هنر افغانستان در عـرصـه تـاریـخ : نوشته استاد حـامـد نوید

شهر زریاسپه و چهار اسپ زرین
مظهری از مدنیت باختر باستان

 

شهر زریاسپه و چهار اسپ زرین
مظهری از مدنیت باختر باستان

خلاصه موضوع: (Abstract)

گنجینه آکسوس یا (آمودریا) که درموزیم برتانیاBritish Museum نگهداری میگردد درقرن نزدهم جمع آوری گردیده ویکی ازگرانبها ترین آثار تاریخی جهان است. یکتعداد قابل ملاحظه این آثار تاریخی زرین درقرن نزدهم ازافغانستان به موزیم ویکتوریا البرتVictoria Albert انگلستان انتقال یافت. درسال ۲۰۰۷ میلادی رئیس جمهورتاجکستان امامعلی رحمان به استناد یافته های باستان شناسان روسی که در تخت سنگین درجوار رود آمو انجام داده بودند، خواستدارحقوق تاریخی تاجکستان درگنجینه آکسوس گردید. درماه سپتمبر۲۰۱۳ موزیم برتانیا این خواهش رئیس جمهور تاجکستان را محترم شمرده و به دولت تاجکستان وعده داده تا نقلی ازین آثار زرین تاریخی را به موزیم ملی تاجکستان درهنگام اکمال کارساختمانی موزیم آنکشورخواهد فرستاد. اینجاب نگارنده این مضمون فکر میکنم که افغانستان نیزدرین رابطه حقوق تاریخی مهمی دارد که نباید فراموش گردد.

اکثر این پدیده های ناب تاریخی به اساس کاوشهای قانونی بدست نیامده و به گفته تاجران هندی وبخارایایی قبول گردیده که ازناحیه ای بنام تخت قواد درجواررود آمودرجنوب تاجکستان امروزی بدست آمده است ،اما این امکان که شاید این آثار تاریخی از بلخ یا منطقه دیگری در داخل خاک افغانستان بدست آمده باشد مد نظرگرفته نشده است. متأ سفانه سالهاست که فرهنگ غنی ومدنیت های پیشینه افغانستان ازطرف خاورشناسان غربی بجزعده معدودی اغماض گردیده وحقوق فرهنگی وتاریخی افغانستان تاکنون نظربه دلایل گوناگون، بخصوص کم توجهی خودما دررابطه با میراث های فرهنگی کشور نادیده گرفته میشود. ازینرو باید نگاهی به سابقه موضوع نموده وسپس نظری به مدنیت باستانی افغانستان بیاندازیم تا ا ین مطلب روشنی بیشتر بیابد.

نظری به سابقه تاریخی موضوع درقرن نزدهم: 

درگنجینه پربهای آکسوس یا آمودریا گادی چهاراسپه زرینی وجود دارد که ارزش تاریخی وظرافت هنری آن درمیان آثارتایخی جهان کهن بینظیراست ومحورصحبت درین بررسی بالای این اثر گرانبها تمرکز دارد.

تا جایکه ازیاداشتهای قرن نزدهم نویسندگان برتانیا برمیآید این گادی چهاراسپه زرین برای نخستین باردرسال ۱۸۷۹ توسط نماینده دولت انگلیس درافغانستان Louis Cavagnari لویس کیوناری به وایسرای هند رابرت بولیورلایتن Robert Bulwer-Lytton معرفی گردید و متعاقبا به لندن انتقال یا فت. یکتعداد خاورشناسان انگلیس خواهان معلومات دقیقتری درمورد این اثر و آثار دیگریکه ازبخارا وافغانستان به راولپندی می آمد واز طریق تاجران هندی بدست انگلیس ها میرسید بودند. کیوناری یگانه کسی بود که میتوانست معلومات دقیقی را درین ارتباط تهیه کند، اما درقیام کابل علیه انگلیسها درسوم سپتمبر سال ۱۸۷۹ میلادی کشته شد وجواب این سوال لا ینحل ماند.

یاداشتهای قرن نزدهم انگلیسها می افزاید، درماه می سال ۱۸۸۰میلادی کاپیتان بارتن Capitan Barton ، صاحب منصب انگلیس بردسته تفنگدارانی درجنوب کابل حمله برد که این عده یک تعداد سکه ها ، زیورات وظروف طلایی باستانی را از نزد تاجران آثارتاریخی به یغما برده بودند. این بازرگانان از بخارا و بلخ می آمدند وبرای فروش محموله گرانبهای شان بسوی پشاور روان بودند. کاپیتان بارتن یکتعداد دیگراین آثار زرین تاریخی را که بقول او توسط راهگیران درمغاره کوهی درحوالی جنوب کابل پنهان شده بود با کشتن چهارنفرازتفنگداران بدست آورد واین آثارنیزبرمجموعه آثارطلایی موزیم ویکتوریا البرت انگلستان افزوده شد. درینوقت Augustus Wollaston Franks اگستوس فرانکس نیز میکوشید تا آثار زرین تاریخی بیشتری را برای موزیم ویکتوریا البرت جمع آوری کند.

