داشتن “هویت ملی” چرا ضرور است؟ : میرعنایت الله سادات

 پس از آن همه تقابل و رویارویی در جامعه ای ما، انسانهای با مواضع وتعلقات ازهم متفاوت در گذشته، اکنون پهلوی هم و در داخل یک سیستم دولتی قرار گرفته و میگویند که حالا مشترکأ برای وطن و مردم شان خدمت مینمایند. سوال مطرح میشود که:

آیا این چرخش، با انتباه از تجارب گذشته، یک تحول آگاهانه است؟ یا جبر روزگار؟ ویا ترس از آینده؟ ویا بمنظور مقابله با طالبان و حامیان آنها؟ آیا آنها در زیر فشاربین المللی حاضر به همکاری مشترک شده اند؟ و یا اینکه بر طبق پرسش اولی، واقعأ خود آنها از حوادث گذشته پند وعبرت گرفته اند؟ قابل سوال است که آیا آنها واقعأ حاضراند که بر تعلقات تخریش آور گذشته ای شان خط بطلان کشیده، هویت گروهی خودرا کنار بگذارند و بدور “هویت ملی” شان حلقه بزنند؟ اگر چنین است؟ باید آنها کدام راه و روش را در پیش گیرند؟ و از چه چیزها بپرهیزند؟ تا “روحیه ای ملی” خویش را بازیابند. جواب صادقانه به همه ای این سوالها ضرور بوده و چگونگی پاسخ هریک ازین افراد، مواضع آنها را در برابر وطن و مردم بازگو میکند. طبعی است که آمادگی بخاطر تحقق مشی ملی، نظر به درک، شعور و احساس هر انسان فرق مینماید و برای بالابردن سطح چنین آمادگی باید قضیه را به مباحثه گرفت تا عوامل بازدارنده، شناسایی شده بتوانند. بخاطر راه اندازی چنین مباحثه، لازم به نظر میرسد تا روی اصطلاح “هویت ملی” و مصطلحات متمم با آن (ملت، دولت ملی و ملی گرایی) توجه نموده و بصورت مشخص در مورد “هویت ملی افغانها” اندکی تـأمل و تعمق کرد.

1- “هویت ملی” چیست؟

در رابطه به شناخت از “هویت ملی” نظریات گوناگون ارائه میگردد که همه ای آنها در قالب دو مکتب فکری ذیل شناسایی میشوند:   طرفداران تیوری وراثت

(1): از نظر آنها، “هویت ملی” یک پدیده ای ازلی ودر خلقت انسانها نهفته بوده، میراثی و لایتغیر میباشد (2). چنین شیوه ای تفکر و شناخت از هویت ملی، سرلوحه ای درک نازی های المان را تشکیل میداد. آنها نژاد را پایه و اساس “هویت ملی” خود قرارداده و جاهلانه پروپاگند مینمودند که نژاد آرین از ازل و در خلقت خود، برتر از دیگران است.

طرفداران تیوری سازندگی

(3): پیروان این مکتب فکری معتقد اند که “هویت ملی” مربوط به خلقت انسان نبوده، بلکه “محصول و ساخته ای فرهنگ انسانها میباشد. ارزش های فرهنگی ساخته می شوند و بازهم مجددأ و بطورمسلسل بمیان میآیند. آنها استدلال مینمایند که تمام داشته های فرهنگی، فرهنگ را میسازد”(4).

همینطوردرمورد اجزای مکمله ای “هویت ملی” شناخت های متعدد از جانب دانشمندان ارائه شده است.

“انتونی سمیت” (5) در اثرش به سال 1991 ازین اجزاء نام میبرد:

الف – قلمروتاریخی یا وطن

ب – گفته ها و خاطرات تاریخی و مشترک

پ – فرهنگ مشترک توده های مردم

ج – حقوق مشترک وثبت شده در قانون ووظایف تمام اعضأ

د – اقتصاد مشترک و پر تحرک در داخل قلمرو برای اعضأ

“کیروتی” (6) در سال 1992 این عناصر پنجگانه (زبان ،ادبیات ، تاریخ مشترک، نژاد و مذهب) را برای تکمیل تعریف “هویت ملی” برشمرده وخاطرنشان میسازد که بنابرذوق و سلیقه ای سیاسی انسانها بر هریک ازین عناصر، مشخصأ تاکید صورت میگیرد.

“هویت ملی” را میتوان از نظرلغوی به کلماتی چون “مطابقت کامل ملی”، “تساوی ملی” و “خود اگاهی ملی” توضیح و بیان کرد. “هویت ملی” هم وجود یک ملت را در برابرخارج مشخص میکند و نیز بخود هر فرد یک ملت، در داخل و خارج کشور “هویت” میدهد. یعنی انسان درپرتو این کلمه جایگاه خود و جایگاه جامعه ای خودرا می شناسد. وقتی انسان در خارج از قلمروملی خود قرارداشته باشد، هویت ملی او بیشتر مورد توجه قرار میگیرد.حتی خود آن شخص بیشتر به هویت ملی خود توجه مینماید. هرکسی که به مقصود اصلی این کلمه پی نبرده و نسبت به “هویت ملی” خود شک و تردید دارد، بصورت طبعی در بحران هویت قرار گرفته، راه گم و به کجراهه میرود.زیرا احساس او در رابطه به هویت خودش و جامعه اش دچار بحران شده است.

