از جنگ امریکا در افغانستان ۱۸ سال و چند ماه سپری می شود و این جنگ از دراز ترین جنگ های امریکا خوانده شده است. این جنگ که پس از رخداد خونین سپتمبر با حملۀ امریکا برای سرنگونی طالبان آغاز شد و هنوزهم ادامه دارد. این جنگ با ورود نخستین دسته از گروۀ ۸ هزار نفری سربازان امریکایی آغاز و پس از شدت جنگ در سال ۲۰۰۱ به ۱۳ هزار رسید. این در حالی بود که نیرو های امریکایی پس از ۳۷ روز حمله های سنگین که در ۱۶ میزان ۱۳۸۰ آغاز طالبان از کابل بیرون راندند و بر امارت طالبان شش سالۀ پایان دادند و حامد کرزی درتاریخ اول جدی ۱۳۸۰ پس از فیصلۀ بن قدرت را در کابل به دست گرفت. مقاومت های پراگندۀ طالبان در سراسر کشور پایان یافت و بر بنیاد توافق امریکا و مشرف چندین هزار نیرو های جنگی طالب از ولایت های شمالی کشور به پاکستان منتقل شدند. رهبران طالبان که آسیمه و دست پاچه شده بودند، مدتی منتظر ماندند و اما به زودی به کمک جنرال مشرف به ایجاد پایگاه ها در پاکستان آغاز کردند و تا آن که امریکا در سال ۲۰۰۳م به عراق حمله کرد و آی اس آی پاکستان با استفاده از این فرصت به اعزام دسته های طالبان
به افغانستان آغار نمود و جنگ در افغانستان بار دیگر مشتعل گردید. بعد ها شمار سربازان امریکایی پس از تشدید حمله های طالبان به ۱۲۰ هزار رسید. این نیرو ها در پایان ریاست جمهوری اوباما به ده هزار رسید و اکنون ۸ هزار نیرو های امریکایی و ۶ هزار نیروی آیساف و در مجموع ۱۴ هزار نیرو های خارجی در افغانستان موجود اند. این در حالی است که جنگ در افغانستان بیش از هر زمان دیگر شدت یافته و طالبان بر بخش زیادی از جغرافیای افغانستان مسلط اند.
حال پرسش این است که راز موفقیت های طالبان در چه بوده که توانسته اند در برابر یک اردوی مجهز با پیشرفته ترین ابزار جنگی زمینی و هوایی و نیرو های رزمی آموزش دیده به این موفقیت بزرگ برسند که با امکانات محدود نیرو های جامعۀ جهانی را در افغانستان به شکست رو به رو کنند. این پرسش برای هرکسی شگفت آور است که چگونه طالبان تنها با حمایت پاکستان به این موفقیت رسیده اند و در حالی که نیرو های رزمی افغانستان از پشتیبانی مالی و نظامی جامعۀ جهانی برخوردار اند و در ضمن اکنون در حدود ۳۰۰ هزار نیرو های رزمی افغانستان نیز در کنار آنان قرار دارند. آیا افغانستان قربانی خطا های استراتیژیک امریکا در افغانستان شده یا موجودیت اختلاف میان پنتاگون، سی آی ای و وزارت خارجۀ این کشور سبب به درازا کشیده شدن جنگ افغانستان و تقویت طالبان گردیده است. یا این که بازی های یک دست و آهنین پاکستان سبب به چالش کشاندن امریکا و سیاست های شان در افغانستان شده است. در این میان عوامل دیگری چون؛ بازی های مافیایی و لابی گری های خطرناک در داخل امریکا را نیز نمی توان نادیده گرفت که در ناکامی های امریکا در افغانستان دخیل اند؛ زیرا سه لابی بزرگ چون لابی سیاسی به رهبری کیسنجر، لابی نفت به رهبری دیگ چنی و لابی اسلحه به رهبری جوبایدن سررشته دار بسیاری از زد و بندهای پشت پرده در سیاست های داخلی و بین المللی امریکا هستند که بیشتر در راستای منافع کمپنی ها و کارتل های نفتی و اسلحه اند و برای چرخاندن جریان نفت و چرخ های کمپنی های اسلحه سازی این کشور در موازات سیاست گذاری های امریکا کار می نمایند. این گروه های لابی بیشتر به منافع کارتل های امریکایی می اندیشند تا بر منافع مردم عادی امریکا و در عین زمان دارای اختیارات پولی فراوان اند و از این طریق می توانند، سیاست های خارجی و حتا راهبردی امریکا را در خدمت سرمایه داران قرار بدهند. چنانکه در اثر تلاش این لابی ها و هم پاتکی های افغان تبار شان چون زلمی خلیل زاد، کرزی و دیگران به مثابۀ مشاوران شرکت یونیکال بود که این شرکت یک میلیارد دالر برای حکومت طالبان داد تا در بدل آن قرارداد گاز “تاپی” را بدست آورد. همچنین این لابی ها بودند که به گفتۀ نویسندۀ کتاب ” جنگ اشباح” اختلاف میان وزارت خارجه و پنتاگون را دامن زدند که در نتیجۀ آن امریکا حاضر به دادن اسلحه به احمدشاه مسعود نشد. بازهم این لابی ها بودند که میانۀ امریکا و مسعود را بهم زدند و تا آنگاه که دیپلومات ارشد امریکایی در اسلام آباد پس از آخرین نشست به نماینده گان مسعود در اسلام آباد گفت تا زمانی که مسعود در افغانستان باشد، برنامه های امریکا در افغانستان غیر قابل عملی است. به دنبال آن شاهد ترور مسعود بوسیلۀ دو تروریست عرب بودیم.
از آنچه گفته آمد، آیا می توان قبول کرد که عامل شکست سیاست های راهبردی امریکا در افغانستان، منطقه و کشور های شرق میانه که تا کنون بیش از شش هزار تریلیون دالر هزینه برداشته است. گروه های لابی ما فیایی در امریکا بوده است. بربنیاد گزارش دانشگاۀ براون هزينه جنگ هاي به رهبري آمريكا در عراق، افغانستان، پاكستان و سوريه در حدود پنج تريليون و نهصد ميليارد دلار بوده است. در واقع آمريكا از 2001 نزديك به شش تريليون دلار هزينه كرده است تا چندين جنگ را در دنيا به راه اندازد. در این جنگ ها بیش از یک میلیون عراقی و افغان جان خود را از دست دادند و میلیون ها نفر بی خانمان یا دچار نقص عضو شدند. با این تعبیر این لابی ها توانسته اند تا در دستگاۀ سیاستهای راهبردی امریکا نفوذ کنند و منافع مردم امریکا را قربانی اهداف کارتل های بزرگ نمایند و در این میان افغانستان را هم قربانی بازی های خود نمایند و امریکا را هم قربانی خطای استراتیژیک اش نمایند. یا این که پیچیده گی ها و پیش آمده های غیرقابل انتظار معادلۀ راهبردی امریکا در منطقه را به چالش کشید و خلاف توقع استراتیژیست های امریکایی همه چیز خلاف خواست شان به پیش رفت و به شکست فاحش رو به رو شدند.
