در میان تماشاچیان و هواداران هنر هفتم افغانستان سلام سنگی چهرۀ سرشناس است. نادرست نمیبود اگر مینوشتم: «خیلی سرشناس». هنرپیشگان فراوان – زن و مرد – آرزوی همبازی بودن با وی را در دل داشتند. فلمهایش – چه در تلویزیون، چه در سینما – پربیننده بودند؛ گزارشگران برای نمایاندن عکس یا داشتن گفتوشنود به دنبالش سرگردان میگشتند، دوستداران دم دروازۀ دفتر افغان فلم، پیش رادیو–تلویزیون و میان بلاکهای مکروریان سوم چشمبهراه میایستادند و اگر بخت یاری میکرد، اتوگرافی به یادگار میگرفتند.
در یادگارنویسی نیز شیوۀ ویژه داشت: «به نسرین جان نازنین … سلام سنگی شما/ [امضأ]»، «به احمد جان نازنین … سلام سنگی شما/ [امضأ]»، «به هما جان نازنین … سلام سنگی شما/ [امضأ]»، و …
نام گرفتن درست نیست، شماری از آدمهایی که رفته رفته کموبیش نشان یافتند، از سلام سنگی خواهش میکردند به جای پذیرایی در میان خانه، شامگاهان با آنان در چهارسوی مکروریان گردش کند تا رهگذران رویارو و خانوادهها از پشت شیشه ببینند که با چه هنرمند بزرگی نزدیکی دارند. او فروتنانه میپذیرفت و هر سو که یاران افزونخواه میگفتند، میرفت. پستکارتها، پوسترها و نشریههای دارای عکس سنگی در پشتی با گاهنامههای مشهور به «جنتری سلام سنگی» زودازود نایاب میشدند و گاه چون امانتی دست به دست میگردیدند.
سلام سنگی که دیروز گروه گروه همکاران، پرودیوسران، کارگردانان، برنامهسازان رادیو/ تلویزیون و دوستان به او وقت نشستن با خانواده خودش را نمیدادند، امروز در بزم هفتادمین سالگرد زادروزش، گواه روگردانی بسیاری از آنهاست. از هنرپیشگان که شمار شان با سنجش ساده به 500 میرسد، یک تن – تنها نصیر القاس – نوشت: «سنگی گرامی! سالگره مبارک». دیگران همه خوشداران مردمی وی بودند. البته، از زیرلایۀ همچو برخورد میتوان دریافت که او همواره هنرمند دلها بودهاست.
بخش بزرگی از دستاندرکاران گسترۀ فلم و سینما که باید به بهانۀ هفتاد سالگی، پیامهای شادباش میفرستادند، گراف بیست سال نخست و پنجاه سال پسین زندگی او را مینوشتند، به بررسی، ارزیابی و نقد هنرش میپرداختند و از بلندی و کوتاهی دستاوردهایش یاد میکردند، به وی پشت کردند؛ چنانی که گویی افغانستان فرزندی به نام سلام سنگی ندارد.
آیا خموشی دردناک همتایان سلام سنگی – اگر پس ازین نیز بتوان آنها را “همتا” خواند – نمایانگر رشک نهان است؟ مبادا چنین باشد؛ ولی آیا برگردان بیمهری شان چنین نخواهد شد: «من در چهار گوشۀ جهان، هنرمند بهتر، برتر و فراتر از خود نمیشناسم.»
در کشوری که «غزال چوچهاش را به پلنگ میفروشد»، همسایه زن و کودک همسایه را گردن میزند، برادر گرگ خواهر میگردد، پدر دختر را آبستن میسازد، شوهر همسرش را به لیلام میگذارد، سیاستمدار همزبانان و همزادگاهانش را به کام مرگ میفرستد و هر کس “حق” دارد به روی هر که خواسته باشد، با خنجر آغشته با سیاناید چلیپا بکشد، کینتوزی شگفت نیست.
در خاکدانی که دانشمند دشمن اندیشمندان باشد و شاعر آزرده از سرایشگران، در کشوری که فیمینیست عدوی زنان باشد و منتقد خصم آفرینشگران، در میهنی که آوازخوان آشتیناپذیر با آوازخوانان باشد و آهنگساز گریزان از آهنگسازان؛ نویسنده چرا نکوهندۀ نویسندگان و هنرمند سینما چرا بیزار از هنرپیشگان نباشد؟
یاد من میماند، شما را نیز فراموش مباد: هنرمندان سینمای کشور ما – در افغانستان و برونمرزها – هفتادمین سالگرد زادروز سنگی را هفت بار والاتر از ستارگان هالیوود برگزار میکردند، اگر خدانخواسته زنده نمیبود.
رخ برتافتن از زندگان، تنها در برابر سلام سنگی نیست. آیا گمان میبرید فردا پیرسالی عادله ادیم، بصیره خاطره، لینا علم، همایون مروت، صدیق برمک، عتیق رحیمی و … گواراتر ازین برگزار خواهد شد؟ ریختن زمزم مهربانی ویژۀ آرامگاه رفتگان است؛ زیرا مرده حریف نمیشود و ستایش از وی نشانۀ بزرگواری است.
نمیدانیم از میان ما سه تن [سیاسنگ، خوانندۀ این نوشته و سلام سنگی] چه کسی زودتر خواهد مرد. فرمواش من نمیگردد، یاد شما نیز باشد: روزی که سلام سنگی بمیرد، بیشتر از 500 کاربر اکنون خاموش فیسبوک، عکسهای یادگاری با این هنرمند از دسترفته را زیب برگهها شان میسازند و بر پیشانی آن – به جای «سنگی و من» – مینویسند: «من و سنگی» …
گناه چرخ گردون چیست؟
تفو بر آیینه …
[][]
هفتۀ آینده نگاهی خواهم داشت به کارکردهای این هنرمند از آغاز تا امروز.
*
کانادا/ دهم اگست 2019