خانه تکانی : نورالدین همســـنــگر

nooruddinhamsangar
تو بیا خانه تکانی بکنیم
خانهءدل بدهیم نور وصفای دگری
خلوت خاطره را حال وهوای دگری
سالها کوچه ز پندار طراوت خالیست
تو بیا کوچه بریم برگ ونوای دگری 
تو بیا خانه تکانی بکنیم
خانه رنگین شود از همهمهءسبز بهار
از گریبان سحربوی بهاران برسد
سفره ای باز شود سایه هر بید وچنار
این خبر گوش دل تک تک یاران برسد
غنچه ها گل بدهد در گذر باد صبا
قصهء غربت وغم زود به پایان برسد
تو بیا خانه تکانی بکنیم
سینه پر بار زیک عشق شرر خیز شود
زنده گی دیده ء ما فصل دلانگیز شود
باغ پاییزی دلها فسرد هر گذری
موج گل شاد زهر دامنه لبریز شود
تو بیا خانه تکانی بکنیم
تو بیا تا به سحر گوشه میخانه رویم
دیده روشن زمی ساقی فرزانه کنیم
دل تهی داغ غم بیهوده گی
ترک آزار شب درد غریبانه کنیم
نعش هر فاصله را خاک نهیم
منزل مهر ووفا، پی فگنیم
گذری سوی طر بخانهء جانانه کنیم
قصد آبادی این خانه ویرانه کنیم
تا بود قافلهء شاد بهاران امید
 از خم کوچه بن بست گذاری بکند
بخت خوابیدهءما یکسره بیدار شود
غم دنیا شکند هر وجب این شهر غریب
صبح امید رسد،لحظه ء دیدار شود
باغ اندیشهء ما گل بکند
زنده گی هر قدمی خرم وگلزار شود 
فصل پاییز ز پهنای چمن رخت کشد
همه جا از هوس زنده گی انبار شود.
 
هالند – مارچ 2015
 
نورالدین همسنگر

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.