چنان سیلابی سرازیر شد برگرد و نواح کابل
که نه درکلبه ها، در ودیوارماند ونه درباغ شاخچۀ گل
نعره کنان می غلتید آبهای سرکش ز هر کوه و کمر
تلاش مردم به مهارکردن چنین سیلاب بود بی اثر
جاده ها غرقه درآب و مزارع طعمۀ امواج مهیب
سیلی سیلاب برمی آورد زهرسو فریادو ولوله ونهیب
کودکان بازمانده ز رفتن به مکتب و درس مدرسه
پیر و برنا گم کرده راه درگیرودار هزاران وسوسه
کو سرپناهی که شهروندان بی خانمان روز را شام کنند
فرزندان گرسنه و گریان را زین واهمه آرام کنند ؟
دریای کابل سرکشیه ز مسیرش به ویرانی دیوار و در
توگویی زهر سو حمله ورشده عفریب ونهنگ و اژدهر
سیلاب درهم کوبیده جادۀ اندرابی وسرک سایه رخ را
مردم نیافتند زکلبه ها جزسنگ و چوب و کلوخ را
دکان هاتهی شد ز فروشندگان مایحتاج و امتعه
مشتریان دست وگریبان با ترس ووحشت و دلهره
خداوندا تابه کی بیچارگان ازقهرطبیعت وحملۀ دژخیمان بشر
ز پا بیفتند پیهم در پنجۀ آلام و آسیب و ضرر
کارد رسیدبه استخوان و ندیدکس طلیعۀ یک صلح وصفا
تا به کی درد و رنج باشد درانتظار اینهمه امروز و فردا !
دستبرد دشمنان نیاورد جز جنگ وتباهی به ارمغان
لطمه زد چو سیلاب بشری به دین ومذهب وفرهنگ وایمان
ایزدا ریزش باران راگویند رحمت توبخشاینده ومهربانست
رحمتی هم به حال کودکی که محتاج یک سرپناه ولقمۀ نانست !