دکتر احمد الریسونی رئیس اتحادیه جهانی علمای مسلمان جانشین دکترقرضاوی است. دفتر این اتحادیه در دوحه پایتخت کشور قطر قرار دارد. عیدالحفیظ منصور عضو هیئات جمهوری اسلامی افغانستان در مذاکرات صلح با طالبان که در قطر به سر می برد با احمد الریسونی مصاحبۀ مفصل و قابل توجه انجام داده است. این گفتگو در چند بخش تقدیم خوانندگان می شود.
منصور: تشکر از استاد گرامی.. از دیر وقت علاقه مند دیدار وصحبت با شما بودیم، با توجه به اینکه بازار تکفیر در جهان اسلام گرم شده است اول از جانب شما میخواهم که یک تعریف موجز از مسلمان بدهند، مسلمان به چه کسی گفته میتوانیم؟
ریسونی: اساسا مسلمانها به دو گونه اند. گونه ی نخست آنهایی اند که در اسلام داخل میشوند، بعد از اینکه مسلمان نبودند. مانند صحابه، که به اسلام رو آوردند وقبلا مسلمان نبودند. مانند مردم افغانستان که اسلام برای شان رسید ومسلمان شدند، وپیش از آن مسلمان نبودند. و اسلام برای ما در المغرب در قرن دوم وسوم رسید، وما مسلمان نبودیم، واسلام آوردیم.. و ( گونه ی دوم ) مسلمانهایی اند که مسلمان تولد میشوند. واز این رهگذر، فرزندان مسلمانان مسلمان اند تا وقتی که عکس آن ثابت گردد. اما آنکه مسلمان میگردد در ابتدا باید شهادتین را بخواند وبه مقتضای ( لازمه ) آن ایمان می آورد آن گونه که در قرآن وسنت صحیحه آمده است. وچیزی از آن را تکذیب نمی کند، وبه آن ایمان می آورد. به این شخص میتوان مسلمان گفت. به این صورت، شخص با گفتن شهادتین در اسلام داخل می گردد؛ ومعنای شهادتین این است که شخص باور دارد که خدایی جز الله نیست ( لا اله الا الله )، وخدا قرآن را فرستاده است، محمد فرستاده ی خدا است ( محمد رسول الله )، وفرستاده ی خدا یک راه وروش روشن ویک سنت را با خود آورد، اگر به این ایمان آورد، پس آن شخص مسلمان است.
وآنچه مسلمان را از اسلام بیرون می آورد … برای اینکه روی موضوع تکفیر صحبت کنیم.. علما می گویند: هر آنچه کسی را به اسلام داخل می کند، انکار آن او را از اسلام بیرون میکند. آنچه ما را به اسلام داخل میکند، انکار همان چیز ما را از اسلام برون میسازد.
ما چگونه به اسلام داخل می شویم؟ با گفتن شهادتین، آن که از یکی از این دو شهادت انکار کند از اسلام برون می گردد. انچه او را مسلمان می سازد، همان چیز او را کافر هم می سازد ( قصدش انکار همان چیز ). آنچه داخل می سازد، بیرون هم می سازد. به قرآن ایمان داریم، آن که از قرآن ویا چیزی از قرآن منکر گردد، از اسلام بیرون می شود. عقیده ها وباور هایی که در قرآن وسنت ثابت اند، مانند روز واپسین ( الیوم الآخر ) وجنت ودوزخ، اگر کسی از این ها منکر می گردد، از اسلام بیرون می شود.
این اسلام است، لکن در خصوص مساله ی تکفیر باید بگویم که تکفیر یک بدعت است، تکفیر مسلمان ها، تکفیر کسی که می گوید من مسلمان هستم، یک بدعت است که در سابق بین مسلمان ها ظهور کرد، وامروز به یک مد تبدیل شده است، وبه یک امر شایع تبدیل گردیده است.
