نگاهی به تاریخ آریانا : میر عنایت الله سادات

     کشور عزیز ما افغانستان در ادوار مختلف تاریخی ، مهد پرورش فرهنگها و تمدنها بوده است .ولی طبعا” مانند سایر ملل جهان ، تاریخ مردم ماهم آکنده از نشیب و فراز ها میباشد. حفریاتی که طی قرن گذشته در گوشه و کنار کشور ما صورت گرفت ، نه تنها شرایط مادی زندگی مردم مارا در مقاطع مختلف تاریخ بیان میکند ، بلکه تحولات فکری و عقیدتی آنهارا نیزمعرفی میدارد. امروز از برکت همین تحقیقات باستان شناسی میدانیم که مردم ما و یا بخشهای از آن در کدام دورۀ تاریخ ، چه آئین و یا مذهبی را پیروی نموده اند؟ کدام امپراتوری ها را خودشان ایجاد کرده اند؟ و به مقابل کدام قدرتهای مهاجم قد علم نموده اند؟

    قبل ازینکه کشور ما در دورۀ اسلامی به “خراسان “موسوم شود ، در تاریخ باستان به نام  ” آریانا ” یاد میشد . تحقیقات مؤرخین افغان نشان میدهد که : ” تا قرن هجده و نزده ، گاهی که خاور شناسان از تاریخ کهن افغانستان و ادوار کهن آن یاد کردن میخواستند ، آنرا به نام ( آریانا  انتیکوا) یا آریانای باستان یاد کرده اند و در کتابهای تاریخ و جغرافیه از آن سخن رانده اند”.[1]

   اسم ” آریانا ” برای بار اول از جانب مورخ یونانی ( اراتوستن) در قرن سوم قبل از میلاد بکاربرده شده است . او  باختر (بلخ) را به حیث مرکز آن معرفی میکند.[2]

   کلمۀ ” آریانا ” در زبان آوستایی به معنی ” آریایی”، یعنی به حیث صفت بکار رفته است . اما یونانی ها پس از هجوم شان به این سرزمین ، آنرا ” آریانا ” تلفظ میکردند.  ” باکتریا ” یا ” باختر” اصطلاحی دیگری بود که برای مسکن قبایل آریایی در بلخ بکار میرفت . همینطور در تاریخ آریانا ، نامهای به چشم میخورد که با پیشوند کلمۀ آریانا و یا بدون آن ذکر شده اند. هر کدام این نامها یک مرحله و یا یک ساحۀ جغرافیائی را بازگو میکنند. بخاطر رفع ابهام باید هریک آنرا مختصرا” به معرفی گرفت. تا از مغالطه و سؤ تفاهم جلوگیری بعمل آید:

   – ” آریا ” : شرق شناس توانا ( وی وین درسن مارتن) درمورد <آریا> روشنی انداخته و مینویسد که   ” این کلمه در سانسگریت از خود اشتقاقات ندارد و نام نژادی است که اصلیت آن را به زمانه های مجهول سراغ باید نمود.”[3] این مدقق نظر میدهد که ” قبایل ویدی تنها خودرا به نام < آریا > یادمیکردند و < آریا > تنها نام قبایل ویدی و یا قبایلی است که < سرود ویدی> به ایشان متعلق است “.[4]

   مدنیت ویدی : مدنیت آریایی ها با سروده های ویدی آغاز میشود . از کتب ویدی این اطلاعات بدست میآید که آنها ارباب انواع مختلف را می پرستیدند و در جرگه هایی بنام ” سبها ” و ” سمیتی” دورهم میآمدند. تشکیلات شاهی از اوایل مهاجرت در بین آنها وجود داشت . آنها میله هایی داشتند به اسم “سامانه” که درآن به رقص و موزیک میپرداختند. در میان آنها شاعران زن نیز وجود داشت. این مطلب در کتاب اول ” ریگ وید ” تذکر یافته است.[5] 

