سیاست “طلا در مس” یا رویکردی متهورانۀ رهبران و سیاستگران طالب و غیر طالب
آیا زمان آن رسیده است که بازیگران طالب و حکومت و گروه های سیاسی زیر یک چتر جمع و با یک چرخش بزرگ وارد دیالوگی بین الافغانی شوند که در نتیجهء یک بازی آگاهانه و ماهرانه و فرصت شناسی جدید منافع ملی و اقتدار ملی افغانستان یکپارچه و متحد را در بازی با امریکا و سایر همپیمانان آن تامین کنند. درست این زمانی ممکن است که طرف های مختلف در یک دیالوگ بین الافغانی با گذشت از خودخواهی ها و منفعت طلبی های شخصی و قومی و گروهی با باج گیری از آنانی که بیش از چهل سال بدین سو افغانستان را به خاک و خون کشانده اند، موفق به تامین منافع ملی و احیای اقتدار ملی از دست رتبهء افغانستان شوند
. این زمانی ممکن است که تمامی جناح ها با ترک وابستگی های سیاسی، استخباراتی و اقتصادی خویش جرات ملی عمل کردن را داشته باشند تا باشد که از این فرصت پیش آمده به سود افغانستانی استفادهء اعظمی کنند که حیثیت سرزمین موعود را برای نسل کنونی و آینده داشته باشد. این در حالی ممکن است که تمامی جناح های گفت و گو کننده در نشست بین الافغانی باانعطاف پذیری جدی و همدیگر خواهی ملی تن به گذشت و ترک برتری طلبی ها شوند. این در صورتی ممکن است که آنان با رویکرد سیاسی “طلا در مس” بدرخشند.
“طلا در مس”، مجموعهای از نقدها و یادداشتهای رضا براهنی است که یکبار در سال 1344 نشر یافته بود، در چاپ دوم با مطلب و حجم بیشتر و تفاوتهای جدی با چاپ اول در سال 1347 منتشر شد. مرحوم براهنی در این کتاب شاعر را به مس و شعر را به طلا تشبیه کرده و قدرت شاعر را در زبان الهام به نمایش می گذارد که چگونه شعر در فضای الهام به رقص می آید و جهان شعر را در زبان شاعر دگرگون می کند. الهام حالتی که گویی چراغی بصورت ناگهان در اتاق تاریکی روشن می شود و همه چیز یک باره در چشمان شاعر حمله ور می شوند و خود را در ذهن او ثبت می کنند. پس از آن شاعر است که دست به کشف می زند و به اشراق متوسل می شود. چنان که می گوید، درشعر گفتن نوعی حالت عارفانه وجود دارد ونوعی از خود بیخود شدن در پهنۀ بیکرانگی اشیاء. شاعر، عارفی است که بجای معبود، می خواهد به اشیاء پیوند برقرار کند. شاعر عارفی است سر به سجده نهاده، در معبد اشیا و انسان ها. حال بر رهبران و سیاستگران طالب وغیر طالب افغانستان است که خلاف رویکرد های سیاسی گذشته هرچند در اصل مس اند؛ اما در یک تهور سیاسی در نماد طلا ظاهر شوند.
حال پرسش این است که چقدر می توان به این بازگشت خوش بین و آیا به چنین نرمشی می توان باورمند بود. آنهم در کشوری مانند افغانستان جنگ زده و بیمارکه رهبران حکومتی و سیاستگران آن در طی چهاردهه از بتۀ آزمون های دشوار موفق بدر نشده اند و با پشت سر نهادن یک آزمون ناکام تجربۀ ناکام دیگری را به استقبال گرفته اند. بدون تردید بحث بر سر این که رهبران و سیاستگران افغانستان با دست یازی به ابتکار به گفتۀ معروف معجزه آفرینند و برمصداق این شعر حافظ ” فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم” امری محال است و چه رسد به آن که انتظار ظهور گاندی ها، ماندیلاها، سن یادسن ها، تیتو و رهبرانی را در این کشور داشت که به بهای بستن سنگ در شکم خود را قربانی آرمان های مردم خود نمایند. یا این که در آشفته بازار سیاسی افغانستان که سیاست های ملی قربانی سیاست های قومی شده است و از یک سو از هم گسیختگی های اجتماعی و تضاد های گروهی و قومی سخت در آن بیداد می کند و از سویی هم آرمان های بزرگ مردم آن بار ها قربانی حرص و آز و خودخواهی های شخصی، قومی و گروهی رهبران و سیاستگران این کشور شده است. با دلخوشی های ساده لوحانه و نگاه های قوم محور و نه ملی محور فصل تعویض های یلتسین به پوتین را به آزمون گرفت. آزمونی که به شدت از سیاست های قومی پرده برداشت و سرنوشت مردم افغانستان را بیرحمانه به قربانی گرفته است.
این در حالی است که هنوز درازراهء صلح باقی و چانه زنی ها میان طرف ها برای برگزاری نخستین نشست به شدت ادامه دارد و هیچ ظرفی حاضر به کم ترین انعطاف نیستند. از این معلوم می شود که هنوز بازی قدرت های منطقه ای و جهانی برسر افغانستان به نقطه ء پایان نرسیده است. افزون بر آن که اختلاف میان رهبران حکومت و گروههای سیاسی و در ضمن اختلاف میان گروه های سیاسی بیداد میکند و از برگزاری نشست مشورتی آقای غنی با نمایندگان کشورهای منطقه تحت عنوان “تقویت اجماع برای صلح” در بارۀ صلح و گفتگوهای میان افغانان به اشتراک نماینده گان نزدیک به بیست کشور منطقه، شرکای راهبردی افغانستان و سازمان ملل و نشست دومی سه جانبۀ افغانستان، پاکستان و چین از طریق ویدیو کنفرانس ها فهمیده می شود که هنوز روی روند صلح افغانستان اجماع منطقه ای بوجود نیامده است و تلاش های خلیل زاد برای نزدیکی هند و پاکستان از سویی هم افغانستان و پاکستان طور شاید وباید به ثمر نرسیده است. از همین رو بود که رئیس جمهور غنی در هر دو نشست یادشده بر همکاری میان کشورهای منطقه به ویژه در مبارزه با هراس افگنی تأکید کرد و افزود که کشور های منطقه به تهدید تروریزم، شبکه های جرمی منطقه ای وافراط گرایی مواجه است. وی در ضمن به امنیت و ثبات و منافع منطقه ای اشاره نمود که کشور های منطقه را با یکدیگر وصل می سازد و بر این تاکید ورزید که درک عقلانی و در کنار هم بودن فرصت های خوبی را فراهم می سازد تا افغانستان بحیث چهارراۀ همکاری های منطقه ای نقش خوبی را برای ثبات و رفاۀ منطقه ایفا کند. این سخنان آقای غنی گویای آن است که هنوز کشور های منطقه روی مسایل فوق به شمول مبارزۀ مشترک و صادقانه برضد تروریزم که ثبات سیاسی افغانستان را به دنبال دارد، توافق نظر ندارند. از سویی هم از این گفته های آقای غنی در این ویدیوکنفرانس که: «اهداف پروسۀ صلح این است که افغانستان مستقل، دموکراتیک، متحد در صلح با خود، با منطقه و جهان با حفظ ارزش های گذشته به ویژه حفظ حقوق زنان و جوانان باشد.» آشکار می شود که هنوز کشور های منطقه روی مسایل فوق در رابطه به روند صلح افغانستان وحدت نظر ندارند. به ادامه نشست سه جانبۀ افغانستان، پاکستان و چین از طریق ویدیو کنفرانس نشست فرامنطقه ای با شرکت شرکای عمده بینالمللی افغانستان برای تقویت اجماع جهانی در مورد صلح و مذاکرات «بینالافغانی» روز پنجشنبۀ (۱۹ سرطان) گذشته برگزار شد. در این نشست آنلاین که کابل میزبان آن بود، نمایندگان کشورهای مختلف و چندین سازمان بینالمللی از جمله امریکا، ملل متحد، اتحادیۀ اروپا، ناتو و شریکان استراتژیک افغانستان اشتراک کردند.این نشست از سوی رئیس جمهور و دیگر مقامهای ارشد افغانستان میزبانی شد، مسائلی چون کاهش خشونت، مبادلۀ زندانیان، آغاز گفتوگوهای بین افغانها و آتشبس بشردوستانه بخاطر مبارزه در برابر ویروس کرونا مورد بحث قرار گرفت. هدف اصلی این نشست تقویت اجماع جهانی برای صلح افغانستان بود.
این گونه نشست ها پیرامون صلح و برای تقویت اجماعی ملی و منطقه ای و جهانی بیش از افزون صورت گرفته است و اما با تاسف که نتایج محسوس را در پی نداشته است. این نشست ها تا کنون نتوانسته به نگرانی های روزافزون مردم افغانستان پاسخ جدی بدهد. در این میان از همه بیشتر آنچه مایۀ نگرانی است، بازی های مرموز و پاکستان و طالبان در محور خلیل زاد است که وی در هر مرحله از سفر هایش یه منطقه و گفت و گو هایش با رهبران وسیاستگران کشور های منطقه بجای بلند بردن موقعیت حکومت افغانستان بحیث یک طرف گفت گو های بین الافغانی؛ برعکس نقش آن را به بهای سنگین وزن کردن طرف طالبان و پاکستان بیشتر تقلیل می دهد. چنان که آقای خلیل زاد در نوشته تویتری اخیر خود از حکومت افغانستان بنام “حکومت کابل ” نام برده است. هرچند کاربرد این اصطلاح از لحاظ دیپلوماتیک از سوی نمایندۀ کشوری مانند امریکا غیرقابل توجیه است و اما این سخنان از شخصی مانند، آقای خلیل زاد بعید نیست که در سرسپرده به منافع ملی امریکا شهرت دارد و در ضمن متمایل به استبداد قومی است و برای استحکام ساختار های تک قومی در افغانستان کار کرده است؛ زیراو از اول تاکنون به مثابۀ وایسرا در افغانستان عمل کرده است و شاید ترس کاذب مردم ما سبب شده که از خلیل زاد وایسرا ساخته است. این ترس کاذب سبب شده تا خلیل زاد هرچه دلش خواسته انجام بدهد. زمانیکه پیشینۀ کاری خلیل زاد بحیث عضو حزب جمهوریخواه، مشاور پیشین کمپانی یونیکال، سفیر آمریکا در افغانستان و عراق در شرایط بسیار حساس در زمان حضور نیروهای آمریکایی در این دو کشور و عضو موسسه “رند” بحیث طراح سیاست های استراتژیک و راهبردی آمریکا و سایر پست های او در امریکا به تفصیل مورد بحث قرار گیرد و نقش جانبدارانه و مداخله گرانه او در بن اول، وعدهء او برای پیدا کردن بدیل طالبان در پشاور بخاطر پیشگیری از به قدرت رسیدن جبههء شمال پس از سقوط طالبان به هدایت آمریکا و همکاری گیری شرون نماینده سیا در پنجشیر در آغاز حملهء آمریکا به افغانستان و مداخله آشکار او در لویه جرگه قانون اساسی برای حکومت ریاستی، تهدید دوستم وسیله بمب افگن ۵۲ و حالا هم نمایندهء ویژه آمریکا در روند صلح افغانستان به تفصیل مورد بررسی و مطالعه قرار بگیرد و دستکاری های آشکار او شناسایی شوند. در آن صورت چهره اصلی این مهرهء سیا بیشتر آشکار و مشت های بسته اش بازتر می شود. چنانکه مردم افغانستان شاهد ماموریت ۱۸ ماهۀ او با طالبان اند که چگونه هرگز مشت های پنهان کاری اش با طالبان باز نشد و توانست تا با پنهان کاری های زیرکانه حکومت و مردم افغانستان را به فرمایش پاکستان از اصل روند صلح به حاشیه بزند و توافقنامه صلح با طالبان را به میل پاکستان با طالبان امضا کرد که حتا اشاره ای هم به چگونگی پناهگاه های طالبان و رهبران شان در پاکستان نشده است. وی دو توافقنامه را، یکجانبه یکی علنی و دیگری هم مخفی، بر ضد خواست مردم افغانستان به سود طالبان و پاکستان با طالبان به امضا رسانید. زیمیرو اسکاری پژوهشگر امریکایی در مورد این آقای شیک پوش امریکایی افغانی الاصل (۱)چنین نوشته است: در خارج از آمریکا محافظان او با عینک های دودی، بیسیم و اسلحههای خودکار بر کمر همراهی اش میکنند. هرجا که او و محافظانش ظاهر می شوند حاضران فوری پی میبرند که این مرد دستی در قدرت دارد. چهره تیره و شیک پوشی او در نگاه اول یکی از رئیسان مافیا را در ذهن تداعی می کند. خلیل زاد پشتون تبار افغانستانی الاصل که در سرزمین ازبک نشین مزار چشم به جهان گشود و پس از آموزش های ابتدایی و ثانوی در مزار شریف افغانستان برای ادامۀ تحصیل به دانشگاۀ امریکایی بیروت می رود و پس از پایان تحصیل در این دانشگاۀ روانۀ امریکا شد و آموزش هایش را دردانشگاۀ شیکاگوسنتا که تحت نفوذ محافل راست امریکا بود، ادامه داد. وی در لبنان به هواداری از آرمان فلسطینیان روی آورد. آقایان اشرف غنی احمدزی و انوارالحق احدی همدوره های او در دانشگاۀ بیروت بودند. روزنامه لوفیگاروی فرانسه به تاریخ ۱۵ ژانویه ۲۰۱۰ در مورد این سه آقایان و اهداف اسراییل چیز های زیادی نوشته است. (۱) که پرده از اسلام ستیزی صهیونیزم بر می دارد و اما از سوی منابع مستقل هنوز تایید نشده است.
پس در فضای دیپلوماتیکی ای که حرف نخست را خلیل زاد می زند، باید این گونه اصطلاحات خفت بار را برضد حکومت افغانستان به کار ببرد؛ زبرا او با طالبان و حامی آنان یعنی پاکستان سرگوشی های زیادی دارد و پاکستان از کشور هایی است که خلیل زاد در هر دور سفرش به منطقه در نخست از آن دیدن کرده و با مقام های آن گفت و گو می کند. وی به برتری طلبی های مقام های آن خوب گوش می داده و امتیازدهی های او به پاکستان و طالبان در توافقنامۀ دوحه به همه گان آشکار است. از سویی او شانس آورده و موجودیت اختلاف ها در کابل برای او به برگ برنده بدل شده است و از آن بحیث بالا کشیدن کارت سبز به سود طالبان و پاکستان و برضد افغانستان استفاده می کند. گروه های سیاسی شورای حکومت را شکلی و مشورتی می خوانند. چنان که آقای حکمتیار با آنکه از امضای توافقنامۀ صلح میان امریکا و طالبان انتقاد دارد و می گوید: “شورایی ایجاد شود که تمثیلکنندۀ اکثریت ملت باشد. اجماع سیاسی را به همراه داشته باشد و در انحصار یک فرد و یک گروه نباشد. این شورا باید مرجع مقتدر و نهایی برای تمام مسایل مهم ملی باشد، نه یک شورای شکلی و مشورتی، به گونهی که هر دو طرف پیش از این روی آن توافق کردهاند. ما در شورای مصالحه اشتراک نمیکنیم.” در این میان تاسف آور این است که حکومت افغانستان باربار از این سوراخ بوسیلۀ خلیل زاد گزیده شده است و اما هیچ گاهی ازدست درازی دوباره به آن سوراخ خودداری نکرده است. در حالی که بر کابل لازم بود و است تا پیش از آن که در فکر ایجاد اجماع منطقه ای و اجماع جهانی باشد، بیشتر از آن در فکر اجماع داخلی یا اجماع ملی باشد؛ زیرا اجماع ملی قوت شکست ناپذیر حکومت در برابر خواست های یک جانبه و برتری طلبانۀ طالبان و مشتی کوبنده در دهن آنان است. با تاسف که حکومت هنوز در این زمینه توفیق نیافته است و هنوز هم شماری احزاب مطرح و با نفوذ در رابطه به گفت و گو های بین الافغانی با حکومت به اجماع نرسیده اند.
پس از نظر ما با توجه به دشواری های موجود ملی، منطقه ای و جهانی هنوز زود است که به یک صلح آبرومندانه در افغانستان امیدوار بود؛ زیرا پاکستان به پیزوزی رسیدن صلح افغانستان را مشروط به حل موضوع کشمیر با هند خوانده است؛ نه تنها این که بر بنیاد گزارش سازمان ملل و پنتاگون، طالبان حتا روابط شان را با القاعده و سایر گروه های تروریستی مثل، گروۀ “کتیبۀ امام بخاری”، لشکر طیبه، جیش محمد و دیگران قطع نکرده اند و برعکس روابط شان تنگاتنگ تر شده است و اما شگفت آور این است که با این همه مقام های امریکایی از جمله وزیر خارجه و خلیل زاد نمایندۀ خاص این کشور در روند صلح افغانستان پیهم ادعا می کنند که طالبان تعهدات شان رانقض نکرده اند؛ اختلاف جمهوری خواه ها و دموکرات ها بر سر خروج نیرو های امریکایی از افغانستان هنوز باقی است و دموکرات ها لایحه ای را به تصویب رسانده اند که خروج نیرو های امریکایی از افغانستان را تا پایان انتخابات به تعویق افگنده است و از سویی هم انعطاف ناپذیری ها و تمامیت خواهی های طالبان برای امارت اسلامی هنوز پابرجای است و میان خواست طالبان و آقای غنی که می گوید، غنی هدف ما صلحی است که در آن دستاورد های نوزده سال حفظ شود؛ هنوز فرسنگ ها فاصله دارد؛ اما در این میان شگفت آور این است که خلیل زاد این بار با اطمینان تمام با هیت اقتصادی همراهش، درموردسرمایه گذاری های امریکابعدازخروج شان با ملابرادر،دیداروگفتگوداشت۰ازمتن این خبروومواردی چندازمتن موافقتنامه امضاشده قبلی چنان برمی آید که امریکا باحامیان درجه یک طالبان (پاکستان) به گونۀ مطلق وارد معامله شده است. این موضوع گواۀ آن است که صلح با طالبان از نظر ترامپ بحیث یک پروژه امری تمام شده و قبول شده است. در این صورت محاسبه های مادر رابطه به صلح که نشاندهندۀ بن بست است، شاید بیرون از قاعده های سیاسی باشد که در اجندا های پشت پردۀ واشنگتن قرار دارد.
این در حالی است که اکنون گفت و گو های بین الافغانی بخاطر رهایی زندانیان طالب به بن بست رسیده است. پافشاری دولت برای عدم رهایی زندانیان طالب بخاطر بی باوری آن به تعهد و عدم صداقت طالبان است. زیرا بسیاری زندانیان رها شده به جبهه های نبرد طالبان رفته اند و خلاف تعهد شان به اعمال تروریستی متوسل شده اند. هرگاه زندانیان رها شده به جبهه های جنگ نمی رفتند. گرچه در این حصه خلیل زاد بحیث امضا کنندۀ توافقنامه با طالبان مقصر است که نباید چنین خلایی را برجا می گذاشت؛ اما احتمال دارد که او از روی قصد بخاطر امیتاز دادن به طالبان و پاکستان حاضر شد تا بدون هرگونه ضمانت و حتا مشورۀ حکومت افغانستان رهایی طالبان را قبول کند. با تاسف که خلیل زاد حتا میان زندانیان جنایت کار و و غیر جنایت کار هم تفکیکی قایل نشده است. هرگاه چنین نمی شد و ممکن حالا بسیاری مسایل حل شده می بود و دولت بخاطر آغاز گفت و گوی های بین الافغانی زندانیان طالبان را رها می کرد؛ زیرا صلح مهم تر و حیاتی تر برای مردم افغانستان است. نگرانی های حکومت و مردم افغانستان نسبت به تعهدات طالبان در رابطه به صلح ناموجه هم نیست؛ زیرا طالبان یک گروهک مستقل نیستند که خود شان در پیوند به موضوع های مهم با توجه به منافع ملی افغانستان تصمیمهای آزادانه بگیرند. طالبان وابسته به پاکستان اند و در وافع تصمیم ها در مورد طالبان را در پشت پرده این کشور اتخاذ می کند؛ اما مقام های این کشور با دیده درایی تمام در محافل سیاسی و در دیدار های رسمی شان با مقام