از قلم پوهاند دوکتور عبدالواسع لطیفی
عنوان کتاب : آوای ماندگار زنان
نویسنده ؛ مـــاریـــا دارو
یقیناُ مطالعین ارجمند وگرامی جریده وزین امید با نویسنده ُ ژوهشگر فرزانه ما بانو مـــاریــا دارو از طریق دو اثر قبلی او با عناوین
( هنرمندان تاریخ ساز تیاتر و چهره های جاودان ) که در همین سلسله انتشارات تازه معرفی کرده ام ُ آشنایی مطبوعاتی خواهند داشت.
اینک کتاب پر محتوا و ارزشمند دیگر او زیر عنوان ( آوای ماندگار زیان) که در ۲۴۸ صفحه بچاپ رسیده است ُ هفته گذشته بدستم رسید. این اثر او نشانه ء برازنده زحمات ومساعی او در گردآوری وتحریر و معرفی زنان سرشناس وپیشتاز وطن در امور اجتماعی ُ هنری ُ مطبوعاتی و پیشتبانی حقوق زنان افغان بشمار میآید ُ در همین راستا بانو دارو زندگینامه بیش از نود زن فرزانه وکار دان وباشهامت افغان را با فوتوهای شان با تفصیل برشته تحریر آورده است.
در پیشگفتار ء نویسنده ء پژوهشگر مـــاریــا دارو مطالب عمده ء جهان ُ زنان پر محرومیت افغان را درطول حیات بوقلمون وپر حسرت شان یادآور شده مینویسد ( افغانستان باستانی ما با افتخارات بیمانند در قلب آسیا قرار داشته که تاریخ کهن بنام آریانای کبیر ُ خراسان پهناور و فعلا بنام افغانستان پر غرور وبا شهامت در همه دنیا یاد میشودُ پایتخت های این سرزمین کاپیساُ گندهار ُ غزنی و فعلا کابل میباشد.
سرزمین افغانستان و شهکاریهای مردمش را درتمام جهان به گونه های مختلف تعریف کرده اندُ میتوان گفت که مادر وطن نه تنها مردان با شهامت بلکه شیر زنان با شهامت ُ پر غرور وسربلند را نیز در آغوشش پرورش داده است ُ زنان مانند مردان افتخارات تاریخی دارند .
شهامت زن افغان در ادوار تاریخ ُ چه در قدم وچه قلم چشمگیر بوده است .اما قسمیکه شاید وباید از کار وپیکار شان در تاریخ یادآوری گردد ُ چنین اقدامی یعمل نیآمده است ُ از حماسه آفرینی زنان نظر به فرهنگ کهن سنتی ُ بیسوادی و عدم رشد دموکراسی ُ در اسناد تاریخی کشور انعکاس داده نشده استو شهامت ایثار و فداکاری ُ وطن پرستی وغرور جزئی از افتخارات کشور ماست ُ مگر تنها مربوط مردان نبوده ُ بلکه متعلق به زنان کشور نیز میباشدُ از آنجاییکه زنان همیشه مستور پنداشته شده اندُ افتخارات شان نیز تحت پوشش قرار گرفته است .
آزادی زنان در افغانستان سیر طولانی را پیموده است وبه مخالفت ها برخورده است .
نهضت زنان افغان از سال ۱۲۹۸ هش – مطابق ۱۹۱۹ م که کشور ما از استعمار بریتانیا ( انگلیس) آزاد گردیدُ شروع میشود اعلیحضرت امان الله اولین شاه ترقیخواه که خواهان آبادی و ترقی وطن بود ُ میدانست که بدون سهمگیری زنان ُ کشور جنگزده و ویران را نمیتوان آباد ساخت ُ بناَ حقوق زنان را که عبارت بود از مساوی سواد وکار یعنی اشتراک نیم نفوس کشور در اجتماع را سرآغاز نهضت اعلان نمود اما دشمنان پیشرفت وترقی کشورُ با استفاده سوء از رسوم تاریک وقت پروسه دموکراتیک را تحت سوال قرار دادند ُ با استفاده از شعار دفاع از مسایل مذهبی ُ نهضت دموکراسی را از بین بردند.
با انکه در طول تاریخ زنان افغان در حصار خانه زندگی بسر میبردند ُ بازهم همدوش با مردان دست به کارهای اترزشمند زده اندُ و از تربیه طفل تا اجرای امور منزل ُ کار های صنایع دستی و کار های شاقه زراعتی وغیره پرداخته اند.روی این دلایل کتاب حاضر را برای ماندگار شدن کارنامه های پر ثمر وفعالیتها و دست اورد های فرهنگی زنان کشورم مینویسم.)
از لابلای صحفات کتاب بانو مــاریــا دارو ُ زندذگی نامه یکی از فعالین فرهنگی فرزانه ُ نویسنده ومترجم برازنده وطن ُ شادروان رقیه ابوبکر را بطور نمونه بشما ارائه میدهم ویاد اور میشوم که همسر عالم و دانشمند خانم رقیه حبیب ابوبکر مرحوم پروفیسر ابوبکر خان ُ استاد من در مضمون فزیک ُ که طبق کروکولیوم مکتب عالی استقلال به زبان فرانسوی تدریس کرد ُ شخصیت روشن ضمیر مردم دوست و مبارز حقوق انسانی بودُ روزی در یک سیر علمی باهم راجع به ادبیات و نویسندگان شهیر فرانسه صحبت میکردیم ُ استاد ابوبکر در این راستا بیان نمود که کاش نویسندگان در مطبوعات ما پیدا شود که کتاب ارزشمندی و ژرفنگری بینوایان ویکتور هوگو را به رشته تحریر درآورد و درد ها ومصبیت ها وکرامت انسانی مردم را ترسم نماید.بهرحال روزی ضمن یک گرد همآیی افغان ها در وریرجینیا با خانم عزیزش رقیه حبیب ابوبکر ملاقی شدم وگفتم : » اگر جزئیات زندگینامه ترا بدست اورم تفصیل انرا در یکی از جراید بدون مرز بررشته تحریر خواهم آورد .ُ او با علاقمندی گفت در یک فرصت مناسب خاطراتم را ارائه خواهم داد.
اینک زندگینامه زنده یاد رقیه حبیب ابوبکر از صحفه ۱۱۷ کتاب ارزشمند خانم ماریا دارو که خود تهیه کرده ُ بشما تقدیم میشود.( رقیه حبیب ابوبکر در قریه چهلستون نواحی کابل تولد شده استُ پدرش مرحوم سید حبیب سابق مستوفی کابل ومادرش مرحومه زینب بودند. او شاگرد صنف دوم مکتب مستورات عهد امانی بود و بعد بحیث معلم لسان فرانسوی شامل خدمت گردیدُ ضمنا بحیث سامع در ۱۳۲۵ ش – به اخذ بکلوریا نایل گردیدو در سال ۱۳۳۱ ش از فاکولته اجتماعیات در جه لسانس را اخذ نمود وی در مکتب اندرابی و بعد ها لیسه زرغونه بحیث معلم وسرمعلم ومعاون ایفای وظیفه نمود.بعد به موسسه نسوان مدیریت کورسهای سواد أاموزی ُ مدیریت عمومی تبلیغات ُ مدیریتهای مجله میرمن و کورسهای و کودکستان ُ وکتابخانه را عهده دار بودُ بعد عضو انجمن تاریخ و سپس آمر نشرات سره میاشت افغانستان شدُ ویکی از اولین نطاقان اناث در رادیو افغانستان بودند. در ۱۳۴۵ هش – عضو لویه جرگه برای تدوین قانون اساسی گردید. در انتخابات ۱۳۴۵ بحیث ککاندید ناحیه اول ودوم شهر کابل با موفقیت شرکت کرد وتا سال ۱۳۴۵ هش – بحیث نماینده مردم در شورای ملی افغانستان بذل مساعی نمود ُ در سال ۱۳۴۹ هش- به ریاست سواد آموزی کقرر گردید و با کودتای ۲۶ سرطان سال ۱۳۵۲ هش – به دوره ماموریت او خاتمه داده شد.
او در نهضت دموکراسی دور دوم سهم فعال داشت ُ نخستین بار در سالهای سی با حزب وطن که در نتیجه آن جنبش ُ همسرش داکتر محمد ابوبکر با یکتعداد روشنگران همفکرش زندانی گردید ُ بار دوم در دهه قانون اساسی که فو.قا َ ذکر گردید و همچنان در نهضت نسوان پیشقدم بود و آخرین روزهای حیاتش به ان وفا دار ماند. علاقه فراوان به نویسندگی داشتُ اثار ُ تراجم ُ اشعار و مقالات اجتماعی وسیاسی زیادی به نشر رسانیده است و با معارف ومطبوعات کشور بشمول مطبوعات بیرو.ن مرزی همکار نمود وموفق به اخذ جوایز زیاد مطوعات گردیده است.
بانو دارو بعد از ذکر آثار و نوشته ها وتالیفات وتراجم او چنین مینویسد : ( یکی از کتابهای ارزشمند وتحقیقی رقیه حبیب ابوبکر زیر عنوان « مصر از زاویه دیگر» توسط انتشارات اطلاعات در شهر نیوریاک به طبع رسید ه است . او در عالم پناهندگی در امریکا فعالیتهای ارزشمندی مطبوعاتی را از راه قلم ومصاحبه ها واشتراک در مظاهرات صلح آمیز وکار های خیریه مانند عضو یت هیئت مدیره موسسه کمک به اطفال افغان ُ انجام داده است و زیادتر وقت خودرا در راه تنویر وپرورش نسل تازه وارد
افغان در امریکا صرف میکرد. خانم رقیه حبیب ابوبکر در سال ۲۰۰۲ میلادی در شهر الکسندریه ایالت ورجینیا داعیه اجل را لبیک گفت. روحش شاد باد)
معرفی مختضصر کتاب مستند وارزشمند بانو ماریا دارو را با ارزوی صحت وسعادتش ُ با چند مصرع شعر بنام « ناله غمناکم» شاعره عزی وطن مخفی کایبلی که ضمن زندگینامه او در همین کتاب بچاپ رسیده است ُ خاتمه میدهم :
مخفیا دل را جز این اندیشه نیست – کاین جهان تنها ددان را بیشه نیست
تا نگردیم آب در دنیای خویش – کی شگوفان میکند گلهای خویش
تا نسوزیم همچو شمع جان وتن – کی شود روشن چراغ انجمن
تا چو پروانه نگردیم از وفا – پس چسان این مملکنت گردد صفا
ما چرا بندیم چشم خویش را – خون بسازیم اندرون خویش را
کوه ودشت ودره وصحرای ما – هر کجای میهن زیبای ما
با زبان شکوه میگوید سخن – از غم توُ ماتم او ُ رنج من
از درون زره زره خاک او – می براید ناله غمناک او
سنگ و اشجار وگیاهش ای خدا – مردم است برگوش مردم آشنا
تا چه روزی گره خیزد از وطن – تا چه وقت مخروبه باشد این دمن ؟
تا به کی از ناله ساز گوش کر ؟ – تا به کی شام است نمی اید سحر؟
تا به کی این ملت با غم عزاست ؟ – تا به کی این خاک ما ماتم سراسا ؟
پس چرا بنیاد او لرزان بود؟ – چون علل سوزشش در جان بود
اکنون از جهل فراوان شد خراب – مهد عرفانش بگردیده سراب
عاقبت این خطه مهد وهنر – میشود در علم وعرفان مشتهر
خیز تا براین وطن خدمت کنیم – تا وطن را فارغ از محنت کنیم
صلح وکار زندگی خواهد رفاه – جنبش وسازندگی خواهد رفاه
پایان