آرزو ها و اهداف یک نویسنده و چالش های فرا راۀ او
هدف از نوشتن ارایه ی متن های گوناگون ادبی، هنری، سیاسی، حقوقی، تاریخی، جغرافیای، علمی، فلسفی و عرفانی است که نویسنده گان با توجه به رشته ی پژوهشی یا علاقمندی خاص به آنها می پردازند. زمانیکه موضوع انواع نوشته مطرح می شود. در اینصورت ضرورت دقت به عواملی چون؛ زبان، بیان، قالب، مخاطب و موضوع حتمی شمرده می شود. زبان معیار یعنی زبان: علمی، ادبی، اداری، گفتاری یا محاوره ای، کودکانه و مطبوعاتی؛ بیان معیار یعنی طنز و جد؛ قالب معیار یعنی، مقاله، گزارش، نامه، نمایش نامه، فیلم نامه؛ قطعه ی ادبی؛ داستان، رمان؛ سفرنامه؛ زندگی نامه؛ مخاطب معیار یعنی چه کسی نوشته های شما را میخواند؛ موضوع معیار چون، علمی و تحقیقی، توصیفی، تحلیلی، ادبی، داستانی، طنزی، اداری و …
گفتنی است گه “فارسی معیار امروزی” در تقابل با گونه های غیر معیار قرار دارد. نویسنده باید معیار هایی را مبنی بر اینکه: فارسی زبان ملی و رسمی، فرهنگی و علمی، مطبوعاتی و آموزشی کشور است؛ زبان دانش آموختگان است؛ به غیر فارسی زبانان آموزش داده می شود؛ نشانه ها و عناصر محلی، لهجه ای، لغات قدیمی و بیگانه در آن دیده نمی شود؛ تثبیت شده و دارای اصول معینی است و مطابق دستور زبان فارسی معاصر نوشته شده است، در نظر داشته باشد. هر زبان نوشتاری دارای انواع گوناگون است و نویسنده باید پیش از همه با زبان نوشتاری نوشته آشنایی داشته باشد. به گونه ی نمونه به نوشته های سیاسی اشاره می شود.
نوشته های سیاسی هم مانند ژانر های ادبی انواع گوناگون دارند و اما “تبصرۀ سیاسی”، “نظر سیاسی” ، تفسیر سیاسی و تحلیل سیاسی از مهم ترین اجزای آنها به شمار می روند. تبصره ی سیاسی به آن متنی گفته می شود که مبصر “تبصرۀ” را در باره ی موضوع و یا متنی که منظور تبصره است، می نویسد، مبصر در واقع تنها نکات مورد نظر صاحب اصلی متن را برجسته می سازد. نظر سیاسی به مسائل سیاسی چون، حاکمیت ها، تحولات تکاملی و یا انحطاطی حاکمیت ها، جاگزینی های بنیادی حاکمیت های سیاسی، و در پیرامون فورم و مضمون نظام های سیاسی و سایر امور مربوط به قدرت و حاکمیت سیاسی – اعم از امور داخلی و امور خارجی می پردازد. “اندیشۀ سیاسی” را نمی توان بجای “نظر سیاسی” به کار برد، زیرا اندیشۀ سیاسی دارای نقاط نظر پذیرفته شدۀ یک روند سیاسی مشخص است که گاهی از آن به عنوان آموزه های سیاسی یاد می شود و به صورت یک مکتب و روش شناخته شده در مکتب های سیاسی، شناخته شده است.
تفسیر سیاسی یعنی بیان و کشف مقصود گوینده است که بیشتر از بیست و شش نوع آن شناخته شده است که بسیاری از آنها تحلیل سیاسی است و نه تفسیر سیاسی. اصطلاح تفسیر بیشتر در علوم دینی و حقوقی مروج و معمول می باشد. چنانچه در علوم حقوقی به نوبۀ خود أنواع روش تفسیر را می یابیم. تفسیر” همانند “تحلیل” اصطلاح خیلی عام است که در هر حوزه ای از علوم ( از علوم دینی گرفته تا علوم حقوقی ،اجتماعی به شمول علوم سیاسی) کاربرد دارد. تفسیر سیاسی یعنی بسط و توسعه و گسترش معنایی یک متن با دریافت های خاصی که مفسر از یک متن برون می آورد؛ آن معانی که در حالت ظاهری متن وضاحت ندارد. از لحاظ ماهوی تفسیر بیشتر ماهیت “استنباطی” دارد.