های خارجی سخن از همکاری صادقانه و حمایت از صلح افغانستان می زنند. این در حالی است که پاکستان هوای کلانی را در رابطه به تامین صلح در افغانستان در سر می پرورد و کم ترین خواست این کشور تقلیل رابطهء سیاسی و اقتصادی کابل با دهلی و شناسایی خط دورند است. بدون شک این به معنای حکومت دست نشانده ء پاکستان در افغانستان است که از چهل سال بدین سو روی آن سرمایه گذاری کرده است. بنابراین طالبان نیستند که آغاز گفت و گو های بین الافغانی را مشروط به رهایی زندانیان شان دانسته اند؛ بلکه این خواست پاکستان است تا تروریستان پاکستانی وابسته به نظامیان این کشور از زندان رها شوند. هرگاه اراده واقعی برای صلح در دو طرف موجود باشد. در این صورت رهایی زندانیان طالبان چه پیش و چهپس از آغاز نشست بین الافغانی مساله ساز نمی بود. در واقع بی باوری ها و اجندا های پشت صحنه در دو طرف چالش آفرین شده است که در واقع اجندا های پشت پرده اند که نقش تعیین کننده را در روند صلح دارند. این دشواری ها از جمله اجندا های پشت پرده سبب شده تا روند صلح در دو طرف با مشکلاتی مواجه باشد که بهانه سازی ها را توجیه پذیر کرده است. از سویی هم دست برد کود ۹۱، غارت پول های کرونا، غارت گمرک هاء فساد در اداره های دولتی و توقف مبارزه با فساد از یک سال بدین سو از مهم ترین موارد فساد خوانده شده است که از اعتبار حکومت کاسته و حربه برای طالبان شده تا از آن برضد حکومت استفاده کنند و این هم برروند صلح اثر ناگوار برجای گذاشته است. زیرا اختلاف میان حکومت و گروه های سیاسی از یک سو و موجودیت فساد روز افزون در دستگاۀ حکومت و بی توجهی و مدارای پشت پرده و سیاسی اداره های عدلی و قضایی از سوی دیگر به برگ سبز برای طالبان و حامیان شده بدل شده است و از آنها بحیث نقطۀ ضعف حکومت استفاده می کنند.
از آنچه تذکر رفت، فهمیده می شود که روند صلح و طرف های صلح چنان بادشواری ها رو برو اند که وابستگی های پیدا و پنهان آنها در موجی از هراس از دست دادن قدرت و بدست گرفتن قدرت هرگونه امیدواری را برای صلح زیر پرسش برده است. پس در چنین فضای ناباوری چگونه به یک بازی مشترک و ابتکاری می توان چشم امید داشت که نشانه تلاش های باج گیری از عاملان بحران افغانستان و فرصت شماری ها را در آن سراغ نمود و به آن به چشم امید نگاه کرد تا بالاخره به این دل بست که با انعقاد قرارداد صلح جامعهء جهانی بار دیگر حاضر به کمک های مالی بزرگ برای بازسازی و ساخت ساز افغانستان پساجنگ شود. این در صورتی ممکن است که طالبان با ارج گذاری به منافع ملی و اقتدار و حاکمیت ملی و ترک بلندپروازی ها و امتیاز خواهی ها با حکومت و گروه های سیاسی به سود افغانستان متحد و یک پارچه و نیرومند با یکدیگر کنار آیند. خواستی که با توجه به انعطاف تاپذیری ها و سازش ناپذیری های گذشتهء طرف ها اکنون محال به نظر می رسد. بنابراین بعید به نظر می رسد که در این فضای مغشوش و مبهم از برج و باروی رهبران و سیاستگران طالب و غیرطالب در یک تولدی دیگر سیاست “طلا در مس” ظهور کند که ارادهء جمعی رهبران طالب و غیرطالب را در نماد منافع ملی و اقتدار و حاکمیت ملی در زیر چتر صلح رقم بزنند و هرچه باشکوه به نمایش بگذارند تا باشد که نسل های امروز و فردا برای آیندۀ درخشان و تابناکی امیدوار شوند که در آن صلح و ثبات و قانونیت حاکم باشد و درفش عدالت در مرز و بوم سرزمینی به اهتزار درآید که در حدود نیم قرن در آتش می سوزد و در خون می جوشد. یاهو