امیر حسینی سادات غوری هروی(رح)وفات (۷۱۸ ق) :پروفیسورداکتر عنایت الله شهرانی

دربارۀ این شیخ اعظم، کان ادب و عرفان غوری یا هم‌وطن بسیار عالی‌مقام ما تحقیق و نوشته کمتر شده و مردم ما حتی یکتعداد دانشمندان دربارۀ او معلومات ندارند، خداوند(ج) روح استاد مولوی عبدالروف فکری سلجوقی را شاد داشته باشد که در طول عمر کوتاه و پر بار خود به احیاء و غنای فرهنگی سرزمین فرهنگ‌زای هرات باستان دست زد و در جملۀ مشایخ و بزرگان و امامان بزرگ هرات از امیر حسینی سادات هروی نیز یاد کرد.

شیخ کبیر امیر حسینی سادات یا این عارف دانا که حضرت شیخ محمود شبستری را با سوالات عرفانی و تصوفی و فلسفی خویش بشور آورد و این شور در حلقه‌های عرفانی و خراباتیان چنان هنگامه بر انگیخت که لذت هردو یعنی سوالات امیر حسینی و جوابات شیخ شبستری تا هنوز از گرم‌ترین مباحث بوده و دوام دارد.

در سوانح و شرح حال هر شیخ و هر بزرگ می‌خوانیم که به اثر بعضی وقایع ویا الهامات آسمانی در وجودشان تغییرات می‌آید سپس آنان با اوصاف عالیۀ شان مشهور می‌گردند، چنانچه حکیم ناصر خسرو را می‌خوانیم که اورا در خواب براه راست رهنمایی می‌کنند وغیره، و درین مختصر دلیل تنبه و تغییر حال سه مرد تاریخ را به آهو نسبت می‌دهند که خیلی‌ها دلچسپ است و آهو را همه می‌دانند که یک حیوان بی‌آزار است و در زیبایی او شعراء هزاران بیت را نثارش کرده اند و چه عاشقی نبوده که به معشوقه خویش کلمات وحشی، چشم آهو وغیره را نسبت نداده باشند از جمله:

ز فطرت جلـــوه‌اب دارد جمـالش سـاده چـــون آهو 

نه زلفش شانه می‌خواهد نه چشمش سرمه در صحرا

دربارۀ آهو درین مختصر سه داستان آورده می‌شود که دو حکایه باهم مشابه و یکی مجزا از آنهاست، حکایت اول دربارۀ امیر سبکتگین و حکایات دیگر به ابراهیم ادهم و امیر حسینی تعلق می‌گیرند.

حکایت اول را در تاریخ بیهقی دربارۀ سبکتگین می‌خوانیم که: «پیشتر از آنکه من به غزنین افتادم یک روز بر نشستم نزدیک نماز دیگر و به صحرا بیرون رفتم ببلخ و همان یک اسپ داشتم و سخت تیز تک و دونده بود، چنانکه هر صید که پیش می‌آمدی باز نرفتی آهوی دیدم ماده و بچه‌یی با وی، اسپ را بر انگیختم و نیک نیرو شمردم و بچه از مادر جدا شد و غمی (در اصطلاح خالص تاجیکی مانده و ذله و خسته) شد، بگرفتمش و بر زین نهادم و باز گشتم و روز نزدیک شام رسیده بود چون لختی براندم آوازی بگوش آمد باز نگریستم مادر بچه بود که بر اثر من می‌آمد و غریوی و خواهشکی می‌کرد، اسپ گردانیدم بطمع آنکه مگر وی را نیز گرفته آید و بتاختم چون باد از پیش من برفت باز گشتم و دو سه بار هم چنین می‌افتاد و این بیچاره‌گک می‌آمد و می‌نالید تا نزدیک شهر رسیدم مادرش همچنان نالان- نالان می‌آمد دلم بسوخت و با خود گفتم از این آهو بره چه خواهد آمد بر این مادر مهربان رحم باید کرد، بچه را به صحرا انداختم سوی مادر بدوید و غریو کردند و هردو برفتند سوی دشت و من بخانه رسیدم شب تاریک شده بود و اسپم بی جو مانده سخت تنگ دل شدم و چون غمناک در وثاق بخفتم بخواب دیدم پیر مردی را سخت فرهمند که نزدیک من می‌آمد و مرا می‌گفت یا سبکتگین که آن بخشایش که بر آن آهوی ماده کردی و بچه‌گک بدو باز دادی و اسپ خود را بی جو یله کردی ما شهری را که آنرا غزنین گویند و زاولستان بر تو و فرزندانتو بخشیدیم و من رسول آفریدگارم جل جلاله و تقدست اسما و الا اله غیره». 

