از پاسداری از یک فرهنگ ا صیل تا تجلی حماسه درافق زمانه ها
خواستم به استقبال روایت مرحوم علی شریعتی یعنی “حسین یک بار دیگر” چیزی بنویسم و تا باشد که با خط بطلان کشیدن به تکرار های ملالت بار و من درآوردی های آفتابی و تحریف های شاخدار، شمه ای از عظمت حسین و حماسه های راستین و انسانی او را بیان کنم تا باشد که سیمای واقعی حسین به عنوان انسانی چون “حسین وارث آدم” از پشت دیوار های چهارده صد سالۀ تحریف و اضافه گویی های منبریان و منقبت خوانان بازتجلی نماید و فرهنگ اصیل عاشورای حسینی جای فرهنگ منحط عاشورای حسینی را پر کند و نهضت حسین به مثابۀ چراغی بر فراز راۀ عدالت خوهان تاریخ فراتر از شیعه و سنی و وهابی و غیره بدرخشد.
اما زمانی که با یک چشم انداز مبارزۀ داد برضد بیداد را در تاریخ به تماشا نشستم و دریافتم که چگونه حسینیان تاریخ در هر زمانی با ندا های ملکوتی شان نشستگان را به قیام، ایستاده گان را به تکان و خاموشان را به فریاد واداشته اند و با خون های پاک شان به سوی شفق تاریخ خط کشیده اند برای رسیدن به افق های رستگاری و نجات از هیچ تلاش و تپشی دریغ نورزیده اند. با تاسف که در پایان کار در یک سناریوی شگفت انگیز داد قربانی بیداد شده و بیداد همه چیز را به تاراج برده است. با این حال با خود گفتم که اگر هزاران بار حسین تاریخ بار بار قیام کند و شاید کوۀ ظلم از جای نجنبد و بنا بر این بعید است که حسین تاریخ یک بار دیگر با قیام خود سرنوشت انسان امروز را که اسیر تمایلات و خواست های گوناگون است، به ساده گی تغییر بدهد.
این در حالی است که درهر مقطعی از تاریخ روآوری انسان به عدالت زنده گی او را در معرض دگرگونی قرارداده و در واقع مبارزۀ حق طلبانۀ انسان برضد جور آغاز گردیده است. انسان مظلوم درهر برهه یی از زمان بیداد را دشمنی خطرناکتراز فقر دریافته است و از اینرو برای محو فقرتحقق عدالت درجامعه را امری حتمی و لازمی شمرده است. اینجا است که مبارزۀ داد بر ضد بیداد درهستی شکل میگیرد، انسان مظلوم در پیشاپیش این نبرد نا برابر ضد بیداد به ستیز برمیخیزد و در واقع با این حرکت حق طلبانه، در برهۀ خاصی از تاریخ نبرد داد برضد بیداد معنا پیدا میکند. از آنروز به بعد داد قلب تاریخ میشود و بیداد خون تاریخ و تنها قلب تپندۀ انسان مظلوم است که با ریختن خون خود تاریخ را معنا میدهد و با پذیرش شهادت حق طلبانه ذورق شکستۀ تاریخ را به شانه های مجروح در امواج خونین به پیش میکشد تا باشد که چون چراغی بر فراز راۀ هر نسلی درعصری بدرخشد، پیام رستگاری را برای انسانهای در بند به ارمغان آورد، باپیوستن سپاهیان نور و لشکریان نجات موج خروشان مبارزۀ داد بر ضد بیداد شتابنده وعاصی تر از گذشته به جهش درآید تا باشد که رویارویی داد برضد بیداد را در سیمای قسط و جور که از اول زمان با نبرد حق طلبانۀ” هابیل” در برابر” قابیل” آغاز یافته است و تا آخر زمان ادامه دارد معنای واقعی و حقیقی ببخشد. این نبرد جانگداز تا نابودی کامل قابیلیان تاریخ و حاکمیت برحق هابیلیان زمان ادامه خواهد داشت. مقاومت قابیل درسیمای جور درسه بعد زر، زور و تزویر در برابر هابیل نمایندۀ آگاهی، آزادی وعدالت درهم شکسته خواهد شد، بالاخره داد در سرزمین خداوند استقرار خواهد یافت و تیغ داد گردن کریه و سیاۀ جور را خواهد برید. هرچند انسان مظلوم با این امیدواری رسم و راۀ ظلم زدایی را با مبارزۀ خستگی ناپذیز آغاز و تا کنون فروگذار نکرده است؛ اما با آن هم در هر مقطعی از تاریخ داد به تاراج بیداد رفته است. نه تنها این که بدتر از آن داد تحریف شده و آنچه از داد باقی مانده مشتی از مسخ و تحریف است که با روح داد سازگار نیست و در واقع فلسفۀ داد برضد بیداد را به مسخره گرفته است. با تاسف که قیام حسین وشورعاشورایی حسین نیز قربانی همچو تحریف ها شده است.
