صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را زجامِ بادۀ گلگون خراب کن. حافظ (رح)
شما بانوان و جوانان دختر و پسر به پارلمان بروید و همه قوانین و لوایح را دوباره بینی و نو پردازی نمایید.
سیاست داخلی و خارجی حکومت آینده و خط مشی رئیس جمهور یا صدراعظم آینده باید کا ملا از بنیاد دگر گونه، عقلانی و برابر با واقعیت های عینی و نیازمندی های زیربنایی و روبنایی؛ با یک برنامه درست و حسابی ابتکاری بلند و کوتاه مدت در همه عرصه های زندگی سیاسی، نظامی، اقتصادی، صنعتی و تکنالوژی، زراعتی و آبادانی و..و…و اجتماعی میهن دوستداشتنی و بلا کشیده ی ما، افغانستان باشد.
ارتباط و همکاریها و داد و ستد در هر زمینه ی از حیات حکومت آینده با درنظرداشت مفاد و خیر میهن؛ با جدیت و قاطعیتِ مطلق با همه اقشار داخلی و خارجی باید وشاید پی گیری گردد.
هیچ کرنشی و هیچ بوقلمون مزاجی و ابن الوقتی غدر وتزویر وریا مانند عبدالرحمن و سلفش، خانواده غدارآل یحیی، مارکسیستهای مرتد و طالبان دشمن دین و میهن و مردم وحامد کرزی؛ باید و شاید در اصول و اساسات برنامه ها جا نداشته و رک و راست گویی، تقدیر و تنبیه از بالا به پایین و از همه مهم تر اینکه پاسخ گو بودن یک یک از اعضای هرسه قوه پارلمان، دادگستری و اجرائیه؛ از رئیس جمهور و صدراعظم گرفته تا به سطح روسای شعبات بصورت جدی و شفاف در برابر ملت؛ باشند.
به ویژه از قوت ابتکار و نو آوریها، بکار گیری ایده ها وعطش به پیشرفت نسل تازه نفس و پرقدرت جوانان دختر و پسرِدانشمندِ میهن به هیچ بهانه و ملحوظی چشم پوشی و فراموش نگردد.
اصل مشوره که دستور خداوند(ج) است؛ را درهرامری نباید ازیاد ببرند و تکتازی و خود رائی را که یک پدیده و اصل کهنه و خرافه ی استبداد خانخانی و قبیلوی و ادامه ظلم وستم که ریشه از بی دانشی و بیخردی دارد، را از بیخ و ریشه باید خشکانید.
زنان افغانستان به ویژه دوشیزه های جوان درس خوانده و دانشمند را در هر رشته و مقامی که امتحانش را کامیاب می شوند باید و شاید فورا آن مقام و منصب را برایش بدهند .
دوشیزه های جوان و بانوان دانشمند باخرد و باهنر یعنی ای مادران امروز و فردای میهن!
دست ما بدامان شما بپا خیزید همانند حضرات بی بی خدیجة الکبری (رض) با تدبیر و مدیریت در اولین گامهای پیام رسانی پیامبر(ص) و بی بی عایشه صدیقه (رض) و بی بی زینب (رض) در راه تفهیم و رسانید و ترجمه و تفسیر مفاهیم قرءانی و احادیث نبوی با مدیریت متین خدمات شایسته ی را به امت اسلامی نموده اند.
شما نیز بعد از این بجز از خداوند(ج) و کردار منفی خویش؛ از هیچ چیز و هیچ کسی هراس نداشته باشید و سررشته خانه بزرگ ما یعنی میهن بزرگوارافغانستان دوستداشتنی ما را بدست خود بگیرید.
از هفتاد سال بدینسو ما دیدیم و تجربه نمودیم کلمات و اصطلاحات کلیشه ی را که چقدر در افکار عمومی میهن بویژه نسل جوان؛ باعث تخریش و دوری هم میهنان از یک دیگر شده؛ در عرصه دینی، دین؛ در عرصه فرهنگ، فرهنگ؛ و درعرصه اجتماع و وحدت، وحدت ملی در افکار و اذهان عامه تخریش و بد بینی، کینه و پرخاشگری را بار آورده.
باید در این دوره هرکسی را آزاد و بدون قید و شرطی حق بدهیم که همه به دلخواه خویش به ویژه نسل جوان، خود شان به هر زبان و شیوه و به هر اندیشه ی باهم گپ بزنند و باهم باشند و ممد و دستگیر یک دیگر در همه عرصه ها گردند؛ نه که باهم دشمن.!
