مـعـرفــی کتاب ٬تـعـصب ویـرانـگر تـمـدنـها – نوشته نسیـبـه الـمـطـوع ٬ مترجم : فضل الرحمن فاضل ٬ بـقــلـم پـروفـیـسور داکـتر عبـدالواسـع لـطـیـفـی

  کتابی راکه به شمامعرفی میکنم، باعنوان فوق توسط یک نویسندۀ معروف ومتبحر کویتی (نسیبه المطوع) به عربی نوشته شده ونویسندۀ و مترجم فرزانه آقای فضل الرحمن فاضل، سفیرافغانستان درقاهره متن اثر رابا فارسی شیوا ازطرف بخش فرهنگی سفارت افغانستان بچاپ رساند، که چندی قبل ازدست دوست نهایت عزیزم داکترعنایت الله شهرانی به دستم رسیده است .

خوانندگان گرامی به این واقعیت همه مستشعرخواهندبود که رویداد های رقتبار ووقایع خونباری که درهمین برخۀ تاریم درنقاط مختلف جهان صورت میگیرد، باتمام معنی باعنوان این اثر«تعصب ویرانگر تمدن هاست» همنوا میباشد. تعصب زمانی ویرانیها وتباهی هارادریک اجتماع مدنی ودرمیان انسانهای خیراندیش وصلحخواه واردمیکندکه دستۀ ازمتعصبین کوردل وفاقد عطوفت وکرامت انسانی، درخدمت مخربین وعناصربدخواه وآدمکشان وزمین سوزان بی مروت قرارمی گیرند واسلحۀ قتال بدست می آورند.

ماهمین حالا این فاجعۀ انسانی رادریکتعداد ممالک مصیبت رسیده چون افغانستان، سوریه وعراق دررسانه های خبری باچشم سرمشاهده میکنیم. نویسندۀ چیره دست وپرتجربه نسیبه المطوع که سمت استادی داشته وآثار ارزشمند دیگردرهمین راستا نگاشته، ودربساکشورهای عربی کنفرانسها وسمینارهای روشنگری منعقدساخته، وبحیث یک چهرۀ آشنا وفرزانه درنشرات تلویزیونی همین کشورها پدیدارمیشود، درمقدمۀ کتاب خودنوشته، که فشردۀ آنرابه شماتقدیم می کنم :

« مسلمان عادی که نمازهای فرض پنجگانه اش راروزانه ادامیکند، در هر رکعت نماز، این فرمودۀ الله تبارک وتعالی رامیخواند: اهدناالصراط المستقیم ه الفاتحه6 : ما رابه راه راست هدایت کن… اوباگفتن مارابه راه راست هدایت کن، درحقیقت هدف بنیادینی رابرای کامیابی دردنیا وبدست آوردن هدفش درزندگی رابیان میدارد، زیرابدون استقامت و سیر درراه مستقیم، پیروزی در دارین امکان ناپذیراست. استقامت، وسطیت معنی میدهد وتوازن را افاده میکندوبدون استقامت دراندیشه، وجدان وضمیر وروش وسلوک، گامزن راه زندگی، باخلل روبرومی گردد که پیآمد آن، فروافتادن دردامن دوپدیدۀ افراط یاتفریط، محتمل به نظرمی آید، دوپدیدۀ که نیروهاوتلاشها رانابود میکندومی میراند، حتی تصامیم واهداف ثمربخش هم به زهرهای زیان رسان تحول می پذیرد ودرهمچو وضع ناخوشآیند، نادانی وعدم توازن درصدورتصامیم مبتنی بر خرد، صدرنشین گردیده وشخص دربرابرقضایای دنیایی و موضوعات فکری دراین گستردۀ خاکی، دشواریهایی روبرومیشود.

انسان خردمندو زیرک همان کسیست که درک کرده دین حق، همانا دین استقامت ودین وسطیت واعتدال ودین تولید درکشور تن ودرهستی است.»

