
عنوان «تورکان پارسیگوی» بیانکنندۀ ارتباطات معنوی و دوستیهای آشکار و پنهان تورک و تاجیک است. زبان فارسی زبانیست که قایدین بزرگ و شهنشاهان و جهانکشایان تورک بدان علاقهمند بوده با عشق فراوان در انکشاف آن نقشهای کلیدی را در تاریخ شرق و خاصتاً در سرزمینهای مشترک تورک و تاجیک افغانستان، تورکستان و ایرانزمین بازی کرده اند. درین اواخر مشاهده میگردد که یکعده سبکمغزان و کور اندیشان که فاقد معلومات تاریخی میباشند از آمیزش تورک و تاجیک و تاریخ مشترک آنان آگاهی ندارند و سعیهای نابخردانۀ خویش را با جعلیات بخرچ میدهند که اختلافات را اندر میان این ملیتهای نجیب باندازند. آنها نمیدانند که این زمان وقت و عصر کمپیوتر است مردم اقتصاد و حیات مرفه میخواهند و زبان بجز از یک وسیلۀ افهام و تفهیم کار دیگری را نمیتواند انجام دهد. سیصد سال پیش تورکیزبان برلاسی از جملۀ میرزایان بابری و شاعر درجهیک زبان تاجیکی حضرت میرزا عبدالقادر بیدل فرموده بود:
ساز نافهمیدهگی کوک است کو علم و چه فضل
هرکجا دیدیم بحث تورک با تاجیک بود
«بیدل»
زبان شیرین فارسی در گذشتههای بسیار دور فقط یک زبان معمولی و در جملۀ زبانهای عادی دیگر قرار داشت و این زبان بصورتهای پراگنده از خطههای جنوب بغداد براه افغانستان تا داخل تورکستان جنوبی تکلم میگردید، گاهی هم یکعده تاجیکیزبانان تحت تأثیر گویندهگان زبان تورکی میآمدند و زبان خویش را از دست داده به تورکی صحبت مینمودند و گاهی تورکانیکه در اطرافشان تاجیکان اکثریت داشتند تحت تأثیر زبان تاجیکی رفته بگفتن زبان تاجیکی عادت میگرفتند چونکه این دو ملت در طول تاریخ همزیستی داشتند چونکه در تواریخ و نیز افسانهها و در گفتارکلمات «تورک و تاجیک» ردیف هم قرار یافته اند.
جمله مردم هزاره از نگاه خون تورک خالص میباشند و ضرورت به اثبات این قول درین نوشته نیست. اما اکثریت زیادشان در افغانستان مرکزی بزبان مخصوص لهجۀ هزارهگی سخن میگویند که در حقیقت همان زبان تاجیکی میباشد. وقتیکه این راقم زبان تاجیکی میگوید منظور آن نیست که آن زبان با زبانهای دری و فارسی فرق دارد، در حقیقت هر سه زبان، زبان فارسی است و تنها بخاطر معمول بودن در قلم نویسنده که کتابهای زیادی به احیاء این زبان نوشته است، کلمه «تاجیک» بزبان قلم آسانی میآورد.
گفته آمد که اگر اختلافاندازان در میان تورک و تاجیک به تاریخ مراجعه نموده و مطالعات خویش را دقیقتر بسازند آنها درک خواهند کرد که روابط تنگاتنگ تاریخی و ازدواجها و حکومتداریهای مشترک با داشتن خاک مشترک این دو قوم و ملت را با هم یکی ساخته است.
در کتاب جامعالتواریخ رشیدالدین فضلالله مؤرخ نامی دوران مغول سامانیان را از اولادۀ سامان یاوقوی میداند و امیر سبکتگین را از احفاد ایشان ثابت میکند درحالیکه سبکتگین را همه میدانند که از طایفۀ قرلوق است، پس درینصورت آن خاندان ارتباط مستقیم با تورکها دارد، اما فاجعه عصر موجود اینست که تاجیکستان سامانیان را مال خود دانسته و امیر تیمور را مال اوزبیکستان میدانند، درحالیکه هردو خاندان از خاک تورکستان بوده و هزاران ارتباط خونی در میان رخ داده است.
اما به یقین که سامانیان علاقۀ مفرط به زبان فارسی تاجیکی داشتند چنانچه آدمالشعراء ابوعبدالله رودکی با سرودن چهارصد هزار بیت، رابعۀ بلخی، دقیقی بلخی وغیره در آن دوران با سرودن اشعار نغز و دلکش فارسی تاجیکی در انکشاف زبان مذکور معاونت کرده اند، البته حنظلۀ بادغیسی و پیش از آن را باید به تاریخ ادبیات فارسی مراجعه کرد که بحث ما در آن باب نیست.
