تارت را بنازم
چرا يكسر چراغان تو زخميست
به خاكبازي اطفالت بميرم
كه روي خاك طفلان تو زخميست
تو بودي مسكن مهمان نوازي
كنون از جور مهمان تو زخميست
بسي اواره گانت ديده ام من
مهاجر هاي عريان تو زخميست
ز بس اشعارم از غم خون چكان است
مرا گفتند ديوان تو زخميست
شنيدم هاتف اي بهر (ظفر)گفت
طبيب درد و درمان تو زخميست
*******
سوخت میهن کس نگفت کار منست
کس نگفت این جرم کردار منست
قتل هاشد کس نگفت من قاتلم
کس نگفت این ظلم رفتار منست
چور شد مال و ماع هموطن
کس نگفت مال وطن دار منست
مکتب و دفتر به آتش در گرفت
کس نگفت از ملت خوار منست
خصم بر دزدی به میهن سرکشید
کس نگفت این دزد همکار منست
زن به زیر دره و سنگسار مرد
کس نگفت این خواهر زار منست
برگدایی مرد و زن در جاده خفت
کس نگفت این شرم رخسار منست
دزدی معدن بشام تیره شد
کس نگفت این ثروت انبار منست
هر که آمد هر چه کرد هرچه ربود
کس نگفت این ضد افکار منست
وارث اشعراء نذیر ظفر