آت واتل : به معنی پهلوان ونام اسپ نیز می باشد.( فرهنگ سنگلاخ )
آٍقچه یا آغچه : آق در زبان مغولی به معنی سپید است نام ولسوالی مربوط به ولایت فاریاب . به معنی درم ودینار
آقا: که آن را آغا نیز گویند ، اصل واژه مغولی است ، آق به معنی سپید ، زیبا و سرور را گویند
آغیل : هاله مهتاب ، ، جایگاهی که در آن حیوانات را بخوابانند.
افندی : صاحب وخدا .
آکه : برادر بزرگ
آلیش یا الیشماق : در فارسی به معنی تبدیل کردن ومعاوضه نمودن ودر پشتو اشول شده است.
الچه : به معنی ابلق هر رنگ وپیه بره را گویند . در زبان گفتاری الچه مذهب ، آدم اپورچونیست.
سراچه یا سرچه : اتاق بالایی منزل اول را گویند. وهم نام مرغی است ، که در فارسی آن را قرچه می گویند.
فاخته یا الا فاخته : نام مرغی است شبیه کیوتر که در فارسی ودر پشتو آن را نیز فاخته گویند.
کلاغ یا الاقارغه : به معنی زاغ .
الاو : درارتش استفاده می شود ، به معنی آتش کردن ، الاو انداز .
آلو یا آلوچ : همان آلو باشد. در الوی بخارا ، آلوی شیرین وغیره.
آماج :تازش . وآلتی که دهقانان بر گردن گاو نهند تا قلبه کند.
آنجه یا آنجا اسم اشاره دور :
داغ وداغی : نشانه وعلامه در حیوانات وهر چیز دیگر
ایله در ایله به ایله : یعنی بالاخره ، فرجام در زبان گفتاری مردم کابل
اوج : ارتفاع و انتقام را نیز گویند.
اور ، در زبان پشتو آتش را گویند .در ترکیب های : اورتاماک ، سوزاند ، اورتاماش ، به آتش زدن.
اورت : شرمگاه زنان . در سطر اورت .
اردو : خیمه گاه سلاطین را گویند ودر زبان فارسی وپشتو به معنی ارتش شده است.
اوزگار : در پشتو به معنی بیگانه وبیکاره معنی می دهد ودر پشتو نیز به همین معنی آمده است.
اوزه یا وزه مخفف اوزره یعنی برو در پشتو وزه شده است . یعنی برو .
قوت : نیرو وتوانا
ایلک : غربال .اول وابتدا را نیز گویند. وهم به معنی شماره ۵۰ باشد.
بیتار : یا بیطال : به معنی کسی که حیوانات را تداوی کند.
اورگون : زمین هموار وپهن . در ولسوالی ارگون ولایت پکتیکا
اوزگون : طغیان آب
قراول : نگهبان ول اسم مکان
نوکر در ترکی به معنی بار ومصاحب
چون :برای بیان کیفیت در واژه چون وچرا .
ناغه : ناوه وهم به معنی عوض حرف خود دادن را گویند .
ماچ : بوسه ، موچک هم گویند.
لنگر : آهن بسیار سنگین که کشتی را از رفتن باز دارد، ودر تازی انجر شده است وهم به معنی محل اولیا هم تمکین ووقار را گویند.
لوچک :در فارسی به معنی آدم بی حیآ
لق : انچه که شور بخورد .
لاش : جیفه دنیا ، وهم به معنی جسد وپیکر مرده ، غارت وتاراج ،
کومک یا کمک :به معنی مدت وهمکاری .
کومه : به معنی رخسار وروی را گویند.
گیچ : مبهوت وحیران . دیر آمدن وهم به معنی پریشان وپراکنده خاطر.
گیبی:به معنی بزرگ ، گشاد وکلان در پیراهن وتنبان گیبی .
گوناگون :، روز به روز ودر فارسی رنگارنگ شده است .
گونی : بوجی ، آنچه که در آ آرد وگندم را انتقال بدهند .
چوغکی : در زبان پشتو به معنی مرغ یا گنجشک وامواژه ترکی است.
کوچنی : مغولی به معنی خورد .
کوچک : مغولی به معنی خورد وریزه
کچک: نوعی از سگ .
لوی : واژه مغولی به معنی ماهی بزرگ ، آنچه بزرگ باشد ، در زبان پشتو نیز به همین معنی آمده است .
ولس یا اولس : واژه مغولی به معنی مردم ، یک محله ،
یرگه یا جرگه : به معنی نشست ، یا پنچاتگاه و یا نشست بزرگان . در زبان پشتو هم به همین معنی آمده است .
بغاز :آبنا
بغچه : صورت فارسی بغچه صورت پشتوی آن بغڅی
بغر قره : ـصورت فارسی و پشتوی آڼ بغر قره: پرنده ای است مشهور
مانده دار