حالا رجوع مینمائیم به شناخت کسانیکه زبان آهنگین فارسی را در افغانستان و حوالی آن با دوردستها به اوج ترقی و اعتلا رسانیدند و کلید پیشرفتهای محیرالعقول و جهانشمول زبان فارسی بدست کیها بوده و کیها بودند که این زبان را تا حدی در جهان معرفی و گسترش و گشایش بخشیدند که بیتردید زبان دوم بعد از عربی در جهان اسلام بشمار رفت.
جواب این همه سوالات را میتوانیم بگوئیم که کلید در گنج سعادت زبان فارسی در واقعیت امر و بدون انکار بدست قاید اعظم، سلطان کبیر و وسعتدهندۀ اسلام و برگزارندۀ خشتهای زرین تهداب فارسی سلطان محمود غزنوی میباشد، سلطان محمود بزرگ یا شهنشاه نامدار اسلام در نسب و ملیت اصلاً از تورکان تگینی و به طایفۀ قرلوق متعلق است، مادرش دختر یکی از خوانین بزرگ تورکان هزاره و از جمله تورکان توکیو که متعلق به تگینیهای زابلستان است میباشد.
این شهریار بزرگ یا محمود کبیر از آوان بدست گرفتن قدرت حکومت تا دم واپسین جانش با سرعت زیاد به معمول ساختن زبان فارسی و انکشاف آن کوشید.
از شرح و بسط زیاد درینباره جلوگیری مینمائیم، تنها مختصراً به عرض میرسانیم که چهارصد شاعر را بزبان فارسی مستمری داد و در حالات خاص هرکدام را زر بخشیها کرد که در تواریخ از آن سخاوتهایش مکرراً حکایه شده است، مثلیکه:
عنصری گوید:
گر آن عطا که پراگنده داده جمع شود
ز حد دریا بیش آید و ز وزن جبال
به غضایری رازی آنقدر سیم و زر بخشید که گفت:
بس ای ملک که نه گوهر فروختن به سلم
بس ای ملک که نه عنبر فروختن به جوال
«الخ»
فردوسی گوید:
به ایران و توران اورا بنده اند
به رأی و به فرمان او زنده اند
که چون او نبوده است شاهـی بجنگ
نه در بخشش و کوشش و نام و ننگ
فرخی گوید:
هرکجا گویند محمود بدانند که کیست
از فراوانی کردار و بلندی آثار
در قسمت سخاوت سلطان محمود و نوازش او شعراء را مراجعه بفرمائید به کتاب «سلطنت غزنویان» تألیف استاد خلیلالله خلیلی و دیوانهای اشعار شعرای همعصر سلطان محمود.
کار دیگر سلطان غزنه گسترش دادن دین مبین اسلام در نیمقارۀ هند از طریق زبان فارسی میباشد که با آن فعل با صواب یکدم زبان فارسی رنگ دنیایی را بخود گرفت و از آنست که تمام عالم اسلام سال (2013) عیسوی را «سال سلطان محمود» گرفته و بمقام او ارج مینهند.
گفته آمد که محمود کبیر تورکزبان و در خانه بزبان تورکی صحبت میکرد ولی بآنهم چون دیگر شعرای تورک پارسیگوی به زبان فارسی شعر میسرود و خصوصیات شعر او طوری بود که عموماً حرف اول بیت و حرف آخر بیت یک حرف باید میبودند که در بعضی نشرات بمشاهده رسیده اند.
سلطان مسعود فرزند محمود آنقدر بزبان فارسی وارد بود که گویی نظیری تا کنون به سویهاش در فارسیدانی پیدا نشده است. افسوس که وی به جهانداری و سیاست مصروف گشت و بزودی شهید گردید. بهرامشاه غزنوی نیز از شعرای بزرگ عصر غزنویان و از فامیل آنهاست و خلاصه اینکه از فامیل غزنویها جمله شاعران و نویسندهگان بزرگ فارسی و حامیان درجهیک ادباء و شعرای فارسیگوی بودند. حضرت حکیم سنایی غزنوی و مسعود سعد و صدهای دیگر در آن دوره حیات داشتند.
از اینجاست که درخت فارسی توسط آن دوستداران آب داده میشود و راههای پیشرفت زبان را توسط بخششهای بیحد و اندازه و تشویقهای زیاد باز و اساس و نهاد انکشاف زبان و ادبیات فارسی با خشتهای طلا گذاشته میشود.