درآنوقت الکساندرکنیگهم Alexander Cunningham مدیرامورباستانشاسی هند برتانیوی بود ومیکوشید تا معلومات دقیقتری را از تجار هندی و صاحب منصبان برتانیایی که این آثار تاریخی را جمع آوری میکردند بیابد. چون این آثاردراثرکاوشهای باستانشناسان بدست نیا مده بودند آنچه درنظرش صائب ترمی آمد میپذیرفت. ازآنجایکه یکتعداد سکه ها وجواهرات مربوط به دوره هخامنشی از باخترو بخارا به هند برتانیوی میرسید، ازینروبرخی ازنویسنگان قرن نزدهم برتانیا آنرا مربوط به ساحه اقتدارهخامنشیان پنداشته وبنام هنرهخامنشی یاد کردند. درحالیکه تمام آثار این مجموعه مربوط به فرهنگ هخامنشیان فارس نبوده و درآن نمونه های ازآثارتاریخی اسکایی ها ، مردمان باختر، سغدستان و ترکمنستان وجود دارد وحتی دریکتعداد آن تأثیرات هنریونان نیز دیده میشود، ولی باآنهم اکثراین آثارگرانبها مانند گادی چهاراسپه زرین که درنتیجه کاوشهای باستانشناسی بدست نیامده بنام هنری فارس قدیم مربوط به دوره هخامنشی ثبت و تسجیل گردید. درآنوقت آثارطلایی بسیارکهن مربوط هزاره دوم ق.م. ازتپه فلول ولایت بغلان کشف نگردیده بود وکسی ازموجودیت آثارتاریخی زرین وغنی میرزکه درولایت پکتیا اطلاعی نداشت تا سندی برای اثبات مروج بودن این صنعت درافغانستان قدیم گردد ، اما سندی هم دردست نیست که آنرا شامل آثارهخامنشی فارس سا زد. پس این نام یک نام انتخاب شده وغیرعلمیست ، زیرا دراسناد رسمی موزیم برتانیا ومعرفی نامه این اثر، محل پیدایش و قدامت تاریخی آن «نا معلوم » نگاشته شده. ازینرواین امکان را نمیتوان نادیده گرفت که این اثربسیارکهنتراز قرن ششم ق.م. (دوره اقتدار هخامنشیان) بوده و مربوط دوره مدنیت اوستایی بلخ کهن باشد.

اینجانب نگارنده مضمون، این اثرتاریخی وآثار دیگر هنری افغانستان، یعنی آثار هنری بلخ ، غزنه و هرات را که درموزیم برتانیا بنام هنرفارس بنمایش گذاشته شده برای اولین باردر نوامبر سال ۱۹۷۷ از نزدیک دیدم ونظر خودرا درطی ملاقاتی به مقامات رسمی موزیم درمورد نامگزاری دقیق تر این پدیده های هنری واحترام به حقوق فرهنگی افغانستان ارائه کردم. البته پاسخ این بود تا درینمورد دولت افغانستان ازمجرای رسمی با موزیم برتانیا تماس حاصل نماید. درینوقت پروفیسور پندرویلسن عضو تحقیقات تاریخی موزیم برتانیا درکابل بود و بعد ازکشف آثار زرین طلا تپه که کار تحقیقی آن درسال ۱۹۷۶توسط تیم باستان شناسان روسی آغازیافته بود علاقمندی نشان داد تا تحقیقات دقیقتری درمورد آثارتاریخی افغانستان ازطرف موزیم برتانیا انجام یابد ، اما بعد ازآنکه کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ بوقوع پیوست این اقدام بی نتیجه ماند. دولت جمهوری تاجکستان از سال ۲۰۰۷ به اینسو درسدد تثبیت حق قانونی آنکشوردرگنجینه های زرین آمو به اساس قوانین سازمان جهانی یونسکو با موزیم برتانیا در تماس است. به اساس بررسی های تاریخی ایکه در ینجا تقدیم میدارم ، اینجانب عقیده دارم که افغانستان نیز دراین موضوع حقوق مسلمی دارد. سرمایه های ملی ومیراث های فرهنگی مربوط به ملت افغانستان است و بناید اغماض گردند.

بررسی پیشینه تاریخی مدنیت های ویدی و اوستایی
آرینه یا سرزمین دهگانان

ازقراین چنین بر می آید که باید این گادی طلایی چهار اسپه مربوط به مدنیت عصر اوستایی آریانا باشد. گرچه عده ای به کلمه آریانا بخاطرگرایش های نژادی آغازسده بیستم متکی برطرزتفکر آریانیزم (برتری نژاد آریایی) رنگ تباری میدهند، اما ازآنجایکه هرنامگزاری را علتیست این نام درازمنه کهن به اساس ضرورت های انسانی متکی براقتصاد زراعتی آندوره بنام سرزمین آره گان یا آرن ها یعنی دهقانان یاد میشد. ازینرو کلمه آریه درریگویدا و آرینه دراوستا به حواله ماکس میلور Max Müller زبانشناس معروف آلمانی ریشه یافته از کمله (ار) به معنی قلبه است و(آره) یا (آرن) به معنی زارع وشخم زن. بگمان اغلب حوزه حاصل خیزآمو و باختر یکی از بسترهای نخستین پرورش این فرهنگ زراعتی درازمنه بسیار باستانی بوده، وازینجاست که قلبه وعصا علامت فرمانروایی شا هان بخدی ومظهرعقاید استواربر ثقافت دهقانی وشبانی آندوره گردید. 
بدیهیست که توجه به مظاهر کائناتی (گردش آفتاب، ماه وستارگان) وپدیده های طبیعی چون وزش باداها، فروریختن باران آفریننده آبهای روان (آبان دراوستا) ؛ وحیواناتی چون گاو واسپ درین فرهنگ زراعتی مهم بوده که درهنروادبیات آنعصرجایگاه بارزی پیدا کرده است. دراکثرسروده های ویدی واوستایی گردونه زرین خورشید ستایش شده ومرجع التجا وامید تلقی گردیده است، مانند سروده ۱۱۷جلد اول ریگویدا که گوینده آن زنی بنام شهزاده خانم گهوچه بوده است.

ای ستاره گان صبح گردونه شما که تندرو تر ازخیال است و اسپان دلیر و تند آنرا میکشند بسوی مردمان میشتابد تا منزلگه پاکان را جستجو کند. 
کجا میروید ای دلاوران و پهلوانان؟ اینجا به قرارگاه ماه بیایید.

شما ای اربابان کارنامه های شگفت! نیام برون آوردید تا مالک پیروزی وشکوه گردد آنانیکه مانند زرنابی مدفون باشد وچون کسیکه در سینهٔ تباهی و فنا خسپیده ، یا مانند آفتابیکه درحجله ظلمت خوابیده باشد.

شما ای ستاره های صبح ! شما که به دستیاری نیرویتان آن مرد باستانی را به آغوش جوانی سپردید شما ای ناستیه ها گردونه های تانرا بگمارید تا دختر آفتاب را با همه شکوهی که دارد بردارد …. با اسپهای گندمگون تان که با بالهای چابک پرواز میکنید “وها دیوا” را ازمیان امواج آب برون کردید.

ای اربابان کارنامه بزرگ زمین ها را شیار زدید و جو کاشتید ، برای آدمی شیر و غذا دادید. دشمنان را با کرنای تان بدور افگندید وبه آریه روشنی ودرخشنگی بخشیدید … ای ستارگان صبح ای ناستیه ها ،ای بزرگان من به نیازهای من به دیده مهر بنگرید …. وبه کودکانم توانگری بخشید!

ای خداوندان نیرو ادعیه من زمانی به شما گفته خواهد شد که فرزندان دلیر و شجاع من درکنار من ایستاده باشند.

من به سوما خطاب میکنم که از همه به من نزدیکتر است . جای او در روان ماست. ازو میخواهم که گناهانم را یکسره عفو کند. 
درفرهنگ ویدی آریایی ناستیه به معنی مهربان و دسره به معنی شریر، آمده است. وها دیوا خدای بادها بود که درمتون عصرکوشانی نیز بنام (واتا) ذکر یافته. واتا درثقافت آریانای باستان رب النوعی بود که درجنگها در پیشاپیش لشکر جنگجویان میدوید وبه آنها پیروزی میبخشید. کلمه واتا درزبان دری باد است. آریه ، درریگویدا نام سرزمین آریانای باستان بود که در وندیداد بنا م سرزمین آریانا ویجه یاد شده مورخین یونان و رومن آنرا بنام آریانا نوشته اند که تمام سرزمین کنونی افغانستان شامل آنست.

این سروده زیبا را که شکوه ادبی و زیبایی فرهنگ پارینه افغانستان را در ۳۵۰۰ سال پیش بازگومیکند رالف گریفت Ralf T.H.Grifitth زبانشناس معروف انگلیس درسال ۱۸۴۹ ازسانسیکریت به انگلیسی ترجمه نمود؛ دانشمند وشاعرگرانمایه افغانستان جناب عبدالرحمن پژواک آنرا به دری برگرداند ودرسال ۱۳۲۲ خورشیدی درشماره ۶ مجله آریانا به چاپ رسید.
ازشاعران دیگر ایندوره که سروده های شان در یگویدا ذکراست، اورا پاله ، واندانی و لوپا مادوره بوده اند.

این نیایش نمونه ایست ازسروده های زیبای کتاب ریگویدا که این شیوه بیان درهزاره دوم ق.م. ازبلهیکا (بلخ) آغازوتا کوبها (کابل) گسترش داشت ؛ و سپس ازآنجا تا سرزمین بهارت (هند) مروج گشت، واما درین میان ارابه یا گادی زرینیکه چهاراسپ آنرا به پیش میبرد ، زیبا ترین پدیده هنری ایست که محتوی بسیارمشابه به سروده شهزاده خانم گهوچه را به گونه تجسمی بازتاب میدهد.

نیایش ها وسروده های ویدی واوستایی مبین باورهای مشابهی دررابطه با ارابه زرین مهر و سوریا ازحوزه آکسوس تا اندوس است. در اوستا بلخ قدیم بنام شهر زریاسپه یا اسپ زرین نیز یاد گردیده که همانا محل تولد زردشت بوده است. بنا برعقاید ویدی وهمچنان اوستایی گردونهٔ زرین آفتاب را چهار اسپ اصیل باد ، باران، ابرو رعد به پیش میراند که دشت ودمن ومزارع را سیراب میساختند واز پس شان آفتاب سوار بر گردونهٔ زرینی آشکارا میشد تا جهان را بانور خود شاداب و روشن گرداند.گرچه درهند ارابه چهاراسپه مهربه گادی هفت اسپه سوریا درقرون ما بعدی مبدل شد، اما درحقیقت ادامه همان عنعنه باستانی بود. درمتون یجور ویدا و اتراویدا Surya-Narayana سوریا نایارانه (خدای آشکارکننده وفرستنده آب) هموراه با راننده گردونه زرین، آرونا دیوا Arunadeva (خدای نور) همراست که دربرخی آثارهنری به جانب مقابل ودربرخ دیگری بسوی خدای خورشید مینگرد. به قرار اعتقادات شرح یافته دررسوم ویدی پیروان و شیفتگان سوریا درپیشا پیش موکب زرین او در حرکت میبودند.

فراورده های هنری وچکامه های ادبی مربوط عصرویدی واوستایی این حقیقت را با پیرایگی وصداقت بازگو مینمایند که این سرزمین پارینه فرهنگ و تمدن شگوفایی داشته است. هنروادبیات ازفضایل جوامع بشری بوده وآئینه وار پندارها، عواطف وعقاید انسانی را گویا ترازهرنوشته وگفته دانشمندان درمسیرزمانه ها شرح میدارند.

بهمین ترتیب اسطوره های اوستایی بیانگر گادی طلایی مهر(آفتاب) با چهاراسب زرین سم آنست که با سرزدن ستاره صبحگاهی ازاوج قله های ستیخ کوه هره برزتی، (البرز بلخ و کوه پامیر) برمیخزد و به جنگ سیاهی ها و بدکنشی ها میبراید تا ارینه ( آریانا) را ازوجود دیوان وناپاکان پاک سازد. این فکرشبیه اسطوره های ریگویدا درباب دریده شدن ظلمت شب با طلوع آفتاب سحرگاهان است که درین مجسمه طلایی با ظرافت خاصی تجلی یافته. ارابه طلایی آفتاب واسپان زرین سم آن درنقاشی رواق پیکره ۳۵ متری بامایان وپیکره مرمرین موکب سوریا ،مظهر تقدس خورشید با اسپان تازنده آن، کشف شده از معبد خیرخانه درشمال کابل، تداوم این فرهنگ را ازعهد اوستایی تا عصرامپراتوری کوشانی ها وبعد ازآن تا دوره کابل شاهان یعنی قرن هفتم میلادی بازگو میکند.

ازینرودرنامگزاری این اثر باید صرف بالای یک فرضیه اتکا نگردیده، بلکه محتوی آن ازنگاه پس منظر تاریخی واعتقادات مذهبی مردمان این خطه مطالعه گردد و همچنان جستجو شود که آیا گادی چهاراسپه زرین طوریکه عده ئی ازکارشناسان موزیم برتانیا معتقدند همراه با زیورات وسکه های شاهان هخامنشی ازفارس وبین النهرین به باخترآمده ویا براساس باورها و اعتقادات مردمان باختروحوزه ثقافتی آکسوس (سواحل رود آمو) ایجاد گردیده است ؟ بهمین ترتیب باید دیده شود که پیام این اثرهنری چیست وچه مطلبی را ارائه میدارد؟

شکل ومحتوی درآثارهنری دوعنصرتشکیل دهنده ای اند که درقدم نخست خصوصیات ضاهری و قابل رویت ودر قدم دومی موضوع و پیام های نهفته فراورده های هنری را باز گو میکند؛ (عرفای عالم اسلام ایندوعنصررا عرض وجوهر گویند). ازنگاه شکل طرزلباس وچهره شا هان هخامنشی با کلاهای بلند، موهای دراز وریش های بافته شده شان که درمجسمه های سنگی نیمبرجسته تخت جمشید به چشم میخورد بسیارمشخص است وشباهت زیادی با سرنشیان گادی زرین حوزه آکسوس ندارند. در مجسمه های رلیف آسوری وپیکره های نیمبرجسته تخت جمشید مربوط به ثقافت بین النهرین، عموما شا هان ورزمجویان درارابه های جنگی تازیانه دردست ودرحال یورش وحمله تبارز یافته که با حالت آرام و صلح آمیزدو مردیکه بدون تازیانه وسلاحی درگادی طلایی باختری نشسته اند شباهتی بهم نمی رسانند. عدهٔ ازهنرشناسان موزیم برتانیا نیزمعتقدند که این گادی زرین یک ارابه جنگی نبوده و جنبه مذهبی دارد.

درمحموله ایکه کیوناری باخود ازکابل آورده بود وهمراه با گادی زرین به حضورلایتن وایسرای هند تقدیم کرد ، چند پیکره کوچک طلایی مردانی نیز بچشم میخورد که شباهت به سرنشینان گادی طلایی داشتند. این مردان مؤقر با کلاه های دراز وبه عقب خمیده شان بسته های استوانه ئی شکل درازی را حمل میکنند که نظر به عقاید آ ئین زردشتی درمراسم خاص Amešāspand آمشه سپنتا (جاودان پاکان) یا پاکان جاوید مورد استفاده قرار میگرفت. دربخدی یا بلخ کهن خمچه های باریکی بهم دسته میگردید که درعصاره گیاه سوما ترشده بود وبدینگونه شیره مقدس سوما برمجمر آتش پاشانده میشد تا آتش پاکان فروزانتر بدرخشد. درفارس وبابل ازآنجایکه عصاره سوما کمتر دردسترس بود، زردشتیان عیلام این مراسم را با (برسم) یا شاخه های اناروشیره آن اجرا مینمودند که (Barsam) ازکلمه اوستایی برسمن baresman ریشه یافته .

مبرهن است که ایندو مرد آرام وصلح آمیز با ارابه های جنگی آسوری و هخامنشی وجه مشترکی ندارند وهمچنان لباس شان از البسه مادها متفاوت است. پیکره های طلایی مردان موبدی که این مراسم خاص را اجرا مینموده اند به گمان اکثر کارشناسان درپیشروی گادی طلایی قرار داشته ، اما بازهم برخی ازخاورشناسان غربی تصورمیکنند که این اثر هنری ازعیلام به باختر انتقال یافته که ازنگاه منطق تاریخ قرینه ایست بعید، زیرا فرهنگ اوستایی ازبلخ آغاز وچندین قرن بعد بسوی عیلام رفت نه برعکس آن. مجمرهای فروزان آتش مقدس درعهد گشتاسپ شاه بلخ که همعصرزردشت بود رواج گسترده داشت چنانچه دقیقی درگشتاسپ نامه گوید:

برافروختم آتش زردهشت 
که با مجمر آورده بد از بهشت
ودرجای دیگر: 
یکی مجمر آتش بیاورد باز
بگفت از بهشت آوریدم فراز

این موکب باستانی با چهاراسپ زرین آن شکوه خاصی دارد واسپان زرین سم درسرود ه های اوستایی مورد ستایش قرارگرفته اند. مانند این سروده ازیسنای ۵۷ موسوم به سروش یشت :

سروش نیک اندام پیروزمند گیتی افزای را میستایم چهارتازنده تیزرو، سپید، نورانی و درخشنده، الهی دانا که سایه نمی افگند. ازفراخنای آسمانها میگذرد، کفشهای شاخین آنها به زر پوشیده است. تیزترازهمه اسپان، تیز تر از بادها، تیز تراز باران .