مؤلف راجع به تعصب وانواع آن معلومات وتشریحات ذیل راارئه میدهد:

1- تعصب قبیلوی: تعصب قبیلوی، همان دلباختگی بیدریغ واحمقانۀ به قبیله است، که پیامبر(ص) ازآن به «گندیده» تعبیرکبرده است، زیرا همچوتعصب، بنیاد بیطرفی فکری راویران وتوان برعدالت وداد رادر قضاوت فکری نابود میکند. بلکه برتصمیم مبتنی برخرد، تسلط پیدا کرده، اورا وامیداردتا از خواهشات قبیله ومصلحتهای ویژۀ آن پیروی کند، بدون اینکه انسان دیگر و روابط بشری مارامدنظرداشته باشند، و مسئولیت مان رادربرابرانسانهای که باما دراین کرۀ خاکی زندگی میکنند، لحاظ دارد.

2- تعصب قومی: تعصب قومی همان طرفداری سیاه وقیرگون قومی است، آنگونه سیاه وقیرگون که وبای کشندۀ انسان مؤمن وهمه کسانی است که در اطراف او میزیند. این بیماری مهلک قومگرایی مردم رابه جایگاههای غیر واقعی نویدمیدهد ودنیا رابسوی ازهم گسیختگی وستم میکشاند. هلتر نمونۀ کامل همین گونه تعصب قومی درجهان ماست که کشورش رابه پرتگاه سقوط داد، باوجودیکه سرزمین مردمی رادراختیار داشت که تواناییها و ویژگیهایی داشتند و پیشرو یک تمدن کهنسال وباستانی بودند. بهمین گونه است غارتهایی که کشورها، استوار برستمی که درطول تاریخ بریکدیگر روا میدارند که یکی ازعوامل بنیادین همین غارتها، تعصب قومی است وپیآمد منطقی آن، حملۀ ویرانگر برهرآنچه عدالت درزمین است.

3- تعصب فکری : انسان توسط اندیشۀ دادگستر، راهیاب وسودبخشی که برای خودش واطرافیانش ثمره داشته باشد، مسایل را ارزیابی میکند باوجود اینکه این ارزیابی موردپذیرش منطق وعرف حاکم قراردارد، اما درپهلوی آن میدانیم که دربسا اوقات شخص به خصوصیتهای فردی و ملکیت انسان دیگر احترام نمی گذارد. پروردگارمی فرماید: « لکم دینکم ولی دین» (حال که چنین است) آیین شمابرای خودتان، وآیین من برای خودم ! باید میان این دوپدیده تمییزکرد، یکی احترام فکرو اندیشۀ دیگران ومیان روش تماس مناسب برای بازنگری افکاردیگران.

تعصب فکری، بخل فکری معنی میدهدوبه دیگران اجازه نمیدهدآنچه درخرد جمعی ماوجود دارد، موردمناقشه قرارگیرد واین باعث میشودتا برخی از جاهلان، هراس افگنی تماس درروابط وگفتگو را ایجاد نمایند، البته درپهلوی احترام نگذاشتن به نظر و رأی دیگران .

پژوهشگرعالم ودوران دیده نسیبه المطوع، درصفحۀ16کتابش نگاشته اینرا بایدبخاطربسپاریم که: «چنگ زدن به ثوابت فکری به معنای تعصب فکری نیست ونه فرض رأی ونظر، به زور وجبر برآنانیکه چنان نمی اندیشند، بلکه معنای آن توازن وثبات واستواری برمبدأ حق راافاده میکند، درپهلوی احترام به دگرگونی درک های بشری وتبادل دوستی مسئولانه وشفقت انگیز باآنکه اشتباه میکند، نه اینکه براو سختی کند وبراوستم روا دارد به مجرداینکه بااو اختلاف نظردارد، اعم ازاینکه این کار راآگاهانه انجام میدهدیاجاهلانه یابه قصدیابدون قصد.

