جنرال جک کین فرمانده متقاعد امریکایی می گوید که امضای توافق به خواست طالبان به معنای سقوط حکومت افغانستان خواهد بود. اما امریکا افغانستان را به طالبان رها نخواهد کرد. وی افزود که هیچ گاهی طالبان حاضر به قطع رابطه با القاعده نیستند. چنانکه آنان به بهای سقوط حکومت شان دست از حمایت از القاعده نبرداشتند و حاضر نشدند که اسامه را به امریکا تسلیم بدهند. وی در تازهترین اظهاراتش در نشریه نشنل انترست گفته که طالبان بر مردم سالاری باورندارند و در تلاش آن اند تا امریکا تمامی عساکر خود را از افغانستان خارج کند.
او افزود، اگر امریکا تمامی عساکر خود را طی یک توافق با طالبان از افغانستان خارج کند، خود و کشورهای متحد خود را با خطرهای جدی مواجه خواهد کرد؛ بنا بر این نباید بر طالبان اعتماد کند. او با آن که دست یابی به یک نتیجه رسیدن صلح تاکید دارد، حضور نیرو های امریکایی در افغانستان را نیاز جدی می داند؛ اما می گوید، امریکا نباید توافقنامه خروج تمامی عساکر خود را از افغانستان با طالبان امضا کند. وی ماموریت امریکا در افغانستان را پیشگیری از حملات احتمالی و بوجود آوردن یک نظام مردم سالار در این کشور خوانده است.
این مقام امریکایی در حالی این سخنان را اظهار کرده است که پس از سفر خلیل زاد به کابل و دیدار های او با رهبران حکومت و شخصیت ها و رهبران گروه ها واکنش های متضاد را درپی داشت. سخن گوی رییس جمهور از عدم پیشرفت مذاکرات با طالبان سخن گفت، فرزند پیر به نماینده گی از گروه ها از پیشرفت درست گفت و گوها سخن زد و داکتر عبدالله به اجماع هیآت گفت و گو با طالبان و گروه ها هم از کار روی طرح سیاسی مشترک و حکمتیار از تلاش های گروه چهارگانه با طالبان سخن زدند و اعضای پبشین گروهء طالبان در کابل از بن بست در گفت و گو ها یادآور شدند. ترامپ در سخنرانی سالانهء خود در کنگرهء امریکااز مصالجه با طالبان و بازگشت نیرو های امریکایی ها به خانه یادآور شد. اما اختلاف اصلی روی آتش بس و کاهش خشونت ها است که ارگ بر آتش بس و امریکا بر نحوه کاهش خشونت تاکید دارد. از این اظهارات طوری بر می آید که آنچه در قطر میان خلیل زاد و طالبان می گذرد، از همگان پوشیده است و خلیل زاد نخواسته آنچه در قطر می گذرد، آن را آشکار کند و وی در سفر اخیرش به کابل بازهم به اجماع روی هیآت مذاکره کننده با طالبان تاکید کرد. اما وزارت صلح از تشکیل هیآت مذاکرات و بحث با رهبران و شحصیت ها حرف می زند. از آنچه گفته آمد راهکار واحدی در کابل وجود ندارد و آنچه آفتابی است، موجودیت اختلاف میان حکومت و گروه های سیاسی و ارگ و خلیل زاد است. تنها اختلاف دیدگاه ها در کابل بر روند گفت و گو های قطر سایه نیفگنده، بلکه این اختلاف درواشنگتن هم زبانه می کشد که آن را در اظهارات مقام های امریکایی از ترامپ تا پمپیو و جنرال جک کین قابل درک است. شگفت آور این که جنرال جک کین در مصاحبه با فاکس نیوز پس از رخداد کشته شدن حدود ۶ سرباز امریکایی در ننګرهار گفت که این حملۀ طالبان نشان می دهد که هر چه بیشتر انسجام یافته و برای سقطو حکومت افغانستان بعد از خروج امریکایی ها آماده گی می گیرند. در همین حال به گزارش رادیو دری به نقل از تسنیم، سناتور “رند پال” از مخالفان جنگ در افغانستان گفت: بحران این کشور راه حل نظامی ندارد و برقراری صلح در افغانستان تنها از طریق مذاکره امریکا با طالبان و دیپلماسی امکانپذیراست .این عضو حزب جمهوریخواه امریکا که شکست طالبان افغانستان توسط آمریکا را غیرممکن میداند چندی پیش از دولت ترامپ خواسته بود با پایان دادن به ادامه جنگ بیثمر در افغانستان هزینههای این جنگ را صرف ایجاد پروژههای زیرساختی در آمریکا کند.