اسپ درفرهنگ آرینه باستان حیوانی بوده که نه تها بخاطر سرعت و نیرومندی اش ستوده شده، بلکه اسپ رابه پاس نجابت و وفایش، مظهر پیروزی نکویی بربدی ها و پلیدی ها پنداشته اند. شاهان و جنگجویان آریانای قدیم بداشتن اسبان اصیل مباهات میکردند وکلمه اسپ را پساوند نام خود میساختند .اسپه لقب ومرتبتی بود که به شخص شایسته آن داده میشد مانند لهراسپ صاحب اسپان تندرو ، زرآسپ سوارکاری با اسب گند مگون وزرین، بیور آسپ به معنی فرمانروای با ده هزار اسپ تازنده، ویشت آسپ سوارکار نجیبی با اسب رمنده وامثال آن. درمتون سانسیکرت سوارکارنی راکه ازطریق کوبها (کابل) به حوزه سند، کشمیر وشمال هند میرفتند بنام Aśvakan (اسوه کان) ودرمتون پرکریت که کهنترازسانسیکرت است به تلفظ Avagānā (اوه گانا) یعنی سوارکاران یاد گردیده . دراوستا نیز واژه «اوه گان» به معنی کوبنده وجنگجوآمده. بقول اکثر زبانشناسان کلمه افغان از این ریشه مشتق است و معنی سوارکار را میداد ه نه قوم وقبیله خاصی را. بقول مرتضی اسعدی نویسنده فرهنگستانهای اسلامی نام اوه گانه یا افغان به معنی «سوارکار نجیب» در نزد اعراب هم بر پشتونها و هم برتاجیکها اطلاق میشد. بدیهست که جلگه های سرسبز بدخشان ، سمنگان ، قندز، بلخ ، جوزجان و فاریاب محل پرورش اصیل ترین نسل اسپ درازمنه باستان بود و تاکنون مردمان آن به سوارکاری و تربیت اسپان نیرومند و تندرو مشهورند. به هرحال درینجا مراد ازاهمیت اسپ ومعانی سیمبولیک آن درمدنیت باختر کهن است وطوریکه می بینیم چهار اسپ زرین مهمترین عنصر تشکیل دهنده این اثر هنری بیهمتاست.

در دوره هخامنشی ، آئین اوستایی مذهب رسمی دولت فارس بنود بلکه پیروانی درمیان مردمان آن دیارداشت. آئین زردشتی چندین قرن بعد درعهد اقتدار شاهان ساسانی مذهب رسمی پارسیان گشت ، ولی ازآنجایکه یکتعداد سکه ها و جواهرات مربوط به دوره هخامنشی ازباخترو بخارا به هند برتانیوی رسیده بود ، ازینروبرخی ازخاورشناسان قرن نزدهم برتانیا آنرا مربوط به ساحه اقتدارهخامنشیان پنداشته وبنام هنرهخامنشی یاد کرده اند، درحالیکه تمام آثاراین مجموعه مربوط به دوره هخامنشیان فارس یعنی قرن ششم ونیمه قرن پنجم ق.م. نمیباشد. بطورمثال درین مجموعه زیورات قرن سوم ق.م. مربوط به انتاکیوس کبیرشاه سلوشی یونانی ودیودوتس اول، شاه یونان باختری موجود است.

این حقایق تاریخی موضوع مهمی بود که باید درنامگزاری دقیق ترگنجینه های زرین آکسوس مد نظرگرفته میشد تا ابهاماتی درشناخت بهتر این آثارپدید نمی آمد. ازیاداشتهای قرن نزدهم نویسندگان انگلیس چنین برمی آید که خود نیزدچارابهاماتی درمورد آثاری که ازشمال سرحدات هند یعنی افغانستان به بازارهای راولپندی می آمد بودند. بازرگانان هندی و بخارایی گاه این آثار زرین تاریخی را بنام طلاها وزیورات باختری وگاهی هم بنام زیورات بخارایی میفروختند. درآنوقت اکثرخاورشناسان برتانیوی با فرهنگ و مدنیت پارینه افغانستان آشنایی کامل نداشتند و باورنمیکردند که افغانستان شیوه هنری خاصی مستقل ازپارس وهند داشته باشد. یا شاید بعد ازشکست قوای برتانیا درجنگ میوند (سال ۱۸۷۸) وقیام مردم کابل علیه قوای برتانیا درسال۱۸۷۹، بخصوص کشته شدن کیوناری درین رویداد ، برخی از شرق شناسان آنوقت برتانیا نمیخواستند چنین اعتباری را برای افغانها بدهند که گویا این ملت دارای فرهنگ فرهیخته وتمدن بزرگی بوده است. البته این موضو ع مربوط به دیدگاه برتانیای قرن نزدهم میگردد، اما اکنون دولت انگلستان همکاری های زیادی را درمورد بازگردادن آثار تاریخی افغانستان به موزیم کابل نموده که عملیست قابل قدر، پس فرصت خوبی مساعد گردیده تا درمورد این اثر تاریخی و آثار دیگرهنری افغانستان که درموزیم برتانیا British Museum وموزیم های دیگر جهان چون Metropolitan Museum of Art موزیم هنری مترو پالتن نیورک، موزیم سمت سونین Smithsonian وگالری های مشهور جهان بنام هنر فارس قدیم و یا هند نامگزاری شده اقدامی به شکل رسمی بعمل آید ، چون افغانستان به اساس قوانین یونسکو چنین حقی را دارد.

ازطرفی پیکره های سنگی ناب وزیبا ی شهزاده خانم های باختری که توسط باستانشناس معروف روسی ویکتورسیریا نادی Viktor Sarianidi ازساحه تاریخی بلخ تا مرو درجنوب غرب ترکمنستان درسالهای ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۸کشف گردید، غوغای را درمیان هنر شناسان جهان برپا کرد و ثابت ساخت که ساحه تاریخی میان بلخ و مرو وهمچنان حوزه باستانی میان آکسوس و اندوس تمدن فرهیخته و فرهنگ مستقلی ازفارس و بین النهرین داشته اند ، چنانچه شیوه هنری گنده هارا متفاوت از سبک هنری فارس است.

این پیکره ها بیانگرفرهنگ رود آمو وباختر قدیم از۲۲۰۰ تا ۱۸۰۰ سال پیش ازمیلاد مسیح بوده ونقش زنان را طوریکه درسرودهای ویدی ومتون اوستایی انعکاس یافته باز گو مینماید. درین بسترثقافتی کهن مدنیت های ویدی و اوستایی شگوفا شد و به اراکوزیا (قندهار) ودرنگیانه (زرنج) رسید. دامنه این تمدن درشمال کوهای پاراپامیزاد (کوه بابا وهندوکش) ازباخترتا به هریوا (هرات) گسترش داشت وازآنجا درهزاره اول ق.م. بسوی غرب وسعت بیشتر پیدا نمود.

اینجانب نگارنده این مطا لب را درسیمنارعلمی یونیورستی کولمبیای نیویارک درسال ۲۰۱۱ وهمچنان درصحبت تحقیقی ایکه درکتابخانه کانگرس درروزمعرفی کتابم «هنرافغانستان درعرصه تاریخ » درماه آگست سال ۲۰۱۳ داشتم ارائه کرده ام تا موضوع وضاحت بیشتر پیدا کند وحقوق تاریخی افغانستان دریک مجمع علمی بصورت رسمی مطرح گردد.البته هرگونه اقدام رسمی درینمورد خارج ازحیطه صلاحیت من بوده ومربوط به مراجع ذیصلاح دولت افغانستان میباشد. ازآنجایکه اکثر آثار زرین گنجینه های آکسوس از طریق افغانستان به هند برتانیوی رفته ، ومهمتر ازآن چون گرانبهاترین آثار این مجموعه ازخاک افغانستان بدون اجازه رسمی مقامات افغانی توسط افسران نظامی و نمایندگان سیاسی دولت برتانیای به موزیم ویکتوریا البرت انتقال داده شده ،حقوق تاریخی افغانستان بیشتر ازتاجکستان و ایران درین مجموعه تثبیت است.

البته توجه مقامات رسمی کشور درین رابطه وآثارتاریخی دیگر افغانستان که درموزیم های معتبر جهان قرار دارند امریست مهم و ضروری.

یاداشت: آثارهنری تاریخی افغانستان که درمرزهای بیرونی کشوردیده میشوند به سه دسته تقسیم گردیده میتواند:

اول: آثاریکه دراثرکاوش های قانونی باستانشناسی کشف گردیده وبراساس قرارداد های رسمی بنام آثار هنری افغانستان در موزیم ها و گالری های جهان چون موزیم گیمه پاریس ثبت اند که درین مورد موضوع روشن است.

دوم: این دسته شامل آثاری اند که درسده نزدهم وآغاز قرن بیستم توسط خاورشناسان غربی جمع آوری گردیده وبنام کشورهای دیگر چون هنرفارس وهند مشهورگشته اند ، مانند آثار هده جلال آباد بنام (هنرهندی) Indian Art ونقاشیهای میناتوری هرات بنام (هنرفارسی)Persian Art و امثال آن که درین مورد باید توجه جدی صورت گیرد.