خداوند ما را مکلف به عده ی از وظایف نموده است. ما را برای ادای برخی از امور کرده واز برخی امور دگر باز داشته است. خداوند از ما نخواسته است که کسی را تکفیر کنیم. کسی می خواهد کافر گردد، اعلان می کند که ای مردم من دگر مسلمان نیستم. ای مردم من به محمد ایمان ندارم. ای مردم من به قرآن باور ندارم، یا به بخشی از آن. یا اینکه به آخرت ایمان ندارم. او خود را تکفیر میکند واعلان میکند. ما اصلا مکلف نیستیم ( در رابطه با تکفیر ) . بحث این است که چگونه تکفیر کنیم وچه وقت تکفیر کنیم وشروط تکفیر چه است. نخیر! اصلا تکفیر یک حکم شرعی نیست، که ما به آن مکلف باشیم. تکفیر یک حکم شرعی نیست. این نادرست است. انسان باید به نفس خود مشغول باشد. وکسی که می گوید من مسلمان هستم، پس او مسلمان است. وپیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است” که اگر کسی را دیدید که به مسجد رفت وآمد دارد به ایمانش گواهی دهید” . حتی اگر کسی اصلا نمی شناسید، وبه روستا یا شهر شما میاید، ومی بینی که به مسجد میاید به نماز های پنجگانه ویا به بیشتر وقت های نماز پنج گانه، و تو او را نمیشناسی، گواهی بده که او مسلمان است. شاید جاسوس باشد، اما تو باید به مسلمان بودن او گواهی بدهی وبه همان اساس با او تعامل کنی. پس آنگونه که پیامبر فرمود که وقتی کسی را دیدید که همیشه به مسجد حضور می یابد ونماز می خواند، به ایمانش گواهی دهید. پس این رای است. ما با ظاهر وانچه اشکار است تعامل می کنیم، وآنچه نهان است وپنهان، خداوند خود آن را به عهده می گیرد. واین قضایا کاملا آشکار ومعروف اند. وما کسی را تکفیر نمی کنیم مگر اینکه ان شخص خود کفر خود را اعلان کند.
منصور: جای خوشحالی است چند سال قبل از شما کتابی به نام فقه الثوره به چاپ رفته بود. می خواهم از استاد مختصرا بدانم که بین اسلام وحکومتداری چه نسبتی برقرار است؟ به عبارت دیگر، سیاستی در اسلام است یا نیست؟
ریسونی: بدون شک، ما در مغرب یک مفکر چپی، سکولار وقومگرای مشهور داشتیم، دکتور محمد عابد الجابری، خداوند رحمتش کند. آنچه معروف است از این سکولار ها که آنها برای برون راندن اسلام از حوزه ی سیاست کوشش می کنند، اما الجابری که مرد نزیهی بود، وتقریبا ده سال قبل وفات کرد، او می گوید که در طول تاریخ، اسلام وسیاست حتی برای یک لحظه هم ازیکدیگر جدا نشده اند. اسلام بدون سیاست اصلا وجود ندارد. همیشه اسلام وسیاست با هم اند. از همان لحظه ی نخست وتا امتداد تاریخ.
اسلام به فرمانبرداری از اولی الامر ( فرمان داران ) فرمان داده است. آیا این سیاست است یا سیاست نیست؟ این سیاست است.
اسلام از فرمانروایان وائمه واز امیر ها سخن گفته است، از امیر مخلص وامیر تقلب کار. از امام عادل سخن گفته است که در روز آخرت زیر سایه ی خدا پناه می گیرد، روزی که دگر سایه ی جز سایه ی خدا وجود ندارد. اسلام از لشکر ها واز جنگ ها واز صلح واز جنگ سخن گفته است. کی این همه را انجام می دهد؟ این سیاست است. این همه را حکومت ها انجام میدهند وفرمانروایان.