در جهان پرآشوب ما ،امروز همه کس از آزادی و استقلال دم میزند ولی میان این دم زدن ها، فرقهای زیاد وجود دارد. یعنی آنهایی که آزادی را تنها “برای خود” ویا “گروه ای خود” میخواهند، از ندای مردمی که در خدمت ملت خود قرار گرفته، خیرو سعادت خودرا در پناه آزادی همه ای مردم خود جستجو مینمایند، جدا میباشد. انسانهای که آزادی خودرا در آزادی همگانی می یابند، بصورت طبعی ذهن شان به یک مدار فراتر از منافع گروهی و شخصی معطوف گردیده و با شعور کامل بخاطر برآورده شدن منافع ملت شان گام میگذارند. به عبارۀ دیگر، اینها در یک سطح معینی از”درک ملی” قرار داشته و قادر اند که با منافع کشور شان برخورد شعوری بنمایند. به افادۀ روشن تر، اینها صاحب “تفکرملی” بوده و در جهت رفاه جامعه و عمران سرزمین شان، مشی روشن و واقعبینانه دارند. همین ها اند که “روحیۀ ملی” را در یک جامعه تقویت کرده و “هویت ملی” را تمثیل مینمایند. نه آنهایی که به هویت های گروهی و یا هویت های محلی چسپیده و تلاش میورزند تا چنین هویت ها را جانشین “هویت ملی” که یک مفهوم فراگیر و همگانی است، بنمایند. چنین اشخاص فی الواقع، آب را به آسیاب دشمن ریخته و در حمایت از بیگانگان، بر ضد منافع ملی، تمامیت ارضی و هویت ملی خود دست بکار میشوند.

اگر قوانین عادلانه در جامعه حکمفرما نباشد و اتباع بالوسیله ای رأی آزادانه ای شان در انتخاب حکومت ها نقش نداشته باشند، در آنصورت اکثریت مردم در محکومیت بسر برده و حکومت نمیتواند ممثل ارادۀ آنها باشد. درنتیجه، مردم خودرا در سیاست های جاری و هدفهای دور نمائی رژیم حاکم، شریک نمی دانند .چون حاکمیت حق انحصاری ملتها میباشد، در چنان حالت این حق آنها غصب شده و خطرآن متصور است که گروههای مختلف مردم بخاطر اعادۀ حقوق شان به پا خیزند. بالاثر این خیزش، نیروها بصورت متقابل آرایش یافته و انقطاب بر جامعه مستولی میشود. در چنین حالت اگر طرفین درگیر از خرد سیاسی برخوردار نباشند، خطر پیدایش هویت های جداگانه بروز مینماید که ظهور این وضع، “هویت ملی” را تخریب مینماید. بالخصوص در حالاتی که طرفین به بلوغ فکری نایل نگردیده باشند، ایشان به هر وسیله (حتی وسایل قهریه) متوسل شده، علیه همدیگر میتازند. و وجوه مشترک را نادیده میگیرند. بادرنظرداشت نقش و جوانب مختلف “هویت ملی”به این نتیجه میتوان رسید که:

اولأ “هویت ملی” محصول مدرنیته بوده و با پدیده های دیگری مانند ملت، ناسیونالیزم و دولت ملی پیوند دارد.

ثانیأ “هویت ملی” تابع دو متحول، یکی سطح سیاسی و دیگری سطح فرهنگی / اجتماعی میباشد. بنأ شکل گیری”هویت ملی” هم، پا به پای انکشاف در هر دوسطح بوقوع می پیوندد.

2- ملت چیست؟ و ملی گرایی چه را افاده میکند؟

ملی گرایی را نمی توان بدون ارتباط با مفاهیم “ملت” و “هویت ملی” توضیح کرد. همچنانی که در مورد هویت ملی، مختصرأ در بالا بحث شد، اینک ضرور است تا اندکی روی مفهوم ملت هم مکث شود.

ملت چیست؟ شاید ساده ترین تعریف این باشد که ملت را منحیث مشارکت جمعی و مرکب از مردمی تعریف نمائیم که خودرا متعلق به چنین مشارکت احساس مینمایند. اما این تعریف بیش از اینکه ساده باشد، حاوی بغرنجی ها است. زیرا این تعریف افاده مینماید که “ملت” گویا در گذشته هم وجود داشته است. بنأ مبتنی بر این تعریف، جمعیت یک قریه هم میتواند که یک ملت باشد. همینطور این معنی هم از آن استنباط میشود که “تعلق ملی” چیزی است که گویا انسان میتواند آنرا انتخاب کند. همین بغرنجی و دقت روی آن، ابعاد قضیه، بخصوص جهات سیاسی و تاریخی آنرا برملاء میسازد. از نظر گوئیبرنو(7)، ملت حاوی این پنج بٌعد میباشد: روانی، فرهنگی، ارضی، سیاسی، و تاریخی.