ازهمین روبرآموزگار گهوارۀ نخستین یعنی خانه وگهوارۀ دومین یعنی مکتب ومدرسه ضروری است تادرضمیر ناخودآگاه کودک ودانشجو اهمیت احترام به نظروفکر دیگران را غرس کند.اینک مبادی واساساتی راکه بایست درذهن کودک ازهمان ابتدا (دوران کودکستان ومدرسه) غرس کرد، تا اورا ازتعصب فکری نجات داد، به گونۀ فشرده بیان می داریم:

الف – درامورثابت کتاب وسنت درمیان مسلمانان، اختلافی وجودندارد که آنرابه گونۀ خلاصه بنام «ثوابت» اسلامی یادمیکنیم. ب – اهمیت قایل شدن به نظردیگران، پ- انکشاف توانایی ذاتی برکار وهمکاری باآنانیکه باایشان اختلاف فکری داریم، ت- دوستی مسئولانه اصل نبوی ایست میان همۀ مسلمانان ومیان مسلمانان وجهان. پیامبرمیفرماید: لایؤمن احدکم حتی یحب لاخیه مایحب لنفسه. مومن کامل نیست یکی ازشما، مگرآنچه راکه برای خودمی پسندد، برای برادرش نیز بپسندد. ج- شفقت برآنکه اشتباه میکندو بادرنظرداشتن نادانی او، تلاش ومساعدت باشفقت برای تصحیح اشتباهش، نه اینکه ازوانتقام گرفت یا از درشدت پیش آمد.ح- میان دانش وروش رساندن آن به دیگران، بایست فرق قایل شد. خ- رساندن یک اندیشه به دیگران، هنراست وبایست این مهارت راآموخت که چگونه ساکنان این گسترۀ خاکی برای ایجاد روابط سالم بابرادر انسان خود ازآن کارمیگیرد وبه جانب مقابل این روشن رامی آموزاند ویابه آموختنش، دیگران را تمرین میدهد.

ازآنچه گفته آمد، بحث رااین گونه خلاصه میکنیم که تعصب فکری، دیدگاه تنگ وخواهش نابجای ذهنی است که متعصب را وامیداردتا جزفکر خویش، پدیدۀ دیگری رانبیند وهر فکردیگری که درهستی وجود دارد، آنرا باطل اعلام دارد. تمدن فکری ماتاروز رستاخیز، همان ضدیت برگشت ناپذیربا تعصب فکری است، تمدن فکری ما، همان نرمش استوار برخرد، ضمیر و روشی است که همۀ جهان رابا گونه گون بودن اندیشه وتغییر بازده ها و اختلاف نشو ونما ومحیطش فراگرفته است .

4- تعصب تربیتی : تعصب تربیتی یا پرورشی همان تعصبی است که از محیط منشأ میگیرد، وشخص بایک سلسله عادات وکارهای مباحی پرورش مییابد وبزرگ میشودکه او راازپیشرفت وانعطاف ودستآورد های نسل جدید، مانع گردد، واین به این معنی نیست که مابه دگرگونی اخلاقی وصحیحتر به (تقلب اخلاقی) به تبعیت واقعیتهای جهانی وحاکم تسلیم گردیدیم، بلکه مامیتوانیم توازن تربیتی مطلوب، ازثوابت این دین حق سرچشمه میگیرد، و همه تغییراتیکه درین جهان پایدارمیگردد، درساحات مستحب ومباح، باهم رکابی(فقه واقع) آن، درنزد ما ازاعتبار برخورداراست. تمدن ما درطول تاریخ ثابت کرده که انعطاف همیش ازویژگیهای این دین حق بوده است.

انسان دراین دنیا ازتواناییهای ذاتی وسلوکی اش، تربیت لازم رابرای انسان متمدنی که تمدن برایش ارمغان کرده، بهره خواهد برد. منطق حکم میکندتا مادرک کنیم که انسان تمدن رامی آفریندوعکس آن درست نیست واز بدیهیات اهداف تمدن، تربیت انسان همگام باتمدنی است که آنرا برپامیدارد وازهمین خاستگاه فکری است که ما میگوییم : اسلام زمینۀ تربیت متمدنانه و متوازنی رابرای پیروانش ازنگاه فکر وروش مناسب مهیاکرده است. روش تربیتی اسلام درخلق تمدن برپایۀ اخلاق به اضافۀ دانش استوار است واین روش رامقدمۀ بنیاد نهادن تمدن میداند، ازهمین روتعصب تربیتی خشک، تغییرات واقعی رابه رسمیت نمی شناسد، بلکه آنراعایق ومانع دربرابر تربیت متوازن میخواند، همان تربیت متوازنی که آغاز ورودبه راه راست است…»

