نهضت روشنفکری در سالهای آزادی بمناسبت سالگرد استرداد استقلال افغانستان : نوشته داود سیاووش

محترم داوود سیاووشاگر به اوراق پریشان تاریخ بدون افتیدن به دام اسطوره و یا درک افراطی از مفهوم مادی تاریخ نگاه کنیم و در آن جستاره های از نهضت روشنفکری را در اواخر قرن 19 مطالعه نماییم به وضاحت دیده میشود که این موج تاریخی از دوران امیر شیر علی خان به تلاطم آمده است. 

در بار امیردوست محمد خان استعداد استفاده از مفکوره های روشنکفرانه سید جمال الدین افغانی را در مفهوم پسندیدن ترقیات عصر و آوردن تحولات و ریفورم های متناسب به زمان نداشت،اما امیر شیر علی خان از لحاظ ذهنی آماده پذیرش چنین ریفورم ها بود، ولی چون سید جمال الدین افغانی رقیب سیاسی و برادر شکست خورده امیر را در صباوت تدریس کرده بود نزد امیر این تشویش پیدا شد که مبادا سید به پناهگاه طرفداران محمد اعظم خان در دربار مبدل گردد و روی همین ملاحظه ثواب کار

را در آن دید که سید بدون ملاقات با محمد اعظم خان در ایران به خارج از کشور برود. روز وداع در ارگ بالاحصار سید جمال الدین افغانی تمام نظریات و پروگرام های اصلاحی خود را به امیر تقدیم کرد و امیر وعده داد که آنها را در عمل تطبیق میکند. سید چه نظریاتی داشت:

او در افغانستان دولت قوی مرکزی میخواست، در ایران و ترکیه که دولت مرکزی موجود بود رژیم دیموکرات طلب میکرد… در هندوستان و مصر مبارزه ضد استعمار را مشتعل میخواست و در کشور های اسلامی آسیا و افریقا غرض تمرکز قوا در مقابل اروپا اتحاد اسلام (پان اسلامیزیم) را شعار میداد.

با آنکه تمام مفکوره های سیاسی سید در حد پذیرش برای دولت امیر قرار نداشت، به هر حال، با رفتن او یک سلسله اصلاحات در کشور آغاز گردید. قوه اجرائیه تشکیل شد، دو مکتب یکی ملکی و دیگری نظامی تأسیس گردید، مطبعه بالاحصار بوجود آمد، جریده شمس النهار در 16 صفحه به چاپ رسید، کارخانه توپ، تفنگ و باروت سازی تأسیس گردید، ولی با حملات بهانه جویانه انگلیسها و فرار امیر سلسله این تحولات از حرکت ماند، تا آنکه در دوره امیر حبیب الله با رشد نسبی شعور سیاسی تحولات معین، چون بوجود آمدن فابریکات، تأسیس مکاتب، منجمله مکتب حبیبیه آمدن یکتعداد معلمین هندی به کابل، چون دکتر عبدالغنی و برادرانش و عودت محمود بیک خان طرزی به کشور، اذهان جوانان آماده درک اندیشه های جوان سیاسی شد. در این وقت نشرات جبل المتین و یک تعداد نشرات دیگر از هندوستان به کشور می آمد و تحولات سیاسی ترکیه و ایران به افکار روشنفکران اثر میگذاشت و در میان قشر جوان دلچسپی به مطالعه و درک مسایل و رویداد های بین المللی افزایش می یافت. به نوشته استاد میر غلام محمد غبار قشر روشنفکران در حکومت امیر حبیب الله به دور سه مرکز میچرخیدند.

1- لیبرال های دربار که خواهان ریفورم در چوکات رژیم بودند، مانند محمد ولی خان دروازی سر جماعه غلام بچه گان، میر زمان الدین خان مأمور بار چالانی، میر یار بیک خان دروازی و غیره جوانانی که در داخل در بار به مطالعه کتب و جراید خارجی میپرداختند و به به مسایل سیاسی و اجتماعی داخلی و خارجی علاقه میگرفتند.

2- حزب «جمعیت سری ملی» که مرکز عمده ی آن مکتب حبیبیه بود. اعضای این حزب علاوه بر ریفورم ها تبدیل رژیم مطلق العنان را به رژیم دموکرات میخواستند.

3- روشنفکران منفردی که خارج حلقه ی دربار و خارج حلقه ی مکتب حبیبیه قرار داشتند. «مکتب حبیبیه از سال 1903 یعنی سال تأسیس آن تا سال 1909 مرکز داغ فعالیت های سیاسی حزب جمعیت سری ملی در کشور بود در این حزب یک حلقه مسلمانان هندی نیز عضویت داشتند که رئیس آنان دکتر عبدالغنی پنجابی و اعضای آن مولوی نجف علی، مولوی محمد چراغ و دیگران بودند. در مرام جمعیت منجمله ده هدف اساسی که بیان شده بود، تبدیل حکومت مطلقه به حکومت مشروطه، تحصیل استقلال افغانستان و نشر تمدن و فرهنگ جدید در سر لوحه آن قرار داشت.

با افشای یکی از تصاویب حزب «جمعیت سری ملی» مبنی بر اینکه «مسلح باید بود» و افتادن لیست فعالین جمعیت سری ملی به دست امیر حبیب الله اعضاءاین سازمان تصمیم گرفتند عریضه ترتیب نموده به امیر تقدیم کنند. عریضه را غلام محمد میمنه گی و چهار تن از فعالین این حزب به نامهای لعل محمد خان غلام بچه، جوهر شاه خان غلام بچه، محمد عثمان خان پروانی و محمد ایوبخان پوپلزایی به امیر سپردند. آتش غضب امیر به خروش آمده هر چارتن آنانرا اعدام نمود و میمنه گی زندانی شد باید علاوه نمودن که مقارن روند جاری این وقایع جمعی از روشنفکران و دانشمندان کشور از مدرسه شاهی و مکتب حبیبیه که در واقع همان روشنفکران ترقی خواه بودند به دربار پیشنهاد نمودند که انجمن دانشمندان افغانی به وجود آید و یک جریده 15 روزه را به نام سراج الاخبار افغانستان در کابل منتشر نمایند. اولین شماره سراج الاخبار افغانستان در جنوری 1906 در 36 صفحه باچاپ سنگی به نشر رسید ولی بعد از نشر شماره اول متوقف شد. با کشته شدن مولوی محمد سرور و عده ی دیگر از فعالین حزب جمعیت سری ملی و توقف نشرات سراج الاخبار افغانستان نهضت استقلال طلبانه و مشروطه خواهی ظاهراً فروکش کرد. اما شش سال بعد امیر به تقاضای عصر و اجبار زمان سر فرود آورده اجازه ی نشر سراج الاخبار را به محمود بیک طرزی داد. محمود بیک طرزی که با افکار مشروطه خواهی از ترکیه به وطن برگشته بود سراج الاخبار را به مدرسه ی تربیت جوانان با روحیه ی استقلال طلبی و مشروطه خواهی مبدل ساخت. سراج الاخبار از سال 1911 تا 1919 به نشرات پرداخت و با جرأت از هرج و مرج دستگاه دولت انتقاد نموده از استقلال افغانستان سخن میگفت. این نشریه که مربی فکری روشنفکران آن زمان منجمله شاهزاده امان الله خان به شمار میرفت تعداد مشترکین آن در همانزمان به یکهزار و چهارصد نفر میرسید. نشرات سراج الاخبار دولت هند بریتانوی و روسیه تزاری را به لرزه آورده انگلیس ها در ابتدا تلاش ورزیدند نشرات آن را متوقف سازند ولی بعد صلاح کار را در آن دیدند که به نحوی با نشرات آن عادت کنند اما جنرال کوراپاتکین حکمران روسیه ی تزاری در ترکستان تیلگرامی به نماینده ی روسیه تومسکی در هند نوشته خاطر نشان کرد که شماره های سراج الاخبار در بخارا و بلاد دیگر ترکستان میرسد و از مقالات آن احساسات ضد روسی و بریتانوی در میان مردم به جوش می آید بنابران دولت هند بریتانوی باید بر امیر افغانستان فشار بیاورد تا این جریده خط مشی تبلیغی خود تغییر دهد.

