و هنرمند واقعی هرگز نمی‌میرد!«شاه ولی ولی ترانه ساز» : کاوه شفق

شاید تاثیر شرایط فلاکتبارِ جنگِ دوامدار است که از پهلوی داشته‌ها و ارزش‌های بزرگ فرهنگیِ مان بی‌تفاوت می‌گذریم.

یکی از این داشته‌ها و ارزش‌های فرهنگی افغانستانِ معاصر، بدونِ شک استاد شاه‌ولی ولی “ترانه‌ساز” است.

اگر انقلاب را در تعریف وسیع اش در نظر بگیریم، یکی از اندک شخصیت‌هایی که در ذهنیت اجتماعی جامعه‌ی ما باعث دگرگونی یا انقلابِ فرهنگی گردید، بی چون‌و‌چرا استاد ترانه‌ساز نیز بود! چرا؟

جامعه‌ی از هر نگاه عقب‌افتاده، سنتی و دین‌زده‌ی ما را در نیمه‌ی اول قرن بیست در نظر بگیرید که اکثریت مردم  موسیقی را شغلِ مردمانِ بدکاره، بداخلاق و مضر برای جامعه و دین می‌پنداشتند و دست‌اندرکارانِ موسیقی را با تحقیر و توهین “دلاک” صدا می‌زدند و اگر بانویی مثلن آواز می‌خواند، در ذهنِ مردم یک فاحشه‌ی تمام‌عیار بود، نیازی هم به سند نداشتند، زیرا باور همین بود. برای مردم عیب بزرگ بود اگر فرزند شان علاقه‌مندی به هنر نوازنده‌گی یا آوازخوانی نشان می‌داد، زیرا از فشار اجتماعی، ترد‌شدن، انگشت‌نما‌شدن و “بی‌آبرویی” می‌ترسیدند.

در چنین وضعیتی که تعصب و فشار‌های خِرَدستیزِ جمعی در سراسرِ کشور حاکم بود، ناگهان جوانانی مانند شاه‌ولی ولی، فرزند محمد‌ولی‌خان دروازی که وزیر و وکیلِ شاه امان‌الله بود، فضل احمد نینواز، فرزند فیض‌محمد ذکریا که وزیر در دوره‌های مختلف بود، جلیل زلاند که از فامیل‌های سرشناس کابل و خسربره‌ی میرزا محمد مهدی چنداولی بود و حفیظ‌الله خیال داخل عرصه‌ی موسیقی شدند، جالب‌تر هم این‌که این جوانان رفتند و در همان خرابات و از اساتید موسیقیِ خرابات الفبای موسیقی را آموختند، همان خراباتی که مردم از روی تعصب و نادانی با نگاهِ حقارت‌آمیز سویش نگاه می‌کرد. این جوانان برخلافِ خواستِ فامیل‌های‌شان به موسیقی رو آوردند، در مقابلِ خیلی ناملایمتی‌ها، ترد‌شدن‌ها، تحقیرشدن‌ها و ترک‌شدن‌ها ایستاده‌گی کردند اما تحت فشار اجتماعی از عشق شان، یعنی از موسیقی دست برنداشتند. 

این جوانان، به قول مردمِ آن‌زمان، از فامیل‌های سرشناس و شهری، وقتی با حلقه‌های دوستان شان محافل موسیقی برپا کردند و آهسته آهسته طرف پذیرش فامیل‌ها قرار گرفتند و در میان مردم با احترامِ خاص با اساتیدِ خرابات برخورد کردند و مردم را متوجه هنر موسیقی و توانایی‌های اساتید خرابات نمودند، رفته رفته ذهنیتِ مردم در رابطه با موسیقی دگرگون (منقلب) شد، جوانان بیشتری به موسیقی رو آوردند و این بود که احمد ظاهری، احمد‌ولی‌یی، ظاهرهویدایی، سلمایی، مهوشی، ژیلایی و غیره به وجود آمدند و با اجرای کامپوز‌های همین ترانه‌ساز، نینواز، خیال، زلاند و دیگران باغِ روحِ مردم را آبیاری کردند؛ آن وقت بود که اگر نه همه مردم ولی کتله‌ی چشم‌گیری از مردم پذیرفتند که موسیقی هنر است و راه برای نسل‌های بعدی هموار گردید. آیا این دگرگونی در ذهنیت اجتماعی یک انقلاب فرهنگی نیست؟

مقصد این نیست که فقط همین چهار بزرگوار به تنهایی سبب این انقلاب شدند بلکه در پهلوی علت‌های دیگر این جوانان نیز از مهره‌های مهم در این دگرگونی به‌حساب می‌روند.