   مدنیت اوستایی : دومین مدنیت مردم آریایی افغانستان حدود 1200 قبل از میلاد در بخدی (بلخ) پایه گذاری شد. ازین عصر کتابی بنام ” اوستا ” مشتمل بر پنج فصل باقی مانده است . تمام این مدنیت بخود افغانها و سرزمین بخدی تعلق دارد. از کتاب اوستا بر میآید که زندگی مردم شکل خانه بدوشی را نداشته و آنها در روستا ها و شهر ها مسکن گزین بودند . در همین دوره بود که تشکیل شاهی برای بار اول در بلخ بوجود آمد و شهربخدی در زیر نظر پادشاه یی بنام “جم” آباد گردید.[6]

در اوستا از شانزده منطقۀ آریایی نشین نام برده شده است که از آنجمله مناطق سغد ، مرو ، بلخ ، نسا ، هرات ، کابل ، قندهار ، هلمند و سیستان درافغانستان واقع اند.

   – ” آریانا ویجه ” : آن دسته آریایی های که در حوالی آسیای مرکزی و اطراف رود جیحون ( آمو و یا به گفتۀ یونانی ها ، اکسوس) 2500 سال قبل از میلاد گرد آمده بودند ، مسکن خودرا به ” آریانا ویجه” موسوم ساخته بودند. ویجه در زبان سانسگریت ، معنی ” تخم” را میدهد.اما در زبان پشتو”اویجه” تا هنوز به معنی سرزمین و آرامگاه بکار میرود. ” آریانا ویجه ” اولین فرود گاه آریایی ها خوانده می شود. ” داکتر گوستاولوبون” زبان باستانی آریایی را که در آریاناویجه به آن متکلم بودند<آریک> نامیده است “.[7]

   – ” آریانا ورته ” : کلمۀ ” آورته” در زبان سانسگریت ، معنی مسکن و ماوا را میدهد . با حذف “الف” از ” آریانا آورته ” این نام به ” آریانا ورته ” مبدل شده است . نام مذکور زمانی را بازگو میکند که جمعیت های ” آریا ” هنوز از باختر منتشر و مهاجر نشده بودند ودر حوزۀ اکسوس در شمال هندوکش مقیم بودند. با مهاجرت آریایی ها از صفحات شمال افغانستان به هند ، نام ” آریانا ورته ” هم بر قسمت های از شمال هند انتقال یافت. به این ترتیب ، پنجاب و سند نیز به این نام مسماء گردیدند .

   ” قرار نظریۀ پروفیسور پرزی لوسکی ، خیلی ها پیشتر از لشکرکشی های اسکندر ، باختری ها از افغانستان پایان شده و برای خویش در هند راه باز کرده اند و اقلا” پنجاب را تسخیر نموده اند”.[8]

   – ” باکتریا ” : قبایل آریایی در ولایت بلخ ، سلطنتی را به وجود آوردند که به باکتریا موسوم شد.      ” وندیدات کتاب اوستا ، شاهنامۀ فردوسی ، گرشاسب نامۀ اسدی و کتب سیر ملوک عربی ، بوضاحت بیان مینماید که چگونه ریشه های مدنیت ” آرین ” در بلاد افغانستان نشو و نما می کند ؟ و این مردم در بلخ شهرنشین میشوند و از حالت کوچی گری به شهر نشینی میرسند و نظام شاهی را ایجاد میکنند و مدنیت را به هرسو انتشار میدهند “.[9]  ” باکتر” مرکز این قبایل بود و بعدا” شامی ها این کلمه را به       ” باختر” تبدیل کردند.

انتشار مدنیت آریایی به هند و فارس:

بخشهای از آریا های باختری ، از مرکز شان در باختر ، دوری گزیده و از دره های هندوکش به هند و ایران منتشر شدند. اصطلاح ” بخدی” که عبارت از بلخ می باشد ، مرکز سلاله ها و شاهان داستانی اوستا ، و آریانا کشور آنها بود.[10]

  ” در مورد آریایی های هند ، ویدا معلوماتی بما میدهد و در مورد آریایی های پارس اوستا مطالبی میگوید ، اما تنها در مورد آریایی های افغانستان ( آریانا ) است که هم ویدا و هم اوستا سخن میرانند و آنهم هردو باهم مطابقت میکند . همین است که خاک کشور ما ، همان خاک اوستایی است و آن مهد پرورش مدنیت ویدی و کتلۀ باختریست که بعدا” شرقا” غربا” بمهاجرت پرداختند”.[11]