تا باشد که زخم ها و درد ها و تنش ها بین جوانان و نو باوگان میهن از بین رفته؛ همدلی و یگانگی به قوام و پختگی و ثمر برسد. و همه باهم برادر و برابر؛ همدیگر را بپذیرند و هیچ کدامشان احساس نکنند که من اول و دوم و سوم هستم. و باید حکومت نو، افکار نو ایده نو رفتار و گفتار و کردار نو را بگونه ملموس و قابل حس و درک به هم میهنان ارمغان بیاورد.
یعنی تفتیش عقیده و گفتار؛ باید بکلی بیخ کن و نابود گردد. یعنی بر خرافه پرستی و زور گویی و برتری جویی و خود بزرگ بینی بی قید و شرط باید و شاید خط بطلان بکشند. در این باره نوشته ” آزردن و رنجه نمودن خلق الله از دیدگاه قرءان شریف” منحیث تکمله این بحث را در آخر بخوانید.
بقول فرانسوا ماری آرونه، مشهور به ولتر، فیلسوف فرانسوی(1715-1778م): “بگذار که دوستی کم کم به اوج برسد، اگر این رسیدن برق اسا باشد ناگهان از نفس می افتد و متوقف می شود.”
اگرچند، بدخواه کُشتن، نکوست
از آن کُشتن، آن به، که گردَدَت دوست. اسدی طوسی.
درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد. حافظ (رح)
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تاسیه روی شود هرکه دراو غش باشد. حافظ (رح
وا اسفا که دو دوره کاری جامد کرزی باعث فاصله و بدبینی اقوام از هم دیگر فراختر و بیشتر و حادتر شده؛ به ویژه با بمیان کشیدن وچرب کردن زبان، تخم کینه توزی بی معنی را برای بقای سلطه قصدا و عمدا کاشته و با یاری (آی اس آی پاکستان)آشکارا درین راه این بیدانشان گشنه پرزورسخت در تلاش اند.
عرض به همه کسانی که خود را بزرگان وپیش قراولان فرهنگ این کشور می پندارند؛ اعم از همه اقوام: به لحاظ خدا و به لحاظ باورمندی به کتاب الله اگر واقعا مسلما هستید؛ ازین تفرقه و بهم اندازی و ازهم سوا ساختن جوانان میهن ما افغانستان عزیز دست بردارید. اگر چه آهسته آهسته،ما نسل، الحمدالله که روبه مرگ هستیم؛ و ازخدا آنرا زودتر برای نسل خود که به گوناگون امراض مانند: تعصب، خود بزرگ بینی، زور گویی ، خود محوری، خود رایی، رشوت، دزدی از بیت المال و میهن و همهینان خود را به بیع و شراع دربازیهای سیاست گذاشته اند؛ میخواهم.
ولی سپاس خداوند(ج) را که می بینیم جوانان دانش آموخته و دانشمند ما از این امراض بدور شده رفته اند و هرکدام شان در راه ملت سازی و همدیگر پذیری از راه رسانه ها سخت در تلاش اند. و از دربارخداوند دانا و بینا(ج) آرزوی سرفرازی پیروزی و بهروزی را با درازی عمر برایشان خواهانم.
برای حسن ختام پیامی ازآن کهن درخت هندوستانی الاصل پاکستانی علامه محمد اقبال لاهوری (رح) را برای تو جوان که چشم وچراغ وروشنایی بخش آینده تاریک ما هستی؛ یاد دهانی می نمایم:
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
ای جوانان عجم جان من و جان شما
غوطه ها زد در ضمیر زندگی اندیشه ام
تا بدست آورده ام افکار پنهان شما
مهر و مه دیدم، نگاهم برتر از پروین گذشت
ریختم طرح حرم در کافرستان شما
تا سنانش تیزتر گردد فرو پیچیدمش
شعله ی آشفته بود اندر بیابان شما
فکر رنگینم کند نذر تهی دستان شرق
پاره ی لعلی که دارم از بدخشان شما
میرسد مردی که زنجیر غلامان بشکند
دیده ام از روزن دیوار زندان شما
حلقه گِردِ من زنید، ای پیکران آب و گل
آتشی در سینه دارم از نیاکان شما./
*************************************
بر گرفته شده از سایت کابل ناته شمارهء مسلسل ۱۷،
آزردن و رنجه نمودن خلق الله از دیدگاه قرءان شریف:
ایشورداس گرداننده کابل ناته گزارشی از کابل نوشته بود به این شرح:
(در محفل عروسی دختر احمد خان سمنگانی حمله ی انتحاری صورت گرفت و در نتیجه پیش از بیست تن از کارمندان عالی رتبه ولایت سمنگان، آقای احمد خان و شماری دیگر از اشتراک کننده ها جام شهادت نوشیدند.