مسئله ای تاریخ و عمر ملت همیشه مورد مباحثه ای دانشمندان قرار داشته و بارها از جانب آنها این سوال مطرح میشود که آیا ملت یک پدیدۀ انتیک (قدیمی) است؟ و یا به قرون جدید تعلق داشته و معاصر میباشد؟

شماری زیادی از دانشمندان دیده های مدرنیته و ملت را در یک ارتباط باهمی به بررسی گرفته اند. از آن میان “ارنست گیلنر” استدلال مینماید که ملت یک محصول انقلاب صنعتی بوده و نمونه ای جدیدی یک تشکل اجتماعی – سیاسی میباشد. او معتقد است که در نتیجه ای تحولات اجتماعی، ادبیات و طرز دید انسانها هم تحول نموده و در پرتو مدرنیته و ادامه ای پروسه ای صنعتی شدن، “ملت” و “دولت ملی” به میان میآید.(8)

ملی گرائی چی را افاده مینماید؟:

ملت گرایی یک اندیشه ای سیکولر و مربوط به عصر صنعتی است. این اندیشه پا به پای صنعتی شدن جامعه رشد و نمومی یابد. اگر اصول فرهنگی – اجتماعی یک ملت با طرح سیاسی تکمیل گردد، درآنصورت، ناسیونالیزم همان ملت برجسته گردیده و استقامت های کاری و اهداف یک جامعه را مشخص میسازد. “شولس” به این نظر است که: “درک یک ملت، موجودیت قابل دید فزیکی ندارد. باید به آن عقیده داشت”.(9).

طی دو قرن گذشته در اروپا، کشور های اروپائی استقامت های پر از نوسان و تمایلات اعتدالی و یا افراطی را در خواسته های ناسیونالیستی شان مطرح کردند. این خواسته ها، گاهگاهی مقابل هم قرار گرفته و موجب خشونت ها، حتی انگیزۀ برای درگیری های منطقه یی و یا جنگ جهانی شده است.

مراحل اول ناسیونالیزم در اروپا که فرهنگ فیودالی را منسوخ کرد و در دفاع از قدرت مرکزی و دولتهای ملی برآمد، در حقیقت خواستی بود که که همپای تکامل جوامع اروپائی، در آن مقطع تاریخ تبارز یافت. اما وقتی که این ناسیونالیزم در خدمت کلونیالیزم اروپائی قرار گرفت، کاملأ اصول و موازین اولیه ای خودرا از دست داد . حتی اشکال افراطی آن در قالب های منحوس فاشسزم و سیاست اپارتاید متبارز گردید. ناسیونالیست های اروپائی همین امروز در ازاء ضدیت با مهاجران و پناه جویان در کشور های شان، فیصدی های تشویش آور آراء را در انتخابات بدست میآورند.

قرار دادن ناسیونالیزم بر محور نژاد و یا مذهب فی الواقع همان تمایلات فاشیستی است که بدون عکس العمل نمانده و علیه آن مقاومت ها در همه جا نضج میآبید. همگام با رشد اقتصادی و پیشرفت های فرهنگی – اجتماعی، ساختار دولتها هم تکامل می یابد و در تلفیق با ملت، مدرنیزه میشود. چنین دولتها در علم سیاست بنام “دولت ملی” یاد میگردند. در کشور های جهان سوم هم که شمار زیاد آنها در سابق به زیر سلطۀ استعمار قرار داشتند، بالاثر تماسها و دسترسی جوانان به کتب و نشرات اروپائی، طرز تفکر ملی گرایی در حلقات روشنفکری آنها راه یافت. به این ترتیب باآنکه به سطح معین رشد اقتصادی و اجتماعی نایل نشده بودند، افکار ملی گرایی در میان منورین و رهبران آزادی خواه آنها رسوخ یافت. آنها با همین اندیشه در مبارزه علیه استعمار شتافتند و از هویت و استقلال ملی خود در برابر استعمار دفاع کردند که ملت افغانستان در جریان این مبارزه مقام شامخ و برجسته دارد.