یا این که گزارش های جدید رسانه های امریکایی را اصل شمرد و اختلاف میان اداره های دفاعی و خارجۀ این کشور را به هر ترتیبی که است، عامل شکست امریکا در افعانستان خواند که در نتیجه منجر به شکست استراتیژی امریکا در این کشور و منطقه شده است. چنانکه وال ستریت ژورنال در رابطه به صلح افغانستان میان وزارت دفاع، وزارت خارجه و ادارهء استخبارات امریکا اجماع وجود ندارد و هر کدام با توجه به اهداف ویژه یی که در پیوند به جنگ افغانستان دارند، برنامه ها و اجندا های متفاوت دارند. یکی از عوامل به درازا کشیدن جنگ افغانستان موجودیت چنین اختلاف در واشنگتن خوانده شده است. در سایه و روشن این اختلاف بوده که پاکستان بیش از ۳۴ میلیارد دالر از امریکا بدست آورده و توانسته تا خیلی قشنگ و خرسوار از پیش چشمان مقام های کاخ سفید عبور کند. پاکستانی ها آنقدر بر امریکایی ها سوار شدند و با خاک زدن بر چشمان امریکایی ها، شورا های کویته، پشاور و کراچی طالبان را تقویت کردند که ناگهان خر شان لغزید و ترامپ متوجه شد که پاکستانی ها امریکایی ها را احمق ساخته اند. این زمانی بود که پیش از آن بار ها مقام های افغانستان به امریکایی ها گفته بودند که مرکز هراس افگنی در پاکستان است و نه در قریه های افغانستان. آنان برای امریکایی ها گوشزد کرده بودند که هرگا می خواهید برضد هراس افگنی بجنگید، بفرمایید رهبران و پناه گاه های تروریزم در پاکستان است و اما برعکس بجای آن که واشنگتن برای سرکوب تروریستان با کابل همصدا شود، هال بروگ نمایندهء پیشین امریکا در افغانستان گفت که در خانوادهء هر پشتون یک تروریست است تا بدین وسیله حمله های شبانه بر خانواده های شهروندان افغانستان را در موجی از توهین و شکنجه و آزار توحیه کند، صدها تن را به زندان بگرام برد و شکنجه ها و بی حرمتی ها در این زندان آنقدر ضد انسانی و بیرحمانه بود که آقای کرزی این زندان را فابریکهء طالب سازی عنوان کرد. هرچند در آن زمان مقام های افغانستان گویی در سایه و روشن حوادث گام برمی داشتند؛ اما حال به خوبی فهمیده می شود که امریکایی ها برای تقویت طالبان و فعال شدن سایر گروه های تروریستی برنامهء دراز مدت در افغانستان داشتند که بصورت قطع دست اختلاف در اداره های امریکایی و لابی های آن در پشت این رخداد ها موجود بود و این حوادث را یدک می کردند. این یدک کشی ها که سال ها پیش آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد. چنانکه رئیس جمهور پیشین چند روز پیش در یک نشست امینیتی در کابل گفت، امریکا در تبانی با استخبارات پاکستان جنگ افغانستان را طولانی ساخت. وی هم چنان در روز های آخر حکومت خود گفت که عامل اصلی جنگ افغانستان امریکا و پاکستان است. این گفته ها به نحوی از زد وبند اداره های دفاعی و استخباراتی امریکا با شبکۀ آی اس آی پرده برمی دارد. بیرابطه نخواهد بود، اگر گفته شود که در عقب این بازی ها لابی های دوطرف دخیل اند که نتیجۀ کار شان تبدیل کردن پاکستان به بهشت تروریستان و مبدل کردن افغانستان به پاره های آتش می باشد.