درین شهدا، آقای پریت پال سنگهـ پال، یکی از فعالان جامعهء هندوباوران و سیکهـ های افغانستان نیز شامل بود. وی براساس رابطه صمیمانه و دوستانه ای که با آقای احمدخان سمنگانی داشت، در این محفل دعوت شده بود.
میت شهید پریت پال سنگهـ پال را به کابل آوردند و به تاریخ شانزدهم ماه جولای در محل آتشسپاری میت هندوان و سیکهـ های کابل در قلعچه به آتش سپرده شد. زمانیکه اشتراک کننده هایی مراسم آتشسپاری محل را ترک گفتند، بنابر تحریک اقای ذبیح الله وکیل گذر(عضو حزب اسلامی گل بیدین راکتیار )، چند نفر با پرتاب سنگ و توته های خشت به اهانت متوفا و محل آتشسپاری دست ورزید.) کابل ناته ۱۶ اگست ۲۰۱۲ عیسوی.
زشت ترین و پست ترین کارها آزار و رنجه کردن انسان یا خلیفه ای خدا در زمین است؛ حال این فرزند آدم چه باورمند به دین و آیینی باشد یا نباشد، چون باور و عقیده از نگاه قرءان شریف اختیاری و به رضا و رغبت خود شخص ارتباط دارد. ( لااکراه فی الدین).
خدای کریم رب العالمین، یعنی هرچه در دنیا ومافیها هست نموده، خداوند همه است که به حبیب خود حضرت محمد مصطفی صلی الله تعالی علیه وسلم دستور فرموده: ( وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا أَشرَكُوا وَ مَا جَعَلْنَك عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ مَا أَنت عَلَيهِمْ بِوَكِيلٍ(107) واگر خدای میخواست که با او شریک نگیرند، هرگز نگرفتندی، و ترا هم برآنها گوشوان قرار ندادیم که جلو شرک آنها را بگیری، و کار آنها هم به تو سپرده نیست. آ 107 س 6انعام. جزو هفتم.)
(وَ لا تَسبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسبُّوا اللَّهَ عَدْوَا بِغَيرِ عِلْمٍ كَذَلِك زَيَّنَّا لِكلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبهِم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ(108) کسانی راکه جز خدا را می پرستند دشنام مدهید، تا ایشان خدای یکتا را از روی دشمنی بدون دانش و معرفت دشنام دهند! اینگونه ما برای هر اُمتی کردارشان را برآراستیم، پس آنگاه بازگشت ایشان بسوی خدای ایشان است تا آگاه کند آنانرا به کارهای که می کردند. آ(108) س 6 انعام.جزو هفتم.)
(وَ لَوْ شاءَ رَبُّك لجََعَلَ النَّاس أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لا يَزَالُونَ مخْتَلِفِينَ(118)اگر خدای تو می خواست همه مردم را یک دین و یک دل ویک راه می کرد، ولی همیشه جداجدا خواهند بود، و با هم اختلاف دارند (درعقیده و مذهب و اندیشه و خرد). )
(وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لجََعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَكِن يُدْخِلُ مَن يَشاءُ فى رَحْمَتِهِ وَ الظلِمُونَ مَا لهَُم مِّن وَلىٍّ وَ لا نَصِيرٍ(8) اگر خداوند می خواست همه مردم را یک گروه می آفرید، لیکن هرکه را که خواهد در بخشایش خویش در می آورد، و (بدان که) ستم کاران نا گروندگان، هیچ یار و فریاد رسی ندارند. آ8 س 42شوری جزوبیست و هفتم)
( وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنى ءَادَمَ وَ حَمَلْنَهُمْ فى الْبرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَهُم مِّنَ الطيِّبَتِ وَ فَضلْنَهُمْ عَلى كثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً(70) ما فرزندان آدمی را گرامی داشتیم و آنهارا در دشت و در دریا برداشتیم و از پاکی ها و خوشی های روزگار به آنها روزی دادیم و آنانرا بر بسیاری از آفریدگانِ ما برتری دادیم. آ (70) س 17اسراء. جزو پانزدهم).
خدای یگانه و یکتای بلند جایگاه و خدای همه؛ بابای ما آدم علیه سلام را آفرید و به ملائکه هایش دستور سجده به او را داد و این شرافت را نصیب هیچ ملائکه یا فرشته های مقرب خود نکرده و نیز حتی انسان را در روی زمین خلیفه یعنی جانشین خود فرموده و مقرر نموده است.