استاد ترانه‌ساز، پس از آموختن موسیقی نزد اساتید خرابات، به یکی از شخصیت‌های بسیار مهم، ارزشمند و بزرگ در موسیقی معاصر افغانستان در هنر کامپوزسازی مبدل شد، کامپوزهای ماندگار ارائه داد که تا همین امروز نسل به نسل تکرارن از جانب آواز خوانانِ مختلف از نسل‌های مختلف اجرا می‌شوند و هنوز که هنوز است، گردِ کهنه‌گی روی شان ننشسته است، به طور مثال این آهنگ‌ها از احمد ظاهر:

تو با منی، امشب از باده خرابم کن و بگذار بمیرم، اگر زخلق ملامت، او بانو بانو جانا، تو به یک دشتِ پر از گل، ای به دیده ام تاریک، تو برایم مقدسی و ده‌ها کامپوز ماندگار دیگر.

از احمد ولی: پیمانه بده که خمار هستم، گریه می‌کنم به‌خدا،   با کسی جز تو آشنا نشوم، هنوزم هنوزم به یاد من هستی که توسط استاد الطاف‌حسین، فرزند استادسرآهنگ اجرا شد و تا امروز آن‌را بهترین آهنگ استاد الطاف‌حسین می‌دانند، هم‌چنان برای بانو سلما، استاد مهوش، حیدرسلیم، سید عمر و خیلی آوازخوانانِ سرشناس کامپوز‌های فراوان و دلنشین ساخت که تا امروز از جمله‌ی بهترین آهنگ‌ها در موسیقی معاصر افغانستان به حساب می‌روند.

پس از تجاوز روس‌ها در افغانستان، استاد ترانه‌ساز نیز مانند هزاران هموطن دیگر در همراهی با فامیل، کشور را ترک کرد و عازم آمریکا شد. درست چهل سال قبل از امروز که من در دهلی بودم، استاد ترانه‌ساز تازه نواری بیرون داده بود که خودش با آواز دلنشین و گیرا اش کامپوزهای تازه اش را اجرا کرده بود به نام “قوم مجاهد”. در آن دوران جهادیست‌های احزاب اسلامی در دهلی حاکمیت داشتند و واقعن در میان افغان‌ها قاطعانه و جبارانه، همان‌طوری که خصلتِ شان است، حکومت می‌کردند. اگر جماعتی محفلی برپا می‌کرد که موسیقی در آن اجرا می‌شد، جهادیست‌ها داخل می‌شدند و مانع اجرای موسیقی می‌شدند و ای‌بسا که درست مانند تالبان آلات موسیقی را می‌شکستند. اما وقتی نوار استاد ترانه‌ساز در هندوستان رسید، هیچ محفل و تظاهرات افغان‌ها نبود که این نوار گذاشته نمی‌شد و هیچ کسی هم با آن مخالفت نمی‌کرد. همان نوار و همان آهنگ‌های استاد ترانه‌ساز با آواز دلنشین و زیبای خود شان زیب محافل افغان‌ها در تمام دنیا شده بود که رادیو افغانستان، یعنی رادیوی دولتی خلقی‌-‌پرچمی توسط آقای ناشناس به جواب آهنگ استاد ترانه‌ساز “بلبلِ آواره‌ی افغانستانم” پرداخت و یک بار دیگر آبروی خود را برد. این‌که بعد جهادیست‌های امریکایی‌-‌پاکستانی-‌ایرانی با خون و قیام مردم چه معامله‌ و تجارتِ بی‌شرمانه کردند، بحث دیگریست اما استاد ترانه‌ساز با همان نوار اش در همان زمان قیامِ فرهنگی کرد. این نوارِ استاد ترانه‌ساز در آن‌زمان وسیله‌ی شد برای همدلی و حسِ دردِ مشترکِ افغان‌ها در سراسر جهان. این ارزشیست که تا هنوز در رابطه اش چیزی نگفته ایم. چرا؟ زيرا ما تا هنوز نیاموخته ایم که به داشته‌های واقعی خود به طور جدی بپردازیم و آن‌ها را مورد بررسی قرار دهیم.

استاد ترانه‌ساز تا آخر عمر پُربار اش کامپوز ساخت و هنرمندان بسیاری مانند احمدولی جان، بانو سلما، سید عمر، حیدرسلیم، نعیم‌پوپل و غیره آن‌ها را اجرا کردند.

استاد ترانه‌ساز به تاریخ یازدهم دسامبر ۲۰۰۷ در آمریکا چشم از جهان بست اما در عرصه‌ی موسیقی افغانستان جاودانه شد.

یاد این هنرمند بزرگ ما، استاد ترانه‌ساز ما یا همان‌طوری که همه هنرمندان و دوستان اش صدایش می‌زدند “شاه‌ولی جان” ما گرامی و جاودان باد.

(کاوه شفق)