با تاسف که در این نوشته از مداخلۀ کشوری در افغانستان به خاک و خون غلطیده و درگیر دشواری های بی پایان سخن می گویم که دیروز انقلابش را مال خود پنداشته و نه تنها از پیروزی اش جشن گرفتیم، بلکه پیروزی آن را گامی برای رهایی افغانستان از زیر پاشنه های ارتش تا دندان مسلح سرخ تلقی کردیم و رهبران آن را قاید و پیشوا و امام خواندیم. در آن زمان فکر می کردیم که آنچه را در نوشته های رهبران انقلاب ایران خوانده بودیم؛
پس از انقلاب ایران تحقق پیدا میکند. از همین رو انقلاب اسلامی ایران را ممثل آرمان های میلیون ها انسان ایرانی و تمامی ملت های دربند گیتی، بویژه افغانستان شمرده بودیم. از این رو به جمهوری اسلامی آن روز با نگاۀویژه می دیدیم و رهبران آن را نه تنها ناجیان مردم ایران، بل رهایی بخشان انسان های مظلوم در سراسر جهان شمرده بودیم. چنان به رهبران ایران و مردم آن نگاه می کردیم که حتا با شکستن مرز های مذهبی باورمند به ولایت فقیه، ام القرایی و حتا نزدیک به پذیرش تشیع سرخ شده بودیم.
حالا که به آن گذشته ها نگاه میکنم و به ایران امروز با نگاۀ کنونی می بینم، برمصداق این شعر” ببین تفاوت راه از کجاست تا به کجا” طوری تلقی می کنیم که گویا انقلاب اسلامی ایران ما را افسون کرده و از خود بیگانه کرده بود. در حالی که همان شعار های سه گانۀ بالا در اصل نشان دهندۀ دید انحصاری رهبران آخوندی انقلاب اسلامی ایران بود که نشان دهندۀ نیات اصلی آنان در پیوند به انقلاب ایران بود که دیدی مذهبی و ملی و انحصار گرایانه نسبت به تحول ایران داشتند. اکنون که از آن روز ۴۲ سال می گذرد و هر روزی که از آن می گذرد، سیمای اصلی رهبران ایران در رویکرد های سیاسی و مذهبی و منطقه ای و جهانی آنان هویداتر می شود. هزاران دریغ و درد که اکنون آن هایی را که به قول مرحوم علی شریعتی ” شفع ” خویش می خواندیم، اکنون چنان از پشت بر ما خنجر می زنند و بر شمشیر ها را بر پهلو های زخمی ما فرو می برند که آن وقت برای ما شرک اسلامی و مبارزاتی و امر غیرقابل تصور به حساب می آمد.
این در حالی است که بر مصداق حدیث پیامبر که گفته است: همیشه جبرئیل مرا وصیت به کمک و تعاون و پاسداری از حق همسایه می كرد تا جایی كه گمان كردم همسایه از همسایه ارث می برد.(1) پیامبر اكرم (ص) در حدیثی دیگر می فرمایند: به من ایمان نیاورده است كسی كه سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه بماند (5) این در حالی است که افغانستان در کنار دو کشور همسایۀ مسلمان مانند جمهوری اسلامی ایران و جمهوری اسلامی پاکستان قرار دارد. با تاسف که کارنامه های مداخله گرانه و جنایت های هر دو کشور در افغانستان بیشتر و زیانبار تر از هر همسایه های نامسلمان است. سیاست های کذایی و دروغین و همسایه آزاری این دو کشور چنان بر مردم افغانستان آفتابی است که کاربرد واژ های جمهوری اسلامی در پیشوند نام آنها اسم بی مسما است. زیرا در رویکرد های رهبران سیاسی و اسلامی این دو کشور به غیر از اسلامی دیگر هرچیزی را می توان مشاهده کرد. ای کاش این دو کشور کافر می بودند و شاید از شر شان درامان می بودیم.
هرچند هستند، اصلاح طلبانی در ایران که با رویکرد های آخوند های تندرو آن مخالف اند و سیاست های آنان را در پیوند به افغانستان و سایر کشور ها بویژه عراق و سوریه و لبنان مورد انتقاد قرار می دهند. اما تندروان جنان بر سینه های مردم ایران زانو زده اند که اصلاح طلبان فرصت حرف اول گفتن در ایران را پیدا نکرده اند. دراطراف خامنه ای افرادی آری گوی و آخوند های از کار افتاده جمع شده اند که سرنوشت مردم ایران را قربانی اهداف شخصی خود زیر نام زمامروایی ولایت فقیه کرده اند. دیدیم که چگونه جنبش سبز را سرکوب و رهبران آن را به زندان افگنده اند و تا هنوز هم آقایان کروبی و میرحسین موسوی در زندان خانگی بسر می برند. آنان از آزادی های انسانی محروم ساخته شده اند. فشار تندروان بر جمهوری نااسلامی ایران چنان سنگین سایه افگنده است که روحانی رئیس جمهور این کشوربررغم وعده های زیاد، هنوز هم نتوانسته تا آن آقایان را از زندان رها کند. این نشان دهندۀ پای سنگین آخوند های تندرو در ایران نااسلامی است. آخوند های تندرو بقای شان را در مداخله بر کشور های دیگر می بینند و میلیارد ها دالر سرمایۀ ایران را در جنگ سوریه و عراق و لبنان زیر نام دفاع از اسلام و داعیۀ اسلامی به کار برده اند. آخوند ها با تاسیس پایگاه ها به طالبان در مشهد و تهران هزاران دالر را برای طالبان هزینه می کنند. در حالیکه هدف از این کمک های آخوند ها به کشور های یادشده نه کمک به اسلام و نه کمک به مردمان کشور های یادشده است؛ بلکه هدف اصلی آنان بیرون کشیدن مشکلات ایران به خارج از این کشور تا مردم فرصت فکر کردن حتا در مورد سرنوشت شان را نداشته باشند. چنانکه مداخلۀ ایران درافغانستان تازه نیست، بلکه این مداخله از گذشته ها در زمان شاه آغاز شده و اما با تهاجم شووری مشروعیت دینی پیددا کرد. پیش از تهاجم شوروی هم ساواک و آی اس آی در تحریک نهضت اسلامی برضد داوود نقش داشتند. آخوند ها در زمان داکتر نجیب پروژه هزارستان را به راه افگنده بودند و کار برای آن اندکی پیش هم رفت و اما خوشبختانه که در نیم راهان به منزل نرسید. مداخلۀ ایران در جنگ های تنظیمی کابل پس از پیروزی مجاهدین در برابر مداخلۀ پاکستان به همگان آفتابی است و تسلیمی به آقای مزاری به طالبان بوسیلۀ آقای خلیلی در بدل پول یکی از شاهکار های آن به شمار می رود. مداخله های ایران در افغانستان آنقدر مغرضانه است که حتا زمانی خشم مسعود و مزاری را در برابر مقام های ایرانی در زمان طالبان هم درپی داشت. چنانکه مامون در کتاب “پای فرعون” به نقل از مسعود شهید نوشته است که پاکستانی ها دست ها را از بند و اما ایرانی ها از شانه می برند. این سخن گویای آشکار نارضایتی او از سیاست های آخوند ها در پیوند به افغانستان است. وی دراین کتاب تلاش کرده تا چهرۀ اصلی مسعود را به معرفی بگیرد و همچنین به جمع آوری شواهد و اسنادی پرداخته است که پرده از سیاست ها و دستان نامرئی همسایگان به ظاهر دوست افغانستان براندازد که در این میان کشور جمهوری اسلامی ایران بیشترین نقش را دراین سیاست ها ایفا کرده است.