تحلیل سیاسی به رخداد سیاسی، متن سیاسی، اقدام سیاسی، موضع گیری سیاسی، و طرح های سیاسی می پردازد. تحلیل به نوعی از تفکر گفته می شود که به بررسی و تدقیق روی یک موضوع می پردازد. تحلیل سیاسی دارای ضابطه ها و معیار هایی است که تحلیل گر ناگزیر به رعایت آن است. تحلیل گر باید موضوع مورد تحلیل خود را از نگاه ی علمی شناسایی کرده و با توجه به دسترسی به ابزار های این شناخت به تشخیص و کالبد شگافی آن بپردازد. پرداختن به کشف و شناخت حقیقت و جوهر رویداد؛ پرداختن به تشخیص اجزای رویداد؛ شناخت عوامل رویداد و توضیح آن، ارایه ی دریافت های کار تحلیلی برای مخاطبان و نتیجه و پیامد پروسۀ زیر تحلیل از مراحلی اند که تحلیل گر باید در جریان تحلیل به ترتیب به آنها بپردازد.
نوشتن در هر زمانی امانت بزرگ بدوش نویسنده گان یک کشور است که با پاسبانی از ارزش های فرهنگی و ادبی برای غنامندی و بالنده گی همه اجزای آن مجدانه تلاش کنند؛ زیرا نویسنده گان پاسداران و حامیان راستین ارزش های ادبی، هنری و فرهنگی یک کشور اند و ناگزیر اند که برای بالنده گی آنها در راستای هرچه معیاری شدن از هیچ تلاشی دریغ نورزند.
نویسنده کیست و نویسنده گی چیست؟
نویسنده کسی است که احساسات، افکار، اندیشه ها و بالاخره پیام های خود را بوسیله ی نوشتن بیان می کند. بنا بر این گفته می توانیم که نویسنده پیام رسان است؛ یعنی کسی که در گام نخست برای جامعه و مردم خود و در گام دوم برای جامعه ی جهانی پیامی برای گفتن دارد. اینکه این که نوشته ی او چه پیامی و یا چه تاثیری بر جامعه دارد و چه تحولی را بر جامعه بر جا می گذارد. این بستگی به نوعیت، توانایی و غنامندی پیام او دارد که چه تکانه های سازنده ی اجتماعی و سیاسی و ادبی را در پی دارد؛ اما بصورت کل گفته می توان که هر کسی که چیزی می نویسد، اگر چه نوشته او سیاهه ای در سطح یک یادداشت باشد، می توان او را نویسنده خواند. در این صورت، نویسنده گی کار دشواری نیست. هرکس که الفبا را بداند و چیزی را بنویسد و خواندنی باشد. پس او نویسنده است؛ اما در اصطلاح، این گونه کسان، نویسنده خوانده نمی شوند؛ زیرا نویسنده کسی است که فکری و اندیشه ی تازه ای در ذهن خود و چیزی برای گفتن دارد، آن را بر روی کاغذ پیاده می کند و خواننده گانش آن را می خوانند. توانایی و غنامندی نوشته وابسته به این است که به چه میزانی از سوی خواننده گانش مورد خوانش و استقبال قرار می گیرد. گاهی معنای نویسنده خاص تر شده و به کسی نویسنده گفته می شود که یک کتاب ادبی، علمی و فلسفی بنویسد و تحقیقی و دارای پیام جدید باشد. هرگاه شخصی یک کتاب فزیک را تألیف کند، او فزیکدان است و نه نویسنده؛ اما اگر کسی در موارد گوناگون تبصره ها، مقاله ها و نوشته های علمی و تحقیقی داشته باشد و یا در یکی از رشته های ادبی، علمی و فلسفی کتابی بنویسد که از یکسو دارای محتوای خوب بوده و هنر اش در قسمت ادا و بیان مطلب، جالب و ستودنی باشد و از سویی هم آنچه او نوشته است که دیگران آن را حس و درک نکرده اند. ور این صورت او نویسنده است؛ زیرا او توانسته آنچه را نوشته، بهتر و شفافترحس و درک نماید؛ یعنی آنچه او حس کرده، خوبتر و بهتر از دیگران حس کرده و در مورد آن خوب اندیشده است؛ یعنی او اندیشه ی بکر و تازه ای را چنان با خلاقیت فکری نوشته که دیگران آنچنان در مورد آن نیندیشیده اند.