ما ایمان داریم که از اول آفرینش، بیش از یکصدو پنجاه هزار پیامبر و نبی، دانه دانه با صحایف و خورد و بزرگ و نیز کتابهای زبور و تورات و انجیل، که با فرستادن قرءان شرف و کریم به همه مردم دنیا، چراکه جوهر و دُر و گهر همه صحایف و جزوه ها و کتابهای خداوند دراین کتاب یکجا شده و از هیچ خشک و تری نیست که درآن خبر نباشد. و بنا بر این خداوند کریم قرءان شرف و کریم را ام الکتاب یعنی مادر کتابها خوانده. وتنها و فقط برای پند و اندرز و گفتار و راهنمایی و راهگشایی بندگان پیامبران خود را مامور گردانید.
خداوند به پیامبرش خلق نیکو ارزانی فرموده و امت آنحضرت (ص) نیز باید دارای خلق نیکو باشند و با همه کس و همه مردم درخوشی و غم، شریک باشیم؛ چون خدای کریم فرموده که این خوشی ها و نعمات رابرای بندگانش آفریده و و هریک خلیفه خدا در روی زمین است. اینکه در آخرت خدای کریم از کی خوش خواهد بود بسته به کارکرد و رویه ای ما درین دنیا است.
ما درین مقال مجال بحث گسترده را نداریم، تنها به همین یک مطلب اشاره کوتاه می اندازیم:
خداوند جل علاشاءنهُ به پیامبر برگزیده اش می فرماید که ما اگر میخواستیم همه را یکتا پرست و مسلمان می آفریدیم و حاجت به فرستادن اینهمه پیامبر و نبی نبود! اما چون خدای کریم در همه حال و احوال بنده را امتحان می کند که آیا این بنده های که همه نعمات و خوشیها و زندگی را برایشان ارزانی نموده باهم چگونه رفتار و گذاره می نمایند؛ چون خدای کریم با ملائکه های خویش جدل نمود و به آنها گفت که اینها بهترین ها است با دادن نفس که شما ملائکه ها ندارید؛ در روی زمین خلیفه های منند.
در پهلوی این شرافت هیچ کسی خود را بهتر و بیشتر و برتر از دیگر باید نداند و بهترین مسلمان به گفته ای پیامبر بزرگوار ما آنست که خلق الله از دست و زبانش در امان باشد. صحیح بخاری.
در صحیح بخاری شریف میخوانیم که روزی پیامبر بزرگوار ما با یاران خود جای نسشته بودند و متوجه شدند که جنازه ای را مردم بدوش دارند و بسوی قبرستان روانند. فخر بنی آدم حضرت محمد صلی الله و تعالی علیه وسلم به مجرد افتادن چشم مبارک شان به آن جنازه روان به پا ایستادند و تا از چشم شان نهان گشت همچنان ایستاده بودند. وقتی که دوباره نشستند یکی از یارانش عرض کرد: یا محمد جانم فدایت شما نمی دانستید که این جنازه ای یهودی بود؟ آنحضرت (ص) فرموند: بلی می دانستم اما او نیز مانند تو یک انسان بود!
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران برتو نخواهند نوشت
من اگر نیکم اگر بد تو برو خودرا باش
هرکسی آن درود عاقبت کار که کِشت
همه کس طالب یارند و چه هوشیار و چه مست
همه جا خانۀ عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خاک در میکده ها
مدعی گرنکند فهمِ سخن، گو سر و خشت
نا امیدم مکن از سابقۀ لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که کی خوب است و کی زشت
نه من از پرده تقوا بَدَر افتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یکسر از کوی خرابات ببرندد به بهشت.
در آیت شریف هفتاد.سوره اسراء خواندیم که خدای کریم فرموده: (ما فرزندان آدمی را گرامی داشتیم و نیزدر اولین قانون اساسی، که در زمان حضرت رسول کریم در مدینه منوره به دیکته خودشان نوشته شده، حقوق جان و مال و شرف همه مردم مسلمان و غیر مسلمان و دگرباور و دگراندیش تضمین شده بود. رجوع کنید به ص 318 کتاب زندگانی محمد. نوشته دکتر محمد حسین هیکل. ترجمه ابوالقاسم پاینده چاپ انتشارات سوره .تهران 1375 .
