خزان و برگ ریزانست اینجا
گل و ریحان پر یشانست اینجا
صدای برگهای خسته و خشک
بگوشم زنــــگ پایانست اینجا
ز دست رهزنان فصل پاییز
درختان جمله عریانست اینجا
چکاوک رو گرفته از سرایش
سرش در بـــال پنهانست اینجا
نسیم و نگـــهت و شادی نبینی
خروش ابر و بارانست اینجا
نه یار و نی رفــیق جان نثاری
همه بی قــول و پیمانست اینجا
دلم بگرفــته از هر آنــــچه دیدم
پریـــــشانی دو چندانست اینجا
همه بر سود خود اندیشه دارند
همه اربــــــاب دوکانست اینجا
ز بس باشــد فریب و بد سگالی
به حیرت چشم شیطانست اینجا
دعا خواهد ظفر از جمله یاران
سفر در اوج طو فانست اینجا