در این تردیدی نیست که هرکس جهان را به گونه ای می بیند و اما نگاه ی نویسنده نسبت به جهان متفاوت تر از دیگران است؛ زیرا نویسنده تنها به واقعیت های موجود جهان تمرکز نمی کند تا از چند و چون آنها آگاهی پیدا کند؛ بلکه او بیشتر برای تغییر واقعیت ها و دگرگونی های جهان می اندیشد. از این رو نویسنده گان متعهد و مسؤول بیش از آنکه به واقعیت ها و زیبایی های آنها در هستی تمرکز کند، بیشتر از آن برای آنچه باید “بود” آنها تمرکز می نماید و برای تغییر جهان می اندیشد تا زیبایی های کنونی را در کمال مطلوب زیباتر از حال به تماشا بنشینند. در حقیقت حس کمال جویی و بلند اندیشی نویسنده را تا رسیدن به آرمان ها و ایده آل های بزرگ انسانی یاری می رساند.
اینجا است که چنین شخصی نویسنده است و اندیشه های خود را با چشمان باز و بیان ساده بر روی کاغذ می ریزد تا در روشنایی آنها انسان، جامعه و جهان تغییر کند. چنانکه در تحولات بزرگ تاریخی کشور ها از انقلاب کبیر فرانسه تا کنون نقش روشنگرانه و سازنده ی نویسنده گان جهان محسوس و قابل درک است. آثار یک نویسنده زمانی این کارآیی ها و توانایی ها را دارد که او هنر خوب حس کردن، خوب اندیشیدن و بهتر نوشتن را در آن رعایت کرده باشد تا او بتواند با استفاده از هنر نگارش پیام تازه را با خلاقیت های ادبی و بیانی تازه به خواننده گان خود برساند.
در این صورت است که آثار یک نویسنده سرشار از محتوای پر و غنامندی سرشار می گردد. این ویژه گی ها اند که نویسنده را از مؤلف یا نگارنده تفکیک می دهد. کار مؤلف بیشتر شباهت به پرکاری دارد؛ اما نویسنده باید تلاش کند تا او با احتراز از پر گفتن ها و پر کاری ها هرچه بیشتر مختصر، غنامند و پر بار بنویسد تا نوشته های او با توجه به قاعده های نگارش خوب نویسی هرچه بیشتر صراحت و رسایی داشته و در کل دین مطلب را ادا کند. در آخرین تحلیل خواننده در پایان به این نتیجه برسد که با نوشته ای روبرو شده که هوا و فضای نویسنده گی را در آن احساس می کند. یعنی او یقین کند که چنین مطلبی را با این مضمون و محتوا برای نخستین بار خوانده است. البته بدین باور که او با از دست دادن وقت نقدی را بدست آورده است.
در این میان انگیزش را به مثابه ی فرآیندهایی مانند نیاز، شناخت، هیجان، و رویدادهای بیرونی که به رفتار، نیرو و جهت میدهند، نمی توان دست کم گرفت که بر نویسنده اثر می گذارد. به گفته شوپنهاور، انگیزش های یک نویسنده حتی آنگاه که او تلاشهای حیله گرانه برای مخفی کردن آنها انجام می دهد پیوسته از میان سطور نوشته هایش دزدکی به خواننده می نگرد. سامرستموام گفته بود که یک نویسنده همانگونه که نمی تواند از روی سایه خود بپرد، نمی تواند تاثیری را که بر خوانندگانش می گذارد معین کند. علاوه بر آن تردیـدی نباید داشت که بعضی از انگیزش های آنهایی که می نویسند بصورت ناخودآگاه است. نتیجه ی آن این است که بدون آن که از دست نویسنده کاری برآید ارزش های او فاش می شوند؛ اما یک نویسنده به هر اندازه ایکه پیام و نوشته خود را با بیان و کیفیت بهتر و گستره تر و کمیت بیشتری به مخاطب منتقل سازد، به همان اندازه از افشای انگیزش های او پیش گیری می شود. این زمانی ممکن است که نویسنده نخست نگارش نو و آنگاه دیدگاه یا نگاه نو را در نوشته ی خود بازتاب بدهد و آن را با نگارشی خوب و شسته بدور از تکرار به خورد خواننده گان خود بدهد.