در شرح حال ابراهیم ادهم(رح) که او فرزند دو عاشق و معشوق است، بعد از مرگ مادرش چون پسری از او نمانده بود بر تخت پادشاهی ام‌البلاد بلخ نشسته و حکم میراند، روزی از روزها ابراهیم ادهم به عزم شکار می‌رود و در جایی با آهویی مقابل شده و بفکر شکار او می‌افتد، آهو بقدرت الهی بزبان آمده به ابراهیم می‌گوید که یا ابراهیم این کاریکه تو میکنی تو به آن آفریده نشده‌یی، برو کاری را تعقیب کن که خدا بتو ارزانی کرده و از آنست که ابراهیم یکدم از همه نعمات دنیایی و دربار خود را کنار گرفته یا هو یا من هو گفته در پی «او» میرود و خودرا فنا بر آن می‌سازد، شادروان عبدالحی حبیبی در کتاب «فضایل بلخ» که تعلیق بسته اند ابراهیم ادهم را یکی از مشایخ هفتادگانۀ بلخ شامل کرده است.

حکایت سومی را از کتاب «نفحات‌الانس» جامی که امیر حسینی با آهوی مقابل می‌شود می‌آوریم که مشابهت زیاد دارد بواقعۀ ابراهیم ادهم «گویند سبب توبۀ وی آن بود که روزی به شکار بیرون رفته بود آهویی پیش وی رسید خواست تأثیری بر وی افگند آهو به وی نگریست و گفت حسینی تیر بر ما میزنی خدای تعالی ترا برای معرفت و بندگی خود آفریده است نه از برای این و غائب شد، آتش طلب از نهاد وی شعله بر آورد از هرچه داشت بیرون آمد و با جماعتی جوالقیان همراه شد و بمولتان رفت شیخ رکن‌الدین آن جماعت را ضیافت کرد و چون شب شد حضرت رسالت صلی‌الله علیه و آله وسلم را بخواب دید که گفت فرزند مرا از میان این جماعت بیرون آور و به کار مشغول کن روز دیگر شیخ رکن‌الدین با ایشان گفت که در میان شما سید کیست؟ اشارت به امیر حسینی کردند وی را از میان ایشان بیرون آورد و تربیت کرد». (ص 545، نفحات‌الانس، چاپ لکنهو)

دربارۀ امیر حسینی سادات غوری طوریکه گفت شد معلومات زیاد نوشته نشده در مقدمۀ گلشن راز «لاهیجی» معلومات از نفحات‌الانس جامی اخذ شده ولیکن شادروان استاد فکری سلجوقی در کتاب «مزارات هرات» راجع به شیخ امیر حسینی چنین معلومات می‌دهد: «قطب ربانی و محقق صمدانی سیدالکبیر حسین بن عالم بن ابی‌الحسین المشهور به امیر حسینی سادات علوی عالم، عارف و محقق موحد اصلش از (کریوه) نواحی غور بوده از مریدان شیخ رکن‌الدین ابوالفتح و او مرید پدر خود شیخ صدرالدین و او مرید پدر خویش شیخ بهاءالدین زکریای ملتانی است، وی مشایخ بسیار دیده و خدمت این طایفه بسیار کرده، مصنفات میر حسینی معروف و معرف حال اوست چون نزهةالارواح و طرب‌المجالس و صراط‌المستقیم و گنج‌نامۀ الهی و زادالمسافرین و کنزالرموز و دیگر رسایل نفیسه». (ص 43، 44 مزارات هرات) 

