۲۷ ماۀ رجب برابر است ؛ روزی که پیامبر در شب آن به سفر بزرگ معراج نایل آمد. به گواهی آیات قرآنکریم، خداوند سیر داد، بندۀ خود( محمدص) خود را در آن شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصی، مفسران سفر معراج پیامبر را دو بعدی ارزیابی کرده اند که مرحلۀ اول آن جسمانی و مرحلۀ دوم را معنوی و فراجسمانی تعبیر کرده اند و پیامبر پیش از سفر به آسمان ها به گونۀ شگفت انگیز کوه و کتل تمدن های بزرگ آنروز را در نوردید که یکی تمدن شرق و دیگری هم تمدن غرب، نخسیتن در نماد مسجدالحرام و دومی در نماد بیت المقدس به تصویر کشیده شده اند.
پیامبر از عبور از فراز و فرود این دو تمدن به سوی آسمان ها سفر کرد؛ یعنی پس از درنوردیدن و شناخت تمدن ها و فرهنگ های زمانش به سفر آسمانی نایل آمد. این بیانگر آن است که سفر پیامبر، سفر عادی نبوده و پیامبر پس از آگاهی کامل از تمدن ها و فرهنگ های زمانش در یک سفر شگفت انگیز ظرفیت و توانایی های پیامبری خویش را هم به نمایش نهاد و هم به انجام رساند. وی به گواهی قرآن در این سفر حیرت انگیز در زیر درخت صدره رسید که به اندازۀ قاب و قوسین پله به پله برای ملاقات با خدا نزدیک شد؛ در مقامی که پیش از ملاقات با خدا جبریل را در زیر آن درخت یافت. درختی که در واقع نماد به شگوفایی رسیدن آگاهی های پیامبر است که همه در زیر این درخت نمادین به گونۀ تازه یی القا می یابند و در یک تحول جدید پیامبر وارد مرحلۀ جدیدی از شناخت انسان، جامعه و تاریخ می شود. به قول فلاسفۀ تحلیلی آگاهی های طبیعی و ماوراالطبیعی پیامبر چنان تعمیم یافتند که او را وارد یک دگرگونی شگفت انگیز کردند. او خود را در مقامی یافت که به قول مولانای بزرگ روم …. از ملک پران شوم … و آنچه اندر وهم ناید آن شوم” یا به قول مرحوم علی شریعتی او انسانی شبه خدا شد که شمه یی از آن را می توان در پشت سخن رازآلود انالحق منصور و سبحان ماعظمی الشانی بایزید بسطامی به جستجو گرفت. پیامبر در این مقام معنوی چنان حضور نورانی در آستان خدا پیدا کرد که گویا او به گفتۀ انشتاین ، به مثابۀ موجود مادی به موجودی نورانی بدل شد و به آگاهی های خارق العادۀ جدید دست یافت که ظرفیت پرشکوۀ پیامبری او را بحیث خاتم رسالت به نمایش نهاد.
سفر معراج تنها یک سفر نبود که بتوان به ساده گی در ماحولش سخن گفت و پرده از راز های پنهان آن برداشت؛ زیرا این سفر از راز های پنهان و ناکشف شدۀ علمی نیز سخن می گوید که افزون بر بعد علمی آن بعد چهارم را نیز به نمایش گذاشت. از همین رو است که امروز دانشمندان سفر معراج را وارد بحث های بعد چهارم کرده اند و می گویند که این سفر قدرت خارق العادۀ پیامبر را بحیث یک انسان و به جوش آمدن آگاهی های شگفت انگیز او به تماشا نهاد که بحث روی آن فرا سه بعدی است؛ زیرا انسان در این سه بعد سخت زندانی است و به قول مولانای روم در قفس تن اسیر است و حواسش محدود به همین سه بعد شده است و هرگاه یارای رهایی از این قفس و یا به تعبیری این زندان را پیدا کند. به شناخت های بزرگ فرازمانی و فرابعدی می رسد که به قول مولانای روم ”پای استدلال در آنجا چوبین ”می شود. طلوع اندکی از این شناخت در وجود رومی بزرگ سبب شد که او سخن از موضوعی بزند و شناختی را آشکار کند که هفتصد سال بعد از حیات اش انشتاین موفق به کشف آن شد. کی می تواند شک کند که این سخن مولانا ” دل هر زره را که بشگافی … آفتابی دراو نهان بینی ” رهگشای تحقیقات علمی انشتاین شد که بالاخره موفق به کشف اتوم گردید که کشف او موضوع فزیک کوانتم را به پیش کشید. دانشمندان استدلال می کنند که مولانا بحیث یک انسان عادی توانست تا با دریدن اندک ترین پردۀ وهم یا سه بعد موفق به شناخت اتوم در بعد چهارم شود؛ پس پیامبر که قدرت اخذ وحی را خدا برایش عنایت فرموده بود؛ پا گذاشتن وی به صدره های تکامل شناخت و دست یابی او به راز های پنهان و ناکشف شده در هستی مستحیل نه که ممکن هم است. پیامبری که با وجود بار رسالت به قول خدیجه و عایشۀ صدیقه زنان پیامبر؛ زمانی که وحی برایش نازل می شد، صدای زکنال ها شنیده می شد و نوعی لرزه براندامش هویدا می گردید. این روایت، حرف ” خرا صاعقا” قرآن را در ذهن انسان تداعی می کند که چگونه قوم موسی تاب تماشای نور وحی را نداشنتد و همه هلاک شدند و حتا موسی ع از هیبت آن بیهوش شد. این بدین معنا است که در زمان نزول وحی، پیامبر به مثابۀ آخذه مانند هر پیغمبر در شرایط خاص و مکان محدود قرار می گرفت و وحی برایش نازل می شر که نزول وحی تنها محدود به پیامبر میشد و تنها او صدای چبریل را می شنید و نه شخص دیگر که حتا در نزدیک اش قرار می داشتند. بنا بر این قوم موسی از آن رو بیهوش شدند
که دایرۀ نزول وحی به مثابۀ محل آخذه وسیع تر شد و بیرون تر از محدودۀ موسی ع نور افگنی کرد و صدای وحی را نماینده گان قوم او شنیدند. هرگاه فضای بیکران الهی را نقطۀ مرسله و زمین را نقطۀ مرسله قبول کنیم، می توان در روشنایی شناخت های جدید ماهواره یی و قبول کردن یک کمپیوتر به گونۀ مثال به دست کمی از رمز و راز های پنهان وحی و پروسۀ آ ن پی برد که چگونه در زمان وحی زمان به صفر تفرب می کند هرگاه در پروسۀ وحی زمان به صفر تقرب نمی کرد، نور پر فروغ وحی هر آن جهان درونی انسان ها را یک سان مشتعل می کرد و شور الهی پیامبری جهان گیر می شد و در چنین حالی آشکار است که نظم جهان را آشفتگی فرا می گرفت و هلهلۀ نبوت که دغدغه یی برای هدایت انسان از گمراهی و ضلالت است، به وسوسۀ دیگری بدل می شد که بدون تردید تمدن و فرهنگ بشری را به گونه یی سیر می داد که خلاف اقتضای بشری است. در این صورت نیابت ادامه پیدا می کرد که خلاف ایجابات الهی است . از این رو نیابت پایان یافت تا انسان بحیث خلیفه خدا به گونۀ( العلما وارت الانبیا” زنجیر رسالت را تا آخر زمان به اهتزاز درآورد و با ادای رسالت خود حق نیابت و ویژه گی های الهی خود را به اثبات برساند. در غیر این صورت تبعات آن بیشتر شباهت به حادثۀ قوم موسی را می داشت. از سوی دیگر یکی از زیبایی های آفرینش تنوع، تفاوت و اختلاف است و انسان در سایۀ آن به شگوفایی و تکامل دست می یابد و تمدن و فرهنگ و پیشرفت های بشری در بسا موارد ودیعۀ همان تنوع و تفاوت های انسانی است که هر روز بشر را در عین دشواری هایش پله به پله به آستان خدا نزدک و به راز های آفرینش آگاه تر می کند.الغیب عندالله