نویسنده کسی است که گویی در دل واژه ها صور می دمد تا صدا های بکر و زیبا در دل واژه ها نخست آبستن و بعد طنین انداز شوند. نویسنده گویی واژه ها را با شیره ی جان می پرودر تا به واژه ها روح تازه بدهد. این توانائی ها و مهارت ها است که نویسنده را از آن کس متمایز می سازد که خیلی ها دلش می خواهد چیزی بنویسد و اما نمی تواند. این به معنای اتمام حجت نویسنده نیست؛ بلکه نویسنده هر روز با چالش های زیادی روبرو می شود و ناگزیر است تا از کوه و کتل های آن موفقانه عبور کند. از این رو نویسنده ناگزیر است تا نه تنها مطلب را با شیره ی جان بپروراند؛ بلکه او باید با مرغ جان بر روی واژه ها سینه بزند تا هر واژه جدا جدا آبستن شود و با تولدی جدید چنان انقلاب و دگرگونی بوجود آورند که جامعه ی انسانی و جهان را تغییر بدهند. از همین رو است که رسالت نویسنده گان در جامعه های بشری کمتر از پیامبران نیست. با تفاوت اینکه پیامبران به مدد وحی آسمانی برای نجات بشریت دست به کار شده اند؛ اما نویسنده گان با نوشته های بکر و سازنده و تحول آفرین شان نخست جامعه ی خود و بعد جهان را تغییر می دهند. این ویژه گی ها در زمینه شعری و شاعری نیز مصداق عینی دارد و اما گفته های بالا در شاعر به مقام والاتری صعود می نمایند که به سخن مولانای بزرگ ” آنچه اندر وهم ناید آن شود” یعنی شاعران برای پرورش و باروری واژه ها بیشتر از نویسنده گان باید ریاضت بکشند و سینه ی جان بر روی واژه ها پهن کنند تا در آغوش گرم و پرعطوفت آن ها واژه ها در تولد تازه به سخن آیند. به گونه ی مثال در این شعر مولانای بزرگ بلخی:”
آفتابی نی ز شرق و نی ز غرب از جان بتافت
ذره وار آمد به رقص از وی در و دیوار ما
چون مثال ذره ایم اندر پی ِآن آفتاب
رقص باشد همچو ذره روز و شب کردار ما”
این زیبایی های بکر واژه ها تا اوج ها در حد یک اسطوره است که صلابت سخن را به تماشا می گذارد و پرده از اعجاز سخن و شور حماسه آفرین شاعر در دل واژه ها، بیرون می کند. این شاعر و این نویسنده دیگر درگیر روزمره زده گی و میرزا بنویس کهن و رونویسی جدید نیست که از نوشتن صرف استفاده ی ابزاری می کند که نه فکری برای چگونگی معانی و محتوای نوشته و نه هم ذوقی برای چگونگی الفاظ و شکل نوشته دارد؛ بلکه آنان برای غنامندی محتوا و هم بالنده گی چگونگی ارایه ی محتوا، مانند زنبور عسل عمل کرده و از هزارن گلی شهدی میگیرند و سرانجام، چیزی جدید، به نام عسل را در نماد واژه های بکر و زیبا و پربار تولید می نمایند. چنین نویسنده است که با برپایی انقلاب در واژه ها و دمیدن صوریا برپایی شور در قلب کلمه ها قدرت تاثیر گذاری بر مخاطب خود را لحظه به لحظه بلندتر می برد. امید و آرزو های زنده گی را در باغستان واژه ها برای خواننده گانش یه ارمغان آورده و با بخشیدن شور زیستن خواننده را برای رهایی از یاس و ناامیدی ها و سرخورده گی های دردناک یاری می رساند. چنین نویسنده است که برای یک عشق و عاشقانه می نویسد و با شوری عاشقانه برای رهایی و رستگاری و خوشبختی مردم خود صادقانه و بی ریا می نویسد.
چنین نوشته ای به سخن ملک الشعرای بهار بسان شعر مخاطب خود را تکان می دهد. ویژه گی سحر آفرین سخن را فقط در این گونه تکانه ها می توان جست و جو کرد؛ تکانه ایکه جامعه را در چند لحظه می تواند به سوی دگرگونی های پر از سعادت و شگوفایی رهنمون سازد. این همه تحولات زمانی رخ می دهد که نخست نویسنده از تقلید خودداری کند و یک اندیشه ی ولو ساده را به گونه ی ابتکاری و حقیقی بیان کند. بصورت کل گفته می توان که یک نویسنده ی خوب باید از هر گونه فخرفروشی علمی و غرور کاذب اجتناب کرده و از مطالعه ی تفریحی، انگیزه ی مادی، تکروی، منفی بافی، نقل موضوع های نادرست و خیال پردازی های غیر واقعی خودداری نماید؛ گسترش علوم مفید، ترویج ارزش های اخلاقی و بیان واقعیت های جامعه و بهره گیری از پیشرفت های علمی و تجربه های بشری از ویژه گی های خوب یک نویسنده است. یک نویسنده با توجه به نکته های بالا به درک و فهم دقیق واژه ها پرداخته و از نوشتن هر گونه نوشته های افراطی و اختلاف برانگیز باید خودداری کند؛کاربرد ابتکار و خلاقیت و به کارگیری ذوق و ابداع و تحلیل از ویژه گی های خوب یک نویسنده ی انتقاد پذیر است تا با توجه به حقایق بزرگ جهان از اندیشه های مضر و تخیلات منفی ابا بورزد و با بهره گیری از کشف و تجربه ی درونی و استمداد از حق شناسی به ارایه و بیان مطالب زیبا بپردازد. یک نویسنده برای فراهم آوری زمینه ی فهم بهتر باید دارای تواضع، اخلاص و قدرت بازبینی باشد تا با احتراز از بی حوصلگی و عصبیت های گوناگون زبان و قلم خود را بدرستی کنترل کند. چنین نویسنده دارای صفای نفس، توجه ی سرشار و تامل پایان ناپذیر است و در این حال مطالب، مقالات و کتابهای او همانند برگهایی متصل به درخت حقیقت خواهد بود.
رسالت یک نویسنده و چالش های فرا راه ی او!!؟؟
تا اینجا در مورد نویسنده گی و ویژه گی های یک نویسنده ی خوب سخن زده شد و حال باید به این پرسش پرداخت که یک نویسنده چه رسالت دارد و هدف از تقلای او برای نوشتن چیست؟ طرح این پرسش به معنای آن نیست که گویا در یک جامعه بار مسؤولیت بر شانه های یک نویسنده سنگینی می کند و دیگران بری ذمه اند. در حالیکه اینطور نیست و هر کسی که در یک جامعه زنده گی می کند؛ دارای یک سلسله وجایب، رسالت و مسؤولیت هایی است که با توجه به خود آگاهی های انسانی، اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی باید به آنها با حسن صورت بپردازد. هرچند درک مسؤولیت در یک جامعه یک امر همگانی است؛ اما درجه ی آگاهی در یک جامعه معیاری برای تفاوت قائل شدن میان افراد جامعه و سبک و سنگین کردن آن ها به شمار می رود. شاید از همین رو باشد که ادیان آگاهی را ملاکی برای تفکیک و تمیز افراد برای مجازات آنان قبول کرده اند. تفاوت نویسنده با افراد دیگر جامعه در همین نکته پوشیده است. این به معنای آن نیست که نویسنده گان در یک جامعه همه کاره اند و هر چه خواسته باشند، می توانند انجام بدهند؛ بلکه اینطور نیست. همه کاره ها در یک جامعه زمامداران و سیاستگران اند که از نویسنده گان گام ها پیشتر اند و تصمیم گیرنده گان اصلی در یک جامعه آنان اند و حتا سرنوشت نویسنده ها هم در چنگال آهنین آنان قرار دارد. در واقعیت امر در یک جامعه طبقه حاکم و بویژه سیاستگران حاکم دشمنان حقیقی نویسنده ها اند و در برابر آنان قرار دارند؛ زیرا آنان هر از گاهی خود را در معرض داوری ها و پیشنهاد ها و انتقاد های نویسنده گان تلقی می کنند و از این رو از آنان هراس دارند. این هراس در واقع نقطه ی تلاقی زمامداران و نویسنده گان در یک جامعه است. زمامداران و سیاستگران که خود را در برابر مردم پاسخگو می خوانند. آنان هر از گاهی می خواهند کارکردهای منفی خود را پنهان و کارکرد های مثبت خویش را بر روی مردم بکشند. این در کل بدوش نویسنده گان و بویژه بدوش نویسنده گان بخش های سياسی اند که پرده از کارنامه های آنان بیرون کرده و ضعف ها، ناکارایی ها، فساد ها و خیانت های آنان را افشا و رسانه ای می سازند.