ترمینولوژیای به نام هنر مطلقاً وجود ندارد. هنرمندان در گذشته و وضع موجود، رسمهایی را در مغارهها نقاشانی کردهاند یا نقاشان به طرح پسترهای تبلیغاتی دست یازیدهاند. عیبی ندارد که همهی این فعالیتها را هنر بنامیم، به شرط آنکه واژه هنر به زبانهای مختلف و معانی گوناگون آن کاربرد داشته باشد. فراموش نکنیم که هنر به مفهوم مطلق وجود ندارد. هنر به مفهوم مطلق به صورت تابلویی ذهن ما را فرا میگیرد و چیز خوبی است، ولی اثر هنری به آن اطلاق نمیشود.
ما همه زیباییهای طبیعت را دوست داریم و به هنرمندانی که در آفرینش آن پدیدهها طبیعی ظاهر میشوند، ارج مینهیم. هنرمندان که به ترسیم اثر هنری میکوشند، از آنچه به تصویر کشیده میشود، احساس غرور و خرسندی میکنند و مایلاند که دیگران نیز کارهای آنها را مورد تحسین قرار دهند. با تعصب نمیشود به درک همهجانبهی زیباییهای هنری دست یافت.
هنرمند میتواند غم حیات گذشته را در آفرینش هنری انسان کهنسال که چهرهاش را فرسوده کرده باشد، بازتاب دهد و این امر میتواند برای دیگران باعث دلزدهگی شود و یا هم پاداشی در پی داشته باشد. یک تابلو به زیبایی موضوع آن بستهگی ندارد؛ نوع به تصویر درآورده شدن و واقعیت جامعه را منعکس ساختن، آن را زیبا و دوستداشتنی میسازد. تعیین معیار زیبایی، یکی از معضلات بزرگ اجتماعی بوده است، به دلیل اینکه ذوق و معیارهای زیباییپسندی گسترده است و متحولها در آنها با ارزش تلقی میشود.
آنچه در مورد زیبایی مُهر تأیید میگذارد، در باب بیان حالت یا فرانمایی نیز صادق است که موجب خوش آمدن یا خوش نیامدن از تابلو میشود. برخی از افراد نوعی فرانمایی را میپسندند که به سادهگی قابل فهم باشد و تحت تأثیر عمیق آن قرار میگیرند. در مورد دیگر، نظاره چنین بازنمایی تسلای خاطر و آرامش روان را موجب میگردد. اینگونه آفریدهها را فقط میتوان در کلیساهای کوچک و دورافتاده و خانههای روستایی یافت که در آن انسانها هیچ چیزی دربارهی هنر نمیدانند.
برخی افراد تابلوها و تندیسهایی را دوست دارند که به حدس و گمان، آن را مورد تحلیل و تجزیه قرار میدهند. نقاشان در دورههای ابتداییتر تخصص نقاشان امروزی را نداشتند و با چالشهایی روبهرو بودند. تازهواردان در جهان هنر اما در گامهای نخستین با موضوعات دیگری آشنا میشوند که مهارت هنرمند یا تصویرگر را در آن مشاهده میکنند یا زبان به تحسین آن میگشایند. تابلوهای مورد پسند را که مبتنی بر واقعیتها باشد. در حقیقت هیچ راز و رمزی درباره تحریفهای طبیعت همچنان در بحثهای مربوط شکوه و شکایت، وجود ندارد.
در هنر نقاشی گاه میشود چیزهایی را به غیر از آنچه ظاهر میشود، به تصویر کشید و آنها را به شیوه مختلف تحریف کرد. در بازنمایی تصویر، نقاش مکلفیت دارد حالت پرخاشگری حیوان را تصویر کند. برای رسیدن به این مقصد، از شیوه کاریکاتور با بیان مبالغهآمیز استفاده میکند. نقاش میتواند با توانایی تحسینبرانگیز، به انجام چنین کارهایی توفیق یابد.
نقاش در خصوص درستی یک تصویر، خللی را تشخیص داده و با دو مسأله زیر روبهرو میباشد: اینکه ممکن نیست نقاش برای تغییر جلوه ظاهری آنچه دیده است، دلایلی داشته باشد و اینکه در محکوم کردن اثر باید خود را مطمین سازد. اگر نقاشان آرزو دارند جهان را به نگاه نو نظارهگر باشند، همهی تصورات خود را به دور ریزند و دیگر گوشت را صرفاً سرخ و سیب را سرخ یا زرد نبینند. رهایی از این تصورات کار سادهای نیست، ولی نقاشان به بهترین شکل میتوانند از عهدهی آن برآیند و اکثراً شورانگیزترین آثار جدید را پدید آورند. همین آفرینشگران هستند که به ما میآموزانند چگونه زیباییهای تازه را در طبیعت نظارهگر باشیم که هرگز آن را در رؤیاهای خویش ندیدهایم. برای آنکه بتوانیم آثار بزرگ هنری را درک کنیم و از آنها لذت ببریم، هیچ مانعی بزرگتر از آن نیست که نخواهیم خود را از عادات ذهنی خلاص کنیم. بالاترین دلیلی که برای رد کردن پذیرش تابلویی میآوریم، مسأله آشنایی است که تابلو واقعیت را درست بازگو نمیکند. کسانی که آثار هنری را مورد نقد قرار میدهند یا به هنرمند قصد وارد کردن آسیب و اهانت را دارند، معتقد اند که آثار هنری پدیدههای اسرارآمیز نمیباشند، بلکه پدیدههاییاند که به دست انسانها برای انسانهای دیگر ساخته و پرداخته شدهاند.
