در جواب صحبت هاى بى ارزش و بى محتواى شخصى بنام عبدالخالق لعلزاد كه خود را پژوهشگر تاريخ معرفى ميكند و آقاى شهسوار سنگروال كه او هم خود را پژوهنده ى تاريخ ميداند و اين صحبت ها از برنامه ى پرگارِ بى بى سى فارسى با گردانندگى آقاى كريمى پخش گرديده است ، بايد عرض كنم كه :
١ – از بررسى كاملِ صحبت هاى جناب سنگروال مى گذرم و فقط به اين نكته بسنده ميكنم كه حرف هاى جناب شهسوار در موردِ كتابِ پته خزانه ، اشتباهِ محض ميباشد چون اين كتاب توسطِ آقاى عبدالحى حبيبى جعل شده و هيچ سنديتى ندارد ولى جناب سنگروال اين اثر را بعنوان پشتوانه ى تاريخ هزاران ساله ى افغان ها ( پشتون ها ) ميداند و به شعرى مثلاً از كتاب پته خزانه ، سروده ى شاعرى بنامِ امير كرول استناد ميكند . در مورد اين فرمايش جناب سنگروال بايد گفت كه اين سروده ى فلكلوريك كه شاعر آن مشخص نمى باشد ، تا زمان نوشتنِ پته خزانه ى جعلى ، سينه به سينه حفظ گرديده و به نسل هاى بعدى افغان به ارث رسيده و سنديتِ تاريخى كتابتِ زبانِ افغانى را ندارد .
٢ – آقاى لعل زاد كه در اين بحث منفعل ميباشد ، در كلِ برنامه از دادنِ جوابِ قانع كننده اى به آقاى كريمى عاجز است و خود را به آب و آتش ميزند كه به دستورِ اربابانش فقط تاريخ سازى كند .
آرى جناب لعلزاد اين تاريخ سازِ كذايى كه هم خودش و هم اربابانش عناد شخصى با زنده ياد غبار دارند و هميشه در نوشته هاى بى محتواى جناب لعلزاد اين عناد كاملاً هويداست ، ( مرحوم غبار و مرحوم احمد على كهزاد ) را با مؤرخِ دربارىِ افغان تبار ( مرحوم عبدالحى حبيبى ) در يك رديف قرار ميدهد و آنان را مؤرخين خاين و دربارى معرفى ميكند ، در حاليكه بيشترين شواهد و مستنداتِ خود را در اين بحث از كتاب هاى مرحوم غبار و مرحوم كهزاد به عاريه گرفته است … هرچند اين عمل برايش واقعاً خجالت آور است ولى ايشان كه جاعل تاريخ و مأمور و اجنتِ بيگانگان ميباشد ، خم به ابرو نمى آورد !! و كارش فقط خوش رقصى براى راضى كردنِ اربابانش است و بس .
محققين و پژوهندگانِ واقعى تاريخ ميدانند كه مرحوم غبار در مورد واژه هاى ( افغان ) و ( افغانستان ) در صفحه ى نهم جلد اول كتاب ( افغانستان در مسير تاريخ ) چنين نوشته اند :
( آريانا قديمى ترين نام افغانستانِ امروزى است كه از عهدِ اوستا يعنى هزار سال قبل از ميلادِ مسيح تا قرن پنجم ميلادى در طول يكهزار و پانصد سال بر اين مملكت اطلاق ميشد .
نام خراسان كه به معنى مشرق و مطلع خورشيد است ، از قرن پنجم ميلادى تا قرن نوزدهم ميلادى يعنى به مدت ١٥٠٠ سال بر اين كشور اطلاق ميگرديد .
در قرن نوزدهم ميلادى نام ( خراسان ) به اسم تازه ى
( افغانستان ) تبديل شد . در قرن دهم ميلادى كلمه ى ( افغان ) كه معرب ( اوغان ) بود ، در موردِ قسمتى از قبايلِ پشتونِ كشور در آثارِ نويسندگانِ اسلامى پديدار شد و به تدريج مفهوم آنرا وسيع تر كردند تا اينكه در قرن هيجدهم ميلادى حاوى كليه پشتون هاى كشور گرديد .
و امّا نام افغانستان : اين نام براى بار اول در قرن سيزدهم ميلادى در مورد قسمتى از ولايات شرقى كشور بكار گرفته شد و در قرن چهاردهم ميلادى اين اسم مخصوص علاقه ى تخت سليمان و ماحول آن در مشرق كشور بود . در قرن هجدهم ميلادى از درياى سند تا كابلستان و از كشمير و نورستان تا قندهار و ملتان ، مسكن افغان ها خوانده شد . بلاخره در قرن نوزدهم نام ( افغانستان ) به صفت نام رسمى كشور برگزيده شد . )
در پايان بايد عرض كنم كه جناب لعلزاد هرگز پژوهشگر و محققِ واقعى تاريخ نبوده و نيست ، چون هميشه از نام بردنِ كتابِ افغانستان در مسير تاريخ ( اين تاريخِ واقعى كشور ما ) به دستورِ اربابانش طفره ميرود و مرحوم غبار را همتراز مرحوم حبيبى به حساب مى آورد . ضمناً اين كشور را جدا شده از پيكرِ كشور ايران فعلى ( كه از سال ١٩٣٥ ميلادى اين كشور اسم ايران را بجاى پارس برايش برگزيد ) به حساب مى آورد و تمام افتخاراتِ تاريخى ما را به ايرانِ امروزى مى بخشد و سرزمينِ آريانا را جعلى مى داند و هرگز اين واقعيت را نمى گويد كه قسمت هايى از كشور ايران فعلى هم از پيكرِ كشور پهن آور ما جدا شده است ، نه كشور ما از پيكره ى ايران فعلى يا هندِ بريتانيايى !!
با عرض ادب – امير فروغ
از لندن