سوم: آثاریکه درجریان جنگهای سه دهه اخیر، بخصوص دهه نود دراثر کاوش های غیر قانونی، سرقت آثارباستانی ازموزیم کابل وساحات تاریخی افغانستان بیرون گردیده ودرنزد کلکسوینرهای ثروتمند جهان قراردارند. یکتعداد این آثاربه کمک پولیس بین المللی وکشورهای دوست به افغانستان برگشته که درطی چند سال اخیرفعالیت مثبت مراجع رسمی کشور، بخصوص کارکنان موزیم ملی افغانستان و برخی ازنمایندگی های فرهنگی سفارتخانه ها را درخارج ازکشور نشان میدهد. امید است این فعالیت ها درآینده بیشتر گردد.

به آرزوی رفاه و سر بلندی ملت بزرگ افغانستان

گزیدهٔ از منابع ومأخذ:

1. احمد علی کهزاد تاریخ افغانستان درمجوعه سه جلد، بنیاد نشراتی میوند، سال ۲۰۰۸میلادی، کابل 
2. عبد الحی حبیبی تاریخ مختصر افغانستان ، انتشارات سازمان مهاجرین افغانستان ، ویرجنیا ، ۱۹۸۹ 
3. محمد حیدر ژوبل، تاریخ ادبیات افغانستان، بنگاه نشراتی میوند،کابل ،چاپ چهارم، ۱۳۸۳ خورشیدی
4. میرغلام محمد غبار، افغانستان درمسیر تاریخ، مطبعه دولتی کابل، ۱۳۴۶خورشیدی
5. پروین شکیبا، نگاهی گذرا به ویژگی ها و دگرگونی های شعر فارسی، شرکت کتاب جهان با همکاری انتشارات ایرانزمین، ۱۳۶۶خورشیدی
6. ذبیح الله صفا، گنج سخن،شاعران پارسی گوی ومنتخب آثارشان، مؤسسه نشرعلوم نوین، تهران،۱۹۷۴

7. Ramazoni, Nesta. 1997. “Fire in the Temple: The Zoroastrians.” Pardis 1 (Spring). Accessed from 2012.

8. Dalton, O.M., The Treasure Of The Oxus With Other Objects From Ancient Persia And India, 1905 (nb, not the final 3rd edition of 1963), British Museum, online at archive.org, catalogues 177 objects, with a long introduction

9. Sen, Sukumar. (1995). Syntactic studies of Indo-Aryan languages. Tokyo: Institute for the Study of Languages and Foreign Cultures of Asia and Africa, Tokyo University of Foreign Studies.

10. “The Zarathustrian Assembly.” n.d. Accessed from on March 28, 2012
11. Vacek, Jaroslav. (1976). The sibilants in Old Indo-Aryan: A contribution to the history of a linguistic area. Prague: Charles University

12. Zaehner, Robert Charles. 1961. The Dawn and Twilight of Zoroastrianism. New York: G.P. Putnam’s Sons.

13. Collon, Dominique, “Oxus Treasure”, Grove Art Online, Oxford Art Online, Oxford University Press, accessed 4 July 2013

14. Frankfort, Henri, The Art and Architecture of the Ancient Orient, Pelican History of Art, 4th ed 1970, Penguin (now Yale History of Art

15. Yamauchi, Edwin M., review of The Treasure of the Oxus with Other Examples of Early Oriental Metal-Work, Journal of the American Oriental Society, Vol. 90, No. 2 (Apr. – Jun., 1970), pp. 340–343

• Boyce, Mary (1982), The History of Zoroastrianism 2, Leiden: Brill
• Zaehner, Robert Charles. The Dawn and Twilight of Zoroastrianism. New York: G.P. Putnam’s Sons1961.

گنج سخن ، داکتر ابراهیم صفا (ص ۲۰ ) انتشارات امیر کبیر ، تهران ۱۳۷۴
1. Asvaka = Afghan: The Numismatic Chronicle, 1893, p 100, Royal Numismatic Society (Great Britain); Awq, 1983, p 5;Alexander, p 87, 
2. Alexander Cunningham; India as Seen in the Brhatsamhita of Varahamihira, 1969, p 70
3. J. W. McCrindle says that the modern Afghanistan — the Kaofu (Kambu) of Hiun Tsang was ancient Kamboja, and the name Afghan evidently derives from the Ashavakan, the Assakenoi of Arrian, the Roman historian. 
4. Library of Congress bulletin WEBCAST: Afghan Art & Architecture
5. Webcasts for Library of Congress. This information has recently been updated, and is now available. Hamid Naweed spoke about his new book, “Art Through the Ages in Afghanistan “