استاد داکتر لطیف ناظیمی : پرتو نادری

استاد داکتر لطیف ناظیمی سال 1325 خورشیدی درشهرهرات چشم به جهان گشود و حال پای برپلکان هفتاد و سه ساله گی گذاشته است. خواستم به این مناسبت دمی با استاد باشم. قامتت استوار و قلمت نویسا باد استاد بزرگوار!
تردیدی نیست که استاد ناظمی نه تنها یک نام بلند و با شکوه در شعر مدرن پارسی دری در افغانستان است؛ بلکه این نام شعر معاصر پارسی دری افغانستان را به زیبایی و شکوه در حوزه گستردۀ زبان پارسی دری نیز معرفی کرده است.
حق بزرگی بر ادبیات معاصر پارسی و نسل های پس از خود دارد. سالها پیش از این گفته بودم ، یکی از شاعرانی که با سروده های خیال انگیزش ذوق شعر و شاعری را در من پرورش داده ، استاد ناظمی است.

شب تن خستۀ خود را به تن پنجره می مالید
و ملال آور تر از همه شب های دیگر
عنکبوت خفۀ خاموشی
می خزید از در و دیوار اتاقم بالا
و تو از روزنۀ قاب نگه می کردی
من در آیینۀ تصویر تو می دیدم هان
که تمامیت من
چون تن آدمک برفی در خورشید
آب می گرید
*
ای قامت تو، قامت آزاد درخت
همبوی گل و بهار و همزاد درخت
امروز دو گیسوی تو اندخت مرا
بر یاد شب و گندم و بر یاد درخت

مهدی اخوان ثالث شاعر بزرگ معاصر ایران باری گفته بود: من شاگرد تمام آنانی ام که واقعاً استاد اند. با دریغ در کشور ما هنوز شماری به این پندار اندر اند که یکی و یک بار چنان ستارۀ دنباله داری در افق شعر و ادبیات افغانستان تابیده اند. آنانی که تا از پل می گذرند ، پل را منفجر می کنند. از حنظلۀ بادغیسی تا لطیف ناظمی و واصف باختری خط می کشند که گویی در گذشته چیزی وجود نداشته و ادبیات افغانستان با آنان است که آغاز یافته است. در حالی که حنظلۀ بادغیسی همان قدر می تواند استاد نسل امروز باشد که لطیف ناظمی و واصف باختری.

ناظمی از معدود شاعرانی است که زبان، دید و حس شاعرانه را در شعر معاصر پارسی دری افغانستان متحول ساخته است. در روزگارانی که بحثی از غزل مدرن در میانه نبود و هنوز شعر نیمایی یا شعر در اوزان آزاد عروضی به گونۀ دقیق آن در کشور شکل نگرفته بود، ناظمی در نخستین غزل هایش تلاش می کرد تا از فضای غزل سنتی فاصله گیرد و در هوای آن بود تا حس، دید و زبان تازه یی را در غزل های خویش بازتاب دهد. بدون تردید استاد ناظمی یکی از پایه گذاران غزل مدرن در افغانستان است. این نکته را اگر ما به یاد نداشته باشیم یا نخواهیم که به یا داشته باشیم، تاریخ شعر افغانستان به یاد خواهد داشت.

شگفته می روم از کوچه باغ های تنت
پرم چو باد بهاران زعطر نسترنت

درخت پرگل طوبی منم که روییدم
چه عاشقانه به باغ بهشت پیرهنت

ز عطر شاد علف آمدم ز کندم زار
ز شهر شبزدۀ گیسوان یاسمنت

مرا هزار خط عارفانه در یاد است
ز ایه آیه آیهء سبز کتیبهء بدنت

چو صبح آیینه های بلوغ اندامت
نشسته ام به هوای دوباره امدنت

ناظمی از شمار یکی چند شاعر معاصر است که چهار پاره سرایی در افغاستان را به پختهگی و کمال رسانده است. تا جایی که من می پندارم چهار پاره پلی بوده که شعر معاصر از آن به سوی شعر آزاد عروضی یا نیمایی گذشته است. در حالی که در سال هایی که ناظمی با هنجار های نو آیین چهار پاره سرایی می کرد، شماری تنها به فرم چهار پاره توجه داشتند در حالی که ناظمی به زبان، دید و دریافت شاعرانه در این گونه شعرها نیز با مسووُلیت شاعرانه برخورد می کند.