تاریخ وفات وی را «سادس عشر شوال سنۀ ثمان عشر و سبع مایه» یعنی در شانزده‌هم شوال (718 ق) گفته اند و سال وفاتش را درین دو بیت نیز می‌توان دریافت:

ده و شش از مۀ شوال و هفتصد و هجده 

نمـــــود واقعـــــــــۀ افتـخار آل محمد

روان سیـــد سادات عصــــر میر حسینی شد 

از سراچۀ دنیـــــــا بدار ملک مخلد

در قسمت موقعیت قبر امیر حسینی در نفحات‌الانس چاپ هند و چاپ ایران و مزارات هرات متفق‌القول در «مصرخ» هرات گفته شده و استاد فکری بصورت مشخص‌تر چنین می‌آورد: «قبرش در مصرخ است، در خلف قبر و گنبد سید عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر طیار(رض) و فیض از مرقد مطهرش می‌بارد:

فرد:

هر کس که ز ملک آشنائیست 

داند کـــه مطاع ما کجائیست»

(ص 44، مزارات…)

استاد فکری سلجوقی که محقق توانا و دانشمند عالی‌مقام است در پاورقی بخش امیر حسینی بعضی معلومات را توضیح مینماید و از تحقیقاتش چنین بر می‌آید که نام امیر حسینی به اشکال مختلف آمده مثلاً میگوید پدرکلان امیر حسینی در نسخۀ اصلی (ابی‌الحسین) آمده و استاد فکری اورا (سید علوی) آورده ولی در پاورقی می‌نویسد که در «اصل» و چاپ هرات (سید حسینی) و در چاپ لاهور (سید میر حسینی) و در نسخۀ ناقص (امیر حسینی سادات).

معلوم است که استاد فکری سلجوقی نسخه‌یی را بنام «اصل» یاد میکند و بعداً از چاپ‌های هرات و لاهور و نسخۀ «ناقص» نام میبرد و این فصل گواه بر آن است که شادروان استاد فکری همۀ این نسخ را بدست داشته و نتیجه‌یی هم استخراج نموده است، من نگارنده یک کاپی نفحات‌الانس چاپ لکنهو را بدست الحاج اسیری هروی دیدم و معلوم است که چاپ دیگر بقول استاد فکری در لاهور صورت یافته است. و چون استاد فکری نام کتاب را که در لاهور چاپ شده مشخص نمی‌نویسد از آن سبب شاید کتاب دیگری باشد که دربارۀ امیر حسینی استفاده کرده باشد. در قسمت جای تولد امیر حسینی در نفحات‌الانس چاپ لکهنو و چاپ ایران نام قریه را «زگزیو» آورده اند ولی استاد فکری «کریوه» آورده است که در پاورقی دلیل آنرا چنین می‌نویسد:

«نسخۀ ناقص (کریوه) و آن ناحیه‌ییست در غور که اکنون آنرا (کرو) میگویند و کرو واسفور دو قریه‌ایست متصل هم و میگویند قبر امیر عالم الحسینی پدر امیر حسینی تا کنون آنجا برجاست و باغچۀ میر حسینی تا اکنون مشهور و در آن باغچه درخت جوز کهن‌سالیست که میگویند خود امیر حسینی آنرا غرس نموده و جوز (گردگان) آنرا به تبرک می‌برند، نگارنده (فکری) هنگام سفر غور از پهلوی آن عبور نموده و از دو سواد آنرا دیده‌ام، بسال (1322 هـ ش) اما فرصت زیارت مزار سید عالم دستم نداد». (ص 43، مزارات هرات) 

از نوشتۀ استاد فکری سلجوقی فهمیده میشود که اصل نسخۀ دستنویس «کنزالرموز» تألیف امیر حسینی بدسترس شان قرار داشته چنانچه میگویند که از مثنوی کنزالرموز میر حسینی چنان بر می‌آید که وی بلا فصل مرید شیخ بهاءالدین زکریای ملتانی بوده و چنانکه میفرماید:

شیــــــخ هفت اقلیـــم قطب اولیاء 

واصــــــل حضرت ندیــــم کبریا 

مفخـــر ملت بهاء شــــــرع و دین 

جان پاکش منبـع صـــــدق و یقین 

از وجـــــود او بــــــه نزد دوستان 

جنت المأوا شــــــده هندوســـتان 

منکه روی از نیــک و از بــد تافتم 

این ســــعادت از قبـــولش یافتــم 

رخت هستی چون برون کرد از جهان 

کز پروازی همایش ز آشــــیان 

آن بلنـــد آوازۀ عالـــــــم پنــاه

ســــرور عصــــر افتخار صدرگاه

صدر دین و دولت آن مقبـول حق

نه فلک بر خوان جودش یک طبق

استاد فکری در ختم گفتار فوق چنین می آورد: «کنزالرموز نسخۀ دستنویس نگارنده» و در قسمت کتاب «گنج‌نامۀ الهی» امیر حسینی چنین می‌آورد: «در همه نسخ چاپی و خطی (گنج‌نامه) و در اصل (گنج‌نامۀ الهی) و ظاهراً همین اثر گنج‌نامه یا کنزالسالکین که به پیر هرات منسوب است و بعضی عقیده دارند که آنرا امیر حسینی از مقولات خواجۀ انصار فراهم نموده و کتابی آراسته». (ص 44، مزارات) و در بارۀ موجودیت کتاب‌های دیگر امیر حسینی استاد فکری می‌نویسد:

«در اصل دیگر رسایل بسیار گفته و متن مطابق نسخۀ ناقص فراهم شد، مصنفات امیر حسینی اغلب در دست است و از آنجمله نسخۀ نفیس کهن سالی از «روح‌الارواح» او در موزۀ کابل موجود است و نسخۀ نفیس و کمیاب مثنوی «عشق‌نامه» او نزد نگارنده موجود که انشالله هردوی این کتاب بطبع خواهد رسید». (ص 44، مزارات)

چون استاد مولوی عبدالروف فکری سلجوقی در جوانی وفات یافت و همه کارهای علمی، عرفانی و تحقیقاتی‌اش در صحنه عمل پیاده نشد، ولی بازهم همینکه در هر مسئله روشنی خاص انداخته غنیمت بزرگی بشمار میرود، من در قسمت آثار یادشدۀ بالا با فرزندان آن دانشمند گرامی در تماس شدم، هیچ یک ذره‌یی معلومات در زمینۀ کتب آن شادروان ندارند، میگویند مثنوی «عشق‌نامه» نزدشان بوده و حالا از آن درکی نیست و یا اینکه نسخۀ دستنویس «کنزالرموز» وغیره.

در بارۀ پیر بزرگ غوری هروی یا امیر حسینی نمی‌توانم زیاده‌تر معلومات ارائه نمائیم و دست‌آوردۀ ما بیش از آن نیست که در بالا آوردیم، چون امیر حسینی یا این شیخ بزرگ خراسان بعد از تحصیل از سرزمین مولتان به هرات تشریف آورد، بگفتۀ مولانا جامی «همه اهل هرات مرید و معتقد وی بودند» تا اینکه در هرات وفات نمود. دانشمند فرزانۀ هرات جناب عبدالعلی نور احراری معلومات دیگر دربارۀ امیر حسینی سادات که سلف‌شان باشد فرموده اند: «در قسمت امیر حسینی سادات(رح) بیش از این معلومات در دست نخواهد باشد و بقرار شنیده‌گی خواهر مرحوم (حکمت) در مورد امیر حسینی سادات تیزس دوکتورای خود را نوشته که بدسترس ما قرار ندارد». این نگارنده بعد از اطلاع اینکه اقامت داکتر فروغ حکمت را در شهر بلومینگتن اندیانای امریکا شنیدم و مراجعه کردم، دریافتم که چند روز پیشتر وفات کرده بودند و دخترشان نسرین حکمت گفتند که پنج جلد کتاب امیر حسینی سادات و اوراق زیادی از یادداشت‌های مادرش داکتر فروغ حکمت در ایران مانده کسی نیست که آن کتاب‌ها را به امریکا بیاورد. البته یک موضوع قابل اعتماد و اطمینان میباشد که تیزس دوکتورای روان‌شاد حکمت در دانشگاهی که دوکتورا گرفته یقیناً باید وجود داشته باشد و از ارتباطات استاد فکری و مرحوم حکمت و خواهرش روان‌شاد فروغ حکمت دریافتیم که همه مآخذ توسط ارواح‌شاد استاد فکری به آنها داده شده است و شاید اصل نسخ هم در جملۀ کتب فروغ حکمت در ایران باشند. 