آنچه امروز زیر نام بزرگداشت از عاشورای حسینی صورت میگیرد، جز مشتی خزعبلات و بیهوده گی ها که لکۀ ننگی بر پیکر فرهنگ عاشورا و نهضت بزرگ و حماسه آفرین حسینی، چیز دیگری نیست. منبریان بی سواد و منقبت خوانان عوام فریب بخاطر مصروف ساختن مردم و تحریک احساسات آنان چنان در مورد عاشورا دروغ گفتند و دست به تحریف زدند که عناصر حماسی و انسانی حسین را در صحرای” طف” بیرحمانه به قربانی گرفتند و شجاعت و رادمردی او را در پای شمر آنهم بخاطر یک قطره آب فرو ریختند و عزمت حسین را که از صلابتش کوه ها می لرزید، در پای التماس یک قطره آب از دشمن مکار به قربانی گرفتند که در حقیقت لکۀ ننگی بر دامن حادثۀ عاشور و فرهنگ پربار و حماسی عاشورا است. این سبب شده تا قهرمانان اصلی عاشورا با قهرمانان تحریف شدهی ذهن ما، در اصل قابل مقایسه نباشد. این در حالی است که حسین، قهرمان و بازیگر نقش اول سناریوی صحرای طَف، با شجاعت ایثار گرانۀ خود مرگ را به استهزا گرفته و همچون کوه، مقاوم و با صلابت در مقابل لشکریان یزید ایستاد. اضافه گویی ها و تحریف در عاشورا مانند؛ علم کشی و شبیه خوانی و قمه زنی و دهل و نقاره و راهپیمایی کارنوالی و مراسم کذایی دیگر همه و همه در اصل تحریف عاشورا و مسخ فلسفۀ شهادت امام حسین و قیام برحق او برضد انسان فاسدی چون یزید است. این ها در واقع حربه هایی در دست یزیدیان تاریخ است تا بدان وسیله جورو ستم را بر انسان مظلوم توجیه کنند.
مورخان شهیر اسلام مانند؛ ابن اثیر، ابن کثیر و ابن جریر همه متفق اند که داستان هایی که در روایات شیعه راجع به حادثه کربلا ذکر شده، حقیقت ندارد؛ بلکه قرن ها بعد توسط عده ای جعل شده و به خور مردم داده شده اند. حتا نظریه هایی وجود دارد که امام حسین مدینه را به قصد قیام بر ضد یزید ترک نکرده بود؛ بلکه او به دعوت مکرر بزرگان کوفه مدینه را ترک کرد و نه هم مکه را به قصد قیام برضد یزید ترک کرده بود.
چنانکه داکتر سروش می گوید، حسین با شنیدن کشته شدن مسلم قصد داشت دوباره برگردد. پیش از آن هم محمد حنفی برادرش در مکه مانع رفتن او به کوفه شده بود و او رفتن به کوفه را به دلیل عهد شکنی های پیشین شان عاقلانه نمی خواند. او نمی خواست به کربلا و به جنگ برود، اما حر برایش گفت که زمان گذشته است و جنایت زیزیدیان در کوفه رو به اوج نهاده و باید حرکت کنی و این در واقع نقطۀ عطفی در زنده گی حسین بود که حکایت از گذار عقلانیت به گذار ضد عقلانیت دارد. حسین زمانی که وارد کوفه شد و همه چیز را خلاف محاسبات قبلی خود یافت.
