
دیدار با آن یار قدیم در آن شب بهاری، رویدادی است در غربت. آن یار، هنوز با غربت عادت نکرده است. دلتنگ قامت فرسودۀ ارسیهای آن خانۀ گنبدی در آن دهکدۀ دور است؛ اما دیگر همه چیز رنگ باخته است.
یار، هوای برگشت به خانه را دارد. یعنی هوای برگشت به وطن را؛ اما شاعر به تلخی میگوید: دگر آن خانه از ما نیست. دگر آن دهکده غارتآباد دزدان سرگردنه است. بهار را پیوسته در میدان بزرگ شهر سنگسار میکنند و گلها را بر دار میآویزند.
ادامه خواندن زیر باران باید رفت در ادامۀ صدای پای آب(بخش چهارم ): استاد پرتونادری