جناب استادمیرحسین شاه، یکی ازپروفیسران ومدرسین فرزانه وچیره دستی است که مدتی من افتخار هم نشینی وهم صحبتی شانرادرجلسات شورایعالی وعلمی دانشگاه کابل داشتم. این شخصیت بزرگ علمی و فرهنگی وطن که شاگردان زیادی رابامشعل رهگشای علم وادب و دانش همگانی تربیه نموده است. آثار وتألیفات و کتب درسی ارزشمندی رابه رشتۀ تحریر آورده است. اینک ازجملۀ همه، کتاب تاریخ علوم درقرون وسطی اوراکه از دست فرزنددانشمندو ارشدشان، دوست گرامی ام سیدطیب جواد بدستم رسیده است، به شمامطالعین ارجمند طور فشرده معرفی می دارم :
هروقتی ازتاریخ ومورخین یادمیکنم، این جملۀ ماندگارمورخ فقیدمیر غلام محمدغباربخاطرم میآیدکه درپیشگفتار (افغانستان درمسیرتاریخ) چنین نوشته است: « ماتاریخ گذشتۀ کشورخود رابرای این مطالعه می نماییم که اوضاع امروزی خودرا صحیحتر درک کنیم، تامبارزین جوان افغانستان در حرکت به پیش، خط درست آگاهانه اختیارنمایند، زیراین تاریخ است که سیرتکامل یک جامعه را درروشنایی نشان میدهد.» درهمین سلسله، راجع به تاریخ نویسی درعصر تکنالوژی سریع السیر مطبوعات و رسانه های مستند، رویدادهای روزمره وچشمدیدهای مشهود علم وادب وهنر سراسرجهان، تاریخ نویسی نیزمدارج مکملتری رامی پیماید و وقایع گذشته را ازلابلای هزاران سندوگزارش و دستآویز بدست آورده، مورد بررسی وتحلیل قرارمیدهد. یک دانشمند ومورخ معاصر درین راستا نوشته است :
« امروزه تاریخ درهمان لحظۀ وقوع حوادث باوسایل مختلف فنی چون نوار، عکسبرداری، فلم، ویدیو وغیره ثبت وضبط میشود. منظوروهدف کاوشگران نکته سنج تاریخ، که ازشیوۀ علمی تاریخ نگاری پیروی می کنند، دریافتن حقیقت وقایع وشکافتن اسرار علت ومعلول حوادث و مطرح ساختن مسایل مردم هرجامعه است.
به این منظور تاریخ نگاری امروز سررشته وسرچشمۀ اتفاقات وحوادث هرزمانی رادر نهایت آزاداندیشی درزمانهای پیش ازآن جستجومیکند، زیرا رشتۀ حیات حوادث گذشته وآیندۀ هرملتی بهم پیوسته است. چنین است که دانش تاریخ نگاری امروز پرده ازدرون وماهیت نهفتۀ تاریخ دوردست ما برمیدارد. همانطورکه ازجهانگشاییها وفتوحات افتخارآمیز دورانهای ماد، هخامنشی، اشکانی، ساسانی وپس ازآن از رهبران جهان مسلمان سخن میگوید، از غارتگریهای خانمانسوزاسکندر واعراب وچنگیز ومغول و تاتار وسایراقوام بیگانه نیزحکایتهادارد. هم چنین به موازات آن ازمرارتها ودردها وسختیهای طاقت فرسایی که نیاکان ما درگذرگاه تاریخ پرنشیب وفراز خود ازبیدادگریهاوخشونت های مستبدانۀ تشکیلات حکومتی ومذهبی زمان متحمل شده اند، سخن می راند.
دانش جدیدتاریخنگاری تاریخ رابه شاخه های چندی تقسیم بندی کرده است، چون تاریخ طبیعی، تاریخ نظامی، تاریخ سیاسی، تاریخ اقتصادی، تاریخ حقوقی، تاریخ هنر، تاریخ ادیان مذاهب، تاریخ فلسفه و عرفان، تاریخ علوم واختراعات وصنایع، تاریخ ادبیات، تاریخ موسیقی وغیره .»
جناب پروفیسرمیرحسین شاه درکتاب پرمحتوایش که بهترین منبع درسی وآموزشی برای محصلان وپژوهشگران بشمارمی آید، همین پهلوهای گوناگون تاریخ است که دربالاتذکر یافته است، باوضاحت در دوره های پی درپی، خاصتاً درساحۀ وسیع قلمرو علوم قرون وسطی بیان نموده است.