از این نظر حادثۀ دردناک کربلا به گونۀ غیر قابل منتظره به وقوع پیوست که امام حسین در متن آن قرار گرفت. امام حسین در یک سناریوی محیلانه و شگفت انگیز در این حادثه به شهادت رسید. ازاین که حسین به دعوت مردم کوفه به این شهر آمده بود و آنان از او دفاع کرده نتوانستند. بعد از شنیدن شهادت او سران کوفه بعد از خیانت شان به حسین رسم عزاداری را برپا کردند و پسان ها تعذیب اعضای بدن و قمه زنی و زنجیر زنی رایج شد .
به همین ترتیب نظر به روایات تاریخی، رسم قمه زنی و تعذیب اعضای بدن در مراسم عاشورا در کشور ایران، برای اولین مرتبه در دوران حاکمیت سلسله قاجار در سفارت خانه انگلیس در تهران که جمعی از آخوندها و مردم بمناسبت تجلیل از عاشورا دعوت گردیده بودند ابداع و به گونۀ رسمی مرسوم گردید که اولین قمه زن مراسم عاشورا سفیر انگلیس بود. این در حالی است که بغیر از خلیفه اول، هر سه خلیفه دیگر مسلمین به شمول حضرت علی نیز مظلومانه به شهادت رسیدهاند، حتی حضرت عثمان مظلومانه تر از امام حسین توسط خوارج به شهادت رسید که در اثنای تلاوت قرآن کریم، شمشیر را بر فرق اش حواله کردند، اما علمای اسلام در طول ۱۴ قرن عزاداری و نوحه سرایی را بخاطر شهادت آنها و یا بخاطر شهادت امام حسین نه تنها روا و جایز ندانسته اند؛ بلکه گناهی میدانند که از سوی مغرضین بر مسلمانان تحمیل شده است؛ زیرا پیامبر خدا برای آنان مژدۀ خبر میدهد که آنها اهل بهشت اند. پس با این حال اشک ریختن تمساح بر امام حسین که به درجۀ رفیع شهادت رسیده و پیامبر برای او بهشت را نوید داده بود. کاری ناشایست و بدعتی آشکارا است.
به یقین که بسیاری از فقها و مجتهدان بزرگ تشیع موافق با این عناصر تحریف شده که وارد فرهنگ عاشورا شده موافق نیستند و اما با تاسف که بیشتر سکوت کرده اند و با حق سکوت گیری از حادثه سازان تاریخ در حق حسن و عاشورا و فرهنگ عاشورا و فلسفۀ شهادت ستم روا داشتند. در این میان تنها علی شریعتی جرات کرد که بر زنجیر زنی و قمه زنی اعتراض نمود و بر گریه گران و سینه زنان اعلام کرد و گفت: ” حسین است که بر ما و برحال زار ما بگرید و نه این که ما به حال حسین گریه کنیم؛ زیرا حسین رسالت تاریخی خودرا انجام داد و گریه کردن در حق یک قهرمان حماقت مطلق است. شریعتی از عاشورا روایت ویژه دارد و او حسین را الگوی هر انقلابی به تصویر کشیده است. وی شهادت را برنده ترین سلاح می داند که دشمنی یارای مقاومت دربرابر آن را ندارد. وی با یاددهانی از دو نوع شهادت از حمزه و حسین یادآور شده و حمزه سیدالشهدای زمان خودش خطاب می کند و اما امام حسین را سیدالشهدای همه زمان ها. وی می گوید، حمزه یک قهرمان مجاهد است که برای پیروزی و شکستن دشمن رفته، شکست خورده و کشته و شهید شده است؛ اما در مورد حسین می گوید، حسین خود برای کشته شدن خویش قیام کرده است. حسین با همه دانایی به عدم توانایی خود در پیروزی ظاهری بر دشمن، به گونۀ علنی به پیشواز مرگ می رود و با انتخاب شهادت، بزرگ ترین کاری را انجام می دهد. او حسین را مظهر و سمبل حق در همه عصرها، چون نمادی زنده و خروشان، تلقی می کیند که در هر عصری به یاری هر نسلی ظهور پیدا می کند؛ اما داکتر سروش روایت مرحوم شریعتی از تاریخ عاشورا را «کژخوانی صریح تاریخ » خوانده است و می گوید، شریعتی از امام حسین، مردی انقلابی ساخت که آگاهانه به استقبال مرگ شتافت. به باور او حسین از همان آغاز، مرگ را انتخاب کرد؛ برای او شهادت، یک هدف بود. به اعتقاد شریعتی، هر انقلابی دو چهره دارد: خون و پیام. خون در حرکت حسین بود و پیام در حرکت زینب. شریعتی باور داشت که حسین انقلابی، درس امامت، رهبری و هدف عرضه می کند و به فرزندان آدم یاد میدهد که چگونه باید مُرد. به باور داکتر سروش روایت شریعتی از امام حسین وفادار به روایت تاریخی نیست یا به تعبیر مصداق تاریخی ندارد. به باور او حسین انقلابی و مبارز، ساخت و پرداختۀ شریعتی است. حسین انقلابی، چیزی بود که دین ایدئولوژیک و اسلام انقلابی میخواست. حسین انقلابی در واقع ساخته شدۀ دین ایده ئولوژیک است که اسلام انقلابی آن را می خواهد. ازآن رو این روایت را «کژخوانی تاریخ » خوانده است. او این روز را روز بزرگ آموختنی خوانده که مردمان هر عصری و نسلی باید از آن چیز های تازه بیاموزد.
سروش معقد است که از حادثۀ کربلا آثار اندیکی باقی مانده و در هر عصری به آن افزوده شده و اکنون اصل حادثه و حسین را گم کرده ایم. او حادثۀ کربلا را اسطوره ای خوانده که به آن از دید ایده آلی باید نگاه کرد و از آن درس گرفت؛ اما می گوید، انگشت بر حادثه های تاریخی گذاشت تا هویت خویش را برجسته و هویدا کرد. او حرکت حسین را حرکتی حریت پرورانه و عزت مندانه می خواند که برای حریت و آزاده گی رزمید؛ اما برخلاف شریعتی می گوید، هر روز عاشورا و هر سرزمینی نیز کربلا نیست. به باور او زنده گی همیشه سیاه و سفید نیست که گفت، هر روز یک حسین و یک شمر وجود دارد. بخاطری که بسیاری از انسان ها نه حسین اند و نه هم شمر و بل همه بنده گان خدا اند. انسان ها همه آمیختهای از تلخ و شیرین و از حق و باطل اند و با کمال زیرکی آنها را را باید از هم تفکیک کرد. زیرا نه ماها امام حسین و نه طرف مقابل مان شمر است و هم چنان حادثۀ کربلا ها زیاد تکرار شدنی نیست. او زنده گی را در حالت عادی خالی از این گونه قهرمان های بزرگ می داند؛ اما او همه را قهرمان های کوچک می پندارد که باید زنده گی خود را با نگاه به اسطور ها به نحو متعارف بگذرانند، بدون آن که اسطوره ها را به تمام معنا در قامت زنده گی به تصویر کشید و هر روز خود را در رویایی با حسین و شمر تلقی کرد. به باور او زندگی پیچیدهتر از این سیاه و سفید کردن و ساده سازیها است و باید توجه داشت که ایدیولوژیها زندگی را خیلی ساده میکنند و از این ساده سازیها باید بیرون آمد و واقع بینانهتر به واقعیت نظر کرد.