   تمام آثاربا اعتبار تاریخی که در بالا ازآن تذکر رفت ، توضیح مینمایند که چگونه تمدن آریایی در مراکز مدنیت آن ( بلخ ، زرنگ ، بلاد مجاری هلمند ، هرات و سایر جاها) نشو و نما یافته است . بر طبق همین منابع همه میدانند که زادگاه و مراکز شاهان و پهلوانان معروف مانند ” جم ” ، ” فریدون” ،  ” قباد” ، ” زال” ، ” رستم” و سا ئرین در همین سرزمین های بلخ ، سیستان ، زابل و کابل بود. ازهمین مناطق ، مدنیت باستانی و آئین مزدیسنا ( یکتا پرستی ) به ایرانی ها نشر و تلقین شد.[12] 

   زردشت در قرن ششم قبل از میلاد در بلخ به دنیا آمده است. زردشت و یا زراتشترا ، پیغامبرآریایی بود که یکی از با شهرت ترین ادیان جهان را به مردم پیشکش کرد . کتاب مقدس زردشت ، اوستا نام دارد که در دورۀ هخامنشی ها روی چرم گاو نوشته شد ، اما اسکندر آنرا سوزاند. این کتاب یک هزار سال قبل از میلاد بوجود آمده است. قبل برین سرود های ریکویدا ( کتاب مقدس برهمنان) حدود یکهزار وپنجصد تا دوهزارو پنجصد سال قبل ، قسما” در افغانستان سروده شده بود که در هندوستان تکمیل گردیده است .[13]

   اویستا از جم (جمشید) ویشتاسب ( گشتاسب) و غیره نیز نام میبرد. این همان نامهائی اند که بعدها اسطوره ها و روایات مؤرخین و شهنامه ها به عنوان پیشدادیان ، کیانی و اسپه ها از یک سلسله پادشاهان قدیم بلخ و باختر افغانستان یاد کرده اند .[14]

   این وقتی است که در ایران ، قبایل ” ماد ” بر قدرت های کوچک و پراگنده منقسم بوده و هنوز قادر به تأسیس دولت نشده بودند و تا قرن هفتم قبل از میلاد مورد تاخت و تاز دولت آشور قرار داشتند.همینطور در هندوستان هم قدرت مرکزی شکل نگرفته بود و مردم آن دیار در زیرسلطۀ قدرت های محلی زندگی میکردند. تا آنکه سلطنت ” مکدهه ” به میان آمد.[15]

   در قرن ششم قبل از میلاد ، هخامنشی های فارس بر قدرت های محلی در آن سرزمین فایق گردیدند . به دنبال آن هفتمین شاه آنها ( کوروش ) متوجه تسخیر باختریان ثروتمند شده و از سال 545 تا 539 قبل از میلاد به سرزمین ما که فاقد دولت مرکزی شده بود ، حملات پیهم نمود . تا آنکه خودش به سال 539 قبل از میلاد در جریان جنگ کشته شد .

   سپس بعد از سال 512 داریوش متوجه افغانستان گردیده و تا سند پیشروی کرد . اما مردم ما به تدریج کسپ اقتدار کرده و در صدد تأسیس یک سلطنت برآمدند. وقتی که در قرن چهارم قبل از میلاد ، یونان به لشکرکشی در ایران پرداخت ، داریوش سوم (333-338) از دفاع عاجز آمد و به افغانستان عقب نشینی کرد ، اما با قیام و مقاومت افغانها روبرو شد . این فرصتی است که ” بسوس” والی باختریان ، اعلان استقلال کرد و خویشتن را پادشاه مشرق زمین بخواند.

   داریوش از طرف او کشته شد(330) و اسکندر مقدونی ، مالک ایران گردید. سپس او به استقامت افغانستان به سوقیات اش ادامه داد و بسوس را کشت. به این ترتیب دولت مقتدر هخامنشی از پاه درآمد.[16] اسکندر مقاومت مردم افغانستان را پیش بینی نکرده بود ، جنگ او با مردم ما چهارسال ادامه یافت. گرچه خود او با بطلیموس در شرق افغانستان زخم برداشتند ولی قوایش از رود سند عبور کرده و پنجاب را اشغال کرد .

