رویکرد وحشت و بربریت در پولیس مرزی ایران، یا بازتاب رویکرد و ماهیت اصلی حاکمیت آخوندی.
پنج تن از جوانان هموطن، در اثر شلیک مرزبانان حکومت دجال اخوندی خودکامه ی ایران در موتر قاچاقبران سوختند؛ ذوب و خاکستر شدند. پولیس حکومت آخوندی، چند روز پیشتر ازآن، حدود بیست و یک تن از جوانان همسایه و همزبان خود را، در دل موج های وحشی وخروشنده ی دریای هریرود سپردند و در آب غرق ساختند. این هم میهنان مان کی ها بودند؟ این ها جوانان مظلوم، بیچاره از چاره، ناچار برای دریافت کار به صورت غیر قانونی به وسیله قاچاقبران، داخل خاک کشور همسایه، ایران شده بودند. ببینید! ترحم و انسانیت از مغز و فکر و اندیشه ی آخوند های ایرانی رخت بر بسته است. امروز همه جهانیان بازتاب آن را در رویکرد بالفعل پولیس مرزی و پولیس شهری در برابر شهروندان خود ایران، به ویژه زنان ایران؛ همه روزه طی گزارش های دیداری از طریق رسانه های جمعی به تماشا می نشینند.زنده زنده سوختن انسان ها، فلمبرداری میشود. از سوختن آن حظ می برند. ببینید که در رژیم آخوندی اسلامی، چگونه انسانیت مرده است؛ وحشت و بربریت حاکم است.
مقامات مسوول ایرانی استدلال می کنند که گویا بر مبنای قوانین بین المللی عمل کرده ایم. آن ها به وسیله ی باند های قاچاق انسان به نقض حریم این کشور دست یازیده اند. دفاع از سرحدات و حریم کشور، وظیفه ی ماست. آن ها به هوشدار های مان گوش فرا ندادند، بدون توجه به ممانعت ما فرار کرده و داخل حریم کشور مان شدند. هر کشوری حق دارد با چنین هنجاری از دخول غیر قانونی افراد بیگانه و ناشناخته به وسیله ی باند های قاچاق چی، پس از فرار از پاسگاه های امنیتی بر حریم آن کشور ها شلیک کند.
به هر رو، این که زخمی های این حادثه در بیمارستان، در دست ها دست بند داشتند، عمق فاجعه ی بی رحمی، ددمنشی و بربریت حاکمیت دجالی آخوندی کشور اسلامی ایران را بیشتر بر ملا می سازد.
آری هموطن… ویدیوی حادثه ی به آتش کشیدن خودرو یا موتر جوانان فراری از وطن، سخت دردناک و استخوان سوزو جانسوز است. هیچ انسان با احساسی نمیتواند تحمل تماشای ویدیویی این جنایت را بکند. من که پس از دوسه ثانیه، اصلن نتوانستم ادامه ی این فاجعه را ببینم. جنایت شنیع وحشیانه همین را گویند. بربریزم و ددمنشی همین را گویند. انحراف از اخلاق انسانی، وجدان تهی بودن و اهانت بر مقام والای انسان، همین را گویند. گویا حاکمیت آخوندی ایران با چنین رویکرد های ضد بشری، یکی از قصی القلب ترین حاکمیت ها در جهان خواهد بود که به جنایات علیه مردم شریف کشور خویش و سایر ملت ها می پردازد.
پس ازاین حادثه، تعدادی از دوست های ایرانی برایم زنگ زده گفتند: ما … از شنیدن این گزارش ویدیویی ی سخت وحشتناک و دیدین این ویدیوی دور از کرامت انسان، سخت تکان خورده و شرمنده ایم. ما به این حاکمیت دجالی و افراطی که حدود هشتاد میلیون از نفوس کشور مان را به گروگان گرفته است، نفرین میفرستیم. ما با همسایه ی همزبان و هم فرهنگ خود همدردی داریم. ما این عمل وحشیانه ی حاکمیت دجالی ی آخوندی را که به وسیله ی غرب، بر ما تحمیل شده است، محکوم و نکوهش می کنیم. ما فکر میکنیم که در پس این همه بازی ها باز هم تیوری توطیه ی غرب است و بس…
ایران از مهاجرین افغان( که تعداد آنه در حدود دو میلیون تخمین زده می شود) به حیث یک ابزار جنگی نیز سود میبرد.
همانطوریکه در جنگ ایران و عراق که در 4 دسامر 1980 آغاز و هشت سال دوام کرد، پاکستان تحت رهبری حزب اسلامی صد ها تن از مجاهدین افغان را برای جنگ به بدانجا فرستاد، ایران نیز هزاران تن از افغانان را برای جنگ بر ضد حکومت صدام حسین فرستاد. لشکر فاطمیون سال 1394 خورشیدی از ادغام نیروهای تیپ ابوذر در زمان جنگ ایران و عراق، تحت نظر نیروی قدس سپاه پاسداران از نیروهای مهاجران افغان تشکیل شده و برای جنگ به سوریه اعزام میشوند.
بنا بر اظهارات زهیر مجاهد یکی از مسوولین لشکر فاطمیون در ایران، از افغانان لشکر فاطمیون دو هزار کشته و هشت هزار زخمی به جا مانده است. اما پولیس مرزی ایران در برابر این همه سوء استفاده از مهاجرین افغان، با اعمال خشونت بار نسبت به اوشان عمل میکنند.*
چرا باید جوانان از کشور فرار کنند؟
ناتو و غرب در راس انگلیس و امریکا با توطیه های سازمان یافته طی بیست سال تمام حضور خود در افغانستان به بهانه مبارزه بر ضد تروریزم و بنیادگرایی، راهگشای بستر توسعه، گسترش و حمایت از تروریزم و جنگ و بدروزی و بی امنی گردیده اند؛ مردم مان، به ویژه جوانان کشور برای کاریابی، و یا فرار از بد امنیتی در تلاش برای زنده ماندن، دریافت شرایط کار و تحصیل، و رسیدن به یک زندگی انسانی کشور را ترک می گویند.
نزدیک چهار ملیون ـ باز هم تکرار می نویسم،ـ نزدیک به چهار ملیون انسانی که نتوانسته اند به این هدف (کار، تحصیل، امنیت و رهایی از فقر) برسند، امروز همه معتاد به مواد مخدر، در حالت جانباختن قرار دارند. حاکمیت اشغالی در راس کرزی، غنی و عبدالله مزدورِ مزدور ها اصلن این چهار یا سه ونیم ملیون انسان معتاد که بیشترین آن ها جوانان و حتا جوانان تحصیلکرده اند را نمی بینند که نفرین بر این نوکران اشغال و استعمار باد.
حتی ناتو و امریکا به منظور تشدید فضای دهشت مراسم های عروسی، تدفین، فاتحه خوانی و عزا داری را بمبارد نموده که هزار ها تن از هموطنان مان را از این طریق نیز به خاک و خون کشانیده است.
اما به خاطر این هزاران تن ازجان باختگان، اهم از کودکان و زنان و پیرمردان، آب از هم تکان نخورده است. این فرایند، شوربختانه، طی سالیان متمادی ادامه داشته است.
حاکمیت ایران و ایرانی ها
رهبر رژیم آخوندی ایران در سال 1979 از کشور فرانسه سر برون کرد. آن فرد ناشناس که سال ها در آغوش گرم استخبارات فرانسه جا گرفته بود، با عمامه ی آخوندی، جز سید روح الله خمینی کسی دگری نبود؛ بر ملت ایران حاکم گردانیده شد. همان سانی که کرزی با چپن و کلاه قره قلی و پیراهن و تنبان به امر شبکه های استخبارات خارجی ملبس، و پس ازان اشرف غنی با لنگی و پیراهن و تنبان و تسبیح دراز ظاهر ساخته شدند؛ اصل گوهر و معنای نیوکلونیالیزم یا استعمار نو را عملن به نمایش گذاشتند… در همان سال 1979 بنگاه های عدیده رسانه ای، همچو بی بی سی، سی ان ان، نیویارک تایمز، واشنگتن پست، دیلی میل، سندی تایمز… همه بمثابه جاده باز کن آخوند ها نقش بسیار چشمگیری را در براندازی حاکمیت پهلوی وجابجایی حاکمیت آخوندی ی اسلامی ی افراطی ایران داشته اند.
حاکمیت های زیر سیطره ی شبکه های استخباراتی سخت پیچیده عمل میکنند. تا ماهیت و صاحب اصلی این نوع حاکمیت های پوشالی در پرده ی ابهام باقی بماند. امام خمینی از کجا قد برافراشت؟؟؟ از فرانسه… کشوری که محصورو درگرو حاکمیت دیپت ستیت جهانی سرمایه داری ، امپریالیزم و صیهونیزم است.
– پس از سیطره ی حاکمیت ترور و اختناق آخوندی؛ فرار مغز ها و آغاز فرهنگ فرار عمومی از ایران
از آغاز حاکمیت آخوندی ایران در سال 1979 ، بنا بر سیاست های افراطی ی مذهبی و ضد دموکراسی و حقوق بشر؛ حکومت همین که پایه های خود را مستحکم ساخت، بر احزاب چپ (همچو حزب توده ی و احزاب التقاطی به سان چریک های فدایی خلق، سازمان مجاهدین خلق…)، احزاب و گروه های راست مانند جبهه ی ملی و نهضت آزادی،** و سایر نیرو های
مخالف حاکمیت پهلوی و طرفداران این احزاب و نهاد ها که نقش بزرگی در راه اندازی «انقلاب اسلامی» ایران داشتند، با یک تهاجم غافلگیرانه، رهبران آن ها را دستگیر و مورد پیگرد قرار داد. شرایط وحشت و اختناق قرون وسطایی آخوندی بر زندگی و تنفس مردم چیره گشت. میلیون ها ایرانی ی ناراض از حاکمیت، کشور خود را ترک کردند، که تا هنوز هم این روند ادامه دارد.
فرار مغزها
در سال ۲۰۰۵، مقامات دولتی در ایران اعلام کردند که هر ساله میان ۱۵۰ هزار الی ۱۸۰ هزار متخصص و تحصیلکرده ایران را ترک میکنند (۵۰۰ نفر در روز).***
طبق آمار بانک جهانی مهاجران ایرانی فقط در سال ۲۰۱۷، به تعداد یک میلیون و ۲۳۷ هزار و ۳۴۴ نفر میرسد.****
من تا این سطور به پردازش معلول ها پرداختم. آن چه که، هیچ دردی را، هیچ گاهی مداوا نکرده به پیامد مطلوب نمی رساند.
اصل علت و عامل این همه جنایات ضد بشری!
دریابیم که چرا هموطنان مان در خودرو یا موتر می سوزند؟ در بحر و دریا ها غرق میشوند، در جنگل ها ناپدید شده بعد ها اجساد پوسیده شان از جایی کشف میشود، صد ها هزار تن با پیش داشتن این شرایط مخوف از کشور فرار کرده اند و یا هم در حالت فرار اند؟
چراهزاران تن از جوانان مان در گروهک فاطمیون بسیج ساخته میشود و برای اهداف آخوندی به سوریه و عراق گسیل شده و برای اهداف غیر انسانی آخوندی جان های خود را از دست میدهند؟
چرا حدود چهار میلیون جوان کشور(با انرژی ترین، پر اسعداد و پیشاهنگ ترین انسان جامعه ی مان) معتاد به مواد مخدر شده اند؟
چرا نظاره گر باشیم و ببینیم که هموطنان مان را به دست امواج دریا میسپارند تا جان های شیرین شان را گرفته از دست و پازدن اوشان پیش از مرگ، در امواج خروشان دریا، لذت ببرند؟
بیایید! به ادامه ی چهل سال جنگ و ویرانی و کشتار میلیون ها انسان مظلوم در کشور نپیچیم، بل طی بیست سال اخیر این جنایات بشری را ریشه یابی و واکاوی کنیم.
