دردا كه جهان ديد و تمسخر زد و خنديد
بر درد نهان دل و جان من و دريا
با اين همه فرياد رفيقئ به جز از عشق
اگه نشد از شور و فغان من و دريا
هرچند كه دارد گذرئ در دل شب ها
مهتاب نديده است جهان من و دريا
در جنگل انبوه توان ديد و توان خواند
با چشم دگر نام و نشان من و دريا