3 – “هویت ملی افغانها” چگونه به میان آمد؟

ملی گرایی افغانی را نمی توان با آنچه که در اروپا زیر اصطلاح ناسیونالیزم افاده میشود، مرادف دانست . گاهگاهی دیده میشود که بعضی ها، تفاوت فاحش میان زیربناهای اقتصادی در اروپا را با سطح زندگی جوامع رو به انکشاف درک نتوانسته و خواسته های ناسیونالیستی اروپائی را که از تفوق جویی های اقتصادی آنها نشأت میکند، با ملی گرایی افغانی که کاملأ انگیزۀ دفاعی دارد، مرادف میدانند. در حالیکه هردو پدیده نه تنها مشابهه و یامرادف نیستند، بلکه به شدت علیه همدیگر قرار دارند. ملی گرایی افغانی بازتابی است از “هویت ملی افغانها”. این ملی گرایی در جنبش های پیهم مقاومت علیه مهاجمین بمیان آمده و نمو کرده است .ملی گرایی افغانی، تفکری است که موجب وحدت و یکپارچگی گروههای مختلف اجتماعی افغانستان شده، ماهیت تعرضی علیه کدام کشور خارجی را ندارد و هرنوع برتری جویی قوم و مذهب را در داخل و خارج افغانستان مردود میشمارد. انگیزه های ملی گرایی افغانها، همراه با تاریخ پر ازفراز و نشیب آنها قوام یافته و بر پایه ای دفاع از سرزمین و داشته های فرهنگی مردم این مرز و بوم استوار میباشد.

موقعیت جغرافیائی افغانستان خصلت خاص جیوستراتیژیک به این خطه داده و همیشه مشوق تاخت و تاز مهاجمین درین سرزمین گردیده است . بالمقابل، وضع طبعی کشور همیشه زمینۀ آنرا بوجود آورده است که رزمندگان افغان در عقب سخره های سخت، سنگر گرفته و بمقابل مهاجمین بتازند. همین رخداد ها سبب شده است که استقلال طلبی به خصلت بلامنازع مردم افغانستان مبدل شود. بی جهت نیست که تمثال های ازین خصلت در تمامی بیرق های تاریخی و ملی مردم افغانستان و در تمامی یادگارهای منقوش در مناره ها، ذریعه ای سمبول های رزم و پیکار انعکاس یافته است. همۀ این تصاویر روحیات ملی و استقلال طلبی افغانها را از گذشته ها تا امرور بیان مینماید.

به عقیدۀ بسا مورخین، روحیه ای مدافعوی مشترک بمقابل مهاجمین خارجی – علی الرغم تفاوتهای قومی و لسانی – ملت واحد افغان را بوجود آورد. مبارزات هوتکی ها در غرب افغانستان بمقابل تسلط صفوی ها و مبارزات روشانی ها در شرق بمقابل سلطه مغلها، مبین روحیات ملی افغانها بود. این مبارزات علاقمندی افغانها را به تشکیل یک “دولت مستقل” در شروع قرن 18 تبارز داد. تا بالاخره این آرزو به زعامت احمد شاه بابا تحقق یافت و بسال 1747 دولت افغانستان تأسیس شد. گرچه این دولت ترکیب کاملأ قبایلی داشته و در شرایط عقب افتادۀ اقتصادی تأسیس شده بود، ولی توانست که علی الرغم توطئه ها و تجاوزات ویران کن استعمارگران روسی، انگلیسی، فرانسوی و معامله گریهای حکومات ایرانی، بازهم تجزیه نشده و بیرق ملی افغانها همیشه در اهتزاز باقی بماند. بمقابل این تجاوزات، مقاومت های ملی توأم با طرز تفکر افغانی در قلب و ذهن افغانها جا گرفت. اما آیدولوژی یک “دولت ملی” در شروع قرن 20 از جانب اولین مشروطه خواهان و بعدأ جنبش”جوانان افغان” فورمولبندی شد. آ نها پیشتازان و نمایندگان فکری یک دولت ملی در افغانستان بودند. گرچه پخش این آیدولوژی بالاثر نبود یک رشد متوازن اقتصادی در محلات و سیاست نفاق افگنانه ای هیأت های حاکمه، سالهای زیادی به شهر کابل محدود مانده بود. ولی ملت افغان با درک عمیق از تاریخ پرتلاطم وطن شان و با الهام از اندوخته های فکری نیاکان آنها، مانند گذشته در کنار هم قرار داشتند. “اتحاد در تاریخ و تفاهم نسبت به آینده” ملت افغان را بوجود آورد.

امروز بیش از هر وقت دیگر احساس میشود که ضرورت ترویج و تعمیق اندیشه ای ملی گرایی، بخاطر حفظ استقلال، هویت ملی و تمامیت ارضی به وظیفه ای تأخیر ناپذیر مردم افغانستان مبدل میشود. از نظر داخلی هم ترویج “ملی گرایی افغانی” ضرور بوده و باعث ارتقاء جامعه میگردد. زیرا چنین اندیشه در نزدیک ساختن و همکاریهای باهمی تمام گروهها به سطح ملت مهم بوده و در جهت نیل به “تشکل هویت ملی” نقش محوری دارد . بر اساس تیوری “انتونی سمیت”، باید دکتورین ناسیونالیزم موجب تحقق چنان پروگرام سیاسی گردد که به “خود مختاری ملی”، “اتحاد ملی”و “هویت ملی” بی انجامد.

با مطالعه ای اصول فوق معلوم میشود که چسپیدن به یک گروه نژادی، زبانی و مذهبی نه تنها ارتباطی با اندیشه “ملی گرایی افغانی” ندارد، بلکه ذهنیت های منسوخ و ماقبل تاریخ معاصر در جهان را بطور لجوجانه مطرح میسازد .چنین تمایلات فکری، پروسه ای تکامل دولت موجود را به یک “دولت ملی” و “مدرن” تخریب نموده و گروهای کم شعور جامعه را در ضدیت با “اتحاد ملی” و “هویت ملی” میکشاند.

4 – چرا بعضی از وطنداران از مدار هویت ملی کنار میروند؟

دوری گزینی از “هویت ملی” انگیزه ها و عوامل گوناگون دارد که از جمله می توان شاخص ترین آنرا اینطوربر شمرد:

ـــ چون آزادی قلم و مطبوعات در جامعه ای ما، گاهگاهی و آنهم بصورت قسمی در شهر های بزرگ بوجود آمده، ولی به زودی از میان رفته است. بنأ‌ بخاطر نبود نشرات و اطلاعات، گروههای مختلف اجتماعی عمومأ از مشکلات، امکانات و اندیشه های همدیگر به درستی اطلاع نداشته اند و آنچه میدانستند، تحریفی بود که از جانب خوانین و ملک ها به خورد آنها داده میشد. لذا اعوام الناس کدام موظعگیری مستقل نداشته و ذهنیت آنهارا، خان و ملک آنها تمثیل میکرد. در چنین وضع، تفاهم و یکپارچگی گروههای ازهم متمایز اجتماعی نیز در گرو همین چهره های متنفذ قرار داشت. این چهره ها بصورت طبعی، علاقمند همبستگی ملی نبودند و تلاش شان در جهت منزوی ساختن جمعیت زیر نفوذ شان از سایر وطنداران بود. تا با دوری گزینی مردم ما از همدیگر شان، مسایل و ذهنیت ها را مطابق خواست و میلان خود انعکاس بدهند. امروز در بسا نقاط افغانستان، جای آنها را مهره های دیگری بنام “قوماندان” و “رهبر” اشغال کرده است ولی همان سیاست منزوی سازی در ساحه ای نفوذ شان، کمافی السابق دنبال میشود .چنین انسانها به هر نامی که یاد شوند و یا به هرگونه ای که عمل کنند، در آخرین تحلیل نقش همگون دارند و آن عبارت از یک نقش “حایل” در میان گروههای مختلف اجتماعی است. آنها نمی گذارند تا مردم با همدیگر شان نزدیک شوند و باهم بی آمیزند.

خوشبختانه امروز حوادث جاری در منطقه و جهان طوری سیر مینماید که بالاثر آن، مهره های”حایل” روزتا روز نقش خودرا از دست می دهند. زیرا در پرتو توسعه وسایل اطلاعات جمعی، افراد مربوط به گروههای مختلف اجتماعی بطور مستقلانه از خواست ها، نیاز ها و اهداف همدیگر مطلع می شوند. بکارگیری تکنالوژی های جدید در عرصه ای نشرات، زمینه ای آنرا بوجود می آورد تا بطور روز افزون، درک انسانها از محاصره مهره های “حایل” رهایی یافته و در مدار یک شعور ملی و همگانی قرار بگیرد.

ـــ اگر همین وضع ادامه بیابد، دیر یا زود، مقیاس ها و موازین نفوذ در جامعه عوض میشود. در آن حالت مرزبندی ها و سد بندیهای ذهنی میان ملت افغان فرومیریزد و همپای این روند تکاملی، میتوان امیدوار بود که در آیندۀ نزدیک اگر یک نیروی سیاسی در پناه “هویت ملی” قرار نداشته باشد، ناممکن است که حمایت توده های مردم را جلب نماید.

در جامعه ای کنونی افغانستان، دیده میشود که پس از سقوط رژیم طالبان، برخی از افراد و گروهها به قرارگرفتن در مدار هویت ملی روی آورده اند. زیرا تجارب تلخ گذشته، آنها را به این برگشت وامیدارد، اما موضعگیریهای قبلی و هراس از همدیگر هنوز هم از ذهن شان خارج نشده است .این هراس بی جا هم نیست. اما بالاثر وجود نیروهای خارجی در کشور، یک اطمینان نسبی آنها را تشویق مینماید تا در یک دستگاه واحد و ظاهرأ بخاطر اهداف مشترک عمل نمایند. به عبارت دیگراین افراد میخواهند که در مدار “هویت ملی” قرار بگیرند، اما به خاطر بی اطمینانی نسبت به همدیگر، تعلقات و “هویت های گروهی” خودرا حفظ مینمایند.