دانشمند گرامی استاد علی اصغر حکمت در مورد نوشتۀ خواهرش در کتاب «تاریخ ادبی ایران» به تأیید جناب عبدالعلی نور احراری چنین می‌آورد: «خانم دکتر فروغ حکمت همشیرۀ این بنده رسالۀ پایان‌نامۀ (تیزس) دکترای خود را در دانشکدۀ ادبیات طهران بسال (1327 هـ ش) در شرح احوال و آثار این عارف بزرگ (امیر حسینی) مخصوص ساخته در تحقیق مطالب و مطالعۀ منابع و تجزیۀ کلمات او سعی بسیار کرده و رنج فراوان برده و رسالۀ جامعی برشتۀ تألیف آورده است». (ص 186، تاریخ ادبی ایران) استاد علی اصغر حکمت «تاریخ ادبی ایران» تألیف پروفیسور ادوارد براون را ترجمه نموده دربارۀ نظریات استاد فکری سلجوقی میفرماید: «آقای فکری

سلجوقی هروی که از جملۀ دانشمندان و فضلای معاصر افغانستان و از دوستان صاحب‌قدر نویسندۀ این سطور است بر حسب استدعای این بنده تحقیقاتی از مقبرۀ میر حسینی فرموده و یادداشت‌های مفیدی برای من نوشته اند از آنجمه می‌گویند: در جوار صریح سید عبدالله بن معاویه قبر امیر حسینی سادات قرار دارد و روی سنگ کوچکی این قطعه را کتیبه کرده و بالای سر قبر عموداً نصب فرموده اند، قطعۀ مذکور که مطلع آن (ده و شش از مۀ شوال و هفتصد و هجده) است در سطور پیش ذکر گردیده است. در سال (۱۳۳۶ هـ) با حبیب‌الله خان امیر افغانستان مزار سید را ترمیم و گچ‌کاری کرده اند، لوحۀ قدیمی قبر او با کمال تأسف از میان رفته و بجای آن لوحۀ جدیدی مشتمل بر قطعۀ مغلوطی نصب شده، این بندۀ مترجم در سال (۱۳۲۶ هـ ش، ۱۹۴۷ م) توفیق زیارت مزار کثیر‌الانوار آن سید بزرگوار را در مصرخ حاصل کرد». (ص 188، تاریخ ادبی ایران)

و اما دربارۀ پانزده سوال امیر حسینی سادات غوری رحمت‌الله علیه، امیر حسینی پانزده سوال دینی، روانی و فلسفی را چنین آغاز میکند:

«نخست از فکر خویشـــم در تحیر 

چه چیز است آنکه گویندش تفکر»