استاد عبدالحی حبیبی در کتاب جنبش مشروطیت نوشته که صدر الدین عینی به او گفت آن ها سراج الاخبار را در شرایطی که این نشریه تحت تعقیب پولیس روسیه بود بدست می آوردند و مخفیانه مطالعه میکردند. سراج الاخبار که در واقعیت امر بنیانگذار مرحله ی دوم استقلال طلبی و مشروطه خواهی در افغانستان بود توانست اثرات بزرگی بر همه کتگوری های روشنفکران منجمله دربار به جا بگذارد.

استاد میر غلام محمد غبار مؤرخ شهیر کشور در «افغانستان در مسیر تاریخ» می نویسد:(( به علاوه این جنبش های فکری سری و علنی هسته ی تحول در نفس دربار نشو و نما میکرد. اصلاح طلبان از روش امیر منزجر بودند، چون خود قدرتی نداشتند باید بدور یکی از اعضای خاندان شاهی جمع میشدند. این فرد سردار نصرالله بزرگترین فرد خانواده شاه نبود زیرا او با آنکه مردم ضد استعمار و خواهان استقلال کشور بود در اداره دولت دلبستگی به نظام قرون وسطایی داشت… پس یگانه شخصی که در آن خانواده مورد توجه لیبرال های دربار قرار گرفت عین الدوله امان الله خان بود… او توانست نایب السلطنه را به حیث رییس این انجمن سری شامل نقشه ی کودتا نماید تا امیر را در جلال آباد بکشند و بجایش نایب السلطنه را بنشانند. دستور اجرای این عمل را ده الی دوازده نفر از اعضای جمعیت سری ملی در قرآن تحریر و امضاء نموده به سردار سپردند. ولی روز معین سردار از خانه نبر آمد و با کشتن برادر مخالفت کرد ، نسخه ی قرآن شریف نزد او ماند»

به هرحال امیر حبیب الله مطابق برنامه مشروطه خواهان کشته شد و امان الله خان به حمایه بالفعل و بالقوه ی مشروطه خواهان به قدرت رسید. شاه تاج پادشاهی را به شرط اعلان استقلال افغانستان به سر گذاشت که این مسأله در واقع همان خط اول برنامه روشنفکران بود. روشنفکران مشروطه خواه در جهاد علیه انگلیس سهم فعال داشتند، این افراد با ایمان و صاحب اندیشه در خط مقدم پیکار رزمیدند و در امضاء سند استرداد استقلال وطن که با خون غازیان و مجاهدین سر به کف وطن نوشته شده بود سهم فعال گرفتند. شاه امان الله در ابتدا با روشنفکران صمیمانه برخورد نموده محبوسین سیاسی مشروطه خواهان را از زندان ها آزاد ساخت و یکتعداد آنان را در پست های مهم اداره ی امور مملکت گماشت ولی شاه که حاضر نبود گام دوم را در جهت تحقق اهداف روشنفکران بردارد به تدریج با عکس العمل های روشنفکران مواجه شد. حلقه های مخفی سیاسی به شکل علنی فعالیت به ضد شاه را آغاز نمودند. که به نوشته ی استاد غبار مشهور ترین حلقات ضد شاه این ها بودند:

«1- حلقه یی که خود را( جوانان افغان) نامیده و مرام تندتر و دست چپی داشت و اعضای مهم آن عبدالرحمن لودین، تاج محمد خان پغمانی، فیض محمد باروت سازو میر غلام محمد غبار بودند.

2- حلقه ی سیاسی که از طرف میر سید قاسم خان رهبری میشد و در آن عبدالهادی داوی، فقیر احمد خان، سید غلام حیدر خان، پاچا کنری، غلام رضا خان و دیگران شامل بودند.»