ازدیدگاه حضرت عمر رضی الله عنه همه مردم آزادند …
در ایامی كه عُمرو بن العاص از طرف حضرت عمر(رض)والی وفرمانروای سرزمین مصر بود، در یكی از میدانهای عمومی شهری كه مقر فرمانرواییاش بود مسابقه اسب دوانی برگزار شد. سواركاران ماهر مسیحی مصری و مسلمین عرب در این مسابقه شركت كردند. یكی از اسبهایی كه برای مسابقه به میدان آورده شده بود، اسب اصیل محمد فرزند عمروبن العاص بوده كه به وسیله یكی از سواركاران عرب وارد میدان مسابقه شده بود، چون یكی از اسبها كه شباهت زیادی به اسب محمد بن عُمرو داشت، درست در گرماگرم مسابقه از بقیه اسبها سبقت گرفته، جلو میافتد، محمد بن عُمرو به تصور اینكه اسبش برنده شده از فرط خوشحالی از جای برخاسته میگوید فرسی و رب الكعبه.یعنی قسم به پروردگار كعبه این اسب من است». ولی همین كه اسب نزدیك میآید معلوم میشود آن اسب، اسب یكی از مسیحیان قبطی است[1]. و چشم محمد بن عمرو خطا دیده لذا از شدت شرمندگی و برای فرونشاندن خشمش قبطی صاحب اسب برنده مسابقه را با تازیانه میزند و میگوید: بگیر این ضربتها را از دست فرزند اشراف.
قبطی كه از اعیان و اشراف شهر بوده نمیتوانسته زشتی این ضربتها را كه در انظار مردم خورده فراموش كند، لذا راه مدینه در پیش میگیرد و شكایتش را به حضور عمر رضی الله عنه عرض مینماید.
انس بن مالك راوی داستان میگوید: حضرت عمر شكایت قبطی را استماع نمود و سپس فرمود (اینجا بمان)، چندی نگذشت كه فهمیدیم حضرت عمر فرمان داده تا عُمرو بن العاص و فرزندش محمد از مصر به مدینه آیند، چون ناگهان دیدیم كه هر دو آمدند. حضرت عمر آنها را به مجلس خلافت احضار و قبطی شاكی را نیز در ِآنجا حاضر فرمود، تا مجدداً شكایتش را در حضور آنها تكرار نماید.
چون محمد بن عُمرو در حضور مردم به جرم خود اقرار نمود، آن حضرت تازیانهای را كه در دست داشت به دست قبطی داد و فرمود این تو و این فرزند اشراف كه تو را بی تقصیر زد، اینك او را با دست خود با این تازیانه بزن قصاصت را از او بگیر.
قبطی تازیانه را برداشت و در حضور خلیفه و اهل مجلس، محمد بن عمرو را زیر ضربت تازیانه گرفت. حضرت عمر میفرمود: (بزن فرزند اشراف را) سپس فرمود: (بزن بر فرق سر خود عمرو بن العاص؛ چه فرزندش تو را بدین سبب زد كه او در آنجا قدرت دارد) عمرو بن العاص عرض كرد (یاامیرالمؤمنین! عفو بفرما؛ حقش را گرفتی و وجدانت را از این بابت راحت فرمودی). قبطی نیز عرض كرد: یا امیرالمؤمنین! كسی را كه مرا زده بود، زدم. حضرت عمر فرمود: به خدا قسم اگر این فرمانروا را میزدی تو را باز نمیداشتم تا آن كه خودت دست از زدنش باز میداشتی، حضرت عمر: پس از آن رو به عمرو بن العاص كرد و حقیقتی گفت كه تاریخ بشریت از زبان كسی جز عمر نشنیده و همیشه تا ابد برای او آن را ثبت كرده است. میدانید چه فرمود؟ فرمود: یعنی ای عمرو! از كی مردم را برده گرفتهاید و حال آن كه مادرانشان آنها را آزاد زاییدهاند؟
پس ما مسلمانها باید در هر زمان و مکان باید از شیطان دوری بجوییم و با هیچ کسی که آزاری به ما نمی رساند و نیز فرزندان همین مرزو بوم هستند و در درازنای تاریخ، شما یک هندو باور و یا سیکه باور را پیدا نه می توانید که به میهنش خیانتی کرده باشد. اجنت های از هند می آمدگی را افغانستانی نمیتوان گفت.
امید واریم دانشمندان مسلمان امام های مساجد و یکعده تیکه داران دین به مردم موضوع آزار و اذیت به غیر مسلمانِ با کتاب و بی کتاب را بصورت نیک و با شیوه زبان مردمی بفهمانند که ما، در هر کارکرد خورد و بزرگ خویش، نزد خدای کریم، در هردو دنیا، مسئول هستیم و باید و شاید از جهالت یعنی بیدانشی بپرهیزیم و پرهیزگاری پیشه نماییم. و به هیچ بنده خدای کریم اهانت و زحمت و مشقت و ستم و فحاشی روانداریم. اگر مسلمانیم؛ در غیر آن: واذا خاطب هم الجاهلون قالو سلاما.