چند رباعی : برهان الدین نـامـق


اینجا همه گی طبع ریایی دارد
مکاره گی و دیده درآیی دارد
مردود شده است رسم انسانی همه
دنیا همه رنگ مافیایی دارد
***
شیطان بزرگ نشسته در رأس جهان
می افگند اختلاف بهر نام و عنوان
این امت مسلم بجنگند بهم
سود او برَد و بر مسلمان است زیان
***
جمعی که خود را شاه و سلطان کردند
با ظلم و ستم خلق خدا گریان کردند
جمعی دیگر آمدند از نام جهاد
کشتند خلایق و وطن ویران کردند
*** 

ما مردم بیچارۀ سخت دربدریم
محتاج بیک حیات بی درد سریم
چند دزد بگروگان گرفته است مارا
بر دست همین رهزنان رهسپریم
***
اینجا یکی را اگر خرش میغلتاند
یا دیگری را خانمش میرنجاند
از جامعۀ ملل توقع دارند
این را به خر و آنرا به زنش برگرداند
***
در کشور ما عالیجنابان دزدند
اشراف و عیان و صدر نشینان دزدند
این دزدی بحدیست که حتی امروز
این رهبرکان و این وزیرکان دزدند
***
آنانیکه امروز پادشاهی دارند
از انگلیس و امریکه سپاهی دارند
از خلق وطن هیچ ندارند باکی
در حق وطن سخت گناهی دارند
***
فاشیزم ترحم به من و تو نکند
هرگز به صلح و آشتی رو نکند
با وی سخن از صلح نبخشد سودی
عاقل کسیست که صلح با او نکند
***
شهرت پرستان بی استعدادی چند
دارند دعوی رهبری را در بند
تقسم جَو دو خر نتوانند کرد
بر فاصله ها چگونه سازند پیوند
***
صد سال گذشت از استقلال کشور
ما هستیم هنوز بچشم عالم ابتر
جز دلقک چند وابسته به غیر
در میهن ما نگشته پیدا رهبر
***
این ملت بیچاره ز دست دزدان
دارد شب و روز ناله و فریاد و فغان
هم جان ز تنش رفته هم مال ز کف
کس نیست برسد بدادش از روی ایمان
***
مارا ز گذشته گر دل پر خون است
تقدیر ما بدست مشت دون است
بر حال ما چون اعتمادی نبود
آیندۀ ما خدا میداند چون است
***
بر طالب و القاعدۀ گویی دَین است
کآمادۀ انتخار و انفلاق ماین است
با امریکه و انگلیس ندارد کاری
ملت شود کشته که بین البین است
***
در مملکتی که دزد جوانمرد بود
آدمکش و قاتلان جهادکرد بود
قاضی نتواند به قضاوت کاری
بازار عدالت در آن سرد بود
***
ب. نامق