صــفــحــاتــی ازیــک زنـــدگی پــــرنــشـــیـــب و فــــراز در وصـــلت وطـــن و در غـــربـــت هـــجـــرت (17) : پــروفـــیـــسرداکــتــر عــبــدالواســع لـــطـــیــفـــی

 داکتر  لطیفیدرسال پنجم تحصیلاتم درفاکولتۀ طب کابل بودم که اولین طفل عزیزم، محبه لطیفی حنیف، بدنیاآمد ویک فصل نودرزندگیم کشوده شد. مسئولیتهای فامیلی ام دوچندگردید وبرای تهیۀ مخارج ومایحتاج اولیۀ زندگی طفل، فعالیت مطبوعاتی وترجمۀ مضامین مجلات فرانسوی رابرای کسب معاش مربوطه زیادترساختم. وقتی من درآغاز سالهای هشتاد ازجبر زمان باهمسروسه فرزند دیگر خود مهاجرایالات متحدۀ امریکاشدم، محبه نیزکه متأهل وصاحب دو طفل بود، پس ازفراغت فاکولتۀ تعلیم وتربیۀ کابل وشغل معلمی، به حیث ریفوجی واردامریکا، ایالت ورجینیا، گردید

وبعدازآموختن زبان انگلیسی وطی تحصیلات لازمه، وآشنایی باکمپیوتر، نخست مدت بیش ازهفده سال بحیث سکرتر پروفیسران درانستیتوت (ایتک) یونیورستی جورج تاون، که خودم نیزدرکتابخانۀ علمی تحقیقی آن مؤظف بودم، اجرای وظیفه نمود، ودخترش هیله حنیف ازهمین یونیورستی بادپلوم اقتصادفارغ التحصیل شدومتعاقباً ماستری دیگرش رادر رشتۀ انترنشنل پالیسی، ازیونیورستی Tustr  نیزبدست آورد. همچنان اولین پسرمحبه حنیف، طارق حنیف، تحصیلات خود رادرهمین ایالت ورجینیا تادرجۀ سیستم انجنیرنگ دریونیورستی جورج میسن تکمیل نمود.

دوپسر ویک دختردیگرم نیزپس ازآموختن زبان انگلیسی وطی مراتب تحصیلات لازمه دررشته های اختصاصی سکرتری اداری و حسابداری (اکاوتننگ) ولابراتور دندان، درایالت ورجینیاوکالیفورنیا فارغ تحصیل شده ودررشته های متذکره اجرای وظیفه میکنند. همچنان فرزندان شان درکالجهای مختلفۀ ایالت کالیفورنیا مصروف تحصیل میباشند.

بهرحال، دورۀ هفت سالۀ تحصیلم درفاکولتۀ طب کابل، یکی پی دیگر سپری میشدوفعالیتهای مطبوعاتی ام نیزادامه مییافت. درسال پنجم که به تعقیب آن دورۀ ستاژ آغازمی یافت، دعوتنامۀ رسمی از طرف دفترفرهنگی شاهنشاه ایران رضاشاه پهلوی به وزارت معارف و پوهنتون کابل مواصلت نمودکه باساس آن ده نفرمحصلین فاکولته های مختلف افغانستان جهت اشتراک درمجمع سالانۀ بین المللی محصلان، برای سفربه تهران انتخاب میشدند. بنده وداکترخیرمحمد ارسلا ازطرف فاکولتۀ طب که رئیس آن پوهاندداکترعثمان انوری بود، انتخاب وبعدازکسب معلومات راجع به جغرافیا ووضع اجتماعی وفرهنگی ایران، که دروزارت خارجه افغانستان صورت گرفت، عازم تهران شدیم .

این اولین مسافرتم به خارج مملکت مدت دوهفته رادربرگرفت. هفتۀ اول درتهران بادیدن موسسات علمی وفرهنگی وآشنایی بامحصلان ایران سپری شد، وهفتۀ دوم به شمال ایران درشهر رامسرکه محل اجتماع محصلان بنام (اردوی بین المللی محصلان) تعیین شده بود، با خط ریل سراسری ایران سفرکردیم . دردومین روزبودوباش ما در رامسرکه درساحل بحیرۀ خزر (کسپین) واقع است، شاه ایران شخصاً درکمپهای محصلان حضوربهم رسانید وبیاناتی ایراد نمود. بعدهنگام طعام چاشت، میزمدوری درحضور محمدرضاشاه پهلوی دایر وقرار شد یک یک محصل ازهرمملکت درآن اشتراک کند، بنده ازطرف گروه محصلین افغانی تعیین وقرار ردیف الفبا، درنزدیک شاه ایران جاگرفتم. موصوف باهریک محصلین راجع به سیستم درس ومعارف کشورشان صحبت نمود، از روابط نیک وهمسایگی وهمکیشی وهم زبانی افغانستان وایران یادآورد، وعلاوه کردکه ایران برای کمک به پلان پنجسالۀ همسایۀ خود افغانستان، علاقمنداست .

مدتهابعد، درسالهای اخیرسلطنت محمدظاهرشاه که بنده بحیث معاون علمی فاکولتۀ طب که ریاست آنرامحترم پوهاندمحمدنادر عمربعهده داشت، اجرای وظیفه میکردم، دانشگاه تهران تعدادزیادکتب علمی درسی طبی رابه کتابخانۀ فاکولتۀ طب کابل تحفه دادودرآن وقت این خبرشایع وسرزبانهابودکه ایران برای ساختمان خط آهن سراسری افغانستان کمک مالی وتخنیکی میکند وکشورفرانسه پیشبرد پروژه را برعهده میگیرد.

مطالعین گرامی، تااینجا حتی الامکان کوشیدم سیرزندگیم رادرداخل وطن عزیزباتفصیل برایتان حکایت کنم وتامیسرشدن فرصت کافی برای تحریرگزارشات حیات پرماجرا وپرنشیب وفرازهجرت (ازسال 1982 تااین زمان) ، اجازه بدهیدمختصر وفشرده بنویسم که بعداز فراغت فاکولتۀ طب، درکدرعلمی دیپارتمنت میکروبیولوژی قبول شدم وشش سال بعد بااستفاده ازیک بورس فیلوشپ آلمان فدرال و آموزش مقدماتی زبان آلمانی درگویته انستیتوت کابل، جهت تحصیلات عالی تخصص به برلین غرب (انستیتوت میکروبیولوژی) اعزام شدم . همسلکان گرامی ام داکترمحمداخترمستمندی دررشتۀ جراحی نسایی وولادی، داکترمحمدمعروف لطیف دررشتۀ جراحی، داکترمحمدعمر اعظمی دررشتۀ طب عدلی وداکترمحمدشعیب کیفی دررشتۀ بانک خون نیزدرهمان سالهای 1964ـ1967 دربرلین و هامبورگ مصروف تحصیلات تخصص بودند وازصحبت ودیدار همدیگر برخورداربودیم .

پس ازچهارسال تحصیل وکارهای علمی باگرفتن دپلوم تخصص به وطن برگشته به رتبۀ علمی پوهندوی ارتقایافتم. بعدازسه سال تدریس ونوشتن آثارعلمی وکتب تدریسی، به رتبۀ پوهنوال ارتقا ودرسال 1970جهت تحصیلات پیشرفتۀ تخصصی دررشتۀ پرازیتولوژی، عازم فرانسه گردیدم . پس ازبرگشت، به رتبۀ پوهنوال رسیدم وعلاوه بر تدریس درفاکولته های طب کابل وننگرهار وفاکولتۀ فارمسی، مدیریت نشرات ونشرمجلۀ علمی(افغان مدیکال ژورنال) نیزبدوشم گذاشته شد. درسال1972که درافغانستان هنوزحکومت شاهی برحال بود، دروقت ریاست پوهاندداکترمحمدنادرعمر بحیث معاون علمی فاکولته های طب وفارمسی موظف شد. درهمین دوره که تاسالهای اخیرجمهوریت محمدداؤودخان ادامه یافت، مساعی زیادی درپیشبرد امورتدریسی وخاصتاًجریان کنفرانسهای علمی هفته وارصرف کردم. درهمین راستاهرهفته درختم کنفرانسهاکه توسط استادان و پروفیسران آزمودۀ فاکولتۀ طب وفارمسی ایرادمیکردند، یک فلم علمی طبی فرانسوی یاآلمانی رانیزبا ترجمۀ مستقیم دری برای محصلان وهیئت تدریسی به نمایش میگذاشتم که طرف علاقه واستفادت مزید قرارگرفت، وبعضاً داکتران وزارت صحت عامه نیز درسالون کنفرانس پوهنتون دعوت میشدند.

درهمین دورۀ نشرات علمی ام که درمجلات طبی فرانسه وآلمان به چاپ رسیده بود، مواصلت کردوبعد ازتهیه وایراد دوکنفرانس علمی وتحقیقی ونوشتن ده اثروکتب درسی، به رتبۀ پوهاند رسیدم. درین وقت سالهای اخیرجمهوریت محمدداؤوخان، داکترصدیق محبی از تعلیم یافتگان روسیۀ شوروی بحیث رئیس پوهنتون مقرر ورئیس و معاون ومدیرتدریسی فاکولتۀ طب نیزعوض شدند، وبنده تنهابه وظایف تدریسی ومدیریت نشرات فاکولتۀ طب مصروفیتم راادامه دادم.

درسال1979 که دراثرکودتای خونین وبدفرجام ثور جمهوری داؤودی ازبین رفت وحکومت چپی کمونیستی احزاب خلق وپرچم رویکارآمد، بخاطرتهیه شده فاکولتۀ طب ازکدرهای علمی وخاصتاً به خطرافتادن روابط توأمیت وکمکهای طبی وتدریسی کشورفرانسه به فاکولتۀ طب، بنده که بازبان فرانسوی وپروفیسران فرانسوی بلدیت داشتم، بدون موافقت قبلی، درحالیکه به کارهای نشراتی و نشرمجلۀ افغان مدیکال ژورنال ادامه میدادم، داکترسیداحمد رئیس جدید فاکولتۀ طب که ازشاگردانم بود، مقرر ام رابحیث معاون علمی فاکولته (مرتبۀ دوم) پیشنهاد وموظف به پیشبرد امورتدریسی وکدر علمی وحفظ دوام توأمیت بایونیورستی لیون دولت فرانسه شدم. با اینهم فرانسویها وسازمان صحی جهان کمکهای طبی خودراتدریجاً تقلیل وتنقیص دادند، وهنوزچندماهی سپری نشده بودکه خصومت و کشیدگیهای بین جناحهای خلق وپرچم شدید شد، وداکترسیداحمد که متعلق به جناح پرچم بود، ازچوکی ریاست برطرف گردیدوشب آن ازامواج رادیوافغانستان خبرمقرری ام رابحیث رئیس فاکولتۀ طب (که نطاق رادیو بحیث رئیس پوهنتون طب قرائت کرد) اعلان نمودند، ولی دیری نگذشت که یک شاگرد دیگرم، داکترقاسم راکه عضوبلندپایه وقابل اعتماد حزب دموکراتیک خلق ورژیم برسراقتدار بود، بحیث رئیس انستیتوت طب (بنابرتشکیلات جدید مشاورین روسی که فاکولتۀ طب رامربوط وزارت صحت عامه وتحت ریاست انستیتوت طب قرارداد)، به اصطلاح بالادست من مقررشد.

بسرعت پروگرامهای فاکولتۀ طب طبق سیستم مشاورین روسی که دفتری درپهلوی دفتررئیس انستیتوت طب بازکردند، تغییریافت و فعالیتهای سیاسی وسازمانی نیزضمیمۀ روند تدریسی شد. من که بعد از بیرون کشیدن دوپسرم ازافغانستان درسال 1980 واعزام آنهااز طریق جلال آباد به پاکستان وتصمیم خارج شدن ازوطن عزیزراداشتم نخست همسرویک دخترم رابه پاکستان وبه هندفرستادم وبعدخودم دراخیرسال 1981 به کمک برادرگرامی وباجه ام مرحوم عبدالغیاث ارسلایی ازطریق غزنی وکتواز پس ازطی شش شب وروز راه دشوار، وطن شیرین راترک ووارد پشاور پاکستان گردیدم .

پس ازشش ماه درپاکستان، همسرم که بااطفالم بحیث رفوجی به امریکا مقیم شده بودند، متقبل مسافرت وسپانسرم شدند ودرماه می 1982به ایالت ورجینیاکه بیش ازسه دهه به اینطرف درآن زندگی میکنم، مواصلت کردم. حدود مدت پانزده سال درکتابخانۀ مرکزی علمی و تحقیقاتی یونیورستی جورج تاون درواشنگتن دی سی مؤظف شدم و ریاست انجمن صلح ودموکراسی برای افغانستان وعضویت بورد انجمن داکتران افغان رادرامریکا بعده داشته ودرطول این سالهادر تحریر وترجمۀ مقالات وایراد کنفرانسها درجهت پشتیبانی ازمقاومت ملی وداعیۀ صلح افغانستان، صرف مساعی کرده ام.

دروطن عزیز سه مرتبه به اخذجایزۀ مطبوعاتی نایل گردیدم، ودوبار درپروگرامهای تبادلۀ استادان سازمان صحی جهان بحیث پروفیسر مهمان به کشورهای ایران، عربستان سعودی، مصر وآلمان مسافرت نموده درسمینارهای بین المللی مایکروبیولوژی نیزاشتراک نموده ام. (دنباله دارد)