بهرحال، درقسمتی ازپیشگفتار کتاب، که بانوشتۀ پژوهشگرمحترم استاد آقای شاه محمودمحمود تحریریافته است، چنین می خوانیم :
« خداوندعزّ وجلّ راشکرگزارم که یکباردیگربرای من توفیق عنایت نمودند (نمود)، تاکتاب تاریخ علوم درشرق، بخش آسیای مرکزی وشرق میانه، تالیف جناب کاندید اکادمسین پوهاند میرحسین شاه خان، استادسابق تاریخ پوهنتون کابل وشخصیت علمی وفرهنگی کشور مارا چاپ وبه دسترس محصلان، دانشمندان وفرهنگیان ومردم افغانستان قراربدهم .
دراوایل دهۀ ش ه شمسی پوهنزی علوم اجتماعی پوهنتون کابل، بنابر ضرورت وتقاضای وقت وزمان، ازپوهنزی ادبیات وعلوم بشری جدا گردید، ومنحیث پوهنزی جدیددرچوکات پوهنتون کابل قدم گذاشت. این پوهنزی دربدوتأسیس، شامل دیپارتمنتهای تاریخ، فلسفه وژور نالیسم بود. خوشبختانه همانوقت این پوهنزی بیشترین و مجربترین و بهترین استادان رادرسطح پوهاند، پوهنوال، پوهندوی، داکتر وماستر داشت.
بنابرآن درآغازین روزهای تاسیس پوهنزی علوم اجتماعی، تصمیم گرفته شدتادربخش دیپارتمنت تاریخ کورس یابخش ماستری دایر گردد. لذااستادان ودانشمندان هرکدام درصدد تهیۀ منابع ومآخذشدند. پوهاندصاحب میرحسین شاه خان که آمریت دیپارتمنت تاریخ رانیز عهده دار بودند، دست به تالیف وترجمۀ کتابهای مختلف علمی زد. خوب بیاددارم که پوهاندصاحب هرروزتا ناوقت هادردیپارتمنت می ماند. دروس عادی محصلان ازطرف قبل ازظهر ودروس ماستری معمولاً بعدازظهر، استادگرامی راسخت مشغول داشته بود. ضمناًتالیف و ترجمۀ کتابهایی چون جغرافیایی تاریخی افغانستان، سهم مسلمانان در جغرافیه (ترجمه)، تاریخ نویسی درشرق (تالیف)، تاریخ هند درقرون وسطی(ترجمه)، تاریخ علوم درشرق(تالیف)، وآرشیف شناسی(تالیف) کلاًوقت کافی استاد رادرمنزل شان نیزمصروف ومشغول میساخت. بنااً اکثرکارکردهای پژوهشی استاد درهمانوقت، تایپ وبصورت گستدنر بدسترس محصلان واستادان جوانی که تازه درکدر پوهنزی علوم اجتماعی آمده بودند، قرارمیگرفت….
غرض ازتالیف این کتاب آنست که یک شرح پیوسته وکلی دربارۀ تاریخ علوم دردسترس گذاشته شود. باوجودآن، مولف کوشیده است تا یک فضای کلی دراین موضوع ازقدیم الایام برای مابدهد. این کتاب چنانچه ازعنوانش معلوم میشود، فراتررفته است، چون آزادانه درتاریخ علوم مردمان دیگر، چون هندویان، آریاییها، اعراب ویوناینیها سیر نموده، ودستآوردهای علمی آنهارادرقضاوت دیدماقرارداده است.
بخش مهم وجالب این کتاب، فصول مربوط تاریخ علوم دردورۀ اسلامی است که چگونه زمینه رابرای نزدیکی مردمان متعدد وغیر متجانس فرهنگی، دریک ساحۀ وسیع وگسترده فراهم نموده اند. این نزدیکی موجب اختلاط وامتزاج فرهنگی گردید وزمینه رابرای تحمل وبردباری واندیشه وحتی احیای افکارعلمی، اجتماعی وفرهنگی و معنوی میسرساخت… این کتاب شامل مقدمه، چهارفصل متن کتاب و ذکرمنابع ومآخذ میباشد… چاپ وانتشاراین اثرگرانبهارابرای استاد گرامی مجناب پوهاندمیرحسین شاه خان تبریک وتهنیت میگویم.»
مولف گرامی پروفیسرمیرحسین شاه درمقدمۀ کتابش، مطلب ذیل را تذکرداده است: « آسیای مرکزی وشرق میانه محل تخلیق وانتشار مدنیتهای بزرگ بشری بوده است، ومردمان آن درایجاد رشته های مختلف علوم وتوسعۀ انتشارآن سهم ارزنده داشتند. دراین مجموعه که اینک ازنظر خوانندگان ارجمندمی گذرد، وضع علوم وصورت پیشرفت آن درکشورهای شرق میانه وآسیای مرکزی درقرون وسطی آمد است وبحث اصلی درواقع ازفصل دوم آغازمیگردد، اماچون کاوشهاوجستجو های علمی یکباره بوجودنمی آید، درفصل او مقدمتاً بیانی آمده است در وضع علوم درمدنیتهای کهن بین النهرین، مصر، یونان وایران .
درمباحث این مجموعه مخصوصاً ایجادوتوسعۀ تاریخ وجغرافیه دراین زمان درکشورهای شرق میانه حذف شده است، زیرا این دوبحث در دورۀ فوق لیسانس دیپارتمنت تاریخ عمومی پوهنزی تاریخ وفلسفۀ پوهنتون کابل بحیث مضامین جداگانه مطالعه وتدریس میگردد، بنابر آن مستلزم مطالعۀ بیشترمیباشد. درنظراست برای آن دو رسالۀ جداگانه تدوین شود.
همکارارجمندم پوهنیار شاه محمودمحمود درتصحیح اوراق تکثیراین رساله بامن یاری نموده است. زحمات وی دراین کارشایستۀ قدردانی است…»
استادگرامی پروفیسرمیرحسین شاه مطالب عمدۀ عناوین ذیل رامورد بررسی وتشریح همه جانبه قرار داده است: فصل اول- سابقۀ تاریخی و آغازعلم درجامعۀ بشری؛ طب وجراحی پیش ازتاریخ، ریاضی ونجوم، علم درمصرقدیم، منشأ علوم مصری(ریاضی، نجوم وطب)، علم در بابل، درایران، علوم درهند، علم دریونان: مدنیت هلنی، انتقال فرهنگ یونان، عصرهلنی، زیست شناسی، علم تشریح، هندسۀ اقلیدس، ارشمیدس، علوم درروم، جالینوس…
فصل دوم : علوم درکشورهای اسلامی، عصرعرب درجاهلیت، معلومات علمی عرب، بیطاری وعلوم طبیعی، انواع ومهاب بادها (هواشناسی)، شعرجاهلیت، پیامبر وخلفای راشدین و امویان، بصره وکوفه، نحو و دستورزبان عربی، حدیث وفقه وکیمیا وطب، فرق مذهبی، خوارج، شیعه، مرجنیه، قدریه، شعر ونقد، تاریخ یزدگردی، وضع تاریخ هجری قمری.
فصل سوم: عهدعباسی، انتقال علوم، خانواده های برمکیان، بیت الحکمه (مرکزتجمع دانشمندان واهل فضل وادب ومترجمان کتب علمی، عهد مامون، مترجمین بزرگ اززبان فارسی(خلافت بنی عباس وترجمۀ کتب پهلوی به شمول کتب افسانه وتاریخ، کتب ادبی، کتب علمی)، علم الکلام، فنون ادبی، فرق مذهبی وفکری .
فصل چهارم: انحطاط دولت عباسی واستقرارخانواده های مستقل، وضع علوم، ترقیات طبی، علوم طبیعی وطریقۀ استعمال آنها، ریاضی وهیئت، اخوان الصفا، معتزله، شیعۀ اسماعیلیه، علوم دینی، صحیح بخاری، صحیح مسلم، حدیث السنن، شروح وجوامع کتب اربعه، تصوف، فلسفه، واضع منطق، علوم ادبی، شعرونقد، اسلوب وموضوع کتابت، داستان درادبیات عرب، ادبیات دری، شعرفارسی ازقرن پنجم تاهفتم هجری، نثر دری از قرن پنجم تاهفتم هجری … و موضوعات دیگر .