ـــ برخی دیگری ازین افراد، بخاطر نجات خود و گروه خود (با ترس از قوای مستقر شدۀ خارجی در کشور) به شرکت در یک سیستم دولتی تن داده اند. بدون آنکه روی کدام “اصل ملی” با هم کنار آمده و به “اصل منافع ملی” معتقد شده باشند. این افراد منتظر فرصت بوده و تا مساعد شدن زمینه برای از سرگیری تاخت و تاز گروهی خویش، خودرا در زیر چتر دولت قرار داده اند. تا از ضربات قدرتهای ذی دخل در امور افغانستان در امان بمانند. این دسته از افراد که هنوز هم از قدرت دفاعی و تشکیلاتی برخوردار میباشند، در مدت جریان همکاری شان با دولت، هیچگونه عمل قابل لمس در جهت منافع مشترک مردم ما انجام نداده اند. عملکرد آنها این انتباه را بوجود میآورد که هنوزهم سیاست های گروهی و تعقیب اهداف شخصی آنها، ازمسیر نیل به منافع همگانی فرسنگ ها، فاصله دارد.

ـــ دلیل که آنها در جهت مخالف منافع همگانی عمل مینمایند، این واقعیت را برملا میسازد که در پهلوی وابستگی آنها به قدرتهای مخاصم بیرونی، کسانی در رهبری ایشان قرار دارند که جوهر فرهنگی و اجتماعی خودرا از دست داده اند. چنین افراد در یک “بی هویتی کامل” و یا “بحران هویت” قراردارد. آنها متوجه موضعگیری و کارنامه ای مردم ستیزانه ای خود نبوده و بدون هرگونه تأمل و تعمق در اختیار مراکز دهشت افگنی قرار دارند.

ـــ درپهلوی کسانی که آگاهانه از مدار “هویت ملی” میگریزند، کسانی دیگری هم وجود دارند که بخاطر کمبود شعوراجتماعی نمی خواهند از محدودۀ منفعت شخصی، گروهی، قومی و قبیله ای خود، پا را فراتر گذاشته و در پنای “هویت ملی” قرار بگیرند. چنین افراد به کسب آگاهی عمومی و فراگیری تعلیم و تربیه ضرورت دارند.

ـــ همینطور تعداد زیادی از افغانهای تعلیم یافته که به وطن شان برگشته و حتی مقاماتی را بدست آورده اند، در بارۀ وطن شان مطالعات زیادی کرده و یا از محققان خارجی شنیده اند، اما از داخل کشور کدام اندوخته و برداشت دقیق ندارند. چنین افراد قادر نیستند تا هویت افغانی شان را در جامعه تبارز دهند. از همین جهت آنها در محیط افغانی بنام “افغانهای خارجی” ملقب شده اند.

ـــ یک بخش از هموطنان ما، سالهاست که پس از برکنار شدن از قدرت در کشور های پیشرفته ای جهان رحل اقامت انداخته و به امید فرصتی روزشماری میکنند. تا چرخ تاریخ به عقب برود و آنها دوباره بر اریکه ای قدرت قرار بگیرند. با چنین ذهنیت، آنها در یک زمان گذشته زندگی میکنند. گذشته ای که در آن مفاهیمی چون “اقتصاد ملی” و”وحدت ملی” در لفظ باقی ماند و نتوانست که به تهداب محکمی در جهت تقویه ای “هویت ملی” افغانها مبدل شود.

ـــ بخشی دیگر افغانها که هنوز هم به گفت و شنود از طریق یک دیالوگ بین الافغانی حاضر نیستند، ترجیح میدهند تا به ارادۀ مردم خود وقع نگذاشته و بخاطر اصلاح امور به مراکز قدرتهای تصمیم گیری در اروپا و امریکا پناه ببرند. آنها به خرابی وضع اقتصادی و فساد در ادارۀ دولت انتقاد مینمایند، اما راه حل را در داخل وطن و با استفاده از میکانیزم پیش بینی شده در قانون اساسی جستجو نمی نمایند. یعنی بعوض آنکه خود شان یک سازمان و مشی روشن داشته باشند و بالوسیله ای آن در انتخابات شرکت نمایند و پس از اخذ آراء مردم در تعین سرنوشت آنها سهم بگیرند، راه را کوتاه ساخته و هنوز هم کمافی السابق این پیشنهاد را می نمایند: “باید تعدادی زیادی از چهره های سرشناس باهم متحد شده و یکجا به فلان مقام در امریکا و یا اروپا مراجعه کنند و از آنمقام استدعاء نمایند که از اتکاء بر(جنگ سالارها) دست برداشته و به خود اینها که گویا چهره های کارکشته و مجرب اند، اتکاء شود”. این چنین افراد اولأ متوجه نیستند که قدرتهای مورد نظر شان بیشتر از خود اینها، از اوضاع افغانستان باخبر بوده و نمایندگان سیاسی و نظامی شان در تمام قضایای جاری وطن ما ذی دخل اند. ثانیأ چون توان و حوصله ای انجام کاری را در داخل وطن ندارند، با چنین پیشنهاد های غیر عملی و بی اثر، میکوشند که از خاطره ها فراموش نشوند ثالثأ شاید بخواهند که بدون درد سر و بدون شرکت در تعاملات داخل جامعه ای افغانی، به بسیار سادگی “چپن آقای کرزی را از تن اش بیرون کرده و به شانه ای خود بی اندازند”. متوسل شدن به چنین یک طرزالعمل کودتا گرایانه، نه تنها دردی را دوا نمی کند، بلکه صراحتأ روحیه ای دوری گزینی آنها را از پروسه ای قوام یافتن مجدد “هویت ملی” افغانها بر ملا میسازد.

