جنگ شاخ طالبان را نشکست آیا صلح معجزه ای خواهد کرد توافقنامۀ دوحه پایان فاجعه یا سر آغاز غم نامۀ تازه : نوشتهء مهرالدین مشید

امریکا پس از حادثۀ یازدهم سپتمبر و سرنگونی برج های تجارتی جهان با متهم کردن اسامه و انکار ملاعمر از تحویلی او به امریکا زیر نام مبارزه با تروریزم به افغانستان لشکر کشی نمود.                                          بوش توانست تا با تبلیغات گسترده و یا بهتر گفت، باانفجار رسانه ای افکار جهانیان را به این حادثه متمرکز بسازد و با مظلوم نشان دادن امریکا حمایت و پشتیبانی کشور های جهان به شمول پاکستان، روسیه، چین و ایران را بدست آورد. هرچند پاکستان از حامیان اصلی طالبان در ابتدا مقاومت کرد و اما این سخن بوش که به جنرال مشرف گفت، یا با تروریزم و یا با امریکا؛ پای مشرف را لرزاند و در ظاهر حمایتش را از مبارزه با تروریزم اعلان کرد، اما در عمل حامی تروریزم باقی ماند.

گیری شرون نمایندۀ  سیا که در هنگام  شهادت مسعود در صحنه حضور داشت. وی از طریق تاجکستان در ۱۲سپتمبر وارد کلیفرنیای امریکا شد و اما ادارۀسیا در ۱۷ سپتمبر او را با چمدان یک میلیون دالری دوباره به پنجشیر فرستاد تا توافق و هماهنگی جبهۀشمال را با تهاجم امریکا کسب کند. (۱) 

حملۀ امریکا با پرتاب بمب ها بوسیلۀ طیاره های امریکایی آغاز شد و نخستین گروۀ ده هزار نفری سربازان امریکا از طریق میدان های هوایی بگرام و قندهار وارد افغانستان شدند و جنگ امریکا در افغانستان آغاز شد و تا کنون ادامه دارد. در زمان اوباما شمار سربازان امریکایی در افغانستان به ۱۲۰ هزار رسید و در پایان ریاست جمهوری دور دومش به کمتر از بیست هزار کاهش یافت و قرار بود که نیرو های امریکایی خاک افغانستان را ترک کنند و اما جنگ شدت یافت. ترامپ موازی به طرح راهبردی جنوب آسیا به شمار سربازان امریکایی در افغانستان افزود، اما وی پس از مدتی گفت، پاکستان از امریکا بیشتر از ۳۴ میلیارد دالر احمق پولی گرفته است و برای مبارزه با تروریزم کاری نکرده است. تلاش های صلح برای پایان جنگ در افغانستان در زمان ریاست جمهوری کرزی تحت برنامۀ دادن هشت ولایت به طالبان آغاز شد و در همین راستا بود که باری انگلیس ها یک دکاندار را تا ارگ رساندند و باری هم استاد ربانی قربانی توطیۀطالبان زیر نام صلح شد تا بالاخره خلیل زاد پس از یک سال گفت و گو های نفس گیر با طالبان موفق شد که در ۲۹ فبروری توافقنامۀ صلح با طالبان را در دوحه امضا کند. ا

ما هنوز سر راه این معاهده دشواری های زیادی موجود است و زود است که به پایان سرنوشت موفقیت آمیز آن خوش بین بود. اکنون از جنگ امریکا در افغانستان در حدود ۱۹ سال و هفت ماه می گذرد. این جنگ فراز ونشیب های زیادی را پیمود که با تلاشی های شبانه و خانه به خانه شدت یافت و این عملیات ها خشم و نفرت باشنده های جنوب و شرق افغانستان را بر انگیخت و با پر شدن رندانیان در زندان بگرام ادامه یافت. این دور عملیات امریکایی ها در افغانستان زیر نام مبارزه با تروریزم، برعکس شورش گری برضد حکومت را گسترده تر ساخت و خشمگین شدن مردم از این رویکرد امریکایی ها سبب فشرده شدن صفوف طالبان شد و آنان میلیون ها دالری که از قراردادی های امریکایی بدست آوردند. طالبان توانستند از آن پول ها در کنار سود بدست آمده از مواد مخدر استفادۀاعظمی به سود نظامی شان بنمایند. 

از مطالعۀجنگ امریکا در افغانستان فهمیده می شود که این نیرو ها نه تنها در داخل افغانستان قربانی بازی های پولی و مواد مخدر نظامیان و قراردادیان امریکایی ها شده اند، قربانی بازی های سیاسی و نظامی و راهبردی سیاستگران کاخ سفید نیز شده اند که اکنون ما شاهد شکست افتضاح بار امریکایی ها در نبرد با تروریزم هستیم. معاهدۀننگین دوحه که سراسر حکایت از امتیاز دهی به طالبان و پاکستان دارد، گویای آشکار این رسوایی است. امریکا در این جنگ طولانی نه تنها موفق به شکستاندن شاخ تروریزم نشد، بلکه تروریزم قوی تر و فربه تر و دندان هایش هفتاد بار تیزتر گردید.  حال پرسش این است که امریکا این همه را بخاطر رسیدن به اهداف راهبردی خود پذیرا شده بود، اما معاهدۀدوحه اهداف راهبردی امریکا را در متطقه در  هاله ای از ابهام نشان می دهد. این نشان دهندهٕ آن است که امریکا تغییر در سیاست های راهبردی خود در سطح منطقه بوجود آورده و پیش گیری از امتیاز طلبی های اقتصادی چین و تسلیحاتی شوروی را به فصل دیگری از رویارویی ها سپرده است و بیشتر متوجه جنوب آسیا و ایران شده است. چنانکه اجرای مانور نظامی امریکا با آسترالیا بدون حضور کوریای جنوبی و جاپان از این ضعف و درز پرده برداشت. 

یا این که امریکا در جنگ افغانستان قربانی اشتباهات تاکتیکی نظامیان خود شد و  نظامیان امریکایی بیش از آنکه به جنگ پردازند، برعکس به خود پرداختند و اهداف راهبردی و منافع ملی امریکا را قربانی منافع شخصی شان نمودند. در این میان عدم شناخت مقام های امریکایی از تاریخ، جغرافیا و فرهنگ ، وضعیت جوپولیتیک، جیو استراتیژیک و جیو ایکونومیک افغانستان می تواند، مزید برعلت باشد که همه چیز را خلاف  معادلات و طرح های از پیش سنجیدۀ شدۀ مقام های امریکایی رقم زد.  یا این که مقام های امریکایی از ویژه گی کشور ها و  رهبران کشور های منطقه و مکر و فریب آنان و از استراتیژی های کشور های منطقه در پیوند به یکدیگر و در رابطه به افغانستان و بویژه روابط پاکستان و هند آگاهی نداشتند. 

مهم تر از همه این که امریکا از شیطنت های نظامیان پاکستان و عمق استراتیژی آنان در رابطه به افغانستان ناآگاه بودند. یا هر  دو در بازی مشترک بر سر افغانستان شکست خوردند. ممکن دلیلش تنش های پیهم میان امریکا و پاکستان بوده که در این مدت رابطۀ  امریکا با پاکستان پراز  فراز و نشیب ها وحتا تنش ها بود که این دو کشور بر سر منافع شان در افغانستان باهم کنار نیامدند. چنانکه یک بار با کشته شدن ۲۴ سرباز پاکستانی بوسیلۀ  طیاره های امریکایی، سبب شد تا پاکستان در حدود یک سال راۀاکمالاتی نیرو های امریکایی را مسدود کند   

. پاکستان با این سیاست آهنین ضرب شصت خود را به امریکا نشان داد و توانست برندۀاصلی جنگ فعانستان باشد، زیرا امریکایی ها در برابر فریب و مکر نظامیان پاکستان به زانو درآمدند. یا این که امریکایی ها شکست خود در ویتنام را در افغانستان دست کم گرفتند و از سویی هم از اراضی افغانستان شناخت نداشتند و از وضعیت جیو استراتیژیک  افغانستان بی خبر بودند. هرچه بود، علل و عوامل یادشده دست به دست هم داد و نظامیان امریکا در رویارویی با طالبان شکست خوردند و نتوانستند، شاخ طالبان را بشکنند. 

 امریکایی ها شانس داشتند تا در میز گفت و گو ها با  طالبان شکست نظامی شان را جبران کنند، اما بازهم پاکستانی ها در دوحه پیش دستی کردند و سر امریکایی ها کلاه ماندند و  معاهدۀ دوحه را به سود خود رقم زدند و گزارش اخیر ادارۀ  پنتاگون  یعنی دی آی ای پرده از فریب پاکستان برداشت و گفت، پاکستان طالبان را  هیچ گاه برای همکاری با حکومت افغانستان ترغیب نکرده است، اما خلیل زاد  بار بار از پاکستان بخاطر همکاری با صلح ابراز تشکری و امتنان کرده است.

روند صلح تاجایی که تا کنون به پیش آمده، برگ برنده در دست پاکستان قرار دارد. چنانکه پاکستان توانست، در توافقنامۀ امریکا با طالبان نفوذ کند. در این معاهده تمامی امتیازات به طالبان داده شده، از جمله خروج امریکا و هم پیمانانش در چهارده ماه از افغانستان  به استثنای بخش دیپلوماتیک آنها، رهایی پنجهزار زندانی طالبان، بیرون شدن نام طالبان از لیست سیا در ظرف سه ماه، صراحت و وضاحت توافقنامه به سود طالبان، نقش امریکا برای گفت و گو های بین الافغانی بحیث تسهیل کننده، ذکر نشدن رابطۀ پاکستان با طالبان، چشم پوشی از پناه گاه های تروریستان در پاکستان و ذکر نام امارت اسلامی هفد ه بار نوشته شده است،  اما در این میان یک امتیاز به امریکا داده شده، یعنی عدم استفادۀ خاک افغانستان برضد امریکا. از همین رو بود که در این معاهده به مخفی گاه های طالبان و موجودیت رهبران شان اشاره ای نشده و از مداخلۀ این کشور در افغانستان چشم پوشی شده است. پاکستان هرازگاهی خواسته تا از افغانستان بحیث فشار برضد هند استفاده کند و هدف ازجنگ نیابتی این کشور در افغانستان انتقام گیری از هند است. تلاش های خلیل زاد نتوانست تا طور شاید و باید از نگرانی های هند در رابطه به توافقنامۀدوحه چیزی بکاهد.

خلیل زاد در معاهدۀ دوحه تمامی امتیازات  را برای پاکستان و طالبان دادند و فقط یک امتیاز را گرفتند که همانا استفاده  نشدن خاک افغانستان برضد امریکا است.  وی در بدست آوردن ایجاد اجماع منطقه ای و جهانی در  پیوند به توافقنامۀ   دوحه ناکام ماند و بر رغم کرنش هایش در برابر پاکستان، نتوانست این کشور را متقاعد به عدم مداخله در افغانستان نماید. این در حالی بود که خلیل زاد می داند، طالبان بلندگویان نظامیان پاکستان هستند.  

خلیل زاد در غیاب کابل بیش ترین ضربه را به مردم افغانستان وارد کرده و توپ صلح را پیش پای طالبان افگند و حکومت و مردم افغانستان را به دنبال توپ صلح فرستاد. امریکایی ها در توافقنامۀ دوحه تمامی امتیازات را به طالبان و تنها فرصت ها را برای مردم و حکومت افغانستان دادند که با تاسف کابل در میان خود ناجور است و اختلاف میان رهبران تمامی فرصت ها را به چالش بدل کرده و می کند. حال کابل شانس دارد تا از فضای جدید بحیث فرصت خوب استفاده کند و در صورت فراهم شدن زمینۀگفت و گو های بین الافغانی بیشترین گول را به دروازۀطالبان بزند. این تنها در حالتی ممکن است که حکومت در هماهنگی کامل با گروههای سیاسی، نهادهای جامعۀمدنی و سایر گروه های اجتماعی و فرهنگی یک هیئت اجماعی قوی و متخصص و آگاه  به مسایل و بده و بستان سیاسی را تعیین کند که باخبر از دیدگاه های سیاسی و راهبردی پیکنگ و تهران و مسکو و اسلام آباد در مورد افغانستان باشد. این در صورتی ممکن است که بجای تاکید به کمیت، برعکس به ابعاد کیفی هیئت تمرکز شود. اما هنوز چتر چند پاره گی و چند دسته گی در کابل دریده نشده و عدم تحرک و ابتکار رئیس شورای مصالحه گویای آن است. احتمال زیاد می رود که دست و پای این شورا چنان از سوی ارگ بسته شود که حتا فرصت ابتکار را هم برای گشودن بن بست پیدا نکند.  امکان دارد، این دور نیز داکتر عبدالله برای خوشی امریکایی ها و انتظار شاه باش گویی از آنان بحیث سیاستمدار صبور قربانی شود. بنابر این برداشته شدن گامی معجزه آفرین برای صلح واقعی از سوی این شورا بعید به نظر می رسد. در این میان یک خوش بینی وجود دارد که در گام نخست ارگ و سپیدار به جنگ و رقابت میان خود پایان دهند و با اعتماد کامل سیاسی با یکدیگر عمل کنند. در عین زمان به افکار عامه نیز توجه نمایند و موضوع صلح را در راس کار های حکومت قرار داده و در ضمن به برنامه های رفاهی و حکومتداری خوب توجه کنند. در این صورت امید می رود که گوشه ای از برگ برندۀ صلح به دست مردم افغانستان نیز برسد و در غیر این صورت برندۀ اصلی طالبان و پاکستان و خلیل زاد هستند و خواهند بود. 

در این میان خلیل زاد با کسب کردن لقب پایان دهندۀ  حضور امریکا در افغانستان خود را نیز برنده می داند. چنانکه دریک سند دولتی امریکا برای خلیل زاد لقب خارج کننده حضور نظامی ایالات متحده از افغانستان داده شده است. در این سند از خلیل زاد به عنوان سفیر سابق چند زبانه سابق در افغانستان، عراق، و سازمان ملل – و ماهیت وی به عنوان افشا گر متقلبان ذکر شده است که در صدد ایجاد تعامل دیپلوماتیک امریکا با ایران است. خلیل زاد در این اواخر در نشست کادر«۶+۲» که تحت نظارت سازمان ملل برګزار شده بود، اشتراک کرد. معاون دبیر سازمان ملل در امور سیاسی و برقراری صلح اشتراک خلیل زاد را در این نشست در ۲۰ می تایید کرده است که وی در یکی از نشست های اخیر مجازی، شش به اضافه دو به همراه دیپلمات های روسیه، ایران و سایر همسایگان افغانستان حضور داشته است.   این مجمع اولین بار درسال ۱۹۹۶ پس از به دست گرفتن کنترل بخش های وسیعی از افغانستان توسط  طالبان، در قالب شش همسایه افغانستان، روسیه و ایالات متحده، تشکیل شد، تا در مورد چگونگی ثبات افغانستان گفتگو کنند. 

وی پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتمبر ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳ در چندین نشست ها در هوتل های ژنو و پاریس برگزار شده بود، اشتراک کرد که موضوع آن چگونگی ثبات افغانستان، برخورد با بازداشت شده گان القاعده و سرانجام بحث در پیرامون حمله آمریکا به عراق بود. رایان کراکر، یک دیپلمات کهنه‌کار آمریکایی، پیش از خلیل زاد، عهده دار فراخواندن این جلسات، به نمایندگی از طرف مدیر ارشد شورای امنیت ملی کاخ سفید، بود. باور ها بر این است که ایران ظرفیت عظیمی برای کمک و یا ممانعت از ثبات سیاسی همسایگان خود، و در نتیجه تاثیر بالایی در پیشبرد یا عقیم ساختن منافع ایالات متحده در خاورمیانه دارد. از سویی هم ایران تمایل به تعامل با ایالات متحده را در زمان و شرایط مناسب نشان داده است. در این زمینه، «۲ +۶» دو دهه پیش مفید بود و اکنون نیز می تواند با همان کیفیت عمل کند. این گزارش خلیل زاد را یک بازی گر خوب معرفی کرده است، اما گمانه زنی ها در مورد خلیل زاد در پیوند به افغانستان چیز دیگر است و گفته می شود که وی با دادن ا طلاعات دروغین به اداره های دفاعی، امنیتی و دیپلوماتیکی امریکا در مورد افغانستان سبب شکست امریکا در افغانستان شده و افغانستان را گورستان نیروهای امریکایی به سود طالبان تروریست بدل کرده است.  با مراجعه به دو کتاب “جنگ جورج بوش ” نوشته با ب ود وارد و”جنگ های اشباح ” نوشته ستیف کول از جمله ده ها کتاب، می توان، به نقش واقعی خلیل زاد در افغانستان پی برد. کتاب نخستین دشمنی خلیل زاد را مسعود برجسته کرده است که از اداره های امنیتی و سیاسی امریکایی گفته بود که او نیروی مخالف طالبان را از افغان های مقیم پشاورمی سازد تا امریکایی ها درجنگ با طالبان به نیروهای اتحاد شمال متوسل نشوند؛ اما او نتوانست به این وعدۀ خود وفا کند و بوش پس از یازدهم سپتمبر، زیر پرسش بوش رفت و وی برایش گفت، چه شد نیروی افغان مخالف طالبان پشاوری؟ خلیلزاد ازشرم  سری خود را خم انداخت وبوش فرمان داد که بروید با اتحاد شمال جنگ را علیه طالبان والقاعده شروع نما یید. بربنیاد فرمایش خلیل زاد بود که گیری شرون در زمان ماموریتش در سال ۲۰۰۱ در پنجشیر به دستور مقام های امریکایی و وعدۀبوش به مشرف پیهم  بر جبهۀشمال تاکید می کرد تا وارد کابل نشوند. هرچند او نتوانست مانع آنان شوند و فرماندهان جبهۀشمال وارد شهر کابل شدند و در گام نخست به غصب زمین های دولتی و شخصی پرداختند که حتا تا کنون هم ادامه دارد، اما امریکایی ها دغدغۀغصب زمین ها را نداشتند، بلکه آنان از به قدرت رسیدن این جبهه نگران بودند تا مبادا تعهدات بوش با مشرف بربنیاد فرمایش خلیل زاد شکسته شود. 

کتاب “جنگ اشباح” به گونۀ دیگری در مورد خلیل زاد پرداخته است. این کتاب آقایان خلیل زاد و کرزی را از اعضای طالبان خوانده که اولی درشروع ساخته شدن طالبان 50 هزاردالر به آنان داد و دیپوهای اسلحۀ ارتش افغانستان را به نصیرالله بابر وزیرداخله پاکستان وفرمانده طالبان سپرد. این کتاب از زبان خلیلزاد نوشته است که کرزی تا ترورپدرش توسط طالبان همکارآنان بود وبعد ازترورنامبرده مخالف آن ها شد. این درحالی است که گفته می شود، پدر آفای کرزی تو سط ما فیای مواد مخدرکشته شده است. باب ودوارد در کتاب “جنگ اوباما” نوشته، برادر کرزی را در قندهار مافیای مواد مخدر ما نند پدرش کشتند. وی همچنان نوشته که معاش کرزی را سیا ازطریق برادرش به او پرداخت می کرد. بزرگ ترین جفای خلیل زاد این است که برای مقام های امریکایی خطر آخوند های ایران را بزرگ تراز خطر نظامیان تروریست پرور پاکستان خوانده است. ماموریت ناتمام و شکنندۀ خلیل زاد در مذاکره با طالبان تا امضای توافقنامۀ دوحه گواه آن است که در این توافقنامه تمامی امتیازات را به طالبان و پاکستان داده است  و تنها فرصت های چالش آفرین را برای حکومت و مردم افغانستان برجا نهاده است. 

از آنچه گفته آمد و قافله ای را که آقای خلیل زاد زیر نام گفت و گو های صلح به راه افگند و با امضای توافقنامۀ دوحه با طالبان آن را به پیش کشاند تا کنون بار این قافله کج است و پای قافله هم لنگ است و از لنگ رفتن آن پیدا است که این بار کج نشاید به منزل برسد. 

پس از قراین چنین فهمیده می شود، هر علل و عواملی که در کار بود، چه اشتباۀ راهبردی یا تاکتیکی و مشورت های نادرست و عدم شناخت از افغانستان و مردم آن و یا کوتاه آمدن در بازی های  راهبردی و استخباراتی و علل و عوامل دیگر دست به دست هم داد و امریکایی ها در جنگ افغانستان ناکام شدند و به شکست افتضاح بار مواجه گردیده اند. اعلامیه های پیهم رئیس جمهور امریکا مبنی بر خروج زود هنگام و اظهارات خنده آور ترامپ مبنی بر سپردن مبارزه با تروریزم برای طالبان و مبارزۀ مشترک حکومت و طالبان برضد داعش همه گویای شکست امریکا در افغانستان است و با تاسف شکستی که حتا امریکایی ها نتوانستند، آن را  در یک صلح با عزت برای خود و حکومت و مردم افغانستان اعاده کنند. پس آنچه تا کنون پیدا است، این صلح هم نخواهد معجزه ای کند که بتواند، بر رنج های بی پایان مردم افغانستان پایان بدهد و حتا از شتاب ترامپ فهمیده می شود که با توجه به عدم پیش بینی یک  ابتکار  بزرگ و سرنوشت ساز و موجودیت آشفتگی های سیاسی در کابل در موجی از برتری طلبی های شخصی و گروهی و قومی، خروج زودهنگام نیرو های امریکایی از افغانستان، تراژیدی تازه ای در حال آبستن و غمنامۀ دیگری را در حال رقم خوردن است. یاهو 

منابع : 

۱ –  گیری شرون جریان سفر خود را زیر نام کتاب ” الاشه شکن”  به نشر رسانده که چگونگی مذاکراتش را با سران جبهۀ شمال بیان کرده است. چند روز پس از شرون یک گروپ دیگر از امریکا آمد و وارد مزار شریف شد تا حملۀ امریکا را در ولایت های شمالی با دوستم و عطا نور هماهنگ بسازد.