چهرۀ نو در میان آواز خوانان زن افغاسنتان؛ نویسنده: Amin Saikal –برگردان: داکتر صبورالله سیاه سنگ

به‌ تازگی گروهی از هنرمندان افغان، شامل آوازخوانان و نوازندگان، برای سه‌هفته‌ سفری به اتحاد جماهیر شوروی داشتند و در چندین شهر – به شمول مسکو – کنسرت‌هایی اجرا کردند.

یکی از آوازخوان‌های تازه‌دم نیز در آن جمع حضور داشت. او پس از بازگشت، در مصاحبه‌ با گزارش‌گر روزنامۀ “هیواد” دربارۀ برداشت‌هایش از شوروی و استقبال مخاطبان سخنانی گفت. 

قمرگل نزده ساله و مادر یک فرزند که اینک در نقش آوازخوان پشتو، پرآوازه شده است، می‌گوید: “تماشاچیان و شنوندگان شوروی مخصوصاً در مسکو، استقبال گرمی از من داشتند و به شنیدن آهنگ‌های محلی پشتو علاقۀ زیاد نشان دادند. آن‌ها بارها درخواست کردند که پارچه‌های زیادتری بخوانم. 

او به یاد می‌آورد: سال‌هایی که خیلی نوجوان بود، با دختران قریه هنگام آب آوردن یا سایر مناسبت‌های معمول روستایی آواز می‌خواند. تمایلش به ساز و سرود از آوان کودکی ریشه گرفت و در 1962، نخستین بار در برنامۀ برگزاری مراسم جشن استقلال در ننگرهار به روی ستیژ نمایان شد.

قمرگل در 1966 به کابل آمد و چندی در نمایش‌گاه‌هایی چون “تیاتر مرستون” و “فرخی ننداری” به کار پرداخت. در مارچ سال جاری [1968] کارمند شعبۀ فرهنگ وزارت اطلاعات و کلتور شد و اکنون در بخش پشتوی این اداره مشغول وظیفه است. افزون بر این، قراردادی با رادیو افغانستان دارد و بر اساس آن، هر ماه چهار آهنگ ریکارد [ضبط] می‌کند.

او خواندن و نوشتن نمی‌داند، اما حافظهٔ بسیار خوبی برای یادسپاری سریع اشعار دارد. پس از دو بار شنیدن، می‌تواند سرودۀ هر آهنگی را حفظ کند.

پرسیده شد که بهترین روز زندگی‌اش کدام است. قمرگل گفت: “همان روزی که اولین فرزند – پسرم – به دنیا آمد”. او غم‌گینانه از طلاق حدود دو ماه پیش خود نیز یاد کرد و افزود که همسر [پیشین] بر ترک آوازخوانی از سوی وی پافشاری داشت. 

با وجود تلاش‌ها برای آشتی خانوادگی، قمرگل تصمیم گرفت که از پیوند زناشویی با آن مرد دست بکشد تا آرامش ذهنی داشته باشد.

یادداشت سیاسنگ

دیروز، پریروز نه؛ شصت‌وسه یا شصت‌وچهار سال پیش، دختر سیزدۀ ساله به مناسبت جشن استقلال در ننگرهار به روی ستیژ بالا شد و در برابر دیدگان تماشاچیان آواز خواند. در هفده سالگی به کابل آمد و در دو کانون تیاتر به کار گماشته شد. کمتر از دو سال دیگر – با آن‌که الف‌با را نمی‌دانست – در پرتو هوش سرشار برای یادسپاری اشعار، خود را تا وزارت فرهنگ، دستگاه رادیو و گروه بزرگ هنری آمادۀ کنسرت به اتحاد شوروی رساند.

فردای برگشت از مسکو، [چهار سال قبل از رژیم جمهوریت محمدداوود] این مادر نزده ساله – بدون ترس و پروا از بازتاب حرف‌هایش در سرزمینی که هنوز بخش بزرگی ار فرزندانش به سانسور و خودسانسوری معتاد شده اند – صاف و ساده به رسانه‌ها گفت: غمین نشستن و سرگردان ماندن در میان دوراهۀ سرنوشت به آزمودن نمی‌ارزید. چون ناگزیر بودم از میان شور موسیقی و شوهر هنرستیز، یکی را برگزینم، اولی را گرفتم و دومی را گذاشتم تا سال‌های سال با آرامش روان زندگی کنم.

جاودان‌یاد قمرگل پنجاه‌وپنج سال دیگر چنانی که می‌خواست، زیست، سرود و ادامه دارد.

نامش ستوده باد.