حامد کرزی زمانی به این موضوع متوجه شد و امریکا و پاکستان را مسؤول جنگ افغانستان خواند که دیدار های ۲۱ گانه اش با مقام های امریکایی بی نتیجه ماند و هربار پاکستانی ها برای آقای کرزی وعده های پرزرق و برقی را برای نابودی تروریستان و کمک به امنیت افغانستان روی یخ می نوشتند و تا بازگشت کرزی به افغانستان آب می شد. در این میان آقای کرزی به گفتهء رابرت گیتس اشتباه بزرگی را مرتکب شد که برای او گفته بود، جبههء شمال برایش خطرناک تر از طالبان است و این اشتباه در واقع دسته یی برای تبر پاکستانی ها شد تا در بازی های مبارزه با تروریزم در تبانی با امریکا بیشتر بر فرق مردم افغانستان بکوبند. درست این زمانی بود که کار از کار گذشته بود و تیغ تروریستان دبه استخوان های مردم افغانستان رسیده بود. این در خالی بود که مقام های ارشد امریکا مانند وزیران پیشین دفاع و رئیسان پیشین ارتش و حتا مقام های پیشین وزارت خارجهء این کشور بار ها گفته بودند که طالبان از سوی پاکستان حمایت می شوند و شبکه حقانی بازوی ضربتی نظامیان پاکستان است. پاکستان در تبانی با شبکه های امریکایی با راه اندازی حمله های فرمایشی در وزیرستان زیر نام سرکوب طالبان امریکایی ها را باربار دوشید و خاک برچشم شان پاشید، از آنان احمق پولی ها گرفت و بدین بهانه به صدور گروه های تروریستی به افغانستان بیشتر افزود. معلوم بود که در پشت این سناریو ها اهداف معینی نهفته بود که معنای کامل ” تیر زدن در تاریکی را نداشت؛ زیرا هر کدام اهداف خود را دنبال می کردند و برای رسیدن به اهداف دوگانهء خویش بر یکدیگر” دلبری” می نمودند. این سیاست در سخنان اخیر حسین خقانی سفیر پیشین امریکا بازتاب یافته که می گوید، امریکا و طالبان در نشست های دوحه هرکدام در صدد بدست آوردن اهداف خود اند . وی سیاست مصالحهء امریکا را مورد انتقاد قرار داده و از امریکا می خواهد که گفت و گو های مستقیم با طالبان را به تعویق افگند تا زمانی که آنان با حکومت افغانستان وارد گفت و گو های مستقیم شوند. وی تاکید کرده که طالب یک گروه تندرو است و در صدد حاکمیت کامل در افغانستان اند و از همین خاطر حاضر به گفت و گو با حکومت نیستند. وی می گوید، طالبان حکومت افغانستان را دست نشانده خوانده و فکر می کنند که با خروج نیرو های خارجی این حکومت سقوط می کند. به باور او هدف از این حربهء طالبان به حاشیه راندن حکومت افغانستان و دست یابی آنان به اهداف تمامیت خواهانه زیر نشست گفت گو های بین الافغانی است. از همین رو است که گفت و گو های خلیل زاد با امریکایی ها مبهم، پیچیده و چند لایه تلقی شده و گفته می شود که امریکایی ها قصد آوردن طالبان به کابل را دارند که این سیاست مشکوک مصالحه نگرانی های حکومت و مردم افغانستان را به بار آورده است. حکومت های فاسد و بیمار و ضعیف در افغانستان که بخشی از مسؤولیت آن به امریکایی ها بر میگردد، از جمله عاملی به حساب می رود که دست طالبان را در گفت و گو با امریکایی ها بلندتر کرده است.
گفتنی است که آقای حقانی در آخرین اظهاراتش موجودیت رهبران طالبان در پاکستان را تایید کرد و پاکستان را سکوی پرش آنان برای گفت و گو ها به سایر کشور ها خواند و افزود، حکومت و نظامیان پاکستان بر طالبان مسلط اند و فعالیت های نظامی و سیاسی آنان را رهبری می کنند و به اجازه پاکستان با امریکایی ها صحبت می کنند. وی علاوه کرد که طالبان به دستور پاکستان از گفت و گو با حکومت افغانستان خود داری می کنند و هم چنین پاکستان به خواست امریکا ملابرادر را از زندان رها و برای دیدار با امریکایی ها به قطر فرستاد.
