صلح باطنی از طریق مراقبه : دکتور عبدالواسع لطیفی

درین جریان  روز و شب پر معضله و بعضاً خطیر و وحشتناک، شیوع  روز  افزون مرض  ویروس کرونا، که من راجع به آن چندی قبل  مصاحبۀ ویژۀ مسلکی با آقای محمد  قوی کوشان  مدیر  مدبر  جریدۀ مردمی امید نمودم،    و در سایت پر محتوای بانوی نویسنده و فرزانه ماریا دارو نیزبه نشررسید، تا  همین لحظه که این سطور رامینویسم، نه کدام   دوای  مؤثر برای معالجۀ مبتلایان و نه کدام  واکسین   مؤثر  برای وقایه وقطع زنجیر  خبیثۀ کرونا دردست آمده، و تنها در ایالات متحدۀ امریکار وزانه حدود    دوهزار نفر رامی کُشد و  دههاهزار  مبتلامی شوند، لذا جهان بشریت بیصبردانه در  انتظار نتیجۀ قاطع مراکز  علمی طبی است تا روزنۀ روشنی در اخیر تونل  بانظرداشت این شیوع   عالمگیر  مذلت آور   همگانی، یگانه وسیلۀ   فعلی علاوه برتدابیر    حفظ الصحو که در سراسر  جهان تلقین میشود، مهمترین مجادله با آن مقاومت انسانی روحی وروانی مردم میباشد، که باتقویه ونگه داشتن مبارزه و معافیت طبیعی بدن از پا نیفتد و دست وپنجه نرم کند. زیرا معافیت طبیعی یا (نچرل ایمونیتی) انسان درقدم اول برای مبارزه باجراثیم مرض قد علم میکند و ازتکثیر آن جلومیگیرد، درغیرآن اندیشه های تاریک و ترس و وسوسه، این مبارزۀ طبیعی راکاهش میدهد. برای تقویۀ این مبارزه باید اولتر ازهمه در نهادخود صلح وصفای باطنی وتحمل و روشنی معنوی رادریابیم.

درهمین راستایک عالم وفیسلوف هندی(سنت راجندر سنگه جی مهاراج) که من دربعضی کنفرانسهای درایالات متحده اشتراک کرده ام، رسالۀ باهمین عنوان بالا نگاشته که آنراکاملا به زبان فارسی دری ترجمه کردم، واینک فشردۀ آن به شما تقدیم می گردد :

مردم درسراسرجهان علاقه وآرمان خودرا برای صلح را باطریقه های مختلف ابرازمیدارند، مااکثراً جملاتی رامیشنویم مانند« صلح وصفابرشما»، و مردم در ایام عید کارتهای تبریکی به یکدیگرمیفرستند ویاسروع « صلح در کرۀ زمین» رامیسرایند. بعضی هادوانگشت خودرابه شکلV که بعضاً سمبول موفقیت وصلح تلقی میگردد نشان میدهد، وقتی شخصی میمیرد دردعای خود برایش میگوییم « درحریم صلح راحت باش» !

ملتها بطورمداوم باهم دیدارمیکنند تابا یکدیگرصلح کنند. سازمانهای گرویده و وقف شده به صلح دربسی ممالک ظهورکرده، درهمین راستاحتی برای کسانیکه به این هدف عالی باسعی وتلاش سهم میگیرند، جایزۀ صلح نوبل به وجودآمده است . تلاش برای صلح جهانی است، درهرسن وسالی ودر هرکشورمردم میکوشند درماحول و دربین فامیلهای خود، درمحل کارخود، در بین مجامع خود، درکشور خود بالاخره درسراسر جهان صلح رادستیاب کنند.

