خیزواین پنجره واکن بیا پربزنیم
بامن از عشق صدا کن بیا پربزنیم
دژبیدادفروریز درین دیر خراب
پای از بند رها کن بیا پربزنیم
خسته از جنگ وفگاریم درین دخمه ی مرگ
دیوغم دام فنا کن بیا پربزنیم
سینه خصم فرو کن بسی تیرغضب
خیزوهنگامه بپا کن بیا پربزنیم
عمق این فاجعه برخیز بدل نور امید
دیده پرنور وصفاکن بیا پر بزنیم
مژده ی آر زپایان شب حادثه ها
فصلی از عشق بناکن بیا پربزنیم
مرهم زخم دل خویش زبیگانه مخواه
دست بیگانه رها کن بیا پربزنیم.
نورالدین همسنگر