   اسکندر به بابل برگشت و در همانجا به سن 32 سالگی درگذشت . اما هنوز هم باختر مرکز قدرت بود و مردم افغانستان با سازمان نیمه یونانی و نیمه افغانی خود با آزادی در حدود یکصد سال زندگی کردند .

   آئین بودائی که در عصر آشوکا پادشاه موریا به شرق و شمال وطن ما انتشاریافته بود ، در عهد یونانیان ، جانشین مذهب زردشتی در باخترگردید. این تغیر، رابطۀ باختر را با فارس که هنوزهم هوادار زردشت بود ، برهم میزد . بارتولد مستشرق شهیر روسی مینگارد : بلخی که مرکز دین زردشت بود در عهد یونانیان دارای یکصد دیر بودائی و سه هزار راهب شد.[17] همینطور نوبهاربلخ که معبد زردشتی ها در آن واقع بود ، به مرکز بودائیان مبدل شد. درین دوره صنایع بودائی با حجاری یونانی آمیخته شد که امروز از آن به نام صنعت ” گریک و بودیک” نام برده میشود .

   نفوذ سیاسی موریا در خاک افغانستان نهایت کوتاه بود. آشوکا پس از چهل سال سلطنت بسال 232 ق ، م بمرد و جانشینان او حدود سلطنت وسیع اورا حفظ نتوانستند . اما دینی که آشوکا با خود آورده بود با اثرات فکری و هنری آن تا مدت یکهزار سال در وطن ما باقی ماند.[18] 

   از سال 70 قبل المیلاد تاورود اسلام که قریب شش قرن میشود ، قبایل آریایی نژاد کوشانی و هفتالی امپراتوری نیرومندی داشتند .قلمرو آنها در سراسر مناطق آریایی نشین پهن گردیده و حتی در استقامت های هند و ترکستان چین پیشروی داشت . جواهر لعل نهرو به همین ارتباط  در کتاب نگاهی به تاریخ جهان مینگارد : امپراتوری کوشان ها سه صد سال دوام کرد . ساحۀ حاکمیت شان سراسر شمال هند و از جمله مناطق پنجاب ، کشمیر ، اورتراپردیش و قسمتهای عمدۀ از آسیای میانه را احتوا میکرد . پائتخت آنها ابتداء کابل و سپس پبشاور بود.[19] کنشکا سومین شاه این سلسله که میان سالهای 120 تا 160 میلادی سلطنت کرد ، هوادار مذهب بودایی شد.او زمامدار توانا وعلاقمند صنعت و تجارت بود.  در تحت رهبری کوشانی ها زندگی شهری نفس دوباره یافت.[20] کاروانهای تجارتی با عبور از “راه ابریشم ” به دوردست ترین نقاط اموال را انتقال داده وموجب رونق اقتصادی میشدند .  ولی بنا بر پارۀ از عوامل داخلی و بیرونی ، اخلاف آنها منجمله کوشانی های خورد ، کابل شاهان و برهمن شاهان نتوانستند در قالب یک امپراتوری بزرگ ، همان دست آورد ها را محافظت کنند . تعد د سلطنت ها با قلمرو های کوچک ، فرصتی را بوجود آورد که بازهم از جانب فارس به رهبری دولت ساسانی ، حملاتی به سرزمین ما انجام یآبد.

   این درگیری ها ، قریب یک قرن ادامه داشت .” در سنۀ 427 قوای هفتالی افغانستان با پسر بهرام گور ساسانی پارس در آویختند تا اورا شکست داد و طالقان را با خراج گزاف از او گرفت . بعد ازسال 651 م  یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی کشته شد و اعراب مانند یونانی ها با سهولت تمام یکبار دیگر ایران را فتح نمودند .اما افغانها دوصد سال به مقاومت پرداختند.[21] تا آنکه در زمان یعقوب لیث صفاری که مؤسس اولین دولت بومی اسلامی در سیستان است ، کابل بطور نهایی مفتوح و زمینۀ ترویج دین اسلام مساعد گردید. پس از سقوط شاهان برهمنی کابل ، سرزمین ما به ” خراسان” شهرت یافت .[22]

   با نگاه مختصرکه فوقا بر تاریخ آریانا و تمدن آریایی انداخته شد ، یقیننا” که تشت رسوایی تاریخ نویسان جعل کار از بام افتاده و هزیان گوئی های آنها که هر پدیدۀ تمدنی را به خود و تاریخ کشورخود منسوب میسازند ، برملاء میگردد.