قرأن وسنت پر از قضایا واحکام مربوط به سیاست اند. و همچنان عملکرد خود پیامبر چه بوده است؟ پیامبر یک دولت برپا کرد. ولشکر داشت. والی ها داشت وقاضی ها. این دولت است. وبعد از پیامبر، خلفای راشدین چه موقفی گرفتند؟ ایا سیاست کردند یا از سیاست دوری گرفتند؟ پس سیاست بخشی از اسلام است. وبخشی از مسولیت های آنان است. واین ممکن نیست که اسلام، دینی که برای سعادت بخشیدن به انسان آمده است، و او را برای یک زندگی خوشحال تشویق میکند، یک زندگی متکامل، و دارای یک رسالت در این جهان است، ممکن نیست که قضیه ی دولت را نادیده بگیرد، ودولت حالا در همه ابعاد زندگی تاثیر دارد، در عقاید وباورها، واخلاق، وکسب وکار، وبر امنیت مردم؛ در همه ی امور دولت دخالت می کند. حالا دولت در ورزش دخالت می کند. ودر هنر دخالت می کند. دولت سیاست وپالیسی های خود را دارد در رابطه با هنر وورزش. پس دولت در همه چیز دخالت می کند. وامروز حتی اگر کسی بخواهد که سیاست را در دین داخل نکند، سیاست در دین دخالت می کند.
لکن چگونه بین دین وسیاست مناسبت برقرار کنیم، وچگونه سیاست کنیم، این پرسش اصلی باید باشد. سیاست در اسلام سراسر مانند عبادت است، ومانند معاملات ومانند حلال وحرام.
منصور: اصول وپایه های یک دولت اسلامی چه است؟ بر کدام اساس بدانیم که این دولت اسلامی است واین دولت اسلامی نیست؟ همان پایه ها چه اند؟
ریسونی: نخستین مساله این است که این دولت توسط مسلمان ها اداره می شود. در راس ان یک مسلمان است. می شود در دولت اسلامی غیر مسلمان ها با مسوولیت های محدودی حضور داشته باشند، اما در راس، مسلمان ها قرار دارند. این نکته ی نخست.
دوم این که، دولتمردان به مرجعیت اسلامی دولت باور داشته باشند. آن گونه که از صحابی ابو موسی اشعری گفته شده است که خلیفه ی دوم عمر بن الخطاب (رض) او را به حیث والی بصره فرستاد. وقتی به بصره رسید، اشراف وبزرگان شهر بصره در عراق را جمع کرد وبرایشان گفت که امیر المومنین مرا به سوی شما فرستاد، تا به شما کتاب خدا وسنت پیامبرش را بیاموزانم، وکوچه های شما را پاک نمایم. یا سرک های تان را آن گونه که از او روایت شده است. پس نخستین چیز آموزاندن قران وسنت بود. ومرجعیت قران وسنت ومرجعیت شریعت باید اعلان گردد. اما اگر تخلف هایی در تطبیق اینجا وانجا صورت گرفت، این امر اسلامی بودن دولت را نفی نمی کند. هیچ دولتی در طول تاریخ اسلامی سراغ نداریم که از کمی وکاستی ها به دور باشد. شایه به استثنای خلافت ابوبکر وعمر، وباز اهسته اهسته مشکلات آغاز شد، وباز در دوره ی اموی کاستی هایش معروف اند، وهمین گونه در دوره ی عباسی ها. پس کمی وکاستی در تطبیق شریعت، یا کمی وکاستی در التزام به شریعت، اسلامی بودن دولت را نفی نمی کند ودولت را از دایره ی اسلام برون نمیراند.
پس دولت اسلامی آن است که توسط مسلمان ها اداره شود ودر راس ان مسلمان ها باشد ودر سیاست ها و رویکرد هایش متعهد وملتزم به مرجعیت اسلامی باشد. قضا به آنچه خدا نازل کرده است حکم کند. این یک دولت اسلامی است. ومیشود یک دولت 80% اسلامی باشد، یا 90% ویا 95%، اینها همه دولت اسلامی گفته می شوند.
ادامه دارد.
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.