این سوال و سوالات دیگر آن رحمت‌الله علیه جهانی را بر شور و غوغا آورد و صدها و هزاران عارف و صوفی و فیلسوف را بوجد و جذبه وادار گردانید و از آن است که حضرت شیخ محمود شبستری پانزده سوال را جواب داد و کتابش را بنام «گلشن راز» گذاشت وقتیکه امیر تیمور اردبیل را تصرف کرد از مردم پرسید که مرقد مطهر شیخ شبستر کجاست، گفتند فلان جای، وی بخاطر اینکه «گلشن راز» اورا خوانده بود به سر مرقدش رفت و پول هنگفتی را بغرض اعمار آرامگاه او داد و هم اهل قریه را از مالیه معاف گردانید و این کار را امیر تیمور در آرامگاه ابوالقاسم فردوسی یا پیغمبر سخن دری نیز در سفر پیشتر خود اجرا کرده بود. یکی از معاصرین حضرت جامی(رح) بنام محمد لاهیجی گلشن راز شیخ محمود را شرح و بسط داد و نامش را «مفاتیح‌الاعجاز فی شرح گلشن راز» گذاشت که کیوان سمیعی بر آن مقدمۀ طولانی نوشته است، زمانیکه لاهیجی شرح کتاب گلشن راز را به حضرت جامی فرستاد و نظرخواهی نمود، جامی چنین نوشت:

ای فقــــر تو نور بخش ارباب نیاز 

خــــرم ز بهار خاطرت گلشن راز 

یک ره نظــــری برسم قلم انداز 

شاید که برم ره به حقیقت ز مجاز

علامه صلاح‌الدین سلجوقی خلف‌الصدق امیر حسینی در کتاب «افکار شاعر» که این نگارنده به آن تعلیق بسته است جواب‌های امیر حسینی را تحریر داشته، همچنان علامه محمد اقبال لاهوری جواب‌های امیر حسینی سادات غوری را اینطور می آغازد:

درون سیــــــــــــنۀ آدم چــه نور است 

چه نور است اینکه غیب او حضور است 

من اورا ثابت ســـــــــــــــیار دیــــدم

من اورا نـــــــــــــــور دیــدم نار دیدم

 «از کلیات فارسی اقبال»

برای اینکه سوالات شیخ کبیر امیر حسینی غوری هروی جهانی را به شور آورده است بهتر است هر پانزده سوال اورا در اینجا آورده و گفتار خود را دربارۀ او بپایان برسانیم:

سوال اول:

نخست از فکــر خـــویشم در تحیــر 

چه چیز است آنکه گوینــدش تفکر؟

سوال دوم:

کدامین فکــــر مارا شــرط راه است 

چرا گه طاعت و گاهی گنــاه است؟

سوال سوم:

کـــه باشم من؟ مرا از من خبـــر کن 

چه معنی دارد: «اندر خود سفر کن»؟

سوال چهارم:

مسافر چــون بود، رهرو کـدام است 

کرا گویم که او مـرد تمــــام است؟

سوال پنجم:

که شد بر سر وحــدت واقف آخر؟ 

شناســـــایی چه آمد عــارف آخر؟

سوال ششم:

اگر معــروف و عارف ذات پاک است 

چه سودا در سر این مشت خاک است؟

سوال هفتم:

کدامین نقطـــــه را نطق است «انالحق» 

چه گویی هرزه بود آن قــــول مطلق؟

سوال هشتم:

چـــــــرا مخلــــوق را گــویند واصل 

سلوک و سیـر او چون گشت حاصل؟

سوال نهم:

وصـــال ممکن و واجب بهـــــم چیست 

حدیث قرب و بعد و بیش و کم چیست؟

سوال دهم:

چه بحر است آنکه نطقش ساحل آمد 

ز قعر او چــــــــه گوهر حاصل آمد؟

سوال یازده‌هم:

چه جزو است آنکه او از کل فزون است 

طریق جســـتن آن جـــــزو چون است؟

سوال دوازده‌هم:

قدیم و محدث از هـــــم چون جدا شد 

که این «عالم» شد آن دیگر «خدا» شد؟

سوال سیزده‌هم:

چه خواهـــــــد مرد معنـی زان عبارت 

که دارد سوی چشــــم و لب اشارت؟

سوال چهارده هم:

شراب و شمع و شاهد را چه معنی است 

خراباتی شدن، آخر چــه دعوی است؟

سوال پانزده هم:

بت و زنار و ترســــــــائی درین کوی 

همه کفر است اگر نه چیست بر گوی؟ 

دکتور عنایت‌الله شهرانی