پدر و مادر اسما و حمیرا، سال گذشته وقتی دیدند که دخترانشان در یک برنامهی تلویزیون آواز میخوانند و عملکرد برجستهای دارند، تکان خوردند. آنها میدانستند که دختران شان حتا از دوران کودکی علاقهی خاصی به آوازخوانی داشتند و پیوسته در اطراف خانه ساده شان در کابل، آواز میخواندند. اما آنها راهنما نداشتند و به شکل دزدکی روزانه به یک هنرکدهی موزیک سر میزدند تا عملکرد شان را صیقل بزنند و اصلاح کنند و به استدیوی تلویزیون ژوندون میرفتند تا آهنگ ثبت کنند، که بعدا در سرتاسر افغانستان در معرض نمایش قرار میگرفت. چهار برادر، عموها و پسرعموهای این دختران، بیشتر از این که غافلگیر شوند، وحشتزده شده بودند و این کار را اهانت شدید به خود میدانستند. خانوادهی این دو هنرمند و سایر مردم محل آنها در حوالی ولایت کاپیسا، اجرای آهنگ توسط اسمای ۱۸ ساله و حمیرا عیار ۲۲ ساله در محضر عام را، توهین غیرقابل تحمل به خود میدانستند. این بیحرمتی به وقار خانواده بوده، برای برادران قابل تحمل نبود. آنها تصمیم گرفته بودند که به هرقیمت ممکن جلو این دو هنرمند را بگیرند، حتا با زور و خشونت. طالبان هم آنها را تهدید به مرگ کرده و وضعیت را برای آنها دشوارتر ساختند. آنها اکنون پنهانی زندگی میکنند.
حتا قبل از این که والدین آنها در مورد اجرای اولین آهنگ آنها عکسالعمل نشان دهند، این دو هنرمند خوشاندام و جذاب، چندینبار دیگر با فروتنی بیشتر و ملبس به لباسهای سنتی رنگین (شلوار کامیز)، در حالی که موهای آنها با چادرهای بزرگ، پوشیده شده بود، در برنامه حاضر شدند. به گفتهی اسماعیل یون، گردانندهی این شبکهی پشتو زبان، این دوهنرمند روز به روز مشهورتر میشدند. این دو خواهر از نظر نژادی تاجیک اند و بیشتر به زبانهای پشتو و دری آواز میخوانند. اما آنها آهنگهای آرام و رمانتیک شان را جداگانه اجرا میکنند. حمیرا در یکی از قطعههای بسیار رمانتیک و مشهور خود، با یکی از آوازخوانان مشهور مرد (دین محمد) آهنگ عشق و وفا را میخواند. حمیرا که نسبت به اسما شادتر و سرزندهتر است و از نام «خوشی مهتاب» استفاده میکند، میگوید که او و اسما پشیمان نیستند؛ اما آنها خشم خانوادهی شان را بر انگیختهاند و اکنون نیز با خطر باالقوه مواجه اند. آنها مصمم اند که رویاهای شان را تعقیب کنند. حمیرا در حالی که در یک رستورانت در کابل نشستهایم، به روزنامهی بیست میگوید: «من از هنرمندان پشتو، فارسی و هندی الهام گرفتهام و همین الهام باعث شد که من و خواهرم سنتهای خانواده را بشکنیم و در محضر عام، بدون این که قبلا به والدین مان اطلاع بدهیم، آواز بخوانیم». «اگر ما به آنها میگفتیم، آنها مانع ما میشدند». اسما میگوید: «پدرم زیاد جدی نبود و او ما را نسبت به برادرانم و سایر اقارب بیشتر درک میکرد. پدر و مادرم ناراحت بودند؛ اما آنها به گپ سایر اقارب گوش ندادند و ما را از خانه بیرون نکردند». اسما میگوید، وقتی که اقارب ما، مارا روی پردههای تلویزیون مشاهده کردند، به خانهی ما آمدند و به پدرم گفتند که این کار ما غیرقابل قبول است و به او دستور دادند که ما را متوقف کند. به خاطر سرکوب کردن آرزوهای این دو خواهر، خانواده و بزرگان قریه شورایی را تشکیل دادند و با وزیر اطلاعات و فرهنگ ملاقات کردند و به مقامات این وزارت اخطار دادند که اگر آنها را از تلویزیون اخراج نکنند، آنها به نشانهی اعتراض، خود شان را خواهند کشت. شاید این یک تهدید پوچ و بیاساس بوده باشد؛ اما طالبان و مردم ده سوگند یاد کردهاند که اگر این دو دختر از آوازخوانی در محضر عام دست بر ندارند، آنها را زنده زنده خواهند سوزاند. حمیرا میگوید: «ما چندین پیام را از قریه و از ملیشهها دریافت کردهایم که اگر بار دیگر در تلویزیون آواز بخوانیم، آنها مارا زنده میسوزانند». خانواده، دهنشینان و طالبان بعد از آنکه تبلیغات « ریکلام» شامپو توسط حمیرا که در تلویزیونها به نمایش گذاشته شد، بیشتر خشمگین شدند. حمیرا میگوید: «حتا تبلیغات هم دلیلی برای کشتن ماست». طالبان بعد از