بادرنظرداشت وقت وصفحات محدود وپرمطلب (امید)، اینک توضیح ادبیات دری را ازصفحات اخیرکتاب تاریخی وتدریسی وپرافادۀ جناب پروفیسرمیرحسین شاه، به شما ارائه می دهم :
« مبنای ادبیات دری : تذکره نویسان درتعیین نخستین شاعردرزبان فارسی اختلاف نظردارند. به نظرمولف، مجمع الفصحا نخستین شاعر دری گوی ابوحفص سغدی(1) بوده است، واین شعرمنسوب بدوست:
آهوی کوهی دردشت چگونه رودا او ندارد یار بی یار چگونه بودا
محمد عوفی درلباب الالباب، ابوالعباس مروزی، معاصرمامون عباسی را نخستین شاعر پارسی گوی معرفی میکند. این شعر از اوست :
کس براین منوال پیش ازمن چنین شعری نگفت
مرزبان فارسی را هست تا این نوع بین (2)
درچهارمقالۀ نظامی عروضی ازحنظلۀ بادغیسی بنام نخستین شاعرنام رفته است، این شعر از اواست:
یارم سپند گرچه برآتش همی فگند ازبهرچشم تانرسد مر اورا گزند
اوراسپندوآتش ناید همی بکار باروی همچوآتش وباخال چون سپند
اما تاریخ سیستان محمدبن وصیف، یعقوب رویگر رانخستین شاعردری گوی میداند. قصیدۀ بدین مطلع از اوست :
ای امیری که امیران جهان خاصه وعام بنده وچاکرومولای وسگ وبندغلام
وبه روایتی بهرام گور نخستین شعرفارسی گفته است وآن شعرکه به چند روایت ازبهرام نقل شده است، بصورتی است که ازاصل برداشته شده است ووزن وکلمات آن به تدریج تکامل یافت واصلاح شده و وزن عروضی درآمده است، بدین نحو :
منم آن شیرگله منم آن پیل یله نام من بهرام گور کنیتم بوجبله
وبه روایت دیگر: منم آن پیل دمان منم آن شیر یله
نام بهرام ترا و پدرت بوجبله
ودرچندروایت دیگر: منم آن پیل دمان منم آن شیر(ببر) یله(گله)
نام من بهرام گور و پدرم (کنیتم) بوجبله
وابن خردادبه در ذکرشلنبه گوید: «وشهردماوند شلنبه است، بهرام گور گفته است: منم شیر سلنبه منم ببر یله
مصرعی منسوب به یعقوب پسرلیث صفاری نیزهست که مبنای وزن و نوعی رباعی شده و دولتشاه آنرا جزو نخستین اشعارفارسی ذکرکرده و آن مأخوذ ازافسانه ایست که راجع به پیداشدن وزن رباعی وجودداشته وشمس قیس آنرابه تفصیل آورده است. نظامی عروضی گفته است که احمدبن عبدالله السجستانی روزی دربادغیس این دوبیت را دردیوان حنظلۀ بادغیس خواند :
مهتری گر به کام شیر دراست شو خطرکن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عزّ نعمت و جاه یاچو مردانت مرگ رویا روی
ازمدتها پیشتر نظم فارسی خصوصیات مشخصۀ داشت، باتوجه به آثار چندتن از شاعران که به لهجۀ ولایات شعرگفته اندکه این نظم نیمه شوردره ای فارسی براساس سیلاب های(هجایی) قراردارد. شعرعرب برخلاف نظم فارسی برپایۀ طول سیلاب هامتکی است، نظم هجایی مزبور تامدتها درکنارشعر کلاسیک فارسی، که درچهارچوبۀ قواعد عروضی عرب قرارداشت، به زندگی خودادامه داد. به عبارت دیگربه گفتۀ بن لیث اصالت کارفارسی زبانان عبارت ازاین بوده است که میزان هجایی شعرفارسی را باعروض کمی شعرعرب التزام داده اند.
شعرفارسی پس ازپشت سرگذاشتن مرحلۀ فوق، راه تکاملی سریعی را درپیش گرفت …»
درصفحۀ 182 کتاب پرمطلب وجهان نمای (تاریخ علوم درقرون وسطی) جناب پروفیسرمیرحسین شاه راجع به نقش ابوعلی سینا در تصوف، مطالب ذیل راباکیفیت خاص مطالعه می کنیم :
« ابوعلی سینا درکتاب اشارات عظ (فصل یا باب) های هشتم ونهم و دهم را اختصاص به موضوع تصوف داده است. اودراین فصول خواسته تصوف رابصورت علم وفنی مستقل درآورد ومبانی وقواعدی برآن وضع کند. قبل از او، تصوف قوانین وقواعدی معین ومرتب نداشته است، ولی وی عرفان رامانندیک درس رسمی واصولی درکتاب اشارات مدون ساخته ومراتب ومراحل تصوف رادرفصولی منظم و مرتبط باهم به شکل فنی ومرتب درآورده است. البته چون ذهن این فیلسوف بزرگ علمی وفنی وفلسفی بود، جزاینهم انتظاری ازاو نمیرود.