جای تعجب است با وجودیکه مردم بیشمار درطول قرنها درجستجوی صلح اند، بدست آوردن آن طفره آمیزاست. تعدادکم ماتوانسته ایم صلح رادرنهاد خود وباخود بدست آوریم. مامی بینیم که چطور مشکلات زندگی توطئه آمیز دست بهم میدهند تاصلح واقعی و دوامدار را برای مانفع کنند. آیا برای ما واقعاً امکان پذیر خواهدبود که به این هدف نهایی برسیم ؟

ازهمه اولتر باید نزد خود تحلیل کنیم که صلح چیست؟ یک دکشنری چنین تعریف میکند: صلح عبارت است ازرهایی یافتن ازتلاش، ویک حالت آرامش وسکوت. زندگی وتلاش وجدّیت پدیده ایست که باهم دست بدست داده و جریان دارد، واین واقعیت راماهمه درحیات خودتجربه کرده ایم، که هرنوع سرور وخوشی راکه حاصل میکنیم کم دوام است وناگهان خودرادریک حالت اندوهگین وغمگین مییابیم. درهرمرحلۀ زندگی مایک نوع درهمی و اخلال پدیدارمیشود، حیات درین جهان پرتلاطم است. اگرمعنی صلح همانا «رهایی ازتلاش» باشد، درین صورت به آسانی بدست نمیآید، چه یک شخص ثروتمند باشدیاغریب، پادشاه باشد یادهقان وروستایی، زندگیش مواجه به یک معضله یا معضلۀ دیگرمی باشد.

یک حکایت پرانتباه ازحیات لارد بودا موجوداست که باروشنی این حقیقت راترسیم میکند: زنی که پسرجوانش مرده بود، تسلیت ناپذیربود. اوبه تمام داکتران اطراف خودمراجعه کردتاچارۀ برای زنده شدن پسربدست آورد، بالاخره شخصی به اوگفت یک انسان روشن ضمیر وجوددارد که لارد بوداست و شاید بتواند درین راه به اوکمک کند. زن نزد بودا رفت واز او تقاضا کرد تا کمک کند پسرش دوباره زنده و درد والم جانکاه ازدلش بیرون گردد. بودا به اساس دانش خود به اوگفت وقتی میتواندپسرش رازنده سازدکه اگرزن اولتر ازهمه تخم موسترد را ازیک خانوادۀ بیاوردکه درآن هیچ کسی نمرده باشد.

زن بسیارخوش شد واقدام به تعقیب هدایت بودا کرد. یک خانواده را پی خانوادۀ دیگر دیدار کرد وازهردروازه عین جواب راشنیدکه یک یاچندین عضوفامیل شان مرده است، هرخانواده نزدخود فکرمیکردکه این بایددیوانه باشد که فکرکند کدام فامیل درطول حیات وجودداشته باشدکه ازمردن کدام عضوش در امان مانده باشد .

بااین طریقه لارد بودا به اودرس داد که مرگ یک حقیقت اجتناب ناپذیر زندگیست، ماهمه فنا پذیر هستیم و یک روزی ازروزها خواهیم مرد. بیماری و مرض واقعیتهای دیگر زندگیست، ما باید سیرحیات خود را مطالعه کنیم که چقدر مشکل است بدون کدام مریضی، تشویش یاحادثه زندگی کنیم.

کتابهای طبی پر از اشکال امراض است که انسانهارا رنجورمیسازد، هیچ انسانی دردوران زندگی خود از واقعه گریزندارد. مادریک محیطی زندگی می کنیم که کنترول کامل برآن نداریم. باسایه انداختن مرگ، بدبختی یامریضی بالای سرما، چطورمیتوانیم یک صلح دایمی وخلل ناپذیرداشته باشیم؟ حتی اگروجودمادی و فزیکی ماکاملا باصحت وسلامتی باشد، بازهم نمیتوانیم حیات بدون تلاش ومشاجره را ادامه بدهیم. بسی واقعات است که اسباب تشویش وافسردگی میشوند، هرگاه ما دارای یک خانواده باشیم میدانیم که مریضی ها، غم هایا بدبختی های یکی ازاعضاآن سبب افسردگی عضودیگر میگردد. دربین هردونفی که باهم یکجا کاریازندگی میکنند، حتما موقعیت هایی پیش میآیدکه اختلاف نظر وعقیده باعث کشیدگی شان میشود، هرگاه ما باکسانیکه درتماس هستیم صلح وصفانداشته باشیم، درفعالیتهای روزمرۀ خود دچارافسردگی وتشویش میشویم وبعدهمین کشش مانع میشودکه بتوانیم زندگی پر وجد وسرور داشته باشیم .