من تخمه های سبز نگاهم را
در کشتزار چشم تو می کارم
باران بوسه می شوم و یک شب
بر دشت گونه های تو می بارم

ناظمی در افغانستان یکی از شاعرانی است که شعر نیمایی یا شعر آزاد عروضی را به گونۀ دقیق مطابق به پیشنهاد های نیما سروده است. او با آگاهی به سوی شعر آزاد عروضی گام برداشته و این تحول و دگرگونی را نه تنها در فرم؛ بلکه در زبان و دریافت شاعرانه در نظر داشته است. می توان گفت که ناظمی، واصف باختری و یکی دو تن دیگر از شمار پیش گامانی اند که شعر نیمایی در افغانستان را به مفهوم دقیق آن نهادینه ساخته اند که در این میان جایگاه واصف و ناظمی بلند تر از دیگران است.

ناظمی به حیث پژوهشگرعرصۀ ادبیات و نقد ادبی در ادبیات معاصر پارسی در کشور، جایگاه بلند و احترام بر انگیزی دارد. تاجایی که می دانیم نخستین کسی که در عرصۀ نقد ادبی در افغانستان قلم زده قاری عبدالله است که در میانۀ نقد های علی خان آرزو و صهبایی در پیوند به شعر حزین لاهیجی به داوری بر خاسته است. با این حال نخستین کتابی که در افغانستان بر پیشانی آن واژۀ نقد نوشته شده، همان کتاب معروف « نقد بیدل » نوشتۀ دانشمند بزرگ علامه صلاح الدین سلجوقی است.
پس از این تا جایی که من می پندارم استاد ناظمی در زمینۀ نقد ونقد نویسی به مفهوم مدرن آن شاید نخستین نویسنده در کشور بوده باشد. ناظمی هم در پیوند به چیستی نقد، پژوهش هایی دارد و هم در پیوند به نقد مشخص. ناظمی را می توان پایه گذار نقد مدرن ادبی در کشور دانست که این سخن ساده یی نیست.
*
استاد ناظمی! این سطرها را که می نویسم، شب است. یک شب گوارای بهاری! ماه تمام، در آسمان قرغه می تابد و تا نگاه اش می کنی مانند دختران خوش روی دهاتی در پشت پردۀ ابر سپیدی پنهان می شود، گویی تاب نگاه بیگانه را ندارد؛ اما دیر نمی پاید باز از گوشۀ دیگری با هزار جلوه بیرون می شود و تو دلت می خواهد با هزار دیده تماشایش کنی. ستاره گان چشمک زنان می درخشند و آسمان را بسیار دل انگیز و تماشایی می سازند. گویی هیچ صدایی انفجاری به گوش آسمان و آسمانیان نرسیده است! بند قرغه لبالب از آب شده است، آب روشن به روشنی یک پندار عاشقانه. بامدادان که از کنار بند می گذری رقص ماهیان را می بینی که از دل آب خیز بر می دارند و بعد در یک انحنای نقریین دو باره در دل آب فرو می روند. نسیم موج موج از دامنۀ کوه های پغمان می آید و سینه بر آبهای بند میساید و آب بند عاشقانه بی قرار می شود. شاید نسیم میخواهد بگوید که زنده گی یک سفر همیشه گی است، شاید میخواهد به گیسوان گلها پیچ و تاب تازهیی دهد تا به زیبایی قرغه رونق دیگری دهد.

ارغوان ها گل داده اند. گاهی فکر می کنی که ارغوان ها دخترانی اند با چادر های الوانی که در دامنه های تپهها پراگنده شده اند تا پرنده گان عاشق برای شان سرود بخوانند. همه جا سبز شده است، گلهای وحشی گاهی زیبا تر از هرگونه گلی اند در گلدان.
دلم می خواهد زنده گیات همین گونه باشد، با ماه روشن، با ستاره گان شوخ چشم چشمکزن، خرم، پرگل، با آواز قناریها و با زمزمۀ عاشقانۀ نسیم و با نجوای پرنده گان کوهی. پر آب و پر طراوت.

استاد ناظمی همیشه به مقام با شکوه استادی ات احترام بزرگی داشته ام و همیشه به مانند یک دوست و یک برادر دوستت دارم ، هر چند در سرزمین ما تخمه های دوست داشتن کمتر سبز میشوند و کمتر گل میدهند.

پرتونادری