غیراز اشارات ابن سینا، درقصیدۀ عینیۀ خویش نیزکه بنابرروایت ابن خکان 12 بیت است، اندیشه های عرفانی خودرابه بهترین وجهی پرورانده است. دراین قصیده ابن سینا تشبیه روح انسانی رابه کبوتری میکندکه دراوج عزت ومناعت طبع بوده درجایگاه بلند وشامخی قرار دارد، ولی ازفراز قلۀ عالم ارواح به این خاکدان فانی وعالم جسمانی فرودآمده است. حقیقت وماهیت اوباآنکه درکمال ظهوراست وحجاب برچهره ندارد، حتی ازدیدۀ عارفان پوشیده وپنهان مانده درفرودآمدن خویش به جهان مکره و مجبوربوده، ولی شایداکنون ازمفارقت این عالم نگران واندوهگین است .
درآغازکار ازفرودآمدن به جهان فروردین ابا وامتناع میورزید واُنس و الفت نمی یافت، ولی پس ازبریدن ازجهان روح وپیوستن به عالم جسم رامش وآرامش یافت وبه نشیمن این ویرانسرای فانی خوبگیرند تابدان حدکه گویا پیمانهایی راکه به زوراست، بامعشوق خویش درمنزلگاهی که هرگزبه جداشدن آن راضی نبود، نبسته به یادندارد. به محض اینکه ترک آن منزلگاه گفت وبه اقامت درجهان زیرین رضا داد، به علایق وگرانبارهای آن گرفتارآمد وناگزیر در اطلال و دمن آن مسکن گزید واکنون بیاد آن گذشته های درخشان اشک حسرتی که هرگزپایان نمی یابد، فرو میریزد .
اما چون هنگام رفتن از این خاکدان فرا رسد ودوباره آهنگ کوی دوست کند وازاین کلبۀ خاکی بسوی آن عالم ملکوت به پروازآید، برفراز شاخۀ طوبی، سرود شادمانی سردهد وبه وجد و طرب درآید، و ازاینکه ازتنگنای جهل رمیده ودوباره به سرچشمۀ دانش وبینش رسیده است، شادمان ومسرور گردد وخودرا درحالتی بیندکه گویی تمام راز های جهان هستی براو هویداگشته است. درپایان قصیده، ابن سینا تغییر مربیان و روش وگفتارمیدهد ومیگوید: گویند فرودآمدن اوامری لازم و واجب تا دردنیای جسمانی به رموزهستی آگاه گردد وکنوز دانش اندوزد، بشنود وببیند آنچه درآن مقالم بلند بر اومجهول وپوشیده بود.»
درپایان معرفی بس مختصر یک اثربس بزرگ وپرمطلب جناب پروفیسر میرحسین شاه، سخن رابااین شعرحافظ، که به تعقیب قصیدۀ شیخ الرئیس ابوعلی سینای بلخی، الهام بخش قصیده سرایان و شعرای دیگر تذکر یافته است، با آرزوی صحت وسعادت وبختیاری وطول عمر استادعزیز، گنجینۀ علم وسخن وادب، حضرت استادمیرحسین شاه، خاتمه می دهم :
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم
اگر ز خون دلم بوی شوق میآید
عجب مدار که همدرد نافه ختنم
طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درون پیرهنم
بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار
که باوجودتو کس نشنود زمن که منم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات
1- حکیم ابوحفص سغدی نحوی ولغوی نیزبوده وبقول تذکره نویسان در قرن اول هجرت میزیسته است، وبقول صاحب کتاب المعجم فی معاییر اشعارعجم، موسیقی نیزمی دانسته و شهرود راکه یکی ازآلات موسیقی است جز اوکسی نمی دانسته است بزند. ولی عبارت همین کتاب میرساند که ابوحفص درسال 300هجری میزیسته، واگراین قول صحیح ومقصود یک شخص باشد، دراین صورت اوراشاعرقبل ازاستقلال نمی توان شمرد.
2- این اشعار ازقصیده ایست که گویند عباس درسال 193هجری در مدح مامون هنگام ورود سرود. اشعاربعضی ازدیگرآن قصیده این است:
ای رسانیده به دولت فرق خود بر فرق دین
کسر آینده به جود و فضل در عالم به دین
مرخلاف را تو شایسته جو مردم و بده
دین یزدان را تو بایسته چو رخ راهرود وعین
ودراثنای این قصیده میگوید :
کس براین منوال پیش ازمن چنین شعری نگفت
مرزبان فارسی را هست تا این نوع بین
سبک زآن گفتم من این مدحت ترا تااین لغت
گیرد از مدح و ثنای حضرت تو زیب و زین
ازاین شعرمعلوم میشودکه گویندگانی قبل ازاو بوده اند وهم می فهماند کسی قبل از او بدین اسلوب شعر نگفته است. /
****************************