زخم خونچکان زمامداری درافغانستان به بهانه سالروز کودتای 26 سرطان نوشته: داودسیاووش

در شرایط پیچیده و مغلقی که رییس جمهور غنی و حلقه اطرافیانش در ارگ، در یک حرکت غیر قابل درک، با غرور و تبختر سناریوی به زورجنگی را با معاون اول ریاست جمهوری، وزیر خارجه، معاون ریاست اجرائیه، حزب جنبش ملی اسالمی، جنبش روشنایی، جنبش تبسم، جمعیتاسالمی، جنبش رستاخیز و حزب وحدت بدون هیچگونه انعطاف آغاز نموده، از یکطرف خلیج اختالفات قوم شریف پشتون را بنابر وابستگی به آن قوم با اقوام ازبیک، تاجک و هزاره هر روز بزرگتر می سازد و از طرفی فاصله و اختالف میان اقوام درانی و پوپلزایی را با قوم غلجایی که خود وابسته با آن است دامن میزند و از میان پرونده های انفجار و انتحار دهمزنگ، چارراهی زنبق، انفجار و انتحار هنگام بخاک سپاری سالم ایزدیار، سقوط کندز، کشته شدن چند صد نفر در داخل قول اردوی شاهین، استفاده جعلی هیئت از نام شورای امنیت، حادثه چارصد بستر، مکاتب خیالی، سربازان خیالی، کلینیک های خیالی، کابلبانک، شهرک هوشمند، تقلب انتخابات اخیر ریاست جمهوری، اعتراف مقام پاکستانی به استعمال سه میلیون رأی جعلی در انتخابات دوره کرزی، انفجار در منزل والی کندهار و… به طور گزینشی شکایت ایشچی را در صدر اولویت های کاری مملکت قرار داده و به این ترتیب کشور را به طرف یک بحران فراگیر سوق می دهد.

برای مردم افغانستان قابل درک نیست که به چه دلیل رسیدگی به پرونده ایشچی به جای رسیدگی به شکایت خانواده های شهدا، مجروحین و معلولین،

فیر نیروهای امنیتی بر تظاهرات چارراهی زنبق و کشته شدن چندصد نفر در چارراهی دهمزنگ در اولویت قرار میگیرد؟ و باز هم برای مردم قابل

درک نیست که تجاوز افسر نظامی پاکستان در پایگاه هوایی اسالم آباد بر یک خانم افغان از نظر رییس جمهور غنی دفاع از ننگ و ناموس درک می

شود یا پرداختن به شکایت ایشچی؟

در چنین وضعیت پیچیده و دشوار، حکومتی که از اجرای وظایف اش طی سه سال از صفر قرض دار بوده هنوز الفبای تعهدات روز اول تشکیل

حکومت وحدت ملی را به منصه اجرا نگذاشته، عالوه بر تحمل فشار افکار مردم و جهان در رابطه به ناکامی و پسمانی از تعهدات روز اول، اینک خود را در منجالبی از بحران های گوناگون خود ساخته و خود خواسته مبتال ساخته و کشتی حکومتداری را در معرض سقوط و سرنگونی قرار داده است.

در چهل و چهارمین سال کودتای بیست و شش سرطان نگاهی می نماییم به پیشینه دیرینه و تاریخی توطئه ها و دسیسه هایی که در افغانستان با شعار مرگ یا ارگ از کور کردن شاه زمان تا یافت شدن جسد بی جان شاه محمود در حمام و کور کردن وزیر فتح خان تا امروز به اشکال مختلف ادامه دارد.

درامه خونبار سناریوی رسیدن به دربار و زدن و از قدرت راندن حریفان از ارگ را از دوره امیر عبدالرحمان خان تا سالهای اخیر در این مختصر از نظر می گذرانیم تا درس عبرتی باشد برای آینده گان که بدانند:

هرکه ناموخت از گذشت روزگار

هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار

توطئه قتل امیرعبدالرحمن خان:

استاد میر غالم محمد غبار می نویسد: امیر عبدالرحمن خان از سالها به نقرس مبتال و در زحمت بود اما نمیخواست تداوی به واسطه اتباع خارجی و طب جدید نماید… لذا مداوای او بدست اتباع افغانی و به سلیقه طب قدیم به عمل می آمد، امیر در شدت درد گاهی سخت عصبانی و خشن تر می شد، در چنین وقتی همه درباریان از او می ترسیدند زیرا امیر بدون تأمل احکام شدیدی صادر می کرد… یکی از اتباع محرم و معتمد امیر میرزا محمد ابراهیم خان مرد مؤرخ و ادیب بود که معالجه و ادویه امیر تحت نظر او قرار داشت… در هر حال هنگام بیماری آخرین امیر در باغ باال میرزا از اتاق امیر به غرض کاری خارج امارت رفت و برگشت، در طی همین مدت بود که به امیر جامی از دوا نوشانده شده بود. میرزا در عودت جام خالی را در دست پیش خدمتی دید، بگرفت و ببویید و پرسید که چیست؟ پیش خدمت جواب داد جام دوایی است که سردار صاحب کالن )سردار حبیب اهلل خان( به امیر صاحب داد، در همین لحظه سردار از اتاق امیر خارج شد و سیلی سختی به روی میرزا کشید و گفت امیر صاحب خواب است و تو بلند حرف می زنی. آنگاه پیش خدمت را با جام مرخص کرد و خود به اتاق امیر برگشت. فردا روز شنبه 9 جمادی الثانی 1319 قمری 1901 مسیحی

امیر عبدالرحمن خان از دنیا رفته بود، تا سه روز مرگ امیر خاموش نگهداشته شد و ترتیبات عسکر و بیعت به امیر حبیب اهلل خان گرفته شد. امیر حبیب اهلل خان در ده میزان میت پدر را در کابل آورد و دفن کرد در حالیکه خودش قبل از مراسم تدفین پدر از طرف سپاه در دربار کابل به پادشاهی اعالم شده بود اما میرزا محمد ابراهیم خان هژده سال دیگر از دربار و مأموریت دیگر مطرود و در خانه خود منزوی ماند و حتا قیمت ادویه یی که برای امیر عبدالرحمان خان ساخته بود باالی او حواله و تحصیل گردید.  افغانستان در مسیر تاریخ ص )699)

توطئه قتل امیر حبیب اهلل:

به نوشته استاد میرغالم محمدغبار … حزب مخفی دربار فیصله کرد که امیرحبیب اهلل خان را در جالل آباد از بین برده ونایب السلطنه را در مرحله اول به پادشاهی بردارند. اما نایب السلطنه درتاریخ معین از خانه خود درجالل آباد خارج نشد . وقتیکه نماینده پارتی به حضور او به غرض خارج شدن از منزل فرستاده شد، نایب السلطنه بر عکس فیصله سابق خود جواب داد که من به کشتن امیر موافقت ندارم واما اگر محبوس نگهداشته شود مخالفت نخواهم کرد.

این کلمه نایب السلطنه که که قرآن عهد نامه پارتی در دست او وسند غیر قابل تردید بود حزب دربار را از بنیاد در لرزه انداخت. پس تمام اقدامات ونقشه های طرح شده معطل گردید وتا یک سال دیگر تنفس عین الدوله ورفقایش به شماره افتاد.زیرا زندگی همه در دست نایب السلطنه بود.

ص)726)افغانستان در مسیرتاریخ

سرنوشت غم انگیز امیر حبیب اهلل کلکانی

شاه آغا صدیق مجددی می نویسد:

روحانیون و متنفذین شمالی عجله داشتند تا جلو تجاوزات بیشتر عمال حکومت را بگیرند، بناءً شمس الحق مجددی، میاگل جان و مولوی محمد

یونس با عده یی از خوانین کوهستان نزد حبیب اهلل در جبل السراج رفته جریان را مفصالً برایش شرح دادند، حبیب اهلل که بازهم نمیخواست به خارج

برود یا تسلیم شود سکوت کرده به فکر فرورفت… حبیب اهلل که از ارسال بیعت سید حسین نیز تا حدودی آگاه شده بود و از تاراج و اذیت مردم شمالی هم رنج می برد چاره یی جز تسلیم نداشت. وی در برابر اراده مردمش تسلیم بود نه در برابر ظلم و تجاوز و زور. او حاضر شد تا بخاطر نجات مردمش قربانی بدهد، به بزرگان قوم گفت وقتی که چنین است پس نزد نادرخان رفته به او بگویید من خارج نمیروم و حاضر نیستم در خاک کفر دفن شوم، تو با من قسم کن من خود را تسلیم می کنم. شمس الحق مجددی گفت: به قسم سیاستمداران و پادشاهان اعتبار نیست، بهتر است راه دیگر را انتخاب کنید و به خارج به یک کشور اسالمی بروید. سایرین نیز این نظر را تائید نمودند ولی حبیب اهلل این فرزند دلباخته وطن اش هر خطر را بخاطر زندگی و مرگ در میهن اش پذیرفته بر نظر اولی خود اصرار کرد. شمس الحق مجددی، میاگل جان، عبدالوهاب خان کوهستانی و محمد اعظم خان پروانی عازم کابل شدند و پیشنهاد حبیب اهلل را به سمع نادرخان رساندند. نادرخان از پیشنهاد حبیب اهلل استقبال نموده برادران خود هر یک سردار محمد هاشم خان، سردار شاه ولی خان و سردار شاه محمود خان را خواسته هر چهار برادر در هفت صفحه یی از اوراق قرآن عظیم الشان مهر و امضأ نموده تحریر کردند که اشارتاً و داللتاً حبیب اهلل و رفقایش را نمی کشیم و این کالم امه بین ما ضمان باشد. وفد با زلمی خان منگلی نمایندۀ شاه همراه با قرآن عظیم الشأن که پیمان نادرخان و بردارانش در آن درج بود عازم جبل السراج گردید. در این وقت سید حسین نیز با افرادش به جبل السراج رسیده بود، او نیز حبیب اهلل را تشویق به تسلیم کرد. حبیب اهلل قرآن عظیم الشأن را به سر و چشم مالیده آنرا بوسه زد و سالح خود را از کمر باز کرده آماده حرکت جانب کابل شد.

کتاب امیر حبیب اهلل خادم دین رسول اهلل ص 163-165

به همین ارتباط دکترنجیب اهلل احمدزی با آنکه از تبار مخالفان امیرحبیب اهلل بود نخستین بار با صدای بلند به این عهد شکنی شهادت داد که: من از جمله کسانی نیستم که : )در تاریخ آشتی اعالن میکردند، قسم یاد میکردند ودر قرآن امضا میکردند وباز مردمه میخواستند ومیکشتند.( استاد خلیلی اندرباب بقیه این ماجرا می نویسد:

محمد نادرخان فاتح در تاالر مؤقت دربار به انتظار وی بود و وزرای گذشته و نو بدور وی حلقه زده بودند، چه بهت آفرین و دلچسپ منظری که آنجا بود؟

فاتحی با ریش سیاه و سفید با عینک های براق، دستار محرابی بر سر و لباس شیک فرانسه ای بر تن، با سوابق درخشان ساالری و جالل و شکوه سرداری و شهرت دیپلماسی بر کرسی کامیابی و ظفر تکیه زده است و اینک دشمنی که چند بار او را هزیمت داده و تخت و تاج را از عشیره اش با شمشیر گرفته با سادگی روستایی و شهامت راستین سربازی در برابرش ایستاده است.

کسی که میتوانست سالها دردسر محمد نادرخان را فراهم سازد اینک از مرگ نهراسیده و به پیمان وی اعتماد نموده به پای خود آمده است تا بیشتر خون مسلمانان هموطن اش ریخته نگردد. چنان اعصابش آرام بود که گویا او را به مهمانی خوانده بودند. هنوز بارقه نگاه در چشمش چون چشم عقاب می درخشید. او ایمان داشت که تاج در اختیار پادشاه پادشاهان است به هر کی خواهد می بخشد و از هر کی خواهد باز می گیرد. هر قدر محمد نادرخان اصرار کرد که بنشیند خادم دین ابا آورد همه با دیدگان از حدقه بر آمده منتظر بودند این دربار خونین به کجا منتهی می شود و انگور فروش بی سواد چگونه از گذشته پوزش می طلبد، وقار و متانت وی کرسی نشینان دربار را به دهشت و رعب افگنده بود. کسی یارای آنرا نداشت که سوی او تیز بنگرد مگر آن نگاه دقیق که از ورای شیشۀ عینک سراپای او را برانداز می کرد و می دید که قهرمان ساده دل چه آسان به دام وی افتاده است. خادم دین متین و آهسته پیش رفت و مهر پادشاهی را که با زنجیر نقره از گردنش آویخته بود روبروی محمد نادرخان بر میز نهاد. آنگاه مانند پادشاهی که به رعیای فرمانبرش خطابه ایراد کند، چنین به سخن آغاز کرد:

خدایا تو گواه باش با همۀ خطراتی که از چار جهت افغانستان را تهدید میکرد، من باغبان زادۀ بیسواد آن را سالمت و بدون کم و کاست به این محمد نادرخان تسلیم می کنم، البته اراده تو چنین رفته بود، امیدوارم روزی که سلطنت را از خانواده او می گیرند آنها نیز این امانت را با حدود کاملش سالمت به فرزندان وطن بسپارند.

سپس خطاب به محمد نادرخان گفت:

زینهار از این وزیرانی که دور تو حلقه بسته بلی بلی می گویند، اهتراز کن. امان اهلل خان را فریب دادند، مرا فریفتند، تو را نیز فریب خواهند داد. چون در اینجا رسید رویش را به یکی از وزرای سابق گردانیده گفت: مگر چنین نیست؟ سخنان وی چنان تأثیر افگنده بود که آن وزیر بی اختیار به پا خاسته، دستها را بر سینه نهاده، سرش را به رسم تعظیم فرود آورده و تصدیق کرد: بلی قربان چنین است!

پنداشته بود هنوز پادشاه است. شاید تبسم آخرین بود که بر لبان قهرمان دیده شد.

سپس به سخنان خود ادامه داده گفت:

اما در باب رفقایم قصاب نخواهی بود که بکشی، بازرگان نیستی که بفروشی، شاید مانند جوانمردان به پیمان خود وفا کنی، در باب خودم، خواهشی ندارم.

کتاب عیاری از خراسان ص ) 137-139)

میر قادر خان اوپیانی پادشاه خوشنام اما گمنام تاریخ:

این غازی مرد در سکه هایش منقور میکرد که:

میکنم دیوانگی تا بر سرم غوغا شود

سکه برزر میزنم تا صاحبش پیدا شود

اگردر قرن 20 و 21 به بهانه جلوس به چوکی و مقام اول مملکت واژه های حکومت های مؤقت، انتقالی و… را برمی گزینند و آنرا به کرات وبا مباهات تکرار میکنند،در قرن 19 غازی مردی به نام ایشان غالم قادر خان وقتی از طرف مردم به زعامت برگزیده شد و سکه به نامش ضرب زده شد، آن غازی مرد زمام امور را تا رسیدن عبدالرحمن خان از بخارا که در آنجا به دهقانی مصروف بود مدبرانه رهبری کردوپس از آمدن امیر عبدالرحمن قدرت را بهوی تسلیم کرد.

در حالیکه از امیر عبدالرحمن خان و کارنامه هایش از الف تا یاو از مرد بیسواد تا پادشاه همه اطالع دارند، از نام این غازی مرد فداکار هیچکس یادی نمیکند و تنها مؤرخ شهیروبزرگ افغانستان میرغالم محمد غبار در صفحات زرین »افغانستان در مسیر تاریخ« یادی از آن نموده که توجه تان را به آن جلب میکنیم:

یکی از رهبران سپاه کوهدامن و کوهستان میرغالم قادر خان اوپیانی بود که اینک در چاریکار نشستهوبه تجمع مردم مبارز میپرداخت.

این شخص در فضای آزاد مجلس میکردوتوسط دهل و سرنا از فراز درخت مرتفعی جوانان را دعوت به آمدن زیربیرق مینمود.

میرغالم قادر خان نقره باب وزیور زنانه را آنچه از خود داشت و آنچه از اعانه زن و مرد جمع میشد، می گداخت و سکه میزدوبمصرف داوطلبان جهاد میرساند…. میر غالم قادر خان در مسکو کات نقره ئین خود این بیت را منقور نمود:

میکنم دیوانگی تا برسرم غوغا شود

سکه برزر میزنم تا صاحبش پیدا شود

یعنی این رهبران حقیقی مردم افغانستان که جان و مال خود را در راه دفاع از آزادی کشور نثار میکردند، هیچ کدام سلطنت ووزارتی برای خود نمیخواستند.

افغانستان در مسیرتاریخ ص)631)

سرنوشت محمدنادرخان استاد میرغالم محمدغبارمینویسد:

…)16 ) عقرب 1312 شمسی ) 8 )نوامبر1933بود که در چمن قصر دلگشا جاییکه یکسال پیشتر غالم نبی خان چرخی در زیر قنداغ ومیله تفنگ به شکل وحشیانه ای کشته شده بود محفل توزیع انعام برای طلبه معارف تشکیل گردید.در این محفل عده بسیار از مامورین عالیرتبه ملکی وافسران نظامی شرکت کرده بودند وقرار بود که شخص نادرشاه به اعطای انعام بپردازد. همینکه شاه در ساعت ) 3 )بعد ازظهر وارد شد وشاملین به استقبال برخاستند. هنگام عبور شاه از برابر صف مستقبلین ، از بین صف دوم جوانی به سن ) 17 )سال ،تفنگچه خودش را روی شانه رفیق اش محمود خان  که در صف اول ایستاده بود،گذاشته به استقامت قلب وسینه نادر شاه سه آتش پیهم نمود. شاه بیفتاد وچشم از سلطنتی که با زحمت زیاد به دست آورده بود بپوشید. اضطراب وسراسیمه گی محفل را در هم پیچید وشهزاده محمدظاهر پسر شاه که )19 ) سال عمر داشت باالی مرده پدر بنشست … جوان ضارب عبدالخالق خان همینکه شاه را کشته دید،تفنگچه خودش را انداخته وبه نظاره بیاستاد، زیرا او جز کشتان شاه مطلب دیگری در این محفل نداشت. چون هیچ حادثه دیگری به وقوع نیامد، افسران بیامدند وضارب را بگرفتند ومرده شاه را به داخل ارگ انتقال دادند.

افغانستان در مسیر تاریخ – جلددوم ص) 157-158)

سرنوشت محمدداود قیام افسران وسربازان ارتش تحت رهبری محمد داود پسرعموی شاه منجر به سقوط سلطنت وتشکیل نظام جمهوری در افغانستان شد که برخی رویداد های این مرحله قرارذیل اند:

– محمدنعیم برادر ونماینده خاص محمد داود پس از تشکیل جمهوریت برای دیدار با رهبرا کرملین به شوروی رفت. – محمدهاشم میوندوال به اتهام کودتا باز داشت شد.

– وزرای خارجه و دفاع پاکستان برای تقدیم دعوتنامه آن کشور به رییس جمهور محمد داود جهت اشتراک در کشور های اسالمی در الهور به کابل آمدند.

– غالم محمد نیازی رهبر و عده یی از فعاالن نهضت اسالمی در کابل بازداشت شدند.