بسی معضلات دیگرنیزاست که زندگی مارا رنجورمیسازند، هرگاه ماصلح رادرزندگی ظاهری جستجوکنیم، بحداعلی میتوانیم لحظات گذرای آرامش را دریابیم. ما یقیناً اینقدروقت داریم که بتوانیم ازگرمی ونزدیکی بایک دوست خود برخوردارشویم، یاازحصول وانجام کاری لحظات سرور وخوشی بدست آریم، ولی این چنین لحظات زودگدراست وبطوراجتناب ناپذیر زندگی یک سلسله مشکلات دیگر راسر راه میگذارد. پس چنان به نظرمیرسدکه صلح دایمی درین زندگی واقعاً امکان پذیرنیست. زندگی بایدبیشتر ازیک پاندول باشدکه مابرآن لحظات خوشی ولحظات غم آویزانیم وپس وپیش میرویم.

با اینهمه موانع میتوانیم صلح حقیقی رادرمسیرزندگی دریابیم امابرای رسیدن به آن باید به طریقۀ فکرکردن خودیک تغییررا واردسازیم و زاویۀ دید مابایدتغییریابد. مامیخواهیم صلح رادرجهان ظاهری دریابیم، امیدواریم آن را دراموال وموقعیت و رفاقت خود بیابیم. ولی ازدست دادن یکی ازاینهاسبب میشودتاتشویش وپریشانی رابارآوردوسلسلۀ فکری مابهم بخورد. هرچیزدر این دنیا درعاقبت مواجه به تغییراست وبالاخره فاسدمیشود. بنابرین اگرما در این دنیای متغییر درجستجوی خوشی دایمی باشیم، به یأس مواجه خوهیم شد. ماضرورت داریم طریقۀ نگاه کردن به این مسأله راتغییردهیم. یک حکایت یک امپراتورمغل(اکبر) میتواندمارادرین راه کمک کند. اکبربحیث یک امپراتوردانشمند وروشنفکرهندشناخته شده است، اویکتعدادمشاورین داشت که وزارتهای اورا پیش میبردند، دربین آنهاشخصی بنام (بیربل) ازهمه داناتر بود. اوهمانقدردانا وباهوش بودکه میتوانست حل موضوعات رابه اساس یک دید وملاحظۀ کاملاً علیحده بررسی کند.

یکروزاکبرخواست مشاورینش راامتحان کند، لذایک معمارابرایشان پیشنهاد کرد. یک چوب رابدست گرفت وروی ریگ یک خط رسم کردواز مشاورین تقاضاکردبدون اینکه کدام قسمت خط را ازبین ببرند، هریک بکوشند خط راکوتاه ترسازند. مشاورین کوشیدند امانتوانستندونمی دانستند چطورخط راکوتاهتر سازند. بالاخره بیربل نزدیک آمد، چوب راگرفت ویک خط دیگرراپهلوی خط امپراتور رسم کرد، ولی خط رسم شدۀ اوطولانی تربود، ووقتیکه خط دومی راطولانی تررسم کرد، خط اولی بامقایسۀ آن کوتاهتربه نظرآمد .

پس راه حل یافتن صلح ایجاب میکندکه معضلۀ مربوط راازیک زاویۀ ودید نو وجدید ملاحظه وبررسی کنیم. مانمی توانیم طبیعت جهان یامعضلات آنرا تغییردهیم، امامیتوانیم یک بُعد ووسعت نودیگربه امورزندگی واردکنیم که برایما صلح بیاورد. صلح دایمی درنهاد ودرباطن خودما یافت میشود. اشخاص دانا وروشنفکر درطول تاریخ صاحب تجارب عرفانی وتصوفی شده اند که برایشان حقیقت معنوی باطنی را ثابت کرده است .

بودا زمانی به روشنی فکرواندیشه دست یافت که به باطن ومعنویات خودی رجوع کرد. عیسی مسیح گفته است:«سلطنت ملکوتی درباطن خودتان وجود دارد.» کتابهای مذهبی مسلمانان ویهودیان وعیسویان ازپیغمبرانی صحبت میکنندکه وصلت نزدیک باخداوندداشته اند. متصوفین ازهردین و مذهب تجارب معنوی باطنی خودراترسیم وابرازداشته اند. آنهاازقلمرو ملکوتی وآسمانی حرف زده اندکه باجهان مادی وفزیکی یک همزیستی وموجودیت باهمه داشته است. اینهاعبارتند ازعرصه وقلمروخوشی وعشق که درداخل ودر باطن خودما وجوددارند. اینها عبارتند ازمناطق صلح جاودانی که درماورای زمان وفضا برایما وجد وسرور بامی آرند. مانمیتوانیم طبیعت بنیادی جهان را تغییردهیم، اما میتوانیم باجهانیکه درداخل وباطن خودماوجود دارد همآهنگ شویم. برای یافتن صلح درجهان، اولترباید آنرا درنهادخود دریابیم، تنهاوقتی میتوانیم این کاررا بسررسانیم که دیدگاه خودرا درقبال زندگی تغییردهیم.