آیا این سخنان حقانی برای ترامپ تازه است و از آن به عنوان بیدار شدن ترامپ از خواب غفلت وآگاهی او در مورد سیاست های تروریست پرورانۀ پاکستان می توان تعبیر کرد. آیا این سخان بر قاطعیت کامل و جدیت او برای وارد کردن فشار بر پاکستان خواهد افزود و پوزه این حامی تروریزم منطقه یی را به زمین خواهد کوبید و جهان را از شر تروریزم رهایی خواهد بخشد؛ اما نه شاید این تعبیر ما باشد؛ زیرا سیاست های مبهم امریکا و بازی های آن زیر نام مبارزه با تروریزم، این گمانه زنی ها را تقویت می کند که تروریزم، پاکستان و امریکا سه رخ بازی یک مثلث اند که در ضمن داشتن اهداف گوناگون، روی یک سلسله اهداف راهبردی اتفاق نظر دارند. بنا بر این تعبیر افغانستان قربانی بازی استراتیژیک و اهداف راهبردی امریکا و پاکستان شده است تا خطای استراتیژیک آن. هر آنگاهی که منافع شان با یکدیگر اصطکاک نموده و در آن صورت میانۀ شان بهم خورده است. موش و پشک بازی های امریکا با پاکستان طی هژده سال گذشته حکایت از بازی های راهبردی هر دوکشور بر سر افغانستان دارد. اظهارات ترامپ برای عمران خان که گفت، پاکستان ما را برای رهایی از افغانستان کمک کند. گفت و گو گورباچف و ریگان را در دهۀ نود به باد می آورد که گورباچف برای ریگان گفت، ما ازافغانستان بیرون می شویم واین کشورموقعیت حساس جغرافیای وترکیب ناجورقومی دارد. بنا برآن ، کمک نما یید تا درآن حکومت قا بل پذ یرش مردم ساخته شود. ریگان به او گفت که این مسئولیت پاکستان می باشد. (” جنگ های اشباح” نوشته ستیف کول) این سخن بیهودۀ ریگان درست حرف های کنونی ترامپ را به عمران خان در ذهن تداعی می کند که واشنگتن بار دیگر در مورد افغانستان مرتکب خطای استراتیژیک شده است. خطای نخستین کابل را به جهنم بدل کرد و این خطا ممکن افغانستان را به پارچۀ آتش بدل کند.
این که شکست امریکا در این جنگ ناشی از خطای استراتیژیک امریکا یا اختلاف میان اداره های دفاعی و سیاسی امریکا و یا نتیجۀ بازی های لابی ها و مافیا های نفتی، اسلحه و سیاسی باشد. یک بعد مسأله است و اما اظهارات ترامپ برای عمران خان
که گفت، پاکستان با ایجاد تفاهم با طالبان میتواند، جنگ جاری طولانی امریکا در افغانستان را پایان دهد، سربازان امریکایی را از این جنگ بیرون و در این جنگ یک تغییر بزرگ بیاورد. بیانگر شکست آشکار امریکا در جنگ افغانستان است که دلالت روشن بر عقب نشینی امریکا از جنگ افغانستان دارد و حالا ناگزیر است تا به بهای قربانی کردن سرنوشت مردم افغانستان با پاکستان وارد معامله شود تا به زعم خودش زمینۀ خروج آبرومندانۀ خود را از افغانستان میسر نماید؛ زیرا امریکایی ها می دانستند و می دانند که پاکستان و تروریزم دو روی یک سکه اند و نظامیان پاکستان اند که برای تروریستان آموزش می دهند و به وجههء دینی آنان خط و خال های رنگین بخشیده اند. این که پی آمد این خروج چه خواهد بود. یک احتمال این است که معاملۀ امریکا با طالبان فرصت بیرون کردن رهبران طالبان از پاکستان را به گونۀ مسالمت آمیز فراهم کند و بالاخره بازی میان امریکا و پاکستان به بهای باخت مردم افغانستان به گونۀ ” برد – برد” پایان یابد. از همین رو دیدار ترامپ با خان واکنش تند ارگ را در پی داشت و طی اعلامیۀ مطبوعاتی خواهان صراحت و توضیحات از جانب واشنگتن در مورد اظهارات رئیس جمهور ترامپ با صدراعظم پاکستان، گردید و این گواۀ آشکار نگرانی کابل از گفت و گو های ترامپ و خان می باشد. یاهو