در این حال اختلافات شدید در کابینه ی شاه امان الله میان مشروطه خواهان و مخالفین مشروطیت بروز کرد. این اختلاف نظر ها عمدتاً فی ما بین محمود طرزی وزیر خارجه به عنوان مشروطه خواه و عبدالقدوس خان اعتماد الدوله صدر اعظم به عنوان مخالف نظام مشروطه در میگرفت. شاه از این اختلافات چنان انتباه میگرفت که گویا وجود آن اختلافات برای دوام و بقای شخصی حکومتش مفید است. اختلافات تا آنجا بالا گرفت که عبدالقدوس خان صدر اعظم مشروطه خواهان را واجب القتل قلمداد کرد. از اینکه اهداف برنامه ی مشروطه خواهان با بقدرت رسیدن شاه امان الله پا در هوا ماند و اصلاحات سیاسی و اجتماعی شاه نتوانست روشنفکران را مجاب سازد، مقاومت علنی روشنفکران در برابر شاه آغاز یافت. میر غلام محمد غبار در لویه جرگه ی پغمان علناً به شاه گفت که مشروطیت به معنای آنست که صدر اعظم نزد پارلمان مسوول باشد ولی در افغانستان صدر اعظم نزد شاه مسوولیت دارد و شاه غیر مسوول و واجب الاحترام میباشد و از کمال اتاتورک در ترکیه و اتابک اعظم میرزا تقی خان در ایران به عنوان مثال یاد کرد که این اظهارات میر غلام محمد غبار با عکس العمل تند شاه مواجه شد. شاه به مجرد اینکه مقاومت روشنفکران را در مقابل خود احساس نمود یکایک آنانرا از وظایف رسمی کنار گذاشته و در عوض افراد فرصت طلب، مقام پرست، مداح و خوش خدمت را گماشت و به این ترتیب اداره ی دولت به شکل یک اداره ی مطلق العنان در آمد. محمود بیک طرزی از وزارت خارجه معزول شد، محمد ولی خان دروازی وزیر حربیه از پست فعال وزارت حربیه به وظیفه تشریفاتی وکیل شاه تبدیل گردید، عبدالهادی داوی وزیر تجارت از کابینه استعفا نمود و میر سید قاسم خان از امور مهم مملکت داری دور ساخته شد. شاه در جرگه ها و گردهمایی ها با عکس العمل های علنی روشنفکران روبرو می شد. غلام محی الدین خان آرتی وکیل انتخابی کابل در لویه جرگه ی 1928 فریاد کشید: «اعلیحضرتا! مادامیکه این وزرای مشهور بالفساد شما تا پای محاکمه و دار برده نشده هیچ اصلاحات در مملکت ممکن نیست» برای شاه موقعیت دشواری پیش آمد، حکام و مأمورین فرصت طلب که به عوض مشروطه خواهان کرسی ها را به ایشان سپرده بود بدون هیچگونه احساس مسوولیت به چور و چپاول مال ملت و مکیدن خون مردم مصروف بودند که پیامد مستقیم آن نارضایتی مردم از شخص شاه بود. شعار های غربی را که شاه از اروپا با خود آورده بود به واقعیت های زندگی، احساسات مذهبی و عرف و عادات سنتی مردم موافق نبود و تبلیغات ضد شاه را خوبتر توجیه میکرد. قشر تحصیل یافته و روشنفکر که با تندروی های شاه موافق نبودند از کنار شاه دور ایستادند و با وی حتا در مخالفت قرار گرفتند. بنابران شاه مجبور شد وطن را ترک گوید ولی در پایان نهضت امانی کفاره موج معکوس فعالیت های تندروانه ی شاه را روشنفکرانی پرداختند که اصلاً با تندروی های امان الله خان موافق نبودند. عده ی زیادی از این روشنفکران به غل و زنجیر و زندان افتاده و اعدام شدند.

(این مقاله در شماره ی مسلسل (49) ماه اسد 1370 سال چهارم مجله ی سباوون قبلاً منتشر گردیده و با ویرایش اندک به خوانندگان تقدیم گردید.)

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.