چند ای خصم بسوزد وطن از بیدادت
شرم بادا به تو از این همه استبدادت
اشک و آه پدر و مادر اولاد وطن
عاقبت سیل شود تا بکند بنیادت
دشمن یک روز ز میدان نبرد بگریزی
کفش و دستار تو در صحنه رود از یادت
بجز از ریختن خون جوانان وطن
غیر ازین خصم دگر یاد نداد استادت؟
تا زمین است و زمان است و همین لیل و نهار
لحظه ی دشمن مکار نبینم شادت
نونهالان وطن ای ثمر باغ امید
دور ز آسیب زمان باد قد شمشادت