حاجی غلام سرور دهقان «کابلی» دکتور عنایت الله شهرانی

 

حاجی غلام سرور دهقان «کابلی»:

بیرون شود از طبع چو خورشید کلامم
در غرب دهـــــد لامعه از شرق پیامم

الحاج غلام سرور دهقان کابلی چون نوری در وطن ما افغانستان تابید و روشنی او تا هنوز پا بر جاست. زمانیکه دهقان در اوج شهرت خود رسید، علمای بزرگ و عرفاء و متصوفین گرد او حلقه میزدند و شب ها را سحر کرده از تاریخ، ادبیات، عرفان و تصوف بحث ها و صحبت ها انجام میدادند. خانقاه حاجی دهقان از بسکه در میان اهل دانش شهرت یافت، هرکسی دل دیدن و شنیدن آنرا مینمود، خوانق شیراز را بیاد میآورد و لسان الغیب حضرت حافظ را در مقابل چشمان تصور میکرد، زیرا حاجی دهقان ارادت بلندی بمقام معنوی حافظ قایل بود و ارادت او به حافظ بود که اشعارش، گفتارش و عقایدش مشابهتی به افکار ملکوتی حافظ دارد.
حاجی دهقان عاشق بزرگی است، عشق در زنده گی او تأثیر کرد و همان عشق اورا از عالم ظاهر در عالم باطن آورد، همان عشق اورا به عرفان کشانید و همان عشق اورا شاعر ساخت.
عشق سرکش در ضمیر مـــا اگر ننهاده دام
دل چرا در سینه خودرا همچو بسمل میزند؟
دهقان عشق مجنون را به لیلا و چشم امیدش را به محبوبش چنین اظهار میدارد:
باز چشم من چو مجنون راه محمل میزند
یا منم دیوانه یـــا لیلاست منزل میزند
در خصوص ظاهر و باطن گوید:


ظاهرم «دهقان» به باطن پای تا سر علم حق
چون ید بیضاء درون آستین بـــودیم مـــا
زور عشق را دهقان کابلی اینطور میداند:
شیخ و برهمن حیرت است مذهب عشقباز را
وانکه صنم شکسته هــــم بنده بشد ایــــاز را
شعر دهقان قدرت عشق را بر محمود غزنوی طوری توضیح میدهد که بت شکن بزرگ چون محمود در مقابل بنده اش ایاز نتوانست استقامت کند و بندۀ بنده بشد چنانچه شاعر درین باره گوید:
محمود غزنوی کـه هزاران غلام داشت
عشقش چنان گرفت که غلام غلام شد

حضرت یوسف(علیه السلام) را گویند که در زیبایی و خوش صورتی بی مانند بود و مردمان عام که قدرت عشق را در وجود شان دیدند از آنرو عشق خداوند بی نیاز را بر یوسف پیامبر برحقش دادند و گفتند:

عشق مه رویان اگر بد بودی ایزد در کلام
اینقدر در سورۀ یوسف چرا پیچیده است

حاجی دهقان اشعار و غزلیات خودرا همه از روی عشق سراییده و در هر غزل خود از آن یاد میکند:
منجم فکرم، ماه نو را بخواب چون تیغ دیده امشب
ستارۀ بخت عشقبازان، ببــرج طالــع تپیــده امشب

دهقان عشاق را در تاریخ نیک میشناسد و در بارۀ هریک سخنی میگوید و در فسون عشقبازی فرهاد را خاص می شمارد:

در فسون عشقبازی، هیچ کس فرهاد نیست
گـرچه نوک تیشه را شیرین بدندان میگزد

حاجی دهقان عشق سرکش و گریبانگیر خود را چنان مقام منیع و لایتجزا از وجودش میداند که حسنی حضرت سلیمان(علیه السلام) را در مقابل این مقامش مبالغۀ حسرت بر او میبندد:
مادر گیتی به من دستار «کرمنا» گــذاشت
هر زمان انگشت حسرت را سلیمان میگزد

عشق حاجی دهقان کابلی در اشعارش بوضاحت آشکاراست:
وحشی یی صحرای عشقم خانمان گم کرده ام
مرغ شاهین دیده ام مـــن آشیـان گـم کرده ام