تابلوهای نقاشی زمانی که به قاب و شیشهها گرفته میشوند، به در و دیوار موزیمها آویخته میشوند و از حق دسترسی بازدیدکنندهگان جلوگیری میشود. این عمل طرف تأیید نقاشان نیست. نقاشان آرزو ندارند که کسی به تابلوهایشان دست نزند و علاقهمندان بر سر آن، چانهزنی نکنند. این نقطه نیز درخور اهمیت است که نقاش در آفرینش هنری به ریزکاریها دست میزند و با وسواس قصد آن را دارد که آثار هنریاش در حراجها عرضه شود. همچنان در ذهن هنرمندان حین آفرینش اینگونه تابلوها، اهداف مشخص و معین موج میزند.
یکی از چیزهایی که هنرمندان به آن عطف توجه نکردهاند، شرم و حُجب است. این شرم و حجب، مانع دهنکجی در بحثهایشان از آفرینشهای هنری میشود. این یکی از دلایل است و دلیل خوبی هم به نظر میرسد. دلایل دیگری هم وجود دارد که روزمره هنرمندان با آنها سروکار دارند.
نقاش روی کار خود میاندیشد. در فکر آن است که آیا کارش را درست انجام داده است یا نه. در این راستا که هنرمند در پی چیزی است که آن را تعقیب میکند، ممکن خیلی از انسانها به فکر لباس، گل و میز غذا باشند. میشود آنان را وسواسی خواند؛ چه اینگونه چیزها ارزش اینهمه توجه را ندارند. در حوزه هنر این مسایل ارزش اساسی مییابد. هنگامی که فورمها یا آرایش رنگها مطرح باشد، نقاش باید همیشه وسواسی و مشکلپسند باشد. هنرمند باید با شماری از آلات مختلف بازی کند و باید آنقدر آنها را بالا و پایین و سبک و سنگین کند تا درست به نظر آید. هنرمند وقتی که در کارش به موفقیت نایل آید، احساس میکند که او به چیزی رسیده است؛ یعنی نمونهای از کمال را به دست آورده است.
در تهیه آفرینش آثار هنری، هنرمندان تابع هیچگونه قاعده و ضابطه ثابتی نیستند، بلکه احساسات و الهامات آنان را به سمت و سوی میکشاند. برخی هنرمندان در دورههای معین برای صورتبندی قوانین هنرشان تلاش کردند، ولی به جایی نرسیدند. مقرر کردن چنین قواعدی در نقاشی امری است ناممکن. هیچ کسی نمیتواند از پیش تعیین کند که هنرمند چه میخواهد و به چه نتیجه و هدف خواهد رسید؛ به این معنا که قواعد و معیاری وجود ندارد که مجسمه و تابلویی را درست و مکمل معرفی کند.
ذوق هنری مسألهای بینهایت مبهم برای تشخیص پیچیدهگی آثار آفریده شده هنری است. آموزش هنر هیچگاه به پایان نمیرسد و همیشه موضوعاتی تازه را برای کشف و شناخت ایجاد میکند. آثار بزرگ هنری چنان خاصیتی را بازتاب میدهند که هر بار در مقابل چشم تماشاگر به گونهای متفاوت آشکار میشود. عالم هنر، همتایی ندارد. قوانین عجیب و شگفتیهای خاصی را فقط هنرمند، ظریفانه تشخیص میدهد. تاریخ هنر به ما آموزش میدهد که چرا هنرمندان به شیوهای ویژه کار میکردند و چرا در پی مقاصد معین بودند. از همه بالاتر مطالعه این تاریخ راه خوبی است برای تیز کردن چشمان از جهت ویژهگیهای آثار خاص که ارزشهای هنری را دقیقتر بنگریم و در نتیجه حساسیت خود را نسبت به تفاوتها و ظرافتهای آن فزونی بخشیم. همانگونه که سوال چگونهگی پیدایش زبان (Language) مبهم است، به پرسش ایجاد هنر نیز نمیشود پاسخ جامع و مانع ارایه کرد. معنای هنر در فعالیتهای انسان در ساختارهای معابد، خانهها، آفریدن تصویرها و تندیسها و بافتن نقش و نگارها معنا مییابد.
جهان تهی از هنر نیست. واژه هنر در ذهن بزرگترین معماران، نقاشان و مجسمهسازان روزگاران گذشته موجود بوده و بهترین راهکار به درک حقایق پنداشته میشود. اصطلاح هنر، تعبیرهای متفاوت دارد.
خلاصه کلام اینکه هنر، شبیهسازی طبیعت است، ولی هر یک از این نظریهها میتواند دانهی معروف را که مروارید است، در خود جا داده باشد. هنرمندان مطمیناً همیشه به دنیا خواهند آمد، ولی اینکه هنر همیشه وجود خواهد داشت یا نه، تا حد زیادی به خود ما و به مخاطبان هنر بستهگی دارد که سرنوشت هنر را چگونه رقم میزنند.
دکتور حبیب پنجشیری استاد دانشگاه کابل
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.