5- ضرورت تدوین یک سیاست همه جانبه ای ملی:

هر کشور بصورت طبعی در برابر همسایه ها و مابقی جهان دارای یک سیاست تنظیم شدۀ ملی میباشد. چنین سیاست بر بنیاد منافع ملی و خواست همگانی استوار بوده و بر پایه ای ارزشها و عوامل تاریخی، جغرافیائی، اقتصادی وفرهنگی یک جامعه در طی مرور زمان بناء یافته و شکل می یابد.

در افغانستان، وجود چنین یک سیاست تنظیم شده، بالاثر دگرگونی های گونه گونه و پیهم و تداوم مداخلات خارجی همواره معروض نوسان و تغیر بوده است. در آوان جنگ سرد، وطن ما به کانون داغ تشنج مبدل شد و پس از ختم این جنگ، بازهم شرایط جدیدی برای تشنج بروز کرد. این شرایط عبارت از خلای قدرتی بود که پس از هم پاشیدن دولت اتحاد شوروی، در اطراف افغانستان به میان آمد. خلای مذکور، امکان مداخله ای مستقیم همسایه ها را ممکن ساخت. چون گروههای تنظیمی سالهای زیادی به حمایت مالی شیخ های عرب، در آغوش دو همسایه ای نیرومند (ایران و پاکستان) گذرانده و در مدار سیاستهای آنها قبلأ قرار داشتند، لذا پس از رسیدن به قدرت هم نتوانستند که وابستگی های سابقه را کنار گذاشته و با اتخاذ یک مشی مستقل در زیر لوای “وحدت ملی” قرار بگیرند. متناسب با رقابت های ذات البینی هرسه قدرت (ایران، پاکستان و وهابیون عرب)، اختلاف در میان گروههای مورد حمایت آنها، شعله ورگردید. جای یک سیاست مستقل ملی را، علایق تنظیمی آنها گرفت که بالاثر این کشمکش، رعایت به اصل “هویت ملی” از جانب این نیرو ها در حاشیه رانده شد.

ملی گرایی افغانی که قبل برین هم بالاثر عدم رشد اقتصادی و مداخلات خارجی انکشاف نتوانسته بود، اکنون در میان آتش گشایی های متقابل فرقه یی و گروهی به حالت محاصره ماند. در چنین حالت، جولانگاه برای خرابکاری های دو همسایه (ایران و پاکستان) وسیع و هموار گردید.

ایرانی ها مذهب اهل تشیع را منحیث پوشش امیال تاریخی و نژادی خود بکار گرفته، باشعار های به ظاهر مذهبی بمقابل پیروان سایر مذاهب در داخل افغانستان صف آرایی نمودند. همینطور پاکستان بغرض اضمحلال “هویت ملی افغانها” ظاهرأ پوشش مذهب را بر رخ “لشکر طالبان” کشیده و آنها را توظیف به تخریب آثار تاریخی و داشته های فرهنگی افغانها نمود.

“ملی گرایی افغانی” تکفیر گردید و روز تا روز هست و بود ملت افغانستان در اسارت مسلمانان تقلبی قرار داده شد. در دورۀ طالبان کشور افغانها عملأ به ساحات نفوذ طالبان و مخالفین آنها (جنوب و شمال) تقسیم شد. درین حالت منورین وطندوست افغان در حالتی بدی قرار گرفته و عرصه ای کاری برای آنها تنگتر از گذشته ها گردید. گرچه پس از سقوط طالبان، محدودیت ها بر منورین افغان قانونأ لغو شد ولی هنوز هم زمینه ای تبارز اندیشه های ملی محدود میباشد.

طوریکه در لابلای این نبشته مکررأ افاده گردید، هویت ملی بدون یک زیربنای مستحکم و سراسری اقتصادی، محافظت شده نمیتواند. متأسفانه قسمت قابل توجه کمکهای خارجی در سالهای اخیر، درین عرصه مصرف نشده و از طریق دلالان داخلی و خارجی در تحت پوشش “سازمان های غیر دولتی” (10) کاملأدر بخش های روبنائی و استهلاکی صرف گردیده است. هکذا بالاثر نفوذ همین دلالان در ادارۀ دولت، تصدی های مربوط به سکتور دولتی، نه تنها ترمیم و آمادۀ بهره برداری نشده اند، بلکه به قصد فروش آنها به سرمایداران خارجی و قاچاقبران مواد مخدر، عمدأ به حالت بلا استفاده نگهداری میشوند.

مسئولین بخشهای اقتصادی، خلاف آنچه ادعا مینمایند، اساسات یک سیستم سرمایداری را طرح ریزی نتوانسته و در عوض زنجیری از تسلط مافیا و کمیشن کاران را بدور اقتصاد ملی افغانستان کشیده اند. آنها ازین حقیقت تغافل میورزند که مردم بی بضاعت افغانستان، همیشه از حمایت اقتصادی دولت وابسته بوده اند. بی نقش ساختن دولت و شعار خصوصی سازی تمام عرصه ها، نه تنها در جامعه ای عقب نگهداشته ای ما جهات انطباقی ندارد، بلکه جفا کاری صریح به مقابل وطن و وطنداران میباشد.

مسئولین امور، قادر به حمایه ای سرمایگذاری های کوچک و متوسط در عرصه ای تولید نیستند. این تشبثات بلافاصله پس از شروع به تولید، در زیر فشار “دمپنگ” محصولات خارجی، بالخصوص پاکستان و ایران، توان رقابتی خودرا از دست میدهند. در نتیجه، نه تنها سیستم سرمایداری جابجا نمی شود، بلکه محلات ایجاد شدۀ کار هم نیست و نابود میشود.

افغانستان بخاطر نشیب ها و فراز های اراضی آن، زیادترین استعداد تولید برق آبی را دارد. اما دولت ناتوان نه تنها کار اعمار پروژه های سریع الثمر برق آبی را درمدت 14 سال اول روی دست نگرفت، بلکه بند های بزرگ تولید برق را هم پاک کاری و آماده ای بهره برداری نساخت.

دولت افغانستان بعوض استفاده از ظرفیت های موجود تولیدی و ایجاد ظرفیت های جدید، عمدأ به تورید هرگونه مواد مصرفی مبادرت میورزد که مضحک ترین آن وارد کردن برق از کشور های ترکمنستان و تاجکستان میباشد.

اگر همین پالیسی های اقتصادی دنبال شود، میتوان به صراحت ابراز کرد که پروسه ای تشکل ملت و پروسه ای استحکام “دولت ملی” به عقب افتاده و کمبود “وفاق ملی” از جانب دشمنان وحدت ملی افغانها مورد سؤ استفاده قرار خواهد گرفت.

دولت موجود افغانستان، گاهگاهی از انحلال قوای مسلح ملی که به ارادۀ ستیزه جویان هردو کشور همسایه صورت گرفت، اظهار تأسف مینماید. ولی تا هنوز در جهت استخدام مجدد منسوبین همان قوای مسلح هیچ گام عملی نبرداشته است. این حالت، تداوم پالیسی های قبلی و نفوذ هردو دولت (ایران و پاکستان) رادر ادارۀ فعلی افغانستان بازگو میکند. در ادامه یافتن این پالیسی، خواست ها و خصلت های حاکم گروهی نیز که بوسیله ای برخی چهره های ضد “هویت ملی” تعمیل میشود، نقش استقامت دهنده دارد.

یک سیاست ملی به دست کسانی تحقق یافته میتواند که با اعتقاد به اندیشه ملی افغانی آراسته و در برابر مدافعان “منافع و هویت ملی” تعصب نداشته باشند. ادارۀ فعلی دولت به یک ریفورم وتوظیف مامورین آگاه از منافع ملی افغانها و مستقل از زد و بند های قومی و فرقه یی نیاز دارد. تا با یک سیاست تدوین شدۀ ملی، مردم افغانستان را در برابر خرابکاران بی رحم، دفاع نموده بتوانند. ختم    جنوری 2019

فهرست مأخذ :

  1. Essentialists
  2. Spiering, menno (1999) “The Future of National Identity in the European Union”, in National Identities, ½ pp. 151
  3. Constructivists
  4. Ifverson (2002); “All having culture is making of culture”, University of Amsterdam, page 6
  5. Smith, Anthony (1991),”National Identity“, University of Nevada press
  6. Ceruti, Furio (1992), Can there be a supranational identity, in Philosophy and Social Criticism, 18/2 , pp.150
  7. Guibernau, Montserrat (2001) “National Identity and Modernity“, Studies of National Identity, Aldershot, Ashgate, pp, 74
  8. Gellner, Ernest (1996),”The Coming of Nationalism and Its Interpretation“: New York, verso. Pp , 98-145
  9. Schulze, Hagen (1996), “States, Nations, and Nationalism” , page 158
  10. N.G.O.