این را می آموزیم که اساس خالق کائنات که ما(خدا) می نامیم درشروع کاملاًتنها وواحدبوده است، وگفته میشودکه اویک بحرتمام شعور وآگاهی، تمام وجد وتمام خوشی هامیباشد. فکریا اهتزازخلاق اودردوظهور یاپدیدۀ اولی حاصل گردیدکه عبارتست ازنور وصدا. همین جریان نو وصداانگیزه و سبب تمام خلقت بوده است. زمانیکه این جریان ازجانب خدا به برون حرکت ومسافرت کرد، مناطق وسطوح فراوانی رابه عالم وجود آورد .

این جریان یک سطح شعوری خالص خلق کرد. این یک منطقۀ نوراست که برابر به تریلیون تریلیون آفتابهای برونی میباشد. درعصرعلمی ماخیلی مشکل است باورکنیم که کدام چیزی آنقدرروشن باشدکه به تریلیون آفتاب برابری کند. امادانشمندان حتی درجهان فزیکی(قویزارز) یادستۀ شبیه به ستارگان راکشف کرده اندکه نور وروشنی آنهابرابربه ملیونها(گالکسی) یا کهکشان میباشند، اینهاآنقدر درخشندگی دارندکه باوجودیکه ملیونهاسال نوری دور اند، دانشمندان بازهم میتوانندآنهارا باآلات ووسایل مدرن دریابند.

درعین زمانیکه نوروصدای الهی به حرکت خودخارج ازمنبع وسرچشمۀ خودادامه میداد، یک سطح دیگرهستی خلق شده بودکه بنام سطح(سوپرکازل) یامافوق علل یادرتصوف(عالم لاهوت، عالم هاهوت وعالم هوت الهوت) یاد شده است. بعدترسطح(کازل) یا(علتی) که درتصوف میگویند(لطیفُ اللطیف) خلق گردید. ازهمین سطح، ذهن کیهانی خلق شد. سطح بعدی عبارتست از سطح(استرال) یا(ملکوتی)که درتصوف میگویند(لطیف) وبالاخره سطح فزیکی که درتصوف میگویند(کثیف یا مادّی) خلق گردید. این سطح جهان وتمام ستارگان، سیاره ها، زمین، بشریت وجمع موجودات ونسل هارادر مسیر زندگی دربر میگیرد …

روح درجهان فزیکی باتعداد اعظمی پوششهاولایه هاپوشیده میشود، نتیجه چنین است که روح خودرافراموش میکند وذات یاهویت خودرا باجسم هایا بدنهایی که درآنهابود وباش دارد، میشناسد. همین فراموشی است که سبب عدم خوشی وجهالت درقبال رازهای زندگی میشود. تمام دانش خلقت و موجودیت خودما وخداوند، درروح ماجادارد. روح بطوردوامدارآگاهی دارد، ولی پوششها ولفافه های روح آنقدرضخیم اندکه پرتو الهی دیگرنمی توانددر  خلال آن بدرخشد. برای اینکه نوردوباره بدرخشد مابایدپوششهای مختلفۀ روح رایکی پی دیگردورسازیم. مراقبه همان وسیله وطریقۀ میباشدکه توسط آن میتوانیم هریک ازپرده هاوچادرهارا برداریم، تااینکه بحیث یک روح پاکیزه وصاف بدرخشیم .

صفحات گوناگون هستی مکان فزیکی درجهان ماندارد واینهادربالا یاپایین ماکه منحیث فضامیشناسیم، وجودندارند بلکه درداخل وباطن ماهستند. طریقۀ بدست آوردن آنهاباهیچ نوع وسیلۀ مسافرتی میسرنیست، نه باکشتی فضایی و حتی نه بایک مسافرت سریعتر ازسرعت نور. طریقۀ بدست آوردن این قلمرو هاهمانا داخل شدن باطنی باعملیۀ برگشت یا(انفرژن) میباشد .

