نفیسه خوش‌ نصیب؛ درآن سوی دریچۀ دل« بخش اول» : استاد پرتو نادری

وقتی خواستم تا در پیوند به گزینۀ شعری «دریچۀ دل» سروده‌های بانو نفیسۀ خوش نصیب، چیزی بنویسم نمی‌دانم چرا ذهنم یکی و یک بار به آن سال‌های سیاه برگشت که دروغ را به نام حقیقت به رنگ سرخ می‌نوشتند. 

با دریغ‌ بعدها دیدیم که این واژۀ سیاه را به رنگ‌های سبز و سپید، نیز نوشتند؛ اما دروغ با این همه جامه‌های رنگ رنگ نتوانست، بر جای‌گاه حقیقت بنشیند. سال‌های که خط سرخ در میان انسان‌ها فاصله می انداخت. ادبیات و شعر نیز چنین شده بود. دسته بندی شده در دو سوی خط سرخ.

ادامه خواندن نفیسه خوش‌ نصیب؛ درآن سوی دریچۀ دل« بخش اول» : استاد پرتو نادری

باقی قایل‌زاده – شاعر تیره چشم روشن بین:« بخش نخست و دوم» پرتو نادری

وقتی می‌خواستم در پیوند به شعر شاعر نابینا به تعبیر بهتر شاعر روشن‌دل باقی قایل‌زاده چیزهایی بنویسم، خاطره‌ای در ذهنم زنده شد. دانشگاه افغانستان سومین سال پایه‌گذاری‌اش را جشن گرفته بود. شب شعری نیز برپا شده بود. در آن شب شعر، دختر جوانی به‌نام بنفشه احمدی پارچه شعری خواند از سروده‌های خودش.

چشم‌های زیبایی داشت و نمی‌انگاشتی که این شاعر جوان با چشمان زیبایی که دارد نمی‌‌تواند شنونده‌گان خود را ببیند. در کنار رییس دانشگاه افغانستان، فرامرز تمنا، نشسته بودم، آرام در گوشم گفت: این شاعر نابیناست، نابینای مادرزاد. دل‌تنگ شدم.

به شعر او بیش‌تر از شعر همه شاعران دیگر توجه کردم. ذهنم با سطرسطر شعر او راه زد. می‌خواستم بدانم که شاعر در شعر خویش از چه رنگ‌هایی سخن می‌گوید و جهان او چه قدر رنگین است. تنها با یک رنگ برخوردم که جایی می‌گفت: «چنان دشت‌ سبز!» با خود گفتم خدایا مگر سبز و آن هم دشت سبز، در ذهن این شاعر عزیز چه مفهومی‌دارد و سبز را چه گونه احساس می‌‌‌‌کند. آیا سبز برایش یک مفهوم است یا یک تجسمی که ذهن او برای خودش ساخته است.

ادامه خواندن باقی قایل‌زاده – شاعر تیره چشم روشن بین:« بخش نخست و دوم» پرتو نادری

نزیهی جلوه؛ رنگین‌کمانی در افق دادخواهی مبارزه و فرهنگ :استاد پرتو نادری «بخش دوم »

در ادامۀ شعر نزیهی جلوه به‌تر است، شعر ملک‌الشعر بهار را بیاوریم و بعد برسیم به بحث‌های دیگر.

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید

قفس ام برده برده به باغی و دلم شاد کنید

فصل گل می‌گذرد هم‌نفسان بهر خدا

بنشینید به باغی و مرا یاد کنید

یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان

چون تمنای گل و لاله و شمشاد کنید

ادامه خواندن نزیهی جلوه؛ رنگین‌کمانی در افق دادخواهی مبارزه و فرهنگ :استاد پرتو نادری «بخش دوم »

نزیهی جلوه؛ رنگین‌کمانی در افق دادخواهی مبارزه و فرهنگ : استاد نصرالله پرتو نادری

(بخش نخست)

محمدکریم نزیهی که به زبان‌های پارسی‌دری و تُرکی – اوزبیکی شعر می سرود. در شعرهایش «جلوه» تخلص می‌‌کرد. شخصیت با شکوهی داشت با ابعاد گوناگون فرهنگی و سیاسی – اجتماعی. پابند به اصول و ارزش‌های انسانی در سیاست، تعهد و مسوُولیت در شعر و پژوهش‌های ادبی و تاریخی. آشنا با فسلفه و جامعه شناسی و آگاه از جریان‌های‌فکری مغرب‌زمین. 

نصیر مهرین در چند جملۀ کوتاه این گونه شناختی از او به دست می‌دهد: «شخصیتی با چنان اندوخته‌های ادبی، فلسفی و جامعه‌شناسانه در زنده‌گی‌اش دارای بعد دیگری از علایق و فعالیت‌ها نیز بود. مبارز ضد استبداد و خواهان اصلاح طلبی و بهبود خواهی اوضاع افغانستان و مردم آن.»

ادامه خواندن نزیهی جلوه؛ رنگین‌کمانی در افق دادخواهی مبارزه و فرهنگ : استاد نصرالله پرتو نادری

فتح محمد منتظر؛شاعر نوپرداز فراموش شده(بخش نخست): استاد پرتو نادری

در جریان بررسی زنده‌گی و جای‌گاه ادبی شاعران پیش‌گام شعر نو در افغاستان، چون به فتح محمد منتظر رسیدم، با دریغ گویی با برهوتی رو‌به‌رو شدم. در کتاب «نوی شعرونه/ اشعار نو» با «منتظر» برخوردم و دو شعر نیمایی و تمام. گویی منتظر نخواسته بود فتح محمد هم را در این کتاب هم‌راهی کند.

نمی‌خواهم ادعا کنم که در این همه سال‌های دراز چیزی در پیوند به شعر و زنده‌گی فتح محمد «منتظر» در مطبوعات کشور نوشته نشده است. یا شاعری و نویسنده‌یی نخواسته تا چند سطری هم به گفتۀ مردم سردستی در پیوند به شاعری او و جای‌گاه او در شعر معاصر بنویسد. شاید چنین چیزهایی اتفاق افتاده باشد؛ اما من نیافتم.

ادامه خواندن فتح محمد منتظر؛شاعر نوپرداز فراموش شده(بخش نخست): استاد پرتو نادری