دوران مشعشع غوریان بزرگ در هند و افغانستان از دورههای طلایی در انکشاف زبان فارسی بحساب میآید، چنانچه همه میدانند که سلطان رضیه منحیث یک سلطان تورکیگوی اشعار زیبای فارسی سروده که در تاریخ ادبیات فارسی از آن یادآوری گردیده است.
ترقی فارسی در ایران توسط تورکان:
در قسمت انکشاف و تقویه زبان فارسی در ایران سلجوقیان اعظم کارهای بنیادی و اساسی را انجام دادهاند این شهریاران با فرهنگ که عموماً از طایفۀ تورکان تورکمن بودند بمانند همزبانان دیگرشان زبان فارسی را بحدی قوت و وسعت بخشیدند که زبان مذکور تا استانبول غربی رسید و مردم به آن سخن میگفتند و شعر میسرائیدند. چنانچه خلیفۀ اسلامی تورکمنزبان عثمانیه شعر فارسی سرودند و از جمله نام سلطان سلیم قابل یادآوری میباشد.
حضرت شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی یا افصحالمتکلمین بدربار تورکها و به اثر تشویق آنها با اخذ مستمریهای فراوان یادگارهای زرین خود را در ادب فارسی گذاشت. آمیزش و ارتباط شیخ سعدی با شهریاران تورک به حدی رسیده بود که تخلص خویش را بقول تاریخ جهاننما، به افتخار آته بیک سعد «سعدی» گذاشت. پس از آن تصور میگردد که شاهان تورک بکدام درجه به ادب فارسی و نویسندهگان فارسی حرمت میگذاشتند، بقول دانشمند بزرگ ایران استاد محمد امینی حضرت شیخ سعدی از طایفۀ رشت بودند و نه فارسی.
حضرت لسانالغیب خواجه شمسالدین حافظ که بفرمودۀ جناب دانشمند مؤرخ محترم ایرانی محمد امینی از نسل عرب است و بدربار تورکان آل مظفر و دیگران در خانقاهای شیراز به سرودن اشعار ملکوتی خویش دست زد. و حضرت حافظ شاگرد یکی از پنجشیریان سمرقندی تورکیالاصل بوده و به تورکان پارسیگوی سخت علاقمند بوده و چنانچه میفرماید:
تُرکان پارسیگوی بخشندهگان عمرند
ساقـی بشارتی ده رندان با صفا را
حضرت حافظ زمانیکه با امیر تیمور صاحبقران در قسمت شعر و ادبیات مخصوصاً اشعار خواجه صحبت میکردند و دربارۀ قدرت حفظ قرآنکریم یکدیگر را میآزمودند. امیر تیمور آنقدر زر به او بخشید که باقیماندۀ عمر حضرت خواجه حافظ به آرامی سپری گردید و امیر تیمور همچنان کرد با ابن خلدون که تا زنده بود از بخششهای امیر تیمور میخورد و میپوشید.
نظامی گنجوی شهنشاه خمسهسرایان از تورکان گنجه میباشد و بدربار شروانشاه تشریف داشت و اوگفته بود:
پدر بر پدر مرا تُرک بود
به مردانهگی هریکی گرگ بود
باری او میخواست خمسه را بزبان تورکی بسراید ولی شروانشاه با آنکه تورکیزبان بود فرمود که باید خمسه را بزبان فارسی بسراید و این خمسه همان است که در جهان فارسی نظیر ندارد.
حضرت خاقانی شروانی نیز از پایههای بزرگ و فولادین زبان فارسی بشمار میآید که اصلاً تورکزبان بود. همچنان شیخ بزرگ شبستر و صدهای دیگر در شعرسرایی فارسی را مقدم دانسته اند که البته این حرکت آنها معنی آنرا نمیداد که تورکی را دوست نداشتند، چونکه زبان فارسی را نیز زبان خود میپنداشتند و بسیاری از آنها دیوانهای تورکی دارند و چنانچه که دیوان نظامی گنجوی درین اواخر بزبان تورکی پیدا شده است، انوری ابیوردی را طوریکه همه میدانند او را از جملۀ سه پیغمبر زبان فارسی شمرده اند.
صائب تبریزی یا خداوندگار سبک فارسی هندی، در اصل تورکیزبان است و کلیات تورکی او آنقدر بسویه بلند سروده شده که میتواند حتی از دیوان فارسیاش پُرقوتتر باشد. احمد شاملو و استاد محمد حسین شهریار شاعران بزرگ معاصر تورکیالاصل میباشند و بیتردید میتوان گفت که شهریار میتواند صاحب لقب «حافظ ثانی» را بخود بگیرد.
دکتور عنایتالله شهرانی
———–
کتاب در ویبسایتهای ذیل قابل دسترس است:
: