حیدری وجـــودی شاعر شوریده حال و عارفی وارسته ء معاصر  – در خرگاۀ سبز عشق و کوچه باغ غزل هایش قسمت چهارم : مهـرالـدین مشیـد

  در این شکی نیست که تفکرو اندیشیدن از ویژه گی های فطری انسان بوده ، چه بصورت خواسته وناخواسته مغز او به شکل خود کار به تفکر می پردازد . نیروی اندیشیدن در انسان به گونه یی است که هر آن او را از جایش به جای دیگری به پیش میکشد . بودن او را در شدن های پی آ پی دگرگون کرده و  او را به سوی مرز های سبز آنچه باید بود های هر چه شکوهمند تر به پیش میکشاند ؛ البته با تفاوت اینکه انسان در این سفر درونی روح انگیز تا رسیدن به چشمه های شادابی و طراوت واقعی در سیر و صعود فکری ویژه یی ناقراری های اضطراب آلود باطنی خویش را در قرار نایافتنی یی به گونۀ متفاوت از یکدیگر به کنکاش میگیرند  .

بریدن انسان از بیقراری های پی آ پی و راه یافتن او به سکوی قرار های خاطره انگیز تسلسل پایان ناپذیری است ، بی آنکه او اندکی قرار حاصل نماید ، به سرعت بیقراری دیگری قرار او را به تاراج میبرد . با این تعبیر رسیدن انسان به پهنای قرار ناپیدا دوری را ماند که در دو قطب آن در یکی بیقراری و در دیگری قرار هر آن جا عوض مینماید .هر چه باشد هر انسان در این سفر بی انتها ،  بیقراری ها و قرار های گوناگونی دارد که نویسنده گان ، هنرمندان و شاعران هر یک متفاوت از یکدیگر به درک آنها نایل می ایند . اینها  اند که  سیر و صعود  این قرار ها بیقراری ها را در گسترۀ هستی به تماشا میگیرند و جلوه های آنان را به گونه های مختلفی به  تصویر می کشند .  نه تنها به تصویر میکشند ؛ بلکه با خلاقیت فطری ، هنری و شاعرانه آنها را باز آفرینی نموده و به کشف تازه دست می یابند .

اینها هر کدام بصورت دوباره به کشف طبیعت می پردازند و نه تنها کشف ؛ بلکه کشف خود را به گونه یی که می خواهد حتا فرا تر از آنچه باید باشد ، به تماشا میگذارد . به گفتۀ بارت زبان مانند طبیعتی از میان گفتار نویسنده گذر می کند.در واقع عرفای مسلمان بوده اند که با ارایۀ اندیشه های جدید در بستر اندیشه های عرفانی بسیاری مرز های ناشناخته را گشوده و بسیاری پرده  ها را از روی ناشناخته ها بر داشتند . به گونۀ مثال مولانای روم  خواسته با با گنجاندن آب بحر در  کوزه ،  محدود را در مطلق و کثرت را در وحدت بگنجاند . با این حرف حجاب را از میان انسان و خدا برداشته وتوانایی های خارقۀ او را به نمایش گذارده است  . این ها میان  “افق های ذهنی و معنایی ” به قول گادامی ، چنان ارتباط برقرار نمودند که این افق ها را برآیند و برساختۀ ژنتیک ، محیط ، تاریخ و جغرافیا ارایه دادند . در اروپا که پیش از کانت فلسفه معنایی وجود شناسانه (اتنوپولوژی) داشت  و چندان توجه به نقش ذهن در  امر شناخت نداشت . عرفایی ما دگرگون نموده و با ارایۀ نوعی (ذهن شناسی) که بعد ها با نظر کانت که میگفت “مقولات ذهنی در دریافت های ما از جهان شناسی تاثیرگذارند” ، هم آویزنمودند  ودر نتیجه “جهان شناسی” را به “جان شناسی” و خود شناسی و “وجود شناسی” را به ” ذهن شناسی” و معرفت شناسی تقلیل دادند و محدود گردانیدند . با نوعی برقراری و تطابق ، حقیقت را تداخل عین و ذهن دانستند . عرفای ما “وجود شناسی” را که پیش از کانت در اروپای  رایج بود ، در فلسفۀ “وحدت وجود” و ذهن شناسی” را در فلسفۀ “وحدت شهود” به نحوی ارایه دادند . بعنی این اندیشه سال ها قبل از کانت در شرق بوجود آمده بود . عرفای ما با ایجاد انقلابی  در فلسفۀ “وحدت وجود “یعنی “با همۀ عالم یک شدن” ، فصل جدیدی از شناخت عرفانی ” وحدت شهود” را به معنای این که انسان “حس میکند چگونه با همۀ عالم یکی شده است ” ، باز نمودند و اثبات کردند که صحبت از عین بدون ذهن بی معنا بوده و زبان را هم همان صورت کلامی ذهن نامیدند . تاثیر گذاری “وجود شناسی فلاسفه” را در اوج می توان  در اندیشه های و جود شناسی (انتولوژی)ابن عربی دریافت  و حتا می توان گفت که عرفای ما تا حدودی پردۀ مغالطه میان هر دو را برداشته و مرز های هر یک را تا سرحد تشخص  ارایه داده اند .  

  محی الدین ابن عربی مشهور به شیخ اکبر (*)عنصر خیال را حلقۀ واسطه بین وجود شناسی و معرفت شناسی میداند . شناخت صحیح ار عالم را در گرو کارکرد خیال تلقی نموده و می گوید : کمیت عقل  در این حوزه لنگ است . وی خیال را نیرومند ترین آگاهی و جمع کنندۀ حق و خلق برای شناختن خداوند ارایه  میدارد . معانی در عالم خیال تجسد یافته  و گونه یی دیگر از هستی را به خود میگیرند و زمانیکه قوس صعودی را می پیماید ، نیر لباس دیگری از هستی را می پوشند و در قوس صعود نیز اجساد تروح یافته و لباس دیگری از هستی را می پوشند .  این خیال است که در هردوحوزه به شناخت آنها نایل خواهد شد. به باور او خیال  جامع  حس و عقل است که هر دو ضد یکدیگر بوده و خیال  از میان هر دوپدیدار میگردد ؛  زیرا جمع میان دوضد ناممکن است .استاد وجودی که شعر را با شوریده حالی آغاز کرد و کارش به عشق کشید و در نردبان جوانی ها مهمیزش نمود، دوست داشتن در پای عشق ورزیدن های صمیمانه را پله به پله به آسمان جوانی ها کشانده و در چشمۀ زلال شوریده حالی ها بی تابانه به شفافیت رسانده است. از این رو عشق در رگ رگ غزل های او نقش بسته اند  و بر آستان  تصویرهای شسته و بلورین او عاشقانه تر از مرغ بسمل سینه می زنند تا عشق بارورتر و بالنده و پویاتر گردد . استاد وجودی در سایۀ بالنده گی های این عشق استوار و بی هراس گام برداشت تا در کرانه های آرزو های صاف و سادۀ انسانی امید هایش برای زنده گی بیشتر به شگوفایی رسیدند و در سیمای غرل هایش یکی پی دیگر نقش بستند. از این رو عشق در موجی از حلاوت های شاعرانه، در آسمان غزل هایش رخ بنمودند  و تصویر های خیلی صاف و بی پیرایه را آذین بند تار و پود غرل هایش نمود تا آنکه در زنجیر های اشعارش به فریاد های جاودانه مبدل شدند و به مثابۀ سنگ شناور از آنسوی زمان به حرکت افتاده اند و به این سوی کرانه های تاریخ به حرکت آمده اند. اکنون دارند، سیلاب خروشانی از سروده های تغزلی را بر پا کرده اند؛ آنهم سیل خروشانی که از ایستایی و رکود گریزان است و اما با همه گریز پایی های شتاب آلود ناقوس عشق را در دریای غزل های عاشقانه به صدا درآورد. حیدری با این عشق  درونسوز دست و پنجه نرم کرد و مانند سایر جهان پهلوانان وادی پر  فراز و فرود عشق استوار در این بادیه گام برداشت و به قول مولانای بزرگ روم  خامی های زنده گی را دراین جرقۀ روح  پرور یه پختگی گرفت و چنان پختن های آزمونی را سخت به تجربه گرفته است که سوختن و ساختن برای امر ناگزیری یی شده است .  او زیر بار چنین عشقی نه تنها نوجوانی های خیلی عاطفی و احساساتی را پشت سر گذاشت و جوانی را با دو دست پیش بر درخوان سخاوتمندانۀ آن گذاشت و عشقش چنان گرفت که جوانی را به غلامی اش سجل نمود و ثمرۀ این ایثار گری را در اولین اثرش “عشق و جوانی ” بازتاب داد . او نه تنها نوجوانی های پربار را در کاسۀ سخاوت این عشق گذاشت ؛ بلکه شش سال بهترین دوران دیگرحیات را زیر عنوان  وظیفۀ ملی  و دین مادر وطنی  نیز با دو دست  به آستان این عشق عرضه نمود و با نگاهی جذاب و دیدی ژرف بیخودی ها و از خویش تهی شدن های خود را شکوهمندانه به تماشا گرفت . او تمامی جذبات شور انگیز جوانی را با همه احساس و عطوفت در پای کتابی زیر عنوان “عشق و جوانی” نثار کرد . این کتاب درواقع پاسخی بود برای درد های بی پایان جانسوز و جهانسوزش  که توانست با  نوشتن و چاپ این کتاب اندکی از رنج های عاشقانۀ خود را التیام ببخشد . البته درد هاییرا که شربت لیمو از علاجش عاجز بود چنانکه در جایی از این کتاب در شعری نوشته است “خوردم نشد زشربت لیمو علاج من” و با نوشتن این کتاب به چنان شهادت نامه های رنگ رنگ در دبستان عشق دست یافته است که هر نوع تصدیق نامه های دیگر را به استهزا گرفته و آنانی را به نیکوهش میگیرد که با چسپیدن به تصدیقنامه های از دست ،  کار های ارجمند و ثمر بار شاعر را به تعبیری اشتباه آلود به گفتۀ خود اوعلم بی  اسناد خوانده و به هیچ پنداشته اند . چنانکه می گوید :

در حالیکه دست یابی به تصدیقنامۀ عشق  بازی یی فراتر از بازی با آتش بوده که از بانگ آتشین نای بر می خیزد . وه چه عشق شور انگیز  که آتش جوشانش آتش یه همه سوختگان عالم زد ، پیام جاودانۀ الهی و ازلی را در هر عصری به هر نسلی  می نوازد و با ابدیت پرشکوه و شگوفان میثاق می بندد . چنانکه مولانای بزرگ رومی  می فرماید : 

او چنان محو تماشای از خویش رفتن های پیهم خود گردید که سروده های هنگام جوانی اش عطش ناقرار او را سیراب نکرد و  به دره های زیبا و کوهپایه های سر به فلک کشیدۀ پنجشیر زاد گاۀ اصلی خود متوجه گردید و خواست که ناقراری های روانی و آشفتگی های زنده گی او را مناظر شاد و تماشایی وادی ها و دامنه های زادگاه اش تلطیف نماید . برای نیل به مقام  چنین لطافتی به نوشتن کتابی زیر عنوان “رهنمای پنجشیر” آغازید و بعد تر زیور چاپ یافت .  این کتاب در قالب رباعی ها و چهار بیتی ها سروده شده که در هر رباعی بصورت مختصر هر قریه را به معرفی گرفته و از شخصیت های مهم ، پیداوار و ا رواج های خاص هر قریه را به معرفی گرفته است که این کتاب معلومات مفصلی را در مورد پنجشیربرای خواننده اش به  ارمغان میدهد . گرچه اشعاری مانند دوبیتی و رباعی بویژه دو بیتی ها به گونه یی فشرده گی معنا ،  زمان و قالب را در شعر ارایه کرده و به استثنای شماری موارد فلسفی و اعتقادی در سایر موارد  زود فهم هستند . هرگاه شاعری خواسته باشد ، به نیاز های شتاب آلود روانی خود پاسخ زودهنگام داده  و هم تراوش های مغزی فواره کنان ذهنی شاعر است که چون نوری بر فضای ذهنی او روشن شده ، به گونۀ چراغی یک بار درخشیده و بزبان او جاری می شوند . با آنکه این گونه اشعار به گونۀ فوری  پاسخگوی نیاز های درونی شاعر است ؛ اما در کنار  این زیبا ها به گونه یی ذهن را از تحرک و کنکاش بازداشته ، عطش ابتکار و نیروی تخیل او را به کندی میکشاند و بروی فوران واژه ها در برابر حافظه اش به گونه یی سد ایجاد مینماید و در نتیجه حافظۀ او را درهم می پیچد و افکارش را از قامت آرایی پرواز و اوجگیری معنا باز میدارد که با وجود این هم دوبیتی ها در بستر شعر ، طبیعی ترین و بدیهی ترین شعر بوده و هرشخصی ولو که از  طبع  شعری اندکی هم برخوردار باشد ، میتواند با سرایش  دو بیتی یی روح آشفتۀ خود را اندکی تلطیف نماید . بنا بر همین ویژه گی ها بود که دوبیتی ها در بستر فرهنگ عامیانه جایگاۀ خاصی داشته و از جمع صمیمانه ترین و عاشقانه ترین سرایش های سراینده گان گم نامی بوده که سینه به سینه قلب های فراوانی را تسخیر و دل های دردمندی را نوازش داده اند .