این شکل مراقبه که توسط معلمین(علم روحانیت) درس داده میشود، یک طریقۀ ساده است که دربالاتر ازجسم یا بدن مادی انسان صعودمیکندوسطوح باطنی راعبورمینماید. مراقبه توجۀ انسان رابه یک نقطۀ خاص جسم ایجاب می کندکه ازهمان نقطه میتوانیم به باطن خودداخل شویم. روح اظهارات خارجی خودرا توسط توجه ودقت خودآشکار میسازد. بطورعموم توجۀ مابه جسم ما گسترش واتصال یافته وتوسط پنج حس خودازموجودیت فزیکی جسم خود و دنیای خارج آگاه وباخبرمیشویم. این حواس پنجگانه ازطریق چشمها، گوشها سوراخهای بینی، دهن وجلد مافعالیت میکند، مادنیا راتوسط حواس دیدن، شنیدن، بوکردن، ذائقه ولمس کردن درک میکنیم.

روح که ازطبیعت حقیقی خودآگاهی ندارد، خودرا باجسم وذهن که درآن بودوباش دارد میشناسد. درعوض اینکه روح ذهن را وذهن حواس راکنترول کند، وضعیت سیرمعکوس رابخود میگیرد، یعنی روح توسط ذهن، وذهن توسط حواس بطرف جهان بیرونی کشانده میشود. دقت وتوجۀ مادرمیان لذت هاوخوشیهای بیرونی مفقودشده ودستخوش مجذوبیت های دنیاقرارمیگیرد. اکثرما بهمان طرفی کشانده میشویم که فکرمیکنیم دلخوش کننده وزیباست. برای بعضی هامناظرطبیعی شایدخوشآیند ودوست داشتنی باشد وبرای شخص دیگرشاید مهندسی یک ساختمان جالب باشد. برای فرددیگرشایدماشین آلات زیباجلوه کند.

کسی شنیدن موسیقی کلاسیک رادوست دارد ودیگری موزیک راک (راکاندرول) را. ماعموماً توسط همان آوازهامجذوب میشویم که سروربخش پنداریم. مامجذوب آن نوع طعام میگردیم که لذیذباشد. ماتوسط عطرهای خوشبو واحساس لامسۀ خوشآیند مجذوب میشویم. بخاطرهمین کششهای بیرونی است که برای مامشکل است توجه ودقت خودرا ازجهان خارج دور یا جدا سازیم. تازمانیکه توجه مادستخوش جهان خارج باشد، مابامعضلات و ناملایمات ورنج هایی مواجه میگردیم که ازهستی وموجودیت فزیکی ومادی جدانشدنی است. ماوقت خود راصرف یافتن خوشیهای دنیوی میکنیم امااین خوشیها ولذات تنهابرای مدت کوتاه دوام میکند. به وسیلۀ برگشتاندن توجه ما وصعوددرمافوق جسم فزیکی باروش مراقبه است که میتوانیم همان مناطق باطنی رادریابیم که درفرجام به ماصلح دایمی میدهد .

درطول سی سال گذشته داکتران طب درساحات مطالعات جدیدکه بحیث تجارب نزدیک به مرگ نامیده شده، تحقیقات بسیارکرده اند. این تجارب توسط کسانی گزارش شده که ازنقطۀ نظرطبی یاکلنیکی مرده پنداشته شده اند ولی توسط عملیات تعجب آورطبی دوباره زنده گردیده اند.

خیلی دلچسپ است که تجارب اکثراشخاص نزدیک ومواجه بامرگ متشابه میباشد. آنهااحساس کرده اندکه ازیک تونل میگذرندوبه روشنی می رسند، اکثراینهاگفته اندکه صلح وخوشی و وجد رادراین ناحیه یافته اندکه دیگرنمی خواستند دوباره به این دنیا بیایند. تجارت نزدیک به مرگ توسط اطفال نیزگزارش شده وداکتران درک کرده اندکه اطفال عین تجارب بزرگ سالان رامواجه شده اند.