– نخستین مسافرت رسمی محمد داود رییس جمهور به اتحاد شوروی صورت گرفت.

– هنری کسینجر وزیر خارجه امریکا به کابل آمد.

– محمد داود به ایران سفر نمود.

– قیام گروه های اسالمی در پنجشیر و برخی مناطق بر ضد نظام جمهوری آغاز گردید.

– کابینه جمهوریت با برکناری بعضی از افراد وابسته به گروه های چپ ترمیم شد.

– نیکالی پادگورنی رییس جمهور شوروی به کابل آمد.

– ذوالفقار علی بوتو رییس جمهور پاکستان به کابل آمد.

– محمد نعیم برادر و فرستاده خاص رییس جمهور محمد داود به امریکا رفت.

– محمد داود در کنفرانس کشور های غیر متعهد در کولمبو اشتراک نمود.

– قانون اساسی افغانستان در 13 فصل و 136 ماده از طرف اعضای لویه جرگه به تصویب رسید و محمد داود به مقام ریاست جمهوری از طرف

اعضای لویه جرگه برگزیده شد.

– رییس جمهور محمد داود به بلگراد و لیبیا سفر نمود و در سفر ایران وام دو میلیارد دالری برای ساختمان خط آهن و سایر پروژه ها از طرف شاه

ایران به وی داده شد.

– رییس جمهور محمد داود به پاکستان سفر نموده و با جنرال ضیاءالحق مالقات کرد و همزمان به هندوستان نیز سفر نمود.

– رییس جمهور محمد داود به کشورهای عربستان سعودی، کویت و مصر سفر نمود.

– رهبران حزب دموکراتیک خلق از جمله نور محمد تره کی و ببرک کارمل به بهانه سازماندهی اشتراک هزاران نفر از طرفداران آن حزب در تشییع جنازه میر اکبر خیبر بازداشت شدند.

محمد داود رییس جمهور افغانستان به تاریخ )7 )ثور 1357 توسط نیروهای اردو وابسته به حزب دموکراتیک خلق یکجا با خانواده اش به شهادت

رسید.

سرنوشت نجیب اهلل:

نجیب که با بی وفایی رفقای حزبی اش وبا غرور بیش از حد واشتباهات خودش ازقدرت برافتاد. روستا زادگان کم سواد پس از سرنگونی وی به

)وزیری پادشاه ( رفتند و ودولتمردان ناقص عقل رفیق و همکارش به جوالی گری به روسیه واروپا وامریکا رفتند که سناریوی سریال شبان و سلطان

را میتوان به طور زنده در آن رویدادها مشاهده نمود.

دکتر نجیباهلل در صبحگاه نخستین روز ورود طالبان به کابل در تاریخ ۲۷ سپتامبر ۱۹۹۶ از مرکز سازمان ملل در کابل بازداشت گردید و بههمراه

برادرش شاهپور احمدزی شکنجه و کشته شد. طالبان اجساد آنها در چهارراه آریانا در نزدیکی ارگ ریاست جمهوری افغانستان به دار آویختند.

اجساد دکتر نجیباهلل وبرادرش توسط مردم دروالیت پکتیا انتقال وبه خاک سپرده شد.

سرنوشت احمدشاه مسعود:

احمد شاه مسعود، فرمانده کل ایتالف مجاهدین شمال به ساعت ۲٠:۱۲ دقیقه روز ۱٨ سنبله ۱٣٨٠ در قریه خواجهبهاءوالدین والیت تخار، در یک

سوء قصد انتحاری، توسط دوتن عرب که خودرا خبرنگار معرفی نموده بودند، به شهادت رسید . اینکه قاتلین احمد شاه مسعود کی ها بودند؟ توسط چه کسانی به این منظور استخدام شده بودند؟ چرا به این کار اقدام نمودند؟و ده ها مورد دیگر، پرسش هایست که از آن روز تا حاال ذهن همه را بخود معطوف داشته،و تا هنوز که هنوز است، از جانب هیچ مرجعی، پاسخ موجهوقناعت بخش٬ در این زمینه ارائه نگردیده است.

برهانالدین ربانی در بیست و نهم سنبله ۱۳۹۰ در اثر یک انفجار انتحاری در منزل خود کشته شد. در زمان انفجار بمب، تعدادی از اعضای شورای عالی صلح افغانستان در منزل وی با دو نفر از اعضای طالبان در حال گفتگو بودند که یکی از نمایندگان طالبان، مواد منفجرهای کهدر دستارش پنهان کرده بود را منفجر میکند.

طالبان، به واسطه ٔ معصوم ستانکزی رئیس داراالنشای شورای عالی صلح و رحمتاهلل واحدیار یک عضو این شورا، برای صبحت در ٔ این نماینده مورد تالشهای صلح و مذاکره با گروه طالبان به خانه آقای ربانی راه یافته بود.

برهانالدین ربانی از مخالفان طالبان بودومدتی قبل ازمرگش در سخنانی از طالبان بهدلیل استفاده از»کودکان« در حمالت انتحاری ودرگیریها به شدت انتقاد کرده بود.

ربانی، یکه فته قبل ازترور شدنش، برای شرکت دراجالسی تحت عنوان »بیداری اسالمی« بهتهران سفر کرد.وی در سالروزتولد خود)۲٠ سپتامبر( و در آستانه ۷۱ سالگی براثرانفجاری در خانهاش در کابل کشته شد.

دامان قصاب:

شهی که صبح به سر تاج پادشاهی داشت

نمازشام ورا خشت زیر سر دیدم

وقتی به پهنه وصحنه تیاتر قدرت ارگ، پس از اینهمه نمایشات کمیدی- تراژیدی نگاه کنید.از دهلیز تاریخ صدای ملکوتی استاد خلیلی را می شنوید که نوشته سحارش را از نیوجرسی میخواند که: )این باغ زیبا و آن قلعه ارگ بیشتر به دامان قصاب شبیه است تا به خانه انسان. آنجا در پای دیوار شمالی ارگ، خون خادم دین رسول اهلل با رفقایش  ریخته شده است. آنسو ترک درروبروی آن دومجسمهمرمرین شیرپسر سپه ساالر چرخی فاتح نورستان،غالمنبی زیرقنداقه تفنگ جان داده است.

آنسو ترک در داخل ارگ چند سال قبل سردار نصراهلل پادشاه سه روزه و عالم، در سلطنت برادرزاده اش به سختی دنیا را وداع گفته است. در وسط باغ خون پادشاهی چون محمد نادرشاه بدست یکی از نمک پروردگان چرخی، عبدالخالق، چمن سرسبز را رنگین کرده است. سرانجام در قصر گلخانه داخل ارگ که صد قدماز کشتنگاه خادمدین فاصلهندارد محمد داودمؤسس نظام جمهوری بدست گماشتگان روس کشته شده خون زن و فرزندان بیگناهش با خون محمد داود ممزوج گردیده است. این دامان قصاب است یا خانه آدمی زادگان؟( اما اینک )44 ) سال پس از اعالم جمهوریت توسط محمد داود با آن خط مشی ضدپاکستانی مشهورش ،پاکستان در خط دیورند یکهزار پاسگاه مرزی اعمار میکند و در مقابل رییس جمهور غنی دیوارکانکریتی زون سبز مانند شهر بغداد به دور ارگ ومناطق دیپلومات نشین درپایتخت برای جدایی و ترس از مردم اعمار میکند که با این حال معلومست که کشور به کدام سو در حرکت است ومعنی اعتراض نمایندگان مردم به موقفگیری عجیب وغریب رییس جمهور غنی با هشدارکودتای سفید ازکندهار وومزار وننگرهار و…به چه معناست؟

ندیم است . ار نخستین بیانیه محمد داود با اعالن جمهوریت به خط خودش:

برگرفته از کتاب اسناد و نامه های تاریخی افغانستان 1377