کبوتری که از بام بلند غزل‌های پـارسـی‌دری افغانستان پرگشوده است، دیگر بر نمی گردد! : پـرتـوی نـادری

در روزگاری که صدای کلاغان را با ارغنون عشق می آمیزند. خاموشی کبوتران عاشق را با کدام کوه شکیبایی می توان در میان گذاشت. من از بی صدایی می ترسم و می دانم که خاموشی کبوتر خود بی صدایی من است. مردی که دیروز مشک تازه یی شعر هایش را بر کوی و بر زن کابل می ریخت، امروز چنان قطره بارانی در ژرفنای سرد خاک فرو رفته است.

کابل، ضیای قاری‌زاده را پس از پانزده سال دوری دوباره در آغوش کشید. گویی او برای آن زنده بود تا روزی به آغوش مادر برگردد. او هم اکنون در گورستان شهدای صالحین، در شهرکابل آرام خوابیده است.

هشتاد و پنج سال داشت که خاموش شد و اما پیش از آن بینایی اش را از دست داده بود. گویی پس از سده‌های دراز رودکی آن شاعر روشن بین – نیای بزرگ – چشم‌هایش را به ضیای قاری‌زاده هدیه کرده بود. گویی در سا‌ل های پسین قاری‌زاده جهان را با چشم های رودکی تماشا می کرد.

شاید قاری‌زاده خود ادامۀ معنویت بزرگ روده کی بود. نه در شعر؛ بل در موسیقی و آواز نیز. قاری‌زاده موسیقی می دانست، می نواخت و می سرود و آوازی داشت به نکویی مژدۀ دیدار یار پس از سال‌های بلند دوری. آوازی داشت به رازناکی یک اندوه ناشناخته، یک اندوه مقدس.

رودکی نیز موسیقی می دانست، چنگ می نواخت و آوازی داشت به شور انگیزی سمفونی دریاها در خلوت شبهای مهتابی.

سال 1386خورشیدی برای زبان وادبیات پارسی‌دری در افغانستان ، سا ل نامبارکی بود. رازق فانی آن پیام آور باران، صدایش در آن سوی آب‌های غربت خشکید. بیرنگ کوه‌دامنی رنگ جاودانه‌گی یافت و با هفت هزار ساله گان سربه سر شد.

استادکاظم آهنگ – استاد استادان خبرنگاری افغانستان – به کاروان رفته‌گان پیوست و قاری‌زاده – سرایش‌گر همت تهی‌دستان که دلی به دیوانه گی دل دریا داشت، آخرین پروازش را چنان نفس سرخ شهابی در سینۀ روزگار رها کرد. سال 1386برای ادبیات پارسی‌دری سال سوگواری‌های بزرگی بود.

سال بدرودهای همیشه گی، سال پروازهای بی برگشت. سال تیرباران حنجره‌ها و شکستن قلم ها، سال سربریدن ها و سال طاوسی کردن کلاغ ها در جنگل دموکراسی. سال توطئه، سال شوم، سال دشمن‌کام با پارسی‌دری، سال دقیانوس، سال تبعید واژه گان در غارهای تعصب کور.

بدرورد ! ای سال شوم بدرود!

ضیا قاری‌زاده به سال 1301خورشیدی در کابل چشم به جهان گشود؛ اما در جلد سوم دانش‌نامۀ ادب پارسی‌دری سال تولد او را 1300 خورشیدی نوشته اند. در دوران شاگردی در مکتب اقبال آن را یافت تا از محضر استاد شایق افندی فیض ببرد. زمانی عضو انجمن تاریخ بود. به سال 1333 خورشیدی به حیث نمایندۀ فرهنگی افغانستان به ترکیه رفت.

مدت زمانی نیز رییس تیاترمعارف بود. گذشته از شعر و پژوهش‌های ادبی نمایشنامه هایی نیز نوشته که این نمایشنامه به وسیلۀ هنرمندان کشوردر تیاتر معارف اجرا شده است. از قاری‌زاده این اثار به نشر رسیده است:

* – خزان زنده گی، کابل ، سال نشر 1330 خورشیدی

* – نینواز یا ارمغان کهسار،کابل، سال نشر،1332 خورشیدی

* – هدف ، سال نشر، کابل،1337

* – اشعار نو، کابل،1336

* – پیام باختر،1330

* – زبان طبیعت،1330

* – منتخب اشعا، کابل،1346

قاری‌زاده به سال 1992 کشور را ترک کرد و سرانجام کشتی شکستۀ آواره گی او در ساحل کانادا لنگر انداخت. او در شهر تورینتو کانادا زنده گی می کرد. در همین شهر بود که به روز یک شنبه سیزدهم جنوری 2008 برابر با 23 جدی 1386 خورشیدی کبوتر زنده گی او از بام غمناک غربت رو به سوی آسمان‌های ابدیت پرواز کرد. سفرش مبارک باد ودروازه های بهشت به رویش گشوده ! 

پرتو نادری

نوت: 

سوانح  ضیا  قاریزاده  را میتوانید ازصفحه  ( ۲۹۱ الی  ۲۹۳  ) کتاب  هنرمندان  تاریخ ساز تیاتر افغامنستان  اثر ماریا دارو  که دراکتوبر سال( ۲۰۱۳ ) در  کانادا به طبع  رسیده  است٬  ملاحظه  نمائید.

وهم چنان درسایت  ماریا دارو  نیز بالای  تصاویر کتب  کلیک کنید و مطالعه  بفرمائید.