   این جعل کاران ، تاریخ آریایی ها را از یک مقطع خاص ، یعنی پس از عروج هخامنشی های فارس که قرنها بعد از پیدایش و گسترش مدنیت آریایی است ، به خوانندگان پیش کش مینمایند . در حالیکه تمام دورۀ اشغال خاک های ما توسط هخامنشی ها از دهۀ 540 ق م بدست کوروش (سیروس) هخامنشی آغاز و با کشته شدن داریوش سوم بسال 330 ق م پایان میآبد. خلاصه ساختن تاریخ آریانا به دورۀ حاکمیت هخامنشی ها و از نظر انداختن یا وارونه جلوه دادن دوره های ماقبل و یا مابعد آن ، شیوۀ نگارش غیر علمی تاریخ است . تاریخ هردوره با دوره های پیشتر و پستر آن بستگی دارد . متأسفانه این اصل از جانب شمار زیاد تاریخ نگاران ایرانی رعایت نمی شود.

   آنها در رابطه به دورۀ سلطنت ساسانی ها نیزبه عین شیوه متوسل میشوند . در حالیکه مدت تسلط شاهان ساسانی بر افغانستان بیش از یک قرن نبود . آنها نمی نویسند که چطور یزد گرد دوم ساسانی     ( پسربهرام گور) که میان سالهای 438 تا457 بر تخت ساسانی ها نشسته بود به دست قوای هفتالی شکست خورد ؟ و سپس جانشین او ” فیروز” اول شهنشاه ساسانی (457 م) و پسرش قباد از جانب دولت هفتالی اسیر شدند و چگونه شکست و اسارت این شاهان ، به سلطۀ دودمان ساسانی با تمام مظاهر آن خاتمه داد؟ اما آنها مذبوحانه تلاش میورزند تا با چنان نگارش های دهنی گرایانه ، از محل رشد و انتشار تمدن آریایی ازسرزمین افغانها  به جانب فارس ، چشم پوشی کنند.

   با مراجعه به کتاب حدود العام که در قرن چهارم هجری نگاشته شده ، ظاهر میگردد که ” سرحد خراسان این قرن عیننا” همان مرز های آریانا است . درین کتاب سرحد شرقی خاک را رود سند و هندوستان داده اند ، مرز جنوبی را بیابان سند و مغرب آنرا بعضا” حدود هری و بعضا” نواحی گرگان گوید . شمال آنرا رود جیحون(آمو) و جوزجانان و تخارستان شناسد که اگر این همان آریانای باستان و یا افغانستان امروز نیست پس کجاست ؟ “[23]

   رژیم شاهی ایران کوشید تا با تغیر نام “فارس” به ” ایران ” تمدن آریانا را بخود منسوب نماید.آنها این نام را بسال 1935 یعنی وقتی که پی آمد های اغتشاش ، دولت و مردم افغانستان را مصروف ساخته بود ، بر خود گذاشتند. تا با اشتقاق کلمۀ ایران  از ” آرین” ، نه تنها حقایق تاریخی را در افغانستان بلکه در مناطق همجوار آن  نیز وارونه جلوه بدهند . زیرا طوریکه درین مقال با استناد یاددهانی شد ، تمدن آریایی از افغانستان نه تنها بسوب ایران ، بلکه بسوب نیمقارۀ هند نیزانتشار یافت .

