نمایشنامه ء کتاب ُکتابخانه و کتاب دار کهن- مترجم : پروفیسر داکتر عبدالواسع لــــطــیــفــــی

 wase_latifi

 پول الیگر  دراماتیست شهیر فرانسه  ُ سالهای  قبل  از این در یک  نمایشــنامه مختصر و بسیار جالب  خودُ کتاب و کتابخانه و کتابدار را بحیث  ممثلان در کالبد هنرمندان تیاتر روی  صحنه آورده  و به  تماشاچی ُ نعمت بزرگ مطالعه  وارزش کتابهارا ُ درجهان مطبوعات ُ  تبارز میدهد.در درام پرُ انتباه (الیگر) هنرمندان چیره دست رول  «کتاب» و « کتابدارکهن » را به عهده داشته و در برابر تماشاچیان چنین  تمثیل  میکنند .

کتاب : هنگامیکه من میان دستهای  تو خوانندهء عزیز و ارجمند قرار میگیرم و صحفاتم را یکی ُ پی دیگری ورق  زده و با چشمان باریک بین  به جملات و کلماتم که انعکاس از دل وجان نویسنده است ُ نظر می  اندازی  – فراموش  نکنی  که من زنده هستم وروح و روانم  با تو سخن  میزند- بلی کتاب ها موجودات زنده و سخنسرا هستند وبا خوانندگان خود در هر زمان  و در همه حال  هرگونه  اطلاعات وهر نوع دانش  وتجربه  وعبرت و انتباه را تقدیم  میکنند. لهذا اسف  انگیز است اگر مردم ء میان من وکدام شی  دیگرُ فرقی نگذارند و به محتویات ما توجه ء نه داشته باشند – این وقت است که اجتماع ما پوچ ُ بیمزه و مبتزل  شده و دچار لغزشهای  خطر ناک میگردد- پس  تنمای  من همین  است که مرا به دقت بخوانی و با قضاوت روشن ُ روزانه تفکر و آموزش را بگشایی ….. 

( دراین فرصت  کتابدار کهن به سخن آمده میگوید)

کتابدار کهن: نگاه کنید به کتابهای عزیز منُ  به این سخنوران خاموش ُ ولی  پر مطلب و پر محتوا و آماده نطق  وبیان – هر روز صبح تاشام و گاهی  هم شبها ُ صدها خواننده  پرعطش و تجسس و پژوهشگر ونیاز مند علم وهنر و ادب  و تاریخ  به بازدید و مطالعه اینها میآیند و به  گنجینه دانش  ومعلومات  ورشد فکری  خود میآفزایند ….. ولی  من  قصه شهری  را بیاد دارم که مردم  و ساکنین  آن سالها به یک مرض عجیب گرفتار بودند – علایم  عمده مرض  آنها را فراموشی ُ بی تجربگیُ سراسیمگی ُ بی ثابتی ُ تشتت فکری و فقدان قضاوت  سلیم تشکیل  میداد. وعامل این مرض  همه گیر شهر مذکور همانا دوری  و بیگانگی و فقدان علاقه  ومحبت به کتاب  بود. زیرا مهاجمین گوناگون در حملات  بر ساکنین شهر ُ کتابها وکتابخانه ها را سوختانده بودند و با تاراج برده بودند و دوستداران  و محافظین و مدافعین کتابخانه هاو کتابها را مورد خشم وزجر قرارداده ُ حقیر و منزوی  وفراری  ساخته بودند ودر عوض آن متمردین  وجاهلان جاگرفته بود. 

سالهاست که کتاب نویسان و کتابداران  فرزانه و بشر دوست ُ دراین فکر و اندیشه هستند که برای  علاج  مرض این شهر چطور روزنه های روشن کتابخانه هارا باز کنند و دراحیای  مجدد حافظه و شعور اجتماعی  و دانش  برباد رفته آنها و بیداری  معنویات  خوابیده  شان  دست بکار شوندُ وبردل  وجان شان مرهم شفا بگذارند…..

 (درهمین لحظه از گوشه  کتابخانه ُ بار دیگر « کتاب » به سخن آمده چنین اظهار میکند)

کتاب : مرهم شفا بخش    ُ در  بلا بلای  صحفات من جستجو کنید – وقتی نزدیک من بیائید و ساعتی  در  کتابخانه بامن سپری  کنید ُ معلومات و رهنمایی  های  سودمند وهمگانی  ُ حکایات دلنشین و رنگین ُ اشعار زیبا وترانه ها ُ قصاید و حماسه هاُ درامه  ها و رومان های  عالی  و گذارشات  تاریخی را بمطالعه تان عرضه  خواهم  کرد . من به انتخاب  وخواست  دل  تان از سیاست ُ از حقوق  ُ از طب  ُ از نجوم ُ از فلسفهُ از مذاهب ُ از خالق و خلقت  کائنات ُ از تاریخ  ایام کهن ومعاصر ُ از اوپرا هاُ از تیاتر ها ُ از هنر تمثیل و سینما  بشما خواهم  گفت ……

بهرحال  خوانندگان ارجمند ! پایان  پرده  اول  درام  که یقیناٌ انگیزه خوبی  برای تحکیم علایق  شما به  مطبوعات و جهان کتاب خواهد بود  شمارا به  مطالعه  پرده  دوم  این  درام  آموزند  که سخنان  یک  کتاب  خوان  خواهد بود محترمانه  ودوستانه  دعوت  میکنم. 

 

باعرض حرمت  

داکتر عبدالواسع لطیفی