این که حمیرا به تمجید از پولیس ملی افغانستان آواز خواند، خشمگینتر شدند. حمیرا میگوید: «طالبان قریهی ما را کنترول میکنند. ما نمیتوانیم به آنجا برگردیم. اگر این کار را بکنیم، ما را میگیرند و میکشند». حمیرا بارها تلاش کرده است تا از طریق تماس تیلفونی خانواده، مردم ده و طالبان را متقاعد کند؛ اما موفق نشده است. وی میگوید که همه روحیهی طالبانی دارند، حتا آنهایی که ریش خود را پاک میتراشند. فشار خانواده موثر تمام شد و وزارت اطلاعات و فرهنگ سال گذشته ظاهر شدن این دو خواهر را در تلویزیون ممنوع اعلان کرد. در نتیجهی فشار و تهدیدهای زیاد، این دو خواهر تصمیم گرفتد که به کشور همسایهی پاکستان فرار کنند؛ اما قبل از این که این کار را بکنند، مدیر موسیقی تلویزیون ژوندون را متقاعد ساختند که دو آهنگ دیگر آنها را ثبت کند. آنها به این فکر بودند که شاید دو آهنگ در غیاب آنها بتواند جا باز کند. این دو خواهر وحشتزده و ناامید زمستان سال گذشته افغانستان را ترک کردند. آنها در خانهی خواهر شان در پشاور زندگی میکردند؛ اما سرانجام طالبان آنها را ردیابی کردند و تهدید کردند. حمیرا میگوید که «طالبان به شوهر خواهرم زنگ زدند و به او دستور دادند که مارا از خانه خود بیرون کند و او ما را مجبور به ترک خانه اش کرد». آنها درماه جون، در حالی که تمایلی نداشتند، به خانهی پدر در کابل برگشتند. حمیرا میگوید که «پولیس فورا رسید و ما را دستگیر کرد و برای پانزده ساعت برای تحقیقات در ادارهی پولیس نگهداری کردند». حمیرا میگوید: «وقتی که ما آزاد شدیم، پدرم میخواست ما را به خانه (قریه) برگرداند، ولی ما از این که ما را برادران، ده نشینان یا طالبان بکشند، ترسیده بودیم و از رفتن به خانه انکار کردیم و تصمیم گرفتیم که پنهان شویم. این جزای یک خوانندهی زن پس از سیزده سال از سقوط طالبان است. به نظر میرسد اوضاع خیلی کم تغییر کرده باشد». با درک این که برای بازیگران و مجریان چیرهدست زن در تلویزیونها چه اتفاقهایی افتاده است، این دو خواهر دلیل معقولی برای احتیاط داشتند. شخصیت تلویزیونی، شیما رضایی به قتل رسید، سانگه امان، مجری اخبار یک تلویزیون پشتوزبان توسط والدینش در سال ۲۰۰۷ به قتل رسید، پروین رحمتی، یک مجری خبر در سال ۲۰۰۸ از قصد تروری که به همکاری خانوادهاش سازماندهی شده بود، جان سالم به در برد، وی به پاکستان رفت و فعلا با فرزندانش در آمریکا زندگی میکند. این دو خواهر فعلا در یک خانهی خرابه که دارای یک اتاق است و در یک محل فقیرنشین کابل موقعیت دارد، زندگی میکنند. آنها میگویند، برای این که کسی آنها را نشناسد، در وقت بیرون رفتن از خانه، صورت شان را میپوشانند. حمیرا میگوید که «ما در خانه نشسته بودیم که کاکایم شروع کرد به زدن من و برادرم با چاقو بر خواهرم اسما حمله کرد و رانش را با چاقو برید. ما امنیت نداریم و هنوز تماسهایی را از مردم دریافت میکنیم که ما را تهدید به مرگ میکنند». آنها نمیخواهند آوازخوانی را متوقف کنند؛ اما کسی حاضر نیست که از آنها محافظت کند یا کسی قادر به این کار نیست. حمیرا میگوید: «روزی که برادر و کاکایم بر ما حمله کردند، ما برای شکایت به ادارهی پولیس رفتیم؛ اما پولیس ما را از آنجا بیرون کرد و به ما گفتند که شما با پدر ومادر تان جنگیدهاید، پس برای کسانی مثل شما درجامعهی ما جایی نیست». با وجود تهدیدها و دستور وزارت برای قطغن کردن اجرای آهنگ در تلویزیون، آنها هنوز با مدیر موسیقی شان در هنرکدهای که در زیرزمین قرار دارد، کار میکنند و چندروز پیش، برای ثبت آهنگهای جدید به تلویزیون ژوندون رفتند. این آهنگها در روز عید نمایش داده خواهند شد؛ اما مدیر موسیقی آنها گفته است که هنوز مطمئن نیست که آیا تلویزیون به او اجازهی نشر این آهنگ را میدهد یانه. این دو خواهر آیندهی مشخص ندارند و اگر وزارت اطلاعات این محدودیت را بر ندارد، رویای هنرنمایی آنها تحقق نخواهد یافت و آنها دوباره به مرگ تهدید خواهند شد و شاید اینبار این تهدیدها شدیدتر هم شود.