زبان فارسی یکی از چار زبان زنده دنیا پس از سنسکرت ، لاتین و یونانی می باشد. اثار بدست آمده از فرامین کنشکا کدفیسوس و ویما کدفیسوس از سمنگان و شهر تورفان به خط خروشتی و مانوی به مادر زبان فارسی تعلق دارد،در سده ای دوم هجری ادبیات و زبان فارسی دومین زبان دینی و شعر جهان اسلام گردید اثار بدست آمده به خط و کتابت الفبای تازی این زبان را در جایگاه بلند و فرازینی زبانهای جهان قرار داده است، همچنان زبان پشتو که در آن واژه های بسیار باستانی اوستایی و مادا یی تا ایدون حفظ گردیده است و از زبان فارسی میانه برخاسته است ، نیز از جمله زبانهای شیوا وشیرین کشور ما به شمار می رود.
مناسبات زبان پشتو وفارسی را می توان در دومرحله به پویش و کاوش گرفت :
مرحله نخست زبان پشتو که نخستین آثار نگارشی بان پرداخته شده است که شامل آثار پیر روشان ، آخوند درویزه ، سروده ها و اثار خوشحال خان ختک ، حمید ماشوخیل ، اشرف خان هجری و دیگر نویسنده گان و سروده سرایان زبان پشتو به آن آفریده شده اند .
دوم : زبان پشتوی پس از ایجاد انجمن ادبی کابل ، پشتو تولنه و اکادمی علوم افغانستان پس از دهه ای سی سده ای کنونی.
در زبان پشتوی مرحله نخست مناسبات زبانهای پشتو وفارسی دری چنان نزدیک و تنگاتنگ اند ، که هر فارسی زبان و پشتو زبانی به ساده گی می تواند ، تا واژه های کاربردی مشترک دو زبان را در یابد و بداند ، در این مرحله وامواژه های تازی یا عربی ، اردو ، فارسی و ترکی در زبان وافر دیده می شوند و زبان پشتو بسیار روان وسلیس و عام فهