موقف تاریخی افغانستان وتولد ناقص پاکستان!؟ نوشته : محمد علی مهرزاد

mehrzad-ali  مهرزاد افغانستان امروزی با نامهای مختلف ولی با هویت واحد درین سرزمین با داشتن کوهای سربفلک کشیده ودریاهای مست وخروشان ابی تمدن های درخشانی راپشت سرگذ شتانده است، دانشمندان داخلی وخارجی در باره موجودیت این سرزمین اتفاق نظردارند، وبه این امرمسلم اطمینا ن دارند که هنگامیکه سپاهیان اسکندراز آنچه اینک افغانستان نامیده می شود درحدود چهارم بیش از میلاد می گذشته اقوام مختلف ازجمله پشتونها حتی ماورای سرزمین های کنونی خود بودوباش داشتند .موقعیت استراتیژیک سرزمین های کوهستانی ایشان که برمعابرعمده درمیان اسیای میا نه وجلگهای ثروتمند هند راهای نظامی تجارتی را بدست داشتند.این موقعیت استثنایی همیشه درطول تاریخ مردمان این کشورراقادرگردانیده از امپراتوران پیرامونی خود باج وامتیازسیاسی بگیرند.همین روحیه رزمنده گی

مردمان این سرزمین باعث شد تا امپرا تور برتانیا با خصوصیت استعماری خود نخواست تا قدرتی با این خصوصیت رزمنده گی وازاد منشی درجوارآن وجود داشته باشد.بریتانیا یی ها کوشیدند تا با امضاءتفاهم نامه یی میان هند برتانوی وامیر افغانستان ، صرف برای استقراروثبات درمناطق قبایلی پشتون قا یم شود، این تفاهم نا مه خط دیورند را به ارمغان آورد؛ که میان مناطق قبیله یی واقع در میان هند برتا نوی وافغانستان می گذشت ؛ وهرگزاین توافق وایجاد خط فرضی دیورند درآن وقت به این مفهوم نبوده که حیثیت مرزبین المللی شناخته شود.واز طرفی دیگراین خط نمی تواند واقعیت های قومی یا جغرافیایی یا حتی واقعیت های نظامی ا نجا را نادیده بگیرد.این خط درحالیکه اقوام باهم برادروخانواده هارا ازهم جدا می نماید هرگزدر طول تاریخ در واقعیت امرنه پذیرفته اند، وهمین روحیه تا اکنون اقوام هردوطرف راچنان باهم بافته وپیوند داده که درمعا دلات سیاسی ومعاملات تجارتی ودادگرفت مانع ارتباط انها نه شده وهرگزتصوری وجود نداشته وندارد که هم چو خط فرضی جدا سازد؛ وچه رسد به اینکه این خط فرضی حیثیت مرزبین المللی که ناشی ازیک دسیسه سا خته وبافته شده در کارخانه (تقرقه به اندازوحکومت کن) بریتانیایی ان روز که درین منطقه بوجود آورده شد تلقی شود. اما وجود این خط فرضی اسا س منازعات دوام داری میان حکومت های هند برتانوی وافغانستان تشکیل می دادوبعد اً بریتانیا موضوع را در سیمایی مساله پشتونستان در میان افغانستان وپاکستان که بعداً بشکل ناقص تحول یافت . چون موجودیت قبایل پشتون قبل ازخط فرضی دیورند به حیث یک مشکل در مقابل پیشروی بریتانیا به سوی اسیای میانه آن روزوجلوگیری از نفوذ روسیه تزاری تلقی می شد ، رفته رفته برشد مشکل افزوده شد وتا حدی که نه تنها این حادثه سده ای بیستم را پشت سر گذشتاند، بلکه تا قرن 21به حیث دانه سرطانی منطقه را در اشوب واختلافات قومی وسرزمینی ولانه ای اشوبگران بین المللی مبدل ساخت. این خط قبایل پشتون را خودسرانه میان افغانستان وانچه که دران وقت هند بریتانیایی نامیده می شد تقسیم می نماید. تاریخ گواه براین دارد که در سده هجدهم وبخشی از سده نوزدهم افغانستان بربخشی بزرگی از هند شمالی وکشمیرتسلط داشته ، بیشتراین سرزمین دراغازتوسط سیک ها وپسانتربه وسیله بریتانی ها به زورگرفته شد . اگرچه افغانستان کشوری ا ست که دران اقوام مختلف با زبانهای گوناگون وجود دارد، ولی هرکدام از اقوام نظربه موقعیت جغرافیایی درمقابل تها جمات بیگانگان چون دژمستحکم وپایدارازسرزمین خود دفاع ومانع دوام اشغال این سرزمین شده اند .روی این حقیقت تاریخی وموقعیت جغرافیایی که پشتون تبارها بیشتر بوده اند ؛ ازین رو پشتونها ازجداسازی که خط دیورند درقبایل پشتون تحمیل می نمود ، در جنوب همیشه اظهار تنفرداشته ودارند، وتا اکنون به تلخی از آن یاد می کنند. البته حکومت های افغانی که یکی پس از دیگرامد ، از هرگونه فرصتی که در نیم قاره هند فراهم می شد روی ادعای خود برغیرقانونی بودن خط دیورند که گویا مرزبین المللی است آنرا رد وهرگزبه رسمیت نشناخته اند. باید به این واقعیت تن داد که صفات رزمنده گی وموقعیت استراتیژیک پشتونها ، انهارا در کشمکش میان امپراتوری بریتانیا وروسیه درشمال وجنوب کشوربرجسته ساخته است. روسها د رسده نوزدهم در راستای جنوب در اسیای میانه پیش امدند وبریتانیا به جهت شمال تاختند تا انچه را که تهدید ی برمنافع شان در پارس وهند تلقی می کردند ، بی اثروانرا خنثی سازند.درین اوضاع واحوال ، حکومت های ضعیف افغانی درصدد در آمدند تا موقعیت خودرا به عنوان یک حایل بی طرف با بکاربردن قبایل پشتون به عنوان دیوارخارداردر برابرتهاجم بریتانیا نگهدارند. با تاسف که استعمارگران روس تزاری وبریتانیا درسال 1907روسیه – وبریتانیا عهد نامه انگلیس- روس که حوزه نفوذ را در اسیای میانه معین می کرد، در(سان پترزبورگ) امضاء نمودندوسرزمین ما با اقوام باهم برادر قربانی تنش زدایی این کشورهای استعماری گردید، وبه حیث مهرهای شطرنج دررقابت های قدرت نمای خود قرارداده وبه بی اعتنایی به حیات انسانهای این منطقه با زی کردند. خطا کاریهای بریتانیا با پرداخت اعانه ورشوت ودادن حق سکوت برای عده ای ضعیف النفس سران از قبایل وحکومات در منطقه وبخصوص در افغانستان همواره خریده می شدند؛ تا کمترروی ادعای ارضی خود پافشاری کنند، وتعدادی که ازعنوان کردن حقوق خود دفاع می کردند به عناوین مختلف یا تهدید ویا در ذهنیت اقوام دیگرمتمرد واز حقوق اجتماعی ومدنی محروم می گردیدند. بریتانیا در آرام ساختن ویا کسب وفاداری قبایل پشتون پیرامون خط دیورند که،هرگزتوفیق نیافتند .حکومت هند برتانوی که ازین حصارخاردارکه اداره شمال غرب هند را به هم دشوار می ساخت ونفوذ بریتانیا رادرافغانستان خیلی ضعیف ومخاطره آمیز می ساخت ، همواره به خشم آمده وخلاف توقع غرورامپراتوری خود درین منطقه با مقاومت دلیرمردان وعیاران این سرزمین مواجه بوده است، وهرگزاز طریق زورنتوانست این موانع را ازسر راه خود بردارد. تا اینکه به صورت متناوب سیاست به اصطلاح(عدم فعالیت های ماهرانه )را که همان (فاروارد پالیسی) است می کوشیدتا نفوذ برتانیا را از یک طرف ومنطقه نفوذی را در مقابل روسیه تزاری ایجاد کند بکار می برد. اما پشتون ها سرکش که درمقابل ان در جنوب سرحدات قرار داشتند ، جلوگیری از پیشگامی بریتانیا را با براه انداختن جنگهای چریکی استقبال می کردند وبه شکل تحقیر آمیز بر روی این استعما رگرکهنه کا رکه افتاب بروی مستعمرات شان کمتر سایه می انداخت لب خند توهین آمیزمی زدند. شاه امان الله (1919-1929) در جریان جنگ سوم افغان وانگلیس که برای افغانستان حق تعین سرنوشت وکنترول کامل روابط خارجی کشورش را کمایی کرد وافغان ها افتخار کسب استرداد استقلال را بدست اوردند . اما ن الله خان موقع امضاء معاهده صلح –دایمی در 1921به وزیرمختاربریتانیا بی پرده وبا شهامت افغانی ووطن دوستی وعلاقه مندی توام با اشتراک خونی که با قبایل پشتون که دراستقلال وطن بدون شک سهمی بسزای داشتند بدون پیرایه گفت(معاهده تا زمانی که بریتانیا یی ها برقبایل پشتون ما که دریک پیکره قراردارند ، ظلم وستم ادامه داشته باشد هرگزمعاهده دوستی بحساب نمی رود ؛ صرف یک معاهده هم جواری نزد ما تلقی می شود.) بقول نویسنده کتاب (ایلات متحده وکشورشاهی افغانستان ) نوشته لیون ولیلاپاولادا) (جنبه فرهنگی قضیه افغانها تا حدی زیادی برعلاوه برپیوند خویشاوندی میان پشتونها ی افغان وان های که درشرق خط دیورند به سر می برند ، بنا یافته است، وپشتونهای افغان به تنهای بزرگترین گروه تباری در افغانستان اند، پشتون های در هردوی سوی این خط فرضی دیورند طی قرون ، دین، عرف وعادات ، زبان وادبیات مشترک داشته از نظا منا مه مشترک شرف افتخارافغانی پیروی کرده اند.) نتیجتاً علاوه بردلایل قانونی وافزون برآن عوامل تا ریخی وفرهنگی افغان نیز برثبوت ادعای می کند که موافقتنامه های که احداث وتصویب خط دیورند را تائید می کند ، کاملا، بر بطلان ان تاکید می کند. موافقتنامه که درسال 1880 بزورواکراه برامیران افغانستان تحمیل شد درپی خود موجب جنگ دوم افغان وانگلیس را فراهم سا خت، وبریتانیا ازین خلای قدرت با شتاب وعجله درسال 1877مناطق (دیر، صوات، چترال، وبا جوررا به قلمرو بریتانیا ملحق ساختند وبه تعقیب ان در سال 1879 گذرگاه سوق الجیشی خیبررابریتانیا با افزایش سربازان در طول کمربند قبیله یی وتاسیس پسته های دایمی استراتیژیک را آغاز کردند، خطوط اهن را بسوی افغانستان تمدید که عبدالرحمان با این کار اظهارداشته بودکه(به سان خنجردر قلب من پیش می رود) توصیف کرد.در هم چو موقعی که بریتانیا درپیشبرد وتطبیق سیاست (فارورد پالیسی) درسال 1983 اقدام نمود برای امیر عبدالرحمان پیشنهاد کرد که نوعی تصفیه در طول نوارقبیله یی موافقت نماید، اما امیربا انکه زیر فشارشورشهای داخلی بود شدیداً انرا رد نمود؛ که این عمل امیر، بریتانیا رابه خشم آورد ، این امر باعث شد تا به افغانستان محاط به خشکه عبوراسلحه را از طریق هند به افغانستان که امیربرای فروشاندن شورش های قبیله ای که توسط بریتانیا براه انداخته می شد سخت نیاز داشت مانع شد. بنابران این خود شواهد معتبری است که افغانها ارایه دهند؛ که امیر عبدالرحمان تنها به سبب فشارواکراه بسیارحاضر به امضاء ان توافقنامه شده باشد.بدون شک این امرمی تواند توافقنامه را پوچ وباطل سازد. چرا درحالیکه عبدالرحمان زیربار فشارشدید بوده باشد وبقول یک مقام بلند پایه بریتانیایی امیر را چنان (مردی که دربیشه گرفتار آید) توصیف کرده است. افغانها دلیل نیرومند تری روی این مدرک که تفاهم نزدیکی در باره اصل موضوع موافقتنامه وجود نداشته قابل اقامه است ، ولو این تفاهم مشترک موجود باشد- رفتاربعدی طرفها ی موافقتنامه نشان می دهد که موضوع اصلی یی که بر آن موافقت شده بود ، از تفسیر های بعدی ان فرق داشت. اولا باید توجه داشت که خود محیط گفتگو ها برامکان سوء تفاهم ها کمک کرد،(سرتیموردیورند) سکرترامورخارجه حکومت هند بریتانیا درسیپتامبر1893 به کابل آمد وچانه زنی تا نوامبر ادامه یافت.چون عبدالرحمان انگلیسی نمی دانست ، دیورند که خود را یک دانشمند زبان پارسی می پنداشت ، موافقت نمود که گفتگوها را به زبان پارسی بدون حضورترجمان شفاهی برگذارنماید . شما خود تصور وبه قضاوت بنشینید که هر دیپلمات کار ازموده می داند که یک سراشیبی نهایت لغزنده وپرخطراست. درهم چوحالتی امیر با زرنگی تمام قبلاً منشی یی خودرا درپشت پرده پنهان کرده بود که یاداشت های دقیق می گرفت. برعلاوه مشکلات زبان ، امیر یک مذاکره کننده یی، بی میل وبی علاقه که به اکراه وفشار تن داده ودرضمن بهانه گرو(گریزگر)و (پرپیچ وخم) بود. قراین نشان می دهد که اوبرآن بود که انها تنها حوزه های نفوذ را تعین می کردند، نه کشیدن یک مرزبین المللی را.درحقیقت اگردر لفظ(فرانتر) یا به عبارت دیگر (جبهی یا قدامی) که درزبان دری سرحد معنا می دهد ، دلالت بریک گستره (منطقه یا ناحیه) می کند تا بریک خط مرزی (بوردر) که نشان یک تغیر ناگهانی حاکمیت است.این به عین تعبیری به کاربرده می شود که امریکا ییان از غرب به عنوان (فرانتیر) سخن می گفتند. امیرعبدالرحمان تا زمانیکه حیات داشت ، خط دیورند را به عنوان طرحی برای ترسیم منا طق نفوذ می پنداشت که اداره وارامش مردمان منطقه قبیله ای را اسان سازد ودرترجمه حال به قلم خودش(اتوبیوگرافی)پیوسته اظهار می کند که او هیچ کدام از نواحی پشتون نشین را ملحق به برتانیا یی ها به گونه دایمی هرگزندانسته است ، در حالیکه اداره بریتانیایی در هند در آن وقت وپس از ان ، خط دیورند را به عنوان یک مرز وسرحد بین المللی مدار اعتبار ندانسته وبر ان صحه نگذاشته است .جالب تراز ان که تاریخ 10 جولای 1894 اندکی پس از ان که موضوع اصلاً شامل مرورزمان هم نشود ، با اینکه توافقنامه روی اکراه به امضاء رسید حکومت هند به لندن اطلاع داد که : (ما می دانیم حکومت اعلی حضرت براین نظرموافقت می نماید که درحالی که ما تاکید آً منکرهرگونه قصد الحاق سرزمین قبیله یی می باشیم؛ ارزو داریم تا قبایل را که این فیصله مربوط ان ها است ،بیشترتحت (نفوذ) خود بیاوریم ) وسر انجام در سال 1898 وایسرای – لارد الجین به هملتن سکرتردولت هند نگاشت که موافقتنامه یی بود برای تصریح حوزه های نفوذ مربوط به حکومت بریتانیا در وضع بحرانی آن زمان معین نه به عنوان مرزشرقی وجنوبی قلمروهای امیروحدود حوزه های نفوذ مختص به هردو حکومت توصیف شده ؛ وهدف آن توسعه سلطه بریتا نیا بوده است، نه گسترش مرزهند.عین موضیعگیری از سوی کمیسیون سیمون که درسال 1928 به هند رفت، تکرارشد،(هند بریتانیایی به حدود نواحی تحت اداره پایان می دهد). دیدگاه پیشین بریتانیا ی ها این نکته را کا ملاً روشن می سازد که ان ها هیچ قصدی برای الحاق سرزمین های قبایل پشتون افغانها تا خط فرضی دیورند نداشته ونداریم، بلکه درپی ان بودند که یک حوزه ای نفوذ را به منظور اداره منظم تر ان منطقه معین کنند ، البته وضعیتی که سا زگا رتربرتفوق می باشد تا حاکمیت مطلق.اگراین امربا توضیحاتی که از سوی عبدالرحمان خان به عمل امده واجراات بعدی هردو حکومت یکجا در نظر گرفته شود این نتیجه بدست می اید که دراوایل هرگزقصد بریتانیا موضوع مرزبین المللی نبوده ،صرف داشتن وحفظ مناطق نفوذی درمقابل تزارروسیه بوده است؛ بازهم اگرفرض را روی توضیحات که ازسوی عبدالرحمان خان بعمل آمد واجراات بعدی هردو حکومت یکجا در نطرگرفته شود،به این نتیجه میرسیم که درگفتکوها دو موضوع مطرح شده باشد ، به این معنی که بریتانیا درموردمرزبین المللی وافغانها پیرامون گستره نفوذ که در ان حالت تفاهم موجود نبوده وازین روموافقت نامه معتبرنیست. با انهم در باره عین موضوع که در ان حالت تفاهم موجود وموافقتنامه دارای اعتباربوده باشد، اما هیچ مرزبین المللی را احداث نمی کند واین تنها بسیار پسانتر بود که بریتانیا روی موافقتنامه تصمیم مبنی برعنوان مولد وموحد چنان مرزی گرفته باشد که این امرکاملاً از نظرحقوقی مردود وغیرقابل ضما نت اجرای است.ازین رو ، اعتبارتائید مجدد معاهداتی که پسانتر منعقد شده ، درهرحال متکی براعتبار وماهیت وچگونگی تعهداتی است که درموافقتنامه اصلی دیورند پذیرفته وبرآورده نشده باشد ؛درصورتیکه موافقتنامه ی که صرف هدف حوزه ای نفوذی را به میان می آورد ، نه مرزبین المللی را بازهم مداراعتبار نبوده وقابل ابطال است. لهذا طرف افغانها برای اینکه معاهدات خط دیورند را طور قطعی از اعتبار ساقط سازند ، در جولای 1949 لویه جرگه افغانستان که بلندترین مقام ذیصلاح ملی است ، تمام معاهدات را که بدواً بشمول تفاهم نامه دیورند وپیش از انرا کاملاً رد نموده بود.مارا عقیده براینست که پاکستان دولت جدیدی است که براثرتقسیم از پیکرهند وافغانستان جدا ساخته است بنابران یک دولت جانشین نیست که حقوق احتمالی معاهدات بریتا نیا یی هارا به ارث ببرد . کشورپاکستان از بدوتولد به دایگی بریتانیا دچاربحران های شدید امنیتی با همسایگان بوده که بخشی ازین بحران حاصل چگونگی تولد این کشوراست.بریتانیا به این کارخود وضعیتی بوجود آورد که زخم باروخونریزهمیشه دربین افغانستان وهندوستان باقی بماند.پاکستان از بدوتولد از متن وبطن امپراتوری هند بریتانیایی درشبه قاره هند خطدیورند یکی ازمیراث دوران تسلط انگلیس ها بود. درحالیکه قرارداد بین هند وافغانستان که بعداً کشوری بنام پاکستان تولد یافت وبحیث تامین کننده منافع انگیس درمنطقه ایجادشد ؛ در صورتیکه این خط مرزی بین هند وافغانستان برای صدسال تعین شده بود.اکنون که از دودهه از ان صد سال گذشته بدون شک افغانستان حق دارد که مدعی شود که دران زمان توسط هند برتانوی، مناطق پشتون نشین را که اصالتاً متعلق به افغانستان است به هند آن زمان ملحق کردند، وحالا پاکستان که بدون انکه سابقه ای تاریخی وجغرافیایی ودرعین زمان درخلای مبارزه استقلال طلبی قرارداشته،اصولاً این مناطق تعلق به افغانستان دارد.پاکستان از برگرداندن این مناطق پشتون نشین که به قیمت از دست رفتن یک سوم مساحت کنونی پاکستان است، دچاروسوسه تجزیه پاکستان را دارد، درحالیکه پشتون های که پیوند خونی وسرزمینی با افغانستان دارند وپاکستان تا اکنون حاکمیت عام وتام براکثراین مناطق ندارد، ونگران جنبشهای ضد حکومت پنجاپی است، اما یگانه علاقه مندی پاکستان به این منطقه اینست که اگر قرار باشد این منطقه به وطن ومامن اصلی ان تعلق گیرد ، خطرتجزیه ان یک امرحتمی است.موضوع الحاق مناطق ماورای خط دیورند به افغانستان هرزمانیکه دولتی قدرتمند در افغانستان برسرکاربوده بیشترمطرح وموجب نگرانی پاکستان را فراهم می ساخت.برعکس در موجودیت دولت های ضعیف ووابسته به غرب در افغانستان موضوع خط دیورند وپشتونهای آن طرف خط به فراموشی سپرده شده است.این حقیقت را نباید از یاد برد که پاکستان از آغازین روزتولد از بد نه هند برتانوی وافغانستان با دو بحران زائیده شد ؛ یکی موضوع کشمیرودیگری خط فرضی دیورند. پاکستان که با این دومعضله استعماری مواجه شده بود، برعلاوه که زیرچطرحمایه انگلیس به شکل نوکرمنشی زیست داشت؛ وموجبات جنگهای خونین هم باهند وافغانستان درگیرشده بود، بالاخره به مشوره انگلیس دست به دامن چین زد واز کمکهای ان در مورد سلاح اتمی بهره مند گردید. چین که خود با هند مشکلات امنیتی ورقابت دیرینه وحتی می توان گفت که سابقه جنگ را داشته است ، ازین وضعیت پاکستان به نفع خود استفاده برد.ازطرف دیگرتجاوزشوروی به افغانستان یک فرصت طلایی را برای پاکستان نیز مساعد ساخت تا به هدف استعماری وخائینانه خود به فکرتبدیل افغانستان به عمق استراتیژیک خود تحقق به بخشد. پاکستان ازجمله تصورات پوچ خود امدن امریکا را درین منطقه می خواهد به حساب خود وانمود کند که گویا ما بودیم که پای امریکارا درجهاد افغانستان کشاندیم؛ این تصورغلط اندرغلط، درحالیکه شواهد واسنادمعتبروجود دارد که امریکا قبلاً درپلان کشاندن پای شوروی وشکست ان را توسط بنیادگران افراطی اسلامی که ایجاد ان درپاکستان توسط کارشناسان نظامی در مرکز پنتاگون طرح شده بود ، تا ازین طریق انتقام شکست در ویتنام را از شوروی ها بگیرند که گرفتند. اگرچه شوروی در افغانستان به کمک امریکا وکشورهای غربی به شکست مواجه ودولت داکتر نجیب الله سقوط کرد ولی اهداف خائنانه پاکستان ازین شکست شوروی در افغانستان برآورده نه شد؛ چرا پاکستان پلان داشت تا گلبدین را که دربین گروهای سران تنظیم ها وابستگی زیادتربه پاکستان داشت ودرجنگهای خونین وفاجعه بارکابل که موجب بیش از شصت هزارانسان بی گناه هموطن ما شهید شدند واختلافات سران تنظیم ها موجب شد تا گلبدین بیرون از کابل بماند، وازین خلای حاکمیت بهترین گزینه برای بقدرت رساندن گلبدین برمسند قدرت توسط پاکستان تحمیل شود به شکست مواجه شد. چرا شما می دانید که گلبدین گزینه اول پاکستان دربین سران تنظیم ها که هرکدام از یک منبع تغذیه می کردند بود، بخاطر گلبدین نزد پاکستان عزیزبود که می خواست یک کنفدراسیون تشکیل دهد که نشد؛ ازین ناحیه موجب نا امیدی پاکستان گردید. برای جبران این کارپاکستان گروه تازه نفسی را بحیث بدیل با پشتیبانی امریکا ، انگلیس ، وبا سرمایه عربستان سعودی وامارات متحده عربی وارد صحنه ویرانی افغانستان ساخت. هدف پاکستان از اوردن حکومت مزدوروضعیف در افغانستان در قدم نخست اینست تا بطرف هندوستان تمایل نداشته ودرقدم دوم به حیث صوبه پنجم زمینه را برای ورود امریکا وبرتانیا به اسیای میانه مساعد وخود بحیث جیره خواروباجگیر قدرت های که انرا بوجود اورده اند ؛ نوکرمنشی خودرا درعمل تحقق بخشید. اکنون باید دید که پاکستان با این همه فجایع که درافغانستان آفرید ؛ رهای یابد؛ دست به ابتکارخائینا نه ای، ساختن گروهای تروریست واعمال تروریستی وانتحاری زده است ؛ درین صورت که دامنه اعمال تروریسی درتمام کشورها سرایت کرده ؛ باید بداندکه دیگرمردم افغانستان تصمیم خودرا گرفته اند ؛ درین صورت نه تنها افغانستان رااز دست داد، بلکه در اینده نه چندان دورتمام همسایگان را ازدست خواهد داد ، ودرسطح بین المللی تجرید ورسوای تاریخی بنام ان بحیث کشوری تروریست دولتی ثبت خواهدشد. وهمین اکنون مظاهر نارضایتی نه تنها در مردم شان بلکه در تصامیم حامیان ان کشوراز جمله امریکا وچین دیده می شود . اولویت چین در افغانستان استقراریک دولت د یموکرات ودرعین زمان باثبات وپایداراست تا بتواند ازین طریق حلقه فعالیت های اقتصادی چین درمنطقه را تکمیل کند .ازطرف دیگرطالبان از نظرچین یک تهدید هستند وداعش والقاعده از انها بدتراست.چین امنیت سین کیانک را که دروازه چین بسوی کشورهای اسیای میانه است با هیچ چیز معامله نمی کند. چه امضاء توافقنامه ای امنیتی ونظامی با افغانستان نشان می دهد که خواستش در افغانستان غیرازچیزی است که پاکستانی ها می خواهند. اگرچه در کوتا مدت با انهمه کمکهای زایدالوصفی بازهم پاکستان را به هیچ عنوان رها نخواهد کرد ؛ اما این اهمیت بازهم باعث نمی شود که چین با انهمه سابقه تاریخی افغانستان را در بدل پاکستان معاوضه کند. یقیناً می توان به صراحت اذعان کرد که موثرترین روش برای یافتن راه حل متعادل روی اوردن به همکاری منطقوی ، تغیرنگاه به همسا یگان ودست برداشتن از سیاست های که پدرومادرندارد ونا صواب بودن انها برجهان اشکار وهویدا شده است .