با غرق شدن و در آتش سوختن چندین تن از هموطنان مان که قلب هر انسان را میفشارد، و باید هم از چنین جنایات ما خون گریه کنیم. سازمان نامنهاد ملل متحد بایست با قاطعیت این جنایات را محکوم و این عمل شنیع را از طریق بخش حقوق بشر آن سازمان مورد پیگری جدی قرار می داد. اما لگام این سازمان هم به دست کسانی است که عامل و حامی ی تمامی ی این تراژیدی ها طی بیشتر از چهار دهه بوده و هنوز میباشند.
– راهکار اژیتاسیونی غرب، رویکرد های ویژه برای تسلط بر مغز و افکار عمومی جامعه
اما بسیار جالب است که با این جنایات پولیس آخوندی ایران، گویا تمام رسانه های غرب، شبکه های استخباراتی، گروه مریم رجوی … به یکبارگی بیدار شده و به یک کشف سترگ محیرالعقول دست یافته اند. تظاهرات هموطنان در شهر های افغانستان، بریتانیا، آلمان، فرانسه، امریکا، آسترالیا … وسایر شهر های جهان در نکوهش از این دو حادثه جاده ها و بیلدینگ ها را به لرزه درآورده است. که باید هم این چنین می بود. اما در حملات انتحاری طی سالیان متمادی در کشور، به ویژه شهر کابل، که ده ها هزار تن از مردم بیدفاع عامه در آتش انتحار و انفجار سوختند، کودکان پیش از تولد در بطن مادر، تولد ناشده، آن هم در زایشگاه با مادران شان و یا در بطن مادران تیر باران شدند؛ و یا کودکانی هم چو تبسم ها باز هم توسط طالبان سربریده شدند(مردم برای محکومیت اژدهای طالبانی به تظاهرات پرداختند، تظاهرات هم به حمله ی انتحاری بسته شده و جان ده ها تای دیگر را گرفت. بیشتر از ده ها هزار سرباز نیرو های مسلح افغانستان به وسیله ی طالبان تیرباران و یا سر بریده شدند، کجا بود تظاهرات دست کم اروپا و امریکا نشین ها؟؟؟
کجا بود رسانه های غربی تا به سوگ چند هفته ای نشسته و مردم را به پاخیزی علیه این جنایات ضد بشری تشویق و ترغیب نماید؟
برگردان این سوال این است که میدیای غرب و مزدور با تروریزم طالبانی همپا و هم آوا است. میدیای غربی نیروی محرک بالقوه ی جاده صاف کن برای به قدرت رسانیدن طالبان ـ این نیروی بلک واتر پاکستانی- انگریزی در سالهای 1992 بود، که این ماموریت تاکنون ادامه دارد.
حضور غرب، و حاکمیت مزدور اشغالگران، عامل اصلی این همه جنایات است و بس. با دعوای سرازیر شدن میلیارد ها دالر، یک فابریکه هم نساختند تا حد اقل یک هزار نفر دران شامل کار شود. جوانان ما، این نیروی پیشتاز جامعه را به مواد مخدر معتاد و عقیم میسازند تا بدون درد سر به اشغال و تاراج و غارت ادامه دهند.
در برابر دو سه جنایت حاکمیت فاشیستی و آخوندی ایران در کشور های مختلف جهان راهپیمایی صورت می پذیرد، اما با صد ها و هزار ها جنایات مفرزه های ملیشه ای تروریست پاکستان و سعودی که هزاران هموطن در آتش بم و انتحار سوختند و کباب شدند، آب از آب شور نمی خورد.
هموطن!
بیایید همه بیدارشویم. نباید گوسپندوارانه، در دام اغوای شبکه های استخباراتی غربی و منطقه ای، به مثابه ابزار در دست های آنان قرار گیریم، بل با عقل سلیم و منطق روشن در شناسایی دشمنان بین المللی و منطقه ی کوشا باشیم.
رییس جمهور ترامپ با توییت خود به صراحت اعتراف میکند که طالبان تروریست را به کرایه گرفته اند.
این تویدت ترامپ اعتراف نامه رسمی و یک مدرک و سند خطیر تاریخی است که جنایات غرب به رهبری امریکا، طی چندین دهه در افغانستان رابه افشا میگیرد؛ اینجا سر بزنید:
طالبان؛ «قاتلان کرایی» عامل کشتار، ننگ تاریخی و ذلیل سازی مردم افغانستان
سناتور امریکایی در ویدیویی اعتراف کرده میفرماید که طالبان را ما ساختیم، ما به پاکستان پول دادیم تا طالبان را ساختیم.
پس چرا و چرا و باز هم چرا ؟ جماعتی، گوسپندوارانه، برای به قدرت رسانیدن تروریست های مشترک امریکایی – پاکستانی تلاش میورزند؟
چرا بر ضد مذاکرات و توافقنامه ی دوحه امریکا با طالبان تروریست؛ در افغانستان و غرب در جاده های نمی ریزند؟
آیا عقل و فکر آقای دکتر عبدالله تا این حد است که به روند سیاست جاری قد نمی دهد؟ آیا واقعن عبدالله، به ماهیت ماموریتش و این پُستی که خلیلزاد ایشان را به آن منتصب کرده است، چیزی نمیداند؟
چرا درگیری ها به خاطر شمولیت وعضویت در گروپ مذاکره کننده دوحه بین به اصطلاح نخبگان جریان دارد. این نخبه گان یا خریده شده اند و یا هم از فاسدانی اند که پرونده ی جنایت دارند.، و باز هم اینک برای تضمین زندگی دزدیده خود و سرمایه های به تاراج برده خود، تشویش دارند.
– تلک “توسیدید” و رقص مرگ ناگزیر ملتها
Thucydides Trap
جنرال توسیدید، که یکی از جنرال های خلاق در ارتش یونان، در قرن پنجم پیش ازمیلاد بود؛ موصوف، از نظر غرب، پدر تاریخنگاری علمی شناخته می شود. وی در کتاب “تاریخ جنگ های پلوپونزی؛ که به فارسی هم ترجمه شده است” دینامیسم دشوار و به سختی اجتناب پذیری را توضیح می دهد که درآن خطر جنگ میان یک قدرت مستقر و یک قدرت در حال رشد به شدت بالا می رود. این مکانیزم در مفهوم مدرن ابتدا در مورد برخورد چین و آمریکا مطرح شد. ولی این میکانیزم و سیاست محدود به امریکا و چین نمی شود، و یک کانسپت کلی ی جغرافیایی است که باید آن را بدانیم. اما این کانسپت، هنجار های کاربردی بسیار فراتر داشته تا جایی که چالش ها میان ایران و امریکا را نیز توضیح و تصریح می کند.*****
در این گفتار به نظرات گراهام آلیسون استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد در مورد توسیدید هم پرداخته می شود. موصوف کانسپی را مطرح کرد، به نام “توسیدید”. گراهام با استفاده از تاریخ جنگ های آتن به چنین نتیجه میرسد که: هر وقت ما یک قدرت مستقز داریم. و یک قدرتی در حال طلوع و حال ظهور. درین حالت است که احتمال وقوع جنگ در دنیا بالا میگیرد. به دلیل این که قدرت مستقر احساس تهدید می کند. و قدرت در حال طلوع و در حال ظهور متوجه میزان تهدید و شدت تهدید نیست. احساسی که دارد اینست که فکر میکند، کشوری را دارم، اقتصاد خود را دارم، پیشرفت می کنم، همه کار هایم صلح آمیز است و کاری با کسی ندارم. یا اینکه منطقه نفوذم را در ساحه جغرافیایی خودم گسترش می دهم. اصلن در حد آن قدرت مستقر نیستم. چرا باید ازان قدرت مستقر نگران باشم. اما هرگاه از منظر قدرت مستقر نگاه بکنیم، حسابش این است که در چنین شرایطی، زمان قطعن به ضرر قدرت مستقراست. برای این که مدام اهرام های قدرتش را از دست می دهد، هر قدرتی که به دنیا حاکم شده است، هر امپراتوری ایکه در دنیا حاکم شده است، بعد از یک سلسله فرافگنی های قدرت سخت، قدرت نظامی، در پایان کار، هژمونی خود را از دست داده است. *****
ترس از ابر قدرت شدن کشور های یورو آسیا
امروز ترس امریکا و انگلیس از رشد کشور ها و ظهور قدرت های یوروآسیا است. امریکا و انگلیس از طلوع ابر قدرت های نوظهور یورو آسیا همچو روسیه، چین، کوریای جنوبی، هند، پاکستان، ایران و ترکیه در تشویش است. کوریای شمالی با نیروی سخت بازدارنده ای که دارد، برای نیروی مستقر(انگلیس – امریکا)، بر مبنای موقعیت جغرافیایی و دور افتاده ای که دارد، اصلا تارگیتی به شمار نمیرود.
ایران هدف اصلی و جدی
اما در میان این همه کشور های یوروآسیا و در حال ابرقدرت شدن، ایران یگانه کشوری است که سلاح بازدارنده و سخت ندارد؛ مورد هدف الیگارشی غرب قرار دارد. از همین جاست که ایران قادر نیست با سلاح متعارف و نرم و دیپلوماسی خویش در برابر امریکا به مخالفت و مقاومت دایمی بپردازد. امروز بدون قید و شرط ایران دگر برای امریکا یک هدف است. برای بی ثباتی و تجزیه. برای جلوگیری از نفوذ روسیه به جنوب و نفوذ چین به سمت غرب. در بین کشور های یوروآسیا، فقط ایران است که الیگارشی اقتصادی میتواند آن را مورد حمله قرار دهد. این که ایران بتواند به جنگ افزار بازدارنده ی سخت دست یابد؛ دگر تیر دشمنانش هم به خاک اصابت می کند.
اما در فرصت کنونی؛ غرب در تبانی با اسراییل، با تمامی امکانات برای تضعیف و فروپاشی حاکمیت آخوندی تقلا میکند. معنای راه اندازی تظاهرات در اکثر کشور های جهان بخاطر تلفات حدود بیست و پنج تن از افغانان در ایران(سوختن در موتر و غرق شدن در آب توسط پولیس آخوندی)؛ همان است که ایران مورد هدف قرار دارد.
این در حالیست که خود غرب جان هزاران تن از زن و مرد، پیر و جوان و کودک افغانستان را طی بیست سال گذشته گرفته است؛ در مقابل از تظاهرات خبری نیست. در حالیکه همه میدانند که مقر اصلی تروریزم طالبانی در کویته ی پاکستان و پیشاور؛ و اکنون در مهمانخانه ی امریکا در دوحه است و همه هم به سخنگویی یک امریکایی به نام زلمی خلیلزاد.
راهکار دیپلوماسی معیوب ایران
من، درین جا، به دیپلوماسی راهبردی عمومی ایران نمیپردازم، بل به دیپلوماسی سخت بیمارگونه و ناهنجاری منحصر به فرد آخوندی ی افراطی نسبت به کشور اسراییل. اسراییل کشور مستقل و عضو سازمان ملل متحد.
احمدی نژاد رییس جمهور پیشین ایران طی حکومت هشت ساله ی خویش در بیشترین سخنرانی هایش، بر اسراییل تاخت و تاز کرد. واژه هایی با تعابیرسخت اهانت بار همانند «جرثومه فساد»، «رژیم جعلی»، «رژیم نژادپرست»، «لکه ننگ» را به کاربرد. اما این اظهارات تند و افراطی هم برای احمدی نژاد کافی نبود. احمدی نژاد چند جمله ای دور از عرف و آدات دیپلوماتیک به سان: “شما بدانید این رژیم منفور در سراشیبی سقوط است، به فضل الهی سقوط خواهد کرد و هیچ عاملی قادر نخواهد بود او را نجات بدهد”. ویا : «فکر میکنیم زشتترین کاری که در ۷۰ سال اخیر انجام شد، تأسیس رژیم صهیونیستی است. رفع اشغالگری، بازگشت آوارگان، تأسیس دولت ملی فلسطین، آرزوی تاریخی همه ملتهای منطقه است. همه آرزو دارند روزی برسد، که دیگر هیچ اثری از رژیم اشغالگر و آدمکش صهیونیستی نباشد. هر گامی که این امید را زنده کند، گام مثبتی است و به نفع ملتهای منطقه».******
این همه به تاسی از سیاست رهبر جمهوری اسلامی، اقای خامنه ای بوده است که موصوف با شعار ها و تهدید های اکسترمیستی ی اسلامی منحصر به جمهوری اسلامی، همچو “محو رژیم صهیونیستی از نقشه ی جهان” حتی سازمان ملل را ابزار غرب و بیشترین کشور های جهان را در مخالفت با ایران ترغیب کرده است. چنین سیاست دور از عرف و رویکرد های ناپسند دیپلوماسی، غیر کاربردی و غیرحرفوی بوده، برای ملت به گروگان گرفته شده ی ایران سخت زیانبار است.*******
امروز، در هر انتخابات ریاست جمهوری امریکا، کاندید ها باید در حضور”آیپک” (کمیته عمومی روابط امریکا – اسراییل) بایست تعهدات خویش را در برابر این کمیته باورمند و یقینی سازند تا رضایت آن را به دست آورده به کرسی ی ریاست جمهوری برسند. اما ایران که سخت افزار دفاعی هم در اختیار ندارد، از کجا بر چنین تهدید ها دست مییازد؟ من منحیث یک شاگرد مکتب دیپلوماسی، اصلن نمیتوانم چنین رویکردی را دیپلوماسی بنامم. این دیپلوماسی نیست، بل شمشیرکشی ای است که شمشیر کش روز تاروز منزوی شده تا مرز گسترش بحران های عمیق اقتصادی، بی نظمی اجتماعی و تجزیه به پیش خواهد رفت.
وای برحال مردم همسایه، هم فرهنگ و همزبان مان با چنین حاکمیت دجالی و افراطی!!!
یکی از نکات بارز و تجربه ی تاریخی ای را که باییست مردم شریف ایران برای نجات خویش از شر این حاکمیت هیولایی سیاه ویژه ی اسلامی افراطی، مطمع نظر داشته باشند؛ مبارزه ی بی امان بر ضد این رژیم است. البته بدون همیاری و همبودی با غرب در راس انگلیس و آمریکا، بل از درون کشور باید به کار روشنگری و بسیجی ی خستگی ناپذیر آغاز نمایند. ایرانی ها باییست از درن کشور خویش، خود برای مقاومت و مبارزه بر ضد این تبهکاران سیه دل و سنگ دل به پا خیزند. هرگاه برای رسیدن برای رهایی و آزادی از سیطره ی آخوند های ددمنش به همکاری و و پشتیبانی ی غرب چشم امید ببندند، سرنوشت ایشان بدتر از مردم افغانستان خواهد بود. چونانیکه طی بیست سال اخیر، افغانستان مورد تاراج و غارتگری حدود پنجاه کشور مهاجم، در راس امریکا و انگلیس قراردارد، بستر تروریزم و بنیادگرایی روتا روز توسعه و گسترش مزید یافته؛ و در نهایت سرنوشت مردم افغانستان تسلیم تروریست های پروژه ی خود ساخته ی غربی شده تا از منافع آنان حراست و پاسداری نماید. غرب، فقط برای، برآورده شدن برنامه های موساد، فقط و فقط، به همپاشی و تجزیه ایران، و تصرف و به انحصار کشیدن نفت ایران متوجه اند و بس.
+++
*
**
***
****
*****
******
*******