نویسندۀ دانشمند بعد انواع دیگرتعصب راچنین برشمرده است: تعصب مبتنی برهوای نفس – بُعدروانی تعصب- بُعداجتماعی تعصب. تابالاخره میرسدبه راههای کامیاب نجات ازدایرۀ تعصب رااینطوربررسی کرده است: تعصب مفهوم افراطی ایست که ازبیدانشی مایه میگیردوازهمین رو برهمۀ جامعه ضروریست تاراههای حل براین معضل رابیابد، راه حل هایی که بردانش، تربیت وروش بهتراستوارباشد.

مؤلف گرامی نسیبه المطوع دراخیرکتابش چنین نگاشته: خلاصۀ کلام اینکه هرگاه مابخواهیم دانش رادرمیان مردم پخش کنیم، بایدنشرعلم راکه پیرامون جوانان مارا درعصرحاضر احاطه کرده، بانگاههای مثبت متوجه باشیم ومجدّانه درتکامل معلومات او وخرد اوتلاش کنیم، درراه اینکه معلومات ودانستنی متکامل وهمآهنگ باشد، برنامه ریزی کینم… که تکمیل کنندۀ یکدیگرباشند ونتیجۀ منطقی ودلخواه که عقل جوان به پختگی وکمال رسد، بدست آید.

دراخیرمعرفی مختصرکتاب پرمطلب وارزشمندیک شخصیت فرزانه و دانشمند جهان عرب، استاد المطوع، این اصل راهم بایدتذکردادکه در راه تربیت وآموزش انسانها، سعی بعمل آیدتا مردم وخاصه نسل جوان خودرابشناسند و اخلاق حمیده، کرامت انسانی واحترام به زندگی سایر انسانهارانیز درنهاد وشعایرخود احیاکنند.

بهرحال گفتار راباآرزومندی صحت وسعادت مترجم عزیزودانشمند آقای فضل الرحمن فاضل، که چنین اثرارزشمندوروشنگر

منشأ معضلات وبربادیهای انسان رابامساعی جمیله ترجمه کرده است، خاتمه داده ودرپایان معرفی نامه رااین گفتارماندگار امام غزالی ازکیمیای سعادت او مزین میسازم :

بدان که آدمی را باهریکی ازاین لشکر، که در درون وی است، علاقتی است وویرا ازهریکی خُلقی وصفتی پدیدارآید. بعضی ازآن اخلاق بد باشدکه ویرا هلاک کند، وبعضی ازآن نیکوباشدکه ویرا به سعادت برساند. و جملۀ آن اخلاق – اگرچه بسیاراست- باچهار جنس بازآید: اخلاق بهایم واخلاق سباع واخلاق شیاطین واخلاق ملایکه، چه به سبب آنکه دروی شهوت وآز نهاده اند، کاربهایم کند چون شره نمودن درخوردن وجماع کردن، وبه سبب آنکه دروی خشم نهاده اند، کار سگ وگرگ وشیرکند، چون زدن وکشتن ودر خلق افتادن به دست وزبان، وبه سبب آنکه در وی مکر وحیلت وتلبیس و تخلیط وفتنه انگیختن میان خلق نهاده اند، کاردیوکند، وبه سبب آنکه در وی عقل نهاده اند، کارفرشتگان کند چون دوست داشتن علم وصلاح وپرهیزیدن ازکارهای زشت وصلاح جستن میان خلق وعزیزداشتن خود راازکارهای خسیس، وشادبودن به معرفت کارهاوعیب داشتن ازجهل و نادانی./

****************************