   آنها از جنگاورانی چون کوروش ، داریوش ، پسربهرام گورو فیروز ساسانی تمثالی از اخلاق و تمدن را نقاشی میکنند . ولی نمی گویند که چگونه مقاومت های مردمی در افغانستان باعث نابودی و شکست آنها گردید. امروز بر هیچکس پوشیده نیست که تاریخ سرزمین ما مشحون از مبارزه علیه متجاوزین و دفاع از هویت فرهنگی و ملی ماست . افغانها نه تنها این مبارزه را از نیاکان شان به ارث برده اند بلکه در راه ترقی و تمدن این گوشۀ جهان نیز طی قرون گذشته ، دست آورد ها و داشته های خوبی را به یاد گار گذاشته اند .

   افغانستان متکی بر اسناد و شواهد تاریخی و باستان شناسی ، مدنیت پنجهزار ساله را از سر گذشتانده است . آریایی ها تمدن درخشان و با شکوهی را پی افگندند که حدود بیش از دوهزار سال در میان تمدنهای جهان درخشش چشمگیر داشت.[24]    



– محمد حیدر ژوبل ، ” آریانا نام تاریخی کشور افغانستان است”، منتشرۀ ” دکابل کالنی” ، سال طبع 1332 هه ، ص 278                          [1]

– محمد حیدر ژوبل ، همانجا ، ص 277                                                                                                                        [2]

– احمد علی کهزاد ، ” آریانا ” ، فصل دوم ، کابل ، سال 1321                                                                                             [3]

– احمد علی کهزاد ، همانجا ، فصل دوم                                                                                                                        [4]

 – عبدالحی حبیبی ، ” تاریخ مختصر افغانستان” ، کابل ، 1346 ، ص 10- 11                                                                           [5]

 – عبدالحی حبیبی ، همانجا ، ص 11                                                                                                                           [6]

 – عبدالحی حبیبی ، همانجا ، ص 8                                                                                                                             [7]

 – احمد علی کهزاد ،” آریانا “، کابل ، 1321 ، فصل دوم  ،                                                                                                 [8]

 – عبدالحی حبیبی ، جریدۀ مساوات                               [9]

 – احمد علی کهزاد ،” افغانستان و یک نگاه اجمالی به اوضاع مملکت مذکور”، د کابل کلنی، کابل ، سال 1946 ، ص 234                  [10]

 – محمد حیدر ژوبل  ، همانجا ، ص 274                                                                                                                 [11]

 – عبدالحی حبیبی ، ” یک محاسبۀ تاریخی با مدعیان مفاخر بیست و پنج قرنه” جریدۀ مساوات ، سال دوم ، شمارۀ دوم ، کابل ، سال 1966  [12]

 – میر غلام محمد غبار ، ” افغانستان در مسیر تاریخ ” ، کابل ، سال 1967 ، ص 36                                                              [13]

 – میر غلام محمد غبار ، همانجا ، ص 37                                                                                                                [14]

 – میر غلام محمد غبار ، همانجا ، ص 39                                                                                                                  [15]

 – میر غلام محمد غبار ، همانجا ، ص 40                                                                                                                  [16]

 – میر غلام محمد غبار ، ” جغرافیای تاریخی افغانستان” ، کابل ، 1355 ، ص 46                                                                    [17]

 – عبدالحی حبیبی ، ” تاریخ مختصر افغانستان” ، همانجا ، ص 49                                                                                       [18]

 – جواهر لعل نهرو ، ” نگاهی به تاریخ جهان ” ، جلد اول ، (دری) مترجم : محمود تفضیلی ، تهران ، سال 167 ، ص 189                     [19]

 – ایرون گروتس بخ ، ” افغانستان – شناسایی علمی کشور ها ” ، (المانی) ، جلد 37 ، جرمنی – دارم شتات ، سال 1990 ، ص 5               [20]

 – عبدالحی حبیبی ،” یک محاسبۀ تاریخی ..” جریدۀ مساوات ،همانجا                                                                                     [21]

 – احمد علی کهزاد ، ” افغانستان و یک نگاه اجمالی به اوضاع مملکت مذکور” ، همانجا ، ص 246                                                 [22]

 – محمد حیدر ژوبل ، همانجا ص 277                                                                                                                       [23]

  – میر غلام محمد غبار، ” جغرافیای تاریخی افغانستان”، دیباچه ، کابل 1355                                                                           [24]

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.