دراین میان هرچه باشد، حماسۀ حسین را باید با حماسه پاسخ گفت و نه با اشک؛ زیرا به قول بیدل ” اشک کباب باعث طغیان آتش است”. با تاسف از مطالعۀ تاریخ برمی آید که عاشورا و قیام حسین در طول تاریخ آنقدر مسخ شده و سیمای اصلی اش پنهان نگهداشته شده که به گفتۀ مولانای روم، آنچه از عاشورا باقی مانده جز پوست و مغز آن به کلی تحریف شده است. عاشورا هم مانند سایر حوادث تاریخی در جهان اسلام به تحریف کشانده شده و بیشتر قربانی تشیع صفوی شده است. تشیع صفوی در رقابت با تسنن ترکی آنچه از ادیان مسیحی، یهودی، عیسویت و بودایی یافت. آنها را به گردن عاشوار حلق آویز کرد و بسیاری از بدعت های کنونی زیر نام عاشورا ریشه در ادیان یادشده دارد. این حلق آویزی در واقع معنای حلق آویزی تشیع علوی را دارد که تشیع صفوی هر روز فاصلۀ آن را با تسنن محمدی که جدا بافته از تسنن اموی است، بیشتر می سازد. در حالی که وحدت تشیع علوی و تسنن محمدی حیاتی و مهم است.
حسینی که باصلابت تر از کوه احد در صحرای” طف” برای جنگ با یزید شمشیر گرفت و فریاد می زند:”آگاه باشید که این زنازاده پسرزنازاده(ابن زیاد) مرا بین دو چیز مخیر ساخته است: یا شمشیر کشیده آماده جنگ شوم و یا لباس ذلت بپوشم و با یزید بیعت کنم؛ ولی ذلت از ما بسیار دور است” چگونه ممکن است که این حسین بخاطر یک قطره آب سر تسلیم پیش دشمن خم کند و چقدر جاهلانه است که این شجاعت حسین را که عناصر اصلی فرهنگ عاشورا را تشکیل داده است، مسخ نمود. گریه و زاری اشک ریزی ها و سینه زنی ها و قمه زنی و زنجیر زنی ها در برابر شهامت و شجاعت های حسین معنای ریختن حماسه های حسین در پای بلعمباعور تاریخ است که با روح انقلابی حسن در ستیز و تعارض جدی است. چقدر اشک ریختن در پای رادمردانی مضحک است که شجاعانه و بی هراس به میدان می روند و جان های شیرین شان را در راۀ حق و بزرگ ترین سنت الهی قربانی می کنند. آنانی که می خواهند با زدن تیغ ها و قمه ها بر پشت و پهلوی خود عظمت حسین و شکوۀ کربلا را به نمایش بگذارند، این در واقع ندای تسلیم طلبانه در برابر جور و کرنش کردن در برابر ستمگران تاریخ است که گواۀ تحریف آشکار فرهنگ عاشورا و انقلاب حسین است. چگونه ممکن است به اشک ها و تیغ زنی ها به جنگ دژخیم رفت که به هیچ چیز ترحم نمی کند و به هیچ منطقی باور ندارد. از نظر از یزیدیان تاریخ این گونه رفتن به جنگ آنان معنای تسلیم را دارد و نه معنای نمایش حماسه و شکوۀ؛ پس حسین را باید دریافت و شکوه و حماسه های راستین او را گرامی داشت تا باشد که فرهنگ گرانبار عاشورا بالنده و پویاتر شود و عناصر انقلابی عاشورا در تاریخ تداوم پیدا کند و فلسفۀ شهادت و قیام حسین معنای حقیقی پیدا کند. دراین صورت است که نهضت حسینی در تاریخ اصالت پیدا می کند و فرهنگ اصیل عاشورایی در جامعۀ بشری راه پیدا کرد و در سکوی بلند انسانی تمکین می نماید. مهم تر این که فلسفۀ شهادت در نماد ایثار شکوه و عظمت انسان را در هر مقطعی از تاریخ به نمایش می گذارد. یاهو
.