مامجبورنیستیم که به انتظارمرگ فزیکی یاکدام حادثه ایکه تجربه نزدیک شدن به مرگ رابارآورد باشیم، تادرقلمرو وباطن خودسفرکنیم، ماتوسط طریقۀ علمی مراقبه میتوانیم بیاموزیم که چطورازمیان این درب باطن عبور و مرورکنیم . بابدست آوردن صلح باطنی میتوانیم صلح خارجی رانیزبدست آوریم. بعضی هاسهواًفکرمیکنندکه مراقبه یک نوع جادۀ گریزاست. اینهاچنین میپندارند که مراقبه تقاضامیکندتاشخص دریک مغاره بنشیند یادرقلۀ کوه منزوی وگوشه نشین شود. امامراقبه شخص رابه فراری شدن وانزوا سوق نمیدهد بلکه مارا زیادترزندگی وحیات میبخشد. این یکی ازموثرترین طرق است درجهت کار وفعالیت در راستای صلح خارجی. معلمین(علم روحانیت) ماراترغیب وتشویق میکنند تایک زندگی متوازن رادرین دنیاپیش ببریم، عین زمانیکه به رشد و ارتقای زندگی معنوی خود مشغول هستیم، مایک حیات پرحاصل داشته و مسئولیتهای خودرا به سرمیرسانیم .

شاید ماقادرنباشیم تمام معضلات دنیارا رفع کنیم، اماتوسط مراقبه صلح و خوشی بدست آورده میتوانیم. ما قادریم حیات خانوادۀ خودرابیشترصلح آمیز وپرازدوستی وهمدردی به یکدیگرسازیم. میتوانیم جامعۀ خویش راتغییر دهیم، میتوانیم منبع ومنشأ صلح برای تمام اطرافیان خودباشیم. با پیشبردیک زندگی که پراز دوستی وهمدردی بادیگران باشد، مابه یک انسان ایده آل ارتقامی یابیم .

سنت کرپال سنگه جی مهاراج همیشه میگفت این بسیارمشکل است به معنی حقیقی بتوان یک انسان بود، اماوقتیکه به این مرحله رسیدیم پس یافتن خدا مشکل نیست، واین عالیترین هدف موجودیت وحیات انسان میباشد.

واینهم معرفی مؤلف : سنت راجندر سنگه جی مهاراج یک معلم باتجربه و شناخته شدۀ بین المللی مراقبه و رئیس(علم روحانیت) میباشد. این یک سازمان جهانی وغیرانتفاعی وغیرفرقوی است، که فعالیت آن وقف مراقبه، خدمت بشری وتغییروتحول فردی میباشد. او درسراسرجهان سفرمیکند به منظور اینکه سمیننارهاوخطابه هارا دایرنماید که درآن تشریح میکند چطور شخص صلح باطنی وبرونی را توسط معنویت و روحانیت بدست بیاورد.

او یک طریقۀ ساده و عملی مراقبه را تدریس میکندکه درزمینۀ حیات معاصر عملی شده بتواند . (من، مترجم به چندین کنفرانس او اشتراک کرده ام.)

سنت راجندر سینگه جی مهاراج در هندوستان تولد شده و تحصیلات عالی خود رابحیث یک دانشمند درایالات متحدۀ امریکا تمام کرده است. اودارای فهم ودانش عمیق درهردو ساحت تصوف وعلوم میباشد. آموزش وتدریس او درهردو رشتۀ تعلیمی به اوکمک کرده که تدریس وتعلیمات کهن تصوفی را بالسان وبیان روشن ومنطقی ارائه کند.

سخنرانی های مهاراج ازطریق رادیوها وتلویزیوهای بین المللی پخش شده است. نشرات اوحاوی کتابهای مختلف دربسی زبانهاوصدهامقاله دربارۀ موضوعات روحانیت میباشد. تازه ترین کتب اوعبارتند از :

* مرواردهای روحانیت برای یک زندگی روشن و منور

* تشنه به خالق

* رشتۀ ابریشمین الوهیت

* تقویت روح تان توسط مراقبه

* صلح باطنی و خارجی توسط مراقبه

پیام اودربارۀ اتحاد، صلح ومحبت برای تمام بشریت توسط رهبران وسران روشنفکردرهمه جا موردستایش وتمجید قرارگرفته است. اوباشناخت بالا ترین یگانگی درقلب تمام ادیان، دعا ومراقبه را بحیث خشت وگل حقیقی برای ساختن منزل صلح تاکید می کند.