اگر در بارۀ اظهارات عشقی حضرت دهقان سخن بگوئیم باید همه دیوان اورا در اینجا بیاوریم و علاوه از آن به هر یک شرح و بسطی بدهیم که در آن صورت این مقاله ظرفیت آنرا ندارد. نگارندۀ این سطور نسخه ای از چاپ دوم دیوان «مزرعۀ دهقان» را بدست آوردم، بعد از مطالعۀ آن لازم ندانستم در مقام منیع عرفانی و ادبی حاجی دهقان کابلی سخنی را بمیان بیاورم، زیرا دانشمندان بزرگ و شخصیت های علمی و ادبی وطن مان نوشته های عالی بگونۀ تقریظ علاوه کرده اند، ناشر چاپ های اول و دوم دیوان و شاگرد و مرید با صفای حاجی دهقان، حاجی یوسف نظری گوید: «من از دهقان و از زنده گی و عرفان او چیزهای زیادی دیده ام».
جناب لطیف ناظمی از ادباء اول و طراز کشور می آورد: «دهقان با آنکه در پیری مرد ولی مرگش در سطح پیر مردان عادی نبود چه او یک هنرمند، یک شاعر و یک عارف وارسته بود و مرگ هنرمند راستین از کوه سنگینتر است».
مرحوم استاد علی اصغر بشیر هروی که بمانند شیخ محمود شبستری(رح) که سوالات عارف بزرگ هرات امیری حسینی سادات(رح) را جواب داده در ادبیات عارفانۀ دهقان با مطلع: «هرچه پالیدم علم عشق در دفتر نبود» استقبال نموده و بیتی به چنین مقطع زیبا رسانید:
همچو دهقان در قرائت خانۀ گیتی «بشیر»
هرچه پالیدم علــــم عشق در دفتــر نبود

شاعر شهیر و چهرۀ شناخته شده وطن رازق فانی میگوید: «دریغ که آن رهنورد گمنام کوره راه حقیقت و عشق ناشناخته از پیش چشم ما گذشت و حالا که در میان ما نیست میدانیم که «دهقان» مردی از تبار بزرگان بود».
جناب استاد عبدالرشید بینش یکی از دوستان مرحوم دهقان از شعر دهقان چنین وصف مینماید:
«شعر دهقان مخصوصاً برای آنانیکه از عرفان و تصوف سر رشته دارند واقعاً این پیام آور جهان معنی است».
شادروان محمد طاهر بدخشی به اسم مستعار «ابوذر ویسی» که عمری را به شاگردی و مریدی حاجی دهقان سپری نموده میگوید: «… و در حیات تأملی عمیقی که مخصوص عرفای فقیر، چنان فرو رفت که ماحول خویش را مدتها فراموش میکرد..» بعد از نوشتۀ ابوذر ویسی متن کتاب می آید، اشعار و غزلیات دهقان بحدی جاذب و جالب است که خواننده را غرق حیرت میسازد و به جهان دیگری میبرد.
مرحوم استاد عبدالحسین توفیق مؤلف کتاب های زیاد در شأن دهقان و تاریخ وفات او گوید:
گفت تـــوفیق سال تـــاریخش
«بود دهقان یکی آفتاب سخن»

شادروان عبدالقدیر پور غنی در شأن دهقان و تاریخ وفات او گوید:

شاعـــــر نامــــدار ما دهقان
حافظ عصر و سعدی دوران


خردم «آه» کشید و گفت هی هی
از جهــــان رفت سرور دهقــــان

جناب عبدالکریم منشی در منزلت دهقان چنین گوید:
بـود درویش صابــــر و شاکـــر
متـوکل به حضـــــــرت رحمن

دانشمندانی را که درین سطور نام گرفتیم، هریک استادان بزرگ و ادبای فرزانۀ وطن می باشند که صلاحیت های ادبی و رایی آنها در جامعۀ افغانستان ارزش بسزا دارد.
مرحوم طاهر بدخشی بنام ابوذر ویسی و یکتعداد بزرگان دربارۀ اصل و نسب حاجی دهقان اشاراتی دارند و برای اینکه نسب حاجی دهقان را بخوبی شناخته باشیم اینک نظر مختصری را برشته تحریر می آوریم.

اصل و نسب و اسلاف مرحوم غلام سرور دهقان:
غلام سرور دهقان از قبیلۀ برلاس تورکان سمرقند است که ابوالآبای او امیر تیمور صاحبقران مشهور به کورگان و او از جهانکشایان بزرگ عصر خود است، کسانیکه از امیر تیمور بیادگار مانده اند همه را تیموریان می گوید و یک تعداد اولادۀ امیر تیمور از طرف میران شاه فرزند تیمور به توسط جهانکشاۀ بزرگ دیگر بنام میرزا ظهیرالدین محمد بابر که مؤسس حکومت تیموریان هند می باشد از جانب هندوستانیها و جمعی از مؤرخین باسم «مغول اعظم» شناخته شده اند که باید تصحیح گردد و آنها مغول نبوده و به قبیلۀ برلاس و تورکان سمرقندی ارتباط دارند.
درین مختصر این نگارنده علاقه ندارد که تاریخ تیموریان و جهانکشاییهای آنها را شرح دهد، بلکه میخواهد به صفحات علمی، دینی، ادبی و تصوفی این فامیل بصورت بسیار کوتاه تماس بگیرد. من سعی میدارم در گفتار خود عادی تر و بیطرفانه بنویسم و اگر گاهی کلمۀ «نوابغ» ویا نابغه را در شأن کسی از تیموریان نسبت بدهم به معنی آنست که اگر نابغه نباشند واقعاً به نبوغ نزدیکی دارند.
اگرچه این فامیل بنام فاتح و حکام بزرگ در تاریخ معرفی و شناخته شده اند ولی مهمتر از آن اینکه قاطبۀ شهریاران تیموری علما، ادباء و نویسنده گان و مشوقان علم و هنر بوده اند و توجه خاص به فرهنگ و احیاء آن داشتند و بهتر است تعدادی محدودی از آنها را که در علمیت و دانش امتیاز خاص داشتند درینجا ذکر کوتاه نمائیم.

فاتحان دانشمند از اجداد دهقان:
1- امیر تیمور:
تیمور بیک فرزند امیر تراغای و برادرزادۀ حاجی برلاس است که در کش «شهر سبز امروزی» سمرقند تولد یافته، در طفولیت حافظ قرآن شد و مکاتب و مدارس محلی و غیره را به پایان رسانید، حافظۀ محیرالعقولی داشت هرچیزی را که خود یکبار خوانده ویا شنیده بحافظه سپرده که این عادت نوابغ میباشد قرآن پاک را از اول تا آخر میخواند و قطعاً کلمۀ از نزدش خطا نمیشد، تفسیر آیات را با شأن و نزول شان میدانست، بزبانهای عربی و فارسی علاوه از لهجات مختلف تورکی آشنایی داشت، امیر تیمور در مذهب سنی حنفی و بسیار متعصب بود. در طول عمر خود با همه علمای بزرگ ممالک مفتوحه اش مناقشات میکرد. حضرت حافظ و ابن خلدون و صدها عالم و مؤرخ و دانشمندان دیگر را دیده و سوالات و جوابات در میان شان صورت می یافت.
در جنگ ها شخص بیرحم و بی عاطفه و در مقابل علماء و دانشمندان تواضع داشت، خودش اهل قال بود و به اشخاص اهل حال احترام داشت و از خود پیر طریقت داشت، مولانا جلال الدین محمد بلخی و اشعار او را احترام نداشت و بعضی اشعار اورا خارج از دایرۀ دین میدانست. تیمور سخنگوی رهبر بزرگ و سالار عمدۀ رزم آوران بود و طوبیکه گفتیم ذهن او ذهن نوابغ بود و آنقدر ذهین بود که نظیر نداشت، در کتاب «منم تیمور جهانکشا» در خاطرات اسقف سلطانیه راجع به امیر تیمور اسقف چنین میگوید: «شاید در دنیا کسی بوجود نیامده که حافظه ای قوی تر از حافظۀ امیر تیمور بیک را داشته باشد و یکی از عوامل مؤفقیت این مرد نیروی حافظۀ اوست اگر از بام تا شام یکصد نفر از امراء و افسران خودرا بپذیرد و برای هر یک از آنها دستوری صادر کند که با دستور دیگری فرق داشته باشد تمام آن دستورها را بیاد دارد و میداند که هر یک از اوامر وی در چه موقع باید اجراء شود». (ص 428)
چون امیر تیمور از اهل دانش بود از آنرو اولادۀ او جمله به علم و دانش و فرهنگ علاقمند بودند و صاحبان تألیفان و آثار گرانبها شدند و در زمان امیر تیمور به نقل از کتاب فکری سلجوقی خط «تعلیق» اختراع شد و بعداً با «نسخ» یکجا شده و «نستعلیق» را ایجاد کردند.
2- میرزا بایسنقر ابن شاهرخ ابن تیمور بیک:
وی از خطاطان بلند پایه و از ادیبان عالیمقام می باشد در شعر «عالی» تخلص میکرد در کتاب مجالس النفایس امیر علیشیر نوایی آمده است که «سلطانعلی مشهدی بکرات خط نستعلیق ویرا ستوده است». نمونۀ کلام:

گدای کـــــوی او شد بایسنقر
گدای کوی خوبان پادشاهست

آقای علی احمد نعیمی مینویسد: «بایسنقر در هرات کتابخانۀ بزرگی تأسیس نمود که در آن چهل نفر از خطاطان و خوشنویسان و چهره کشایان معروف به استناخ کتب و مصور نمودن آنها اشتغال داشتند». (ص 79)
اگرچه شاهرخ میرزا پادشاه صاحبدل و دانشمند بود و مادر بایسنقر ملکه گوهر شاد بیگم در عمرانات و انکشاف فرهنگ هرات و خراسان کارهای زیاد کردند ولی بایسنقر میرزا که در حافظه و دانایی آیتی بود و در زمان خود به کسی برابر نمیشد رنسانس هرات ویا بزرگتر بگوییم شرق را او گذاشت او با همه شعراء و نویسنده گان پیشین آشنایی داشت و شب ها را با برادرانش میرزا اولوغ بیک و میرزا ابراهیم در مناقشات ادبی سحر میکرد و از دانش و عمق او همگان انگشت حیرت بدندان میبردند، در کتاب مذکور آمده است که «باید بایسنقر را سلطان هنرمندان خواند». (ص 81)
3- میرزا اولوغ بیک:
در توصیف این سلطان بزرگ و این امپراتوری با سواد ضرورت نیست در اینجا سخن بیان آید زیرا اورا در همه تواریخ وصف ها کرده اند، او منجم بزرگ بود و بگونۀ یک نابغه در علم استرانومی بصورت خدا داد حاکمیت داشت، چنانچه رصدخانۀ او که تا هنوز در سمرقند موجود است هزاران عالم علم استرانومی را به خود در طول تاریخ جلب کرده است. اولوغ بیک کتابها نوشته از جمله «زیچ اولوغ بیک» را مولوی آخندزاده و حبیب الله قندهاری آنرا از تورکی به فارسی ترجمه کرده اند.
4- سلطان حسین بایقراء:
شرح دانش و خدمات او در خراسان خاصتاً در هرات باستان در قلم نمی گنجد او مغز متفکر، خادم دین و ادب و علم و هنر بود. چونکه مقام دانش و علمیت عالی داشت جناب نعیمی در کتاب صورتگران و خوشنویسان هرات دربارۀ او مینویسد: «آخرین سلطان دودمان تیموری هرات سلطان حسین بایقراء سراسر کشور را منور نموده در هر گوشه و کنار آن شاعر، نقاش، مصور، تذهیب کار و… ترتیب مینمود». (ص 43)
حسین بایقراء، علیشیر نوایی و بایسنقر بانیان رنسانس شرق در هرات میباشند و سلطان حسین را بزرگان بنام پادشاه صاحبدل می دانند.
5- شاه غریب میرزا غریبی:
این دانشمند بی بدیل و عالم متبحر فرزند سلطان حسین بایقراء از نواسه های عمر شیخ ابن امیر تیمور است، گویند دارای صحت خوب نبود و مدتی منحیث حاکم هرات کار کرده است. امیر علیشیر نوایی در مجالس النفایس گوید: «شاه غریب میرزا شوخ طبع و نازک خیال و دقیق فهم، جوانی است در نظم و نثر نظیرش معدوم و در متخلیه و حافظه عدیلش نامعلوم». (ص 128 مجالس النفایس)
او بمانند جدش امیر تیمور از حافظۀ محیرالعقولی برخوردار بود، دیوانهای تورکی و فارسی دارد، بابرشاه امپراتور هند در بارۀ غریب میرزا گوید: «دیگر غریب میرزا بود… طبعش خوب بود اگرچه بدن او ناتوان بود کلامش سرغوب بود (غریبی) تخلص میکرد، دیوان هم ترتیب داده بود، ترکی فارسی شعر میگفت این بیت از اوست:
در گذر دیـدم پریرویی شدم دیوانه اش
چیست نام او کجا باشد نـدانم خانه اش

شاه غریب میرزا برادراندر بدیع الزمان میرزا میباشد که او هم صاحب دیوان های فارسی و تورکی می باشد.
6- بابر شاه:
بابرشاه یکی از امپراتوران بزرگ و فاتح هندوستان است، پدرش عمر شیخ ابن ابوسعید، ابن محمد ابن میران شاه ابن امیر تیمور میباشد، او علاوه از فتوحات در عمر کوتاه خود هم جهانداری و شهریاری کرد و هم کتاب خواند وهم نوشت. توزک بابری ویا بابرنامه او شهرۀ آفاق یافته و بزبان های مختلفه ترجمه شده است. هنری الیوت میگوید: «بابرنامه از بهترین و راست ترین کتب شرح حال خود نگار است و به هیچ صورت از کتاب لشکر کشی گزینوفون و تبصره های سیزار کمتر نیست». (ص 47، ظهیرالدین محمد بابر)
تألیفات بابر: بابرنامه، رسالۀ عروض، دیوان بابر، مبین (فقهی)، نظم رسالۀ والدیه، فتاوای بابری وغیره همچنان بابرشاه خطی را اختراع کرد که آنرا موسوم به خط بابری میدانند. بابرشاه پادشاه افغانستان نبوغ علمی و عسکری داشت.
7- همایون:
فرزند بابرشاه دیوان فارسی دارد و در علوم و ادبیات دسترسی کامل داشته است.
8- جهانگیر:
نورالدین محمد جهانگیر ابن اکبر ابن همایون ابن بابرشاه… ابن امیر تیمور یکی از امپراتوران دانشمند و ادبای وقت خود بود، جهانگیر که بنام شهزاده سلیم مشهور بود در چهار ساله گی به تحصیل و کسب علم نزد ارباب دانش زانو زد، علاوه از زبان های ترکی، فارسی و عربی بزبان های محلی آشنایی حاصل کرد، در مناقشات علمی علاقۀ مفرط داشت در وقت امپراتوری اش دربار او دارای صدها شاعر و عالم و مؤرخ بود. در انکشاف ادبیات فارسی میتوانست با دورۀ طلایی سلطان محمود غزنوی رقابت کند، نورجهان بیگم یا ملکۀ حسن و سخن زوجۀ جهانگیر بود که در وقت و زمان خود در زبان فارسی سرآمد زنان و خیلی مردان گردید، در عدالت جهانگیر شهرت بسزاء داشت و کلمۀ «عدل جهانگیری» در میان مردم مروج بود. در مقدمۀ کتاب جهانگیر نامه می آورند که: «جهانگیر به علم و ادب عشق می ورزید و خود دارای قریحه ای سرشار و ذوق سلیم و طبع سالم بود. او ارزش شعر و نثر را درک میکرد و خود به سلامت مینوشت و به روانی میسرود». جهانگیر خود گوید: «مرا ذوق تصویر و مهارت در تمیز آن بجایی رسیده که از استادان گذشته و حال هرکس بنظر در آید که بی آنکه نامش مذکور شود بدیهه دریابم که کار فلانست بلکه اگر مجلس باشد مشتمل بر چند تصویر و چهره و هر چهره کاری یکی از استادان باشد می توانم یافت که هر چهره کار کیست و اگر در یک صورت چشم و ابرو را دیگری کشیده باشد در آن صورت می فهمم که اصل چهره کار کیست و چشم و ابرو را که ساخته». (ص 51 و در اصل متن ص ص 4- 462)
9- داراشکوه:
فرزند شاه جهان و جد اعلی او امیر تیمور است او هم از نوابغ دوران و از نوادر زمان است، او در میان بزرگان علم و دانش شهرت جهانی دارد، کتاب های را که تألیف نموده تعدادی از آنها قرار ذیل میباشد: مجمع البحرین، سفینة الاولیاء، حسنات العارفین (اهل یقین)، حق نامه و غیره نوشته است. با ملا شاۀ بدخشی ارادت می ورزید، تخلص او قادری بود، نمونۀ کلام او:

هر خم و پیچی که از تار زلف یار شد
دام شد، زنجیر شد، تسبیح شد، زنـــار شد
(از فرهنگ دهخدا)

10- شاه جهان ابن جهانگیر ابن … امیر تیمور:
شاه جهان در مورد ملا شاه بدخشی میگوید: «در هندوستان دو پادشاه است، یکی شاه جهان و دیگری ملا شاه». (ص 273، پیمان، ترجمۀ فاضل)
ملا شاه در باره شاه جهان گوید:

ای شاه جهان ز اهـــل دردی شاباش
در عهد خویش طاق و فردی شاباش
دل را به وصال زنده کــردی شاباش
شابـاش درین زمــانه مــردی شاباش

شاه جهان در تصوف وارد بود، ادبیات را نیک میدانست و عالم بود.

11- جهان آرا بیگم:
دختر دانشمند و عارفۀ شاه جهان است، اینک نمونۀ کلام او:

گر میسر شود آن روی چو خورشید مرا
پادشاهی چه که دعوای خـــدایی بکنم

وی مرید ملا شاه بدخشی بود.

12- زیب النساء مخفی:
دختر اورنگزیب عالمگیر ابن شاه جهان ابن … امیر تیمور است. صوفیه و عارفه و صاحب دیوان است او گوید:

دختر شاهم ولیکــن رو به فقـــــــــر آورده ام
زیب و زینت بس همینم نام من زیب النسأست

ابراهیم میرزا و مسعود میرزا از تیموریان مهم و عالم و دانشمند هرات می باشند که آثار مهم از آنها باقیست اگر ما در باره دانش و لیاقت هرکی از تیموریان سخن بگوئیم کتاب مفصل باید بنویسیم زیرا چند شخصیت مشهور شان را بصورت مثال آوردیم وگرنه گفتار فوق به هیچ صورت بسنده نمی تواند باشد.

و اما سرور دهقان کی بود؟
سرور دهقان از نواسه های شهیر امیر تیمور صاحبقران است که در سدۀ اخیر در شهر کابل نور پر فروغش را بسان اسلافش درخشانید. دانش، لیاقت، ذکاوت و ادبیات را در فطرت با خود داشت، آن چنانکه همه شخصیت های ذکر شدۀ بالا داشتند. جای بسی خوشبختی است که شجرۀ نسب حاجی دهقان بدست خواهر گرامی مستوره جان دهقان بنت حاجی غلام سرور دهقان کابلی موجود بود و من آنرا به جهت اقوال بالا می آورم.
تیموریان عموماً کابل و افغانستان را دوست داشتند، تیموریان هرات، هرات را نگین زیبای شرق در تمدن ساختند، تیموری دیگر بابرشاه کابل را بحدی دوست داشت که در وقت مردن وصیت کرد تا جسدش را بکابل دفن کنند، همایون پادشاه افغانستان و امپراتور بزرگ در بالاحصار کابل تولد یافت.
دو شهریار با فرهنگ تیموری بنامهای میرزا الوغ بیک و میرزا ویس که کاکا و برادرزاده بودند پغمان و کابل را آباد کردند و پغمان را در آن زمان «پمقان» گفتند. نهرها آباد کردند و عمارات ساختند، مرحوم عبدالحی حبیبی دربارۀ عمرانات کابل از جانب تیموریان در کابل «تاریخچۀ مختصر افغانستان» شرح داده است، باغها در کابل و اطراف آن آباد کردند و مملکت مارا پرفروغ و زیبا گردانیدند.
حاجی محمد یوسف نظری غالباً بهمین دو برادر و برادرزاده تعلق میگیرد. ناگفته نماند که این اولوغ بیک با اولوغ بیک جد حاجی دهقان فرق دارد. زیرا این اولوغ بیک عم بزرگوار بابرشاه و فرزند ابوسعید است و میرزا ویس فرزند سلطان محمود ولد ابوسعید می باشد، این دو نفر در حقیقت عاشقان وارستۀ کابل بودند که به وجب وجب زمین کابل دست بردند و بزیباییهای آن زیاد کوشیدند.
مرحوم حاجی دهقان کابلی نواسۀ میرزا اولوغ بیک شاهرخ میرزا امپراتور تیموری میباشد که شخص اولوغ بیک نیز از امپراتوران تیموری است، فرزند اولوغ بیک میرزا عبداللطیف در مقابل پدر نامردی کرد و عمال او میرزا اولوغ را شهید ساختند، بابرشاه ازین واقعه سخت بد میبرد و شعر مشهور را در آن قضیه مثال میدهد:
پدر کشـته را پادشاهی نشاید
اگــــر شایــد شش ماه نپاید

واقعاً عبداللطیف بعد از آن روی خوش نمیبیند و در میان چند ماه از میان برده میشود، در مجالس حاجی دهقان این کلمات بسیار شنیده شده است که «ده بوری» بمعنی «قریۀ گرگها»، «قرغه» بمعنی «زاغ»، «اورته باغ» بمعنی «باغ میانه» وغیره چون قریۀ ده بوری را تیموریان آباد کرده بودند از آنرو تا سالهای اخیر حضرت شیخ ما جناب غلام سرور دهقان بدان جا حیات بسر میبرد.
پیوند حاجی غلام سرور دهقان با امیر تیمور:
امیر تیمور پدر شاهرخ میرزا، شاهرخ پدر اولوغ بیک میرزا، پدر میرزا عبداللطیف بیک، پدر میرزا احمد بیک، پدر مشتاق بیک، پدر قاسم علی، پدر میرزا احمد بیک، پدر محمد محسن، پدر محمد اعظم، پدر غلام سرور دهقان، پدر محترمه فغفوره احسانیار که صاحب دو فرزند بنامهای عبدالصبور احسانیار و غلام یحی احسانیار و محترمه مستوره دهقان که صاحب چهار فرزند بنامهای داکتر رفیع دهقان، عبدالحی دهقان، نقیب الله دهقان و محمد ادریس دهقان. درین شجره که مستقیماً جد حاجی دهقان به امیر تیمور صاحبقران (صاحبقران، کسی که در وقت انعقاد نطفه ویا هنگام تولد او در بعضی سیارات مانند زحل و مشتری قرآن باشد و در قدیم منجمان این قرآن را بفال نیک میگرفته اند، بعنی صاحب طالع نیک) منتهی میشود.
نگارنده این سطور در مقاله «سخنوران فارسی در هند در مثال بیدل» چاپ جریدۀ میزان در دهلی مقاله ای را در شأن حضرت ابوالمعانی بیدل نوشته ام و در آن به تیموری بودن حضرت بیدل گفته ها آورده ام و از آن جمله محمد افضل سرخوش بدخشانی که صاحب تذکرۀ سرخوش است آورده بودم که از میرزایان تیموری بدخشانی میباشد که او از اسلاف محمد طاهر بدخشی است و اصلاً محمد طاهر بدخشی از طریق میرزا سلیمان تیموری به امیر تیمور میرسد که سالها پادشاه بدخشان بود و اقارب او در بدخشان وطندار شدند و افضل سرخوش بخاطری به هندوستان رفت که دانشمندان و شعراء را تیموران احترام داشتند، از آن جمله است ملا شاه بدخشی در زمان شاه جهان وغیره. چون تیموریان با تورکان سمرقندی جزء تاریخ وطن مان می باشند و حالا شاید بیش از ملیون احفاد شان در افغانستان زیست نمایند از آن سبب ذکر آنها به تاریخ افغانستان روشنی های علمی و تحقیقی ضروری میافتد و چون بحث ما در مورد شجره و نسب حضرت دهقان افتاد اینک به کمک ارواح آن بزرگمرد وطن که در اخیر نامش «کابلی» را می افزود شجرۀ تیموریان را می آوریم.
نوت: «جدول های شجرۀ مذکور (الف، ب، ج، د) الی میرزا عبداللطیف بیک از کتاب امپراتوری تورکان عثمانی استخراج شده و بعد از آن جدول خطی به توسط محترمه مستوره دهقان بدست این نگارنده رسید».

دکتور عنایت الله شهرانی
—————–

 .ن: شجرۀ متذکره در کتاب «ترکان پارسی گوی» تألیف دکتور عنایت الله شهرانی، چاپ کابل سال 1394 هـ بطور مکمل آورده شده است، چون در این صفحه (فیسبوک) اقتباس آن مشکل بود بناً از نشر آن درینجا معذوریم. (شهزاد خراسانی)