چنانکه پولیس ایران در ۱۴ جوزای ۱۳۹۹ موتر حامل مهاجران افغان را تیرباران نمود و آن را به آتش کشید. پولیس ایران در حالی به این موتر تیراندازی کرد که گفته شده، کارگران مهاجر را به محل کار شان انتقال می داد، اما پولیس ایران مدعی است که قاچاقبران مهاجران را در این موتر به گونۀ قاچاق به ایران انتقال می دادند و به هشدار پولیس اعتنا نکرد و مورد اصابت گلوله ها قرار گرفت. نهاد های حقوق بشری و آگاهان حقوق بشری این عمل را جنایت خوانده و با رد ادعای ایران این عمل پولیس ایران را عمدی خواندند. آنان این جنایت را محکوم کردند و عمل پولیس ایران را ضدحقوق بشری خوانده اند می گویند که پولیس ایران در ضمن این که این موتر را به آتش کشید، نظاره گر باقی مانده آتش را هم خاموش نکرد. به دنبال این حادثه ویدیویی به نشر رسید که دو تن از مهاجرین افغان در کنار جاده فریاد و ناله می کردند. یکی از آنان با گریه و زاری به تماشاگران این صحنه می گوید: “تو را به خدا کمی آب بیار که سوختم.” نهاد های حقوق بشر فیر بر موتر حاملان قاچاق انسان را هم یک عمل ضد حقوق بشری خوانده اند. گیریم بر بنیاد کمپاین اروپایی حقوق بشر، آواره يا مهاجر به كسی گفته میشود كه به گونۀ رسمی به مقامات كشور مورد نظر مراجعه و اعلام حضور كرده باشند كه مهاجراند. افرادی كه اين مراحل را طی نكرده باشند، مطابق مفاد كنواسيون مهاجرت پناهجو حساب نمیشوند. اما این موضوع هیچ گاهی عمل سربازان ایرانی را توجیه نمی کند.
این بار نخست نیست که پولیس ایران در برابر مهاجران افغانستان خلاف حسن همجواری و روحیۀ ضد اسلامی عمل کرده است. پولیس ایران چند روز پیش هم بر روی ۴۸ مهاجر افعان شلیک کرد و آنان را وادار ساخت تا خود را به دریا افگنند و فلم های این حادثه به مقام های ایرانی داده شده و اما رهبران ایران این را رد کرده و می گویند که این توطیۀ امریکا است. پیش از این مقام های ایرانی گزارش هیئت حقیقت یاب دولت افغانستان را قبول نکرده بودند و آن را رد کردند. پس از آن هیئت ایرانی به افغانستان آمده تا این موضوع را با مقام های حکومت افغانستان در میان گذاشته و روی آن بحث کند. در همین حال مردم افغانستان از حکومت می خواهند تا این موضوع را سیاسی نساخته و با خون مهاجران معامله سیاسی نکند. در این میان آنچه مسلم است این که برخورد زشت ایرانی ها در برابر مهاجران افغانستان سابقه دارد و این ستم پس از تهاجم شوروی به افغانستان آغاز شده است. ایرانی ها افزون بر ظلم و ستم به مهاجران افغانستان هر از گاهی مهاجران را گروه گروه از کمپ ها و شهر ها جمع کرده و به اجبار از سرحد بیرون می کرد. این ستم بحدی بود که در سال های ۲۳۶۸ یک شهروند افغانستان بر ضد این عمل ایرانی ها خواهان دادخواهی شد و از ایران احراج و به پاکستان آمد و به مبارزه خود ادامه داد. ایرانی ها از چهل سال بدین سو همچو جنایات را در حق مهاجران این کشور روا داشته و آن را بعد توجیه کرده اند. در حالی که این عمل ناموجه است و پولیس ایران می توانست این موتر را در پاسگاه دیگر پولیس توقف می داد. ایرانی ها همچو جنایت ها را در گذشته ها زیاد تکرار کرده اند. چنان که اخراج اجباری افغان ها از ایران در حالی که فامیل های آنان در ایران بوده، هزاران بار تکرار شده است. یکی از دلایلش گذشت و سکوت حکومت های افغانستان بوده که دست شان زیر سنگ آخوند های بیرحم ایران بوده است. چنان که سفیر افغانستان در ایران تایید کرد که موتر مربوط به قاچاقبران انسان بود. این سخن به نحوی معنای نرم گذر کردن از این موضوع است.
ایران در زمان جهاد از گروه های تشیع حمایت کرد که از سیاست های مغرضانۀ سیاسی و اقتصادی ایران در افغانستان پشتیبانی می کردند و سایر گروه های تشیع را که مخالف سیاست های خصمانۀ ایران در افغانستان بودند از آنها حمایت نکرده و آنها را از ایران اخراج کرد. چنانکه ایران درسال ۱۳۶۸ مرحوم آیت الله محسنی را به دلیل انکارش از ایتلاف با گروه های تشیع و پذیرش رهبری مزاری از ایران اخراج کرد. وی در نخستین کنفرانس مطبوعاتی خود در دنز هوتل پشاور گفت که ایران پول هایش را مصادره کرد و انگشت برلب نهاد و گفت که آخوند ها او را برهنه از ایران بیرون کردند. ایران پس از حادثۀ یازدهم سپتمبر به صف مبارزه با تروریزم پیوست و مثلی که پاکستان در برابر این پرسش بوش که یا با تروریزم یا با امریکا، پاکستان با نفی تروریزم با امریکا پبوست. به همین گونه ایران هم مثل پاکستان در ظاهر با پکت مبارزه با تروریزم پیوست؛ اما در عمل به سود تروریستان و برضد امریکا وارد عمل شدند. نخست نظامیان پاکستان پیش دستی کردند تا آنکه در سال ۲۰۰۳ طالبان را دوباره احیا کردند و پس از مدتی ایران هم به حمایت طالبان پرداخت و با تاسیس پایگاه ها در تبانی با روسیه برای آنان به تمویل و تجهیز و آموزش آنان در حوزۀغرب کشور آغاز کرد. آخوند های ایران با این رویکرد “با یک تیر دو فاخته را شکار میکنند.” از یک طرف جنگ نیابتی با امریکا و از سویی هم موانع در برابر پروژه های اقتصادی افغانستان مانند، ساخت و ساز بندهای برق و کانال های آبیاری را ایجاد کنند. بنابراین گفته می توان که مداخلۀایران در افغانستان پیشینۀبیشتر از یک قرن می گذرد که ریشه در حق آبۀدریای هریرود دارد و تلاش می کند تا در مسیر رود یادشده پروژه ها ساخته نشود و آب هریرود به ایران بریزد. این افزون بر جنایات آخوند های ایران است که با استفاده از فقر و تنگدستی و غربت شهروندان افغانستان در ایران هزاران تن آنان را در چوکات گروه های فاطمیون و زینبیون به سوریه و عراق می فرستد. ایران از شهروندان افغانستان تنها بحیث مزدوران جنگ نیابتی استفاده نمی کند، بلکه بر آنان جفا های زیادی رواداشته است. اما در این روز ها ستم و کشتار شهروندان افغانستان بوسیلۀ سربازان ایرانی ” چون زبان در دهنی خلق خدا افتاده است.
هرچند در این نوشته بیشتر به مداخلۀ ایران در افغانستان تمرکز شده است و اما این به معنای سبک وزن کردن مداخلۀ پاکستان در افغانستان نیست. هرگاه به پیشینۀ مداخلۀ پاکستان در افغانستان نظراندازی کنیم، به ساده گی می یابیم که در اصل مداخله نظامی و استخبااتی پاکستان سنگین تر از ایران در افغانستان است. این بر همگان آشکار است که نظامیان پاکستان بیشتر از چهل سال بدین سو در افغانستان مداخلۀ سنگین داشته است. چنانکه مداخلۀ پاکستان در افغانستان و به استخدام کشاندن رهبران جهادی در دوران جهاد، افغانستان را به این سرنوشت رساند و اکنون حمایت نظامیان پاکستان از طالبان به همگان آفتابی است. چنانکه رابطۀ نظامیان پاکستان با شبکۀ جلال الدین حقانی در دوران جهاد به همگان آفتابی است. حقانی با آنکه یکی از فرماندهان مولوی خالص بود و اما رابطۀ مستقیم با نظامیان پاکستان داشت و به گونۀ مستقل از سوی آن تمویل می شد. این شبکه در دوران جهاد مجله ای به نام جهاد داشت که از سوی حقانی در پشاور به نشر می رسید. اکنون شبکه از بازوی نیرومند طالبان است و داعش تازه ایجاد شده از بازوی تازه دم این شبکۀ جهنمی است که از سوی نظامیان پاکستان تمویل و تجهیز و مدیریت می شود. پاکستان در این مدت تلاش کرده تا حکومت دست نشانده را در افغانستان به قدرت نگهدارد. هدف پاکستان از تشکیل حکومت مزدور در افغانستان شناسایی خط دیورند است و پاکستان آن را مرحله اساسی رسیدن به عمق استراتیژیک خود در افغانستان تلقی میکند و از سویی هم آن را فرصتی برای جلوگیری از نفوذ هند در افغانستان می داند. یگانه راه حل کلیدی افغانستان پایان منازعۀ تاریخی افغانستان با پاکستان است و حتا تضمین دادن پاکستان برای افغانستان مانع این مداخلۀ پاکستان در افغانستان نمی شود.از سویی دیگر پاکستان هم در پیوند به افغانستان اهداف سیاسی و اقتصادی و استراتژیک دارد. چنانکه آشکار است که پاکستان به افغانستان بحیث عمق استراتژیک در دشمنی با هند نگاه می کند و خواهان تقلیل رابطه ء کابل با دهلی است. هر از گاهی در صدد تخریب بند های آبی و پیشگیری از تاسیس پروژه های اقتصادی در مسیر دریای کابل و کند است. پاکستان هر از گاهی گروه جدید را برای رسیدن به اهداف خود در پاکستان تشکیل داده است و هدف اش از حمایت مخالفان حکومت های کابل زیر پوشش جهاد ابزاری بوده و اسلام را برای رسیدن به اهداف خود وسیله ساخته است. چنانکه پس از سقوط نجیب تحریک طالبان و بعد از آن داعش و اکنون هم حزب ولایت افغانستان را بحیث نیروی اختیاطی ساخته است تا در زمان لازم فصل جدیدی از جنگ را برضد حکومت و مردم افغانستان به پیش ببرد.
از آنچه گفته آمد، برمصداق این سخن “مشت نمونۀ خروار” گویای مداخله های سبک و سنگین ایران و پاکستان در افغانستان است. هرچند به ابعاد مداخلۀ فرهنگی ایران در افغانستان اشاره نشده که ایران چگونه در سطح گسترده ای از طریق سفارت و مراکز مذهبی و کلتوری و با دادن میلیون های تومن به اشخاص سیاسی، رهبران گروه های سیاسی، مراکز فرهنگی و رسانه ای و علمی مانند داشنگاه های خصوصی درافغانستان مداخله می کند. دراین شکی نیست که افغانستان یک کشور جنگ زده است و حکومتداری آن خراب و حاکمان آن غرق رقابت و امیتازگیری ها اند. شاید بعضی ها بگویند، کشوری که رهبرانش غرق خود و قدرت و ثروت اند و پروای مردم را نداشته و در راستای حکومتداری خوب کاری انجام نمی دهند و مردم هم در برابر آنان سکوت کرده است و پس سزای شان چنین باد. اما این به معنای انکار کشور های جهان از کمک به افغانستان را ندارد و افغانستان در چنین حالی سخت نیاز به کمک های جهانی و بویژه کشور های اسلامی و همسایۀ خود بیشتر دارد و کشور های جهان و منطقه و بویژه کشور های اسلامی نباید از این دست تنگی مردم افغانستان استفادۀ سؤ نمایند و از این کمک ها به مثابۀ سکویی برای رسیدن به اهداف راهبردی خود از لحاظ سیاسی، مذهبی و اقتصادی در افغانستان نمایند. یاهو