در گرما گرمی از اختلاف نظر های مقام های امریکایی در مورد افغانستان جوبایدن یک گام پیش نهاد و یک پارچه شدن افغانستان را ناممکن خواند. جوبایدن، یکی از کاندیدان حزب دموکرات و معاون رییس جمهور پیشین ایالات متحده شام گذشته در جریان مناظرۀ میانحزبی گفت که همیشه مخالف مفکورۀ ملت سازی در افغانستان بوده است، زیرا به گفته او افغانستان کشوری نیست که متحد شود. وی می گوید، هیچ امکان یک پارچه شدن افغانستان نیست و تنها کاری که بایست انجام بدهند، رسیدگی به تروریزم در آن منطقه است. وی به ادامه گفت، باید تمرکز بر این باشد که حمله ها بیشتری از منطقه بر ایالات متحده راه اندازی نشود و این همان اندازۀ حضور ایالات متحده است که در آغاز به آن نیاز بود.
این سخنان جوبایدن در ظاهر نزدیکی مواضع هر دو حزب دموکرات و جمهوری خوا در افغانستان را نشان می دهد که حاکی از وحدت نظر هر دو حزب برای خروج از جنگ افغانستان وصلح با طالبان است. از سویی هم این سخنان بایدن را نمی توان دست کم گرفت و آن راه سیاسی و خیالی خواند. این اظهارات بایدن نتیجۀ کار نزدیک امریکایی ها با افغانستان بویژه در ۱۹ سال گذشته بوده است که آنان را بدین باور رسانده است. با تاسف که اوضاع در چند دهۀ اخیر در افغانستان به گونۀ کامل قومی و پر از تبعیض و همراه با رویکرد های استبدادی و قوم محور بوده است. این سبب اختلاف های آشتی ناپذیر قومی و گروهی در کشور شده است و اکنون که بیشتر از یک سال از روند مذاکرات خلیل زاد با طالان در دوحه می گذرد، ما قادر به ساختن اجماع ملی نشده ایم، گواۀ آشکار بر آن استت. از همین رو بوده که ارزش های دموکراسی در افغانستان به بارور نشد و نهاد های دموکراتیک قدرتمند نشدند. موجودیت تقلب در انتخابات های مجلس نماینده گان که نتایج آن هفت ماه را در بر گرفت و انتخابات های پر از تقلب ریاست جمهوری پیشین و کنونی که بیشتر از چهار ماه از آن می گذرد، گواۀ آشکار زیر پرسش رفتن ارزش های مردم سالاری در کشور است که نتیجۀ آن به های حاکمیت قوم محور و پر از تبعیض و استبداد انجامیده است. آنانی که در برابر این واقعیت دردناک چشم می پوشند، گواۀ پنهان کاری ها و دروغ پراگنی های سیاسی و طفره رفتن آنان از واقعیت های عینی کشور است. این به معنای آن نیست که افغانستان یک پارچه شده نمی تواند، ملت افغانستان در طول تاریخ بویژه در حالات استثنایی و تاریخی و سرنوشت ساز همیشه متحد بوده وهماهنگ عمل کرده اند و اما با تاسف که شماری رهبران و سیاستگران مزدور بوده اند که زیر چتر حمایت امریکا و حمایت های قوم گرایانۀ این کشوربا قایل شدن برتری های قومی به یک قوم و حمایت از افراد قوم گرا و مستبد، فرصت های خوب عملی شدن ارزش های دموکراسی در افغانستان را گرفتند. بیرابطه نخواهد بود تا به سخنان خانم الیس ولز معاون وزارت خارجۀ امریکا کنم که او به رهبران حکومت وحدت ملی هشدار داد تا از عملکرد های یک جانبه خودداری کنند و با یکدیگر همکاری کنند. این دعوت او در واقع دعوت به رعایت ارزش های دموکراسی است که به شان رهبران حکومت بر می خورد. این سخنان از سویی کوتاهی رهبران حکومت برای ارج گذاری به دموکراسی و پشت پا زدن به ارزش های آن از سویی هم صدق سخنان جوبایدن را می رساند؛ اما این را نباید فراموش کرد که در پشت این کوتاهی رهبران حکومت دستان امریکا به بهای بستن دستان مردم افغانستان بوده است. جای شگفتی نیست که دموکراسی در کشوری مانند افغانستان تحقق پیدا نکند که امریکا برای سربازانش گفته باشد که آنان برای کشتن و ویران کردن به آنجا استخدام شده اید. (۱)
از آنچه ګفته آمد، این اختلاف نظر ها و تفاوت مواضع یک چیز را به نمایش می گذارد که حاکی از خسته و شکسته شدن امریکایی ها در جنگ افغانستان است و پای بازی های سیاسی و راهبردی شان در باطلاق جنگ افغانستان در گل مانده است. این پا در گلی ها سبب اختلاف نظر امریکایی ها در جنگ افغانستان شده است و در عین زمان روحیۀ خروج نیرو های امریکایی از افغانستان و صلح با طالبان را تقویت کرده است. اکنون می بینیم که فضای اختلاف نظر های مقام های امریکایی چتر گسترده ای در دوحه دارد و بازیگران اصلی این گفت و گو ها بجای مردم افغانستان، کسان دیگری اند و بدون آن که به خواست واقعی توده های میلیونی افغانستان توجه کنند که بارجنگ را می کشند. چگونه آنان از روند گفت و گو ها به حاشیه رانده شده اند. می بینیم که حرف اول را امریکا و طالبان به مثابۀ بلندگوی نظامیان پاکستان می زنند.
این سخنان ضد و نقیض از سوی مقام های امریکایی در حالی گفته می شود که گفت و گو ها میان خلیل زاد و طالبان در قطر ادامه دارد. از این گفته ها پیدا است که در پشت این سخنان یک واقعیت آشکار وجود دارد که همانا موجودیت ابهام در دیدار های قطر است که دلالت به راز آلودی گفت و گو ها دارد که حاکی از بازی های مبهم، مرموز و چند پهلوی امریکا در پیوند به گفت و گو های قطر است که بازتاب دهندۀ اختلاف ها در واشنگتن میان کاخ سفید و اداره های استخباراتی، دفاعی و ملکی امریکا است. به تعبیری این را در فرار ها و گریز های خلیل زاد در گفت و گو های قطر نیز می توان درک کرد که ، با توجه به خواست ملابرادر مبنی بر خروج کامل امریکایی ها را پایان جنگ خوانده است، این می تواند نشانۀ به بن بست رفتن مذاکرات و هم چند دستگی ها و نبود وحدت نظر در میان مقام های امریکایی باشد که آنان را به تصمیم های جدید در پیوند به صلح وامی دارد. این دلهره گی ها در واشنگتن برنامه های راهبردی امریکا در سطح جهان را نیز دچار چالش نموده است. این چالش ها اند که بر روند گفت و گو ها در قطر تاثیر مستقیم برجای می گذارد و حتا سیاست های استراتیژیک امریکا را در منصۀ دگرگونی قرار می دهد.
این در حالی است که موضوع اهداف استراتیژیک و تصامیم برای عملی شدن آنها، در کشور هایی مثل امریکا و سایر کشور های نسبی با ثبات جهان یک امر راهبردی است و حتا از سطح تصمیم رییسان جمهور آنان بلند است. یعنی هر رییس جمهور وظیفهء به سر رساندن اهداف استراتیژیک آن کشور را دارد و برای تغییر آن جز در مواردی استثنایی دست باز ندارد. به همین گونه اداره هایی چون وزارت دفاع، وزارت داخله، ریاست امنیت ملی به شمول وزارت خارجه همچو کشور ها برای عملی کردن اهداف راهبردی کشور ها مکلف اند. هرچند رئیس جمهور بحیث شخص اول مملکت است و وظایف آن در محدودۀ قانون اساسی تعیین شده و در مسایل کلان ملی نیاز به رای مجالس سنا و نماینده گان را دارد. این اداره ها اند که در کنار وزارت های سکتوری و سیاسی رییس جمهوررا خط می دهند. نهاد های یاد شده در مسایل کلان راهبردی بیشتر نقش تعیین کننده دارند که گاهی دستان رییسان جمهور را هم از پشت می بندند. هرچند موجودیت بوروکرسی در جهان غرب گاهی مانع عملی شدن روند های دموکراتیک می شود و گاهی موضوع های کلان ملی قربانی زد و بند های گروهی می شود. چنانکه ترامپ به دلیل اکثریت داشتن در مجلس سنا از استیضاح براات یافت. این امر جدا از رو و بند های مافیایی در درون اداره های یادشده است که به گونهء پنهانی حکومت های سایه یعنی حکومتی در درون حکومت ساخته اند و در بسیاری موارد به مثابه فرمان روایان بدون تاج و تخت عمل می کنند. در واقعیت آنان در این مسایل به مثابهء طراحان پشت حادثه عمل می کنند و گاهی در تصمیم گیری های مهم استراتیژیک هم نفوذ و نقش دارند.
اما با این هم حوادث غیرمترقبه و پیشامد های نو به نو در جهان هم گاهی معادلات سیاسی در جهان را طوری تغییر می دهد که حتا سیاست های راهبردی کشور ها را تحت شعاع قرار می دهد که امریکا هم نمی تواند، از آن مستثنا باشد. در این میان نقش کشور های همکار استراتیژیک یا کشور هایی که در سیاست گذاری های آنان دارد. به گونۀ مثال نقش پاکستان در سیاست گذاری های استراتیژیک، بویژه در بخش جنوب آسیای امریکا اثر گذار است. از این رو نقش سنگین اسلام آباد در گفت و گو های دور یازدهم قطر محسوس است و این را در سفر های پیهم خلیل زاد به پاکستان می توان، درک کرد که حاکی از نقش تاثیر گذار اسلام آباد در تصامیم مهم و راهبردی امریکا است.
در این میان نقش متضاد ایران، روسیه و چین را نیز نمی توان در اتخاذ تصمیم امریکا مبنی بر امضای معاهده با طالبان دست کم گرفت و به همین گونه تاثیر کشور های اروپایی همکاران امریکا بویژه آلمان را نیز نمی توان نادیده گرفت. از روی ابهام های دیدار های قطر زمانی پرده برداشته خواهد شد که واقعیت های نشست ها برملا شوند و از بار بازی های پشت پردهء آن کاسته شود. اما هنوز که هنوز است و آنچه واقعیت دارد، حکایت از شاخ به شاخی ها و نوعی شاخ و شانه کشی ها از قطر تا کابل و واشنگتن دارد که دورنمای گفت و گو ها را نه تنها به ابهام که با چالش هم رو برو کرده است. ممکن یکی از دلایل آن پنهان کاری ها نگهداشته شدن جزییات گفت و گو های قطر باشد که هنوز به رسانه ها درز نکرده اند. با برملا شدن واقعیت ها خواهد بود که ” سیاه روی شود هرکه در او غش باشد” و با آشکار شدن ناگفته های گفت و گو های قطر ممکن اندکی ار روی ابهامات آن پرده برداشته شود.
از همین رو است که مردم افغانستان به گفت و گو های قطر باور ندارند و آن را پر از ابهام تلقی می کنند و بدین باور اند که امریکا در صدد پایان جنگ در افغانستان نیست؛ بلکه بیشتر علاقمند سیاست های راهبردی خود است. بی جهت نیست که مردم می گویند که زیر کشف همه طرف های مذاکرات ریگ است، بازی در اصل در دست واشنگتن و اسلام آباد و طالبان روپوش این بازی است. بنا براین هرکدام در صدد بدست آوردن امتیاز بیشتر اند و از همین سبب مردم ما فضای مذاکرات را شفاف نمی دانند. این در حالی است که مقام های امریکایی بررغم بی باوری ها به عهد و میثاق طالیان و قطع روابط آنان با گروه های القاعده، در صدد کاهش نیرو هایش از افغانستان است. چنانکه ترامپ در سخنرانی سالانه خود از کاهش نیرو هایش تا سطح ۸۵۰۰ در افغانستان در هر حالی سخن گفت که آن را منحصر به توافق با طالبان ندانست. ترامپ پا را از این هم فراتر نهاد و از بازگرداندن نیرو های امریکایی به خانه سخن زد که این سخنان او در زمان گفت و گو ها با طالبان معنای نشان دادن چراغ سبز به طالبان است. پس از این اظهارات ترامپ ناتو هم از اتخاذ تدابیر روی خروج نیرو های شان سخن گفتند که این مواضع سبب تقویت موضع جنگی طالبان می شود. این رویکرد امریکا از یک سو نشاندهندۀ نوعی خستگی امریگا از جنگ افغانستان و شکشت او در این جنگ است و از سویی هم نمایانگر دلسردی آن از موجودیت اختلاف ها در درون حکومت و اختلاف حکومت با گروه های سیاسی روی ایجاد اجماع سیاسی می باشد. این عوامل دست به دست هم داده و سبب فربه شدن دخالت و پروزنی دشمتان افغانستان مانند نظامیان پاکستان در گفت و گو های صلح برضد مردم اقغانستان در قطر شده است که اختلاف در کایل حتا اجماع متطقه ای و جهانی را نیز با چالش رو به رو کرده است. در این میان اظهارات خانم انوری سخن گوی وزارت صلج قابل دقت است که بجای کاربرد گزارهء آتش بس از بتد شدن کشتار خبر داد و هرچند این سخن را توضیح نداد و اما با آنهم نوعی انعطاف وزارت صلج را می رساند. مردم از وزارت صلج توقوع دارند تا به هر طوری که ممکن است و گام ها را به پیش گذاشته و قفل اختلاف درکابل را با کلید تفاهم بگشاید تا بهانه های آنان از میان برود که از این نقطه سود می جویند. حال دیده شود که وزارت صلح در این زمینه چقدر دست باز دارد و آیا قادر به معجزه آفرینی برای گشودن بن بست کنونی است. اما از ملاقات های پیهم آقای رحیمی با رهبران سیاسی و مقام های سیاسی و سفرای کشور های خارجی و نمایندهء سازمان ملل فهمیده می شود که او برای شکستن بن بست به سهم خودش در حال برداشتن گام های بلند در این حصه است. این در حالی است که هنوز هم گروه های سیاسی به حکومت باور ندارند و طرح منتقدان ارگ برای صلح در مرحلۀ نهایی رسیده است.
حال دیده شود که دراز راۀ گفت و گو های دوجه به کجا ها خواهد انجامید. آیا این گفت و گو ها بالاخره درازراۀ دشوار صلح را خواهد پیمود یا این که این گفت و گو ها تلک دیگری برای ادامۀ جنگ و فصل تازه ای از درگیری ها را رقم خواهد زد و این سخنان داکتر ولایتی که گفت، امروز به برکت خون شهید سلیمانی دوره حضور آمریکاییها در عراق و سوریه به سر آمده و پس از آن هم با تصمیم مجاهدان افغان، نوبت اخراج آمریکاییها از افغانستان است. به بهای کشتن هزاران هموطن ما تحقق خواهد یافت. امریکا در حالی خوان صلح با طالبان را گسترده اند که مقام های ارشد آنان تاکید به بدعهدی و وعده خلافی های طالبان و قطع روابط آنان با القاعده اذعان دارند. اما با این هم امریکایی ها در حال امضای توافق با طالبان هستند. از گفته های بالا فهمیده می شود که گفت و گو های دوحه هم مانند، جنگ افغانستان پیچیده و چند لایه شده است و هر روز بیشتر رازآلود و مبهم می شود. با این حال باید گفت:” شب تاریک و بیم موج گردابی چنین حایل – کجا دانند حال ما سبکساران ساحل ها”. یاهو
1 – د امریکا د هوایي پوځ پخوانی غړی برانډون بریانټ وایي، دوی ته ویل شوي وو چې د عامو خلکو وژل او ورانۍ رامنځ ته کول یې دنده ده. نوموړي له ۲۰۰۶ تر ۲۰۱۱ ز کال پورې په افغانستان کې پوځي ماموریت درلود. هغه د بې پيلوټه الوتکې د کنټرول او هدایت مسوولیت درلود.