ارسالی : نجیبه آرش
ای پا برهنه ها
ای تا سحر نخفته دراغوش ګریه ها
ای شب نخفته ها
ای جام تان تهی از شراب شګوفه ها
اری شګوفه های روانبخش خنده ها
ای جان سپرده ها
درتنګنای تیره وخاموش دخمه ها
اینک بهار شد
اری! بشد بهارونیا مد بهار تان
این جلوه های باغ نیامد بکار تان
این نوبهار ها
کز دیده ګان مردم ارام وجانفزاست
از رنج تان نکاست
اوای ابشاروخروش هذارها
ای بی بهارها
درګوش تان طنین غمی جاویدانه است
ان خنده هاکه برلب خاموش تان شګفت
از غصه های بی سروسامان نشانه است
یکبار درخت عمر شمابارور نشد
در شاخ نامرادی ورنج عظیم تان
مرغ سرور وخنده دمی نغمه ګرنشد
اما اګر ګهی
ای چشم بسته ها و شما ای ګرسنه ها
ای پابرهنه ها وای تن شکسته ها
باهم یکی شوید وبخود اتکا کنید
از پای و دست خود
زنجیر بنده ګی وغلامی رها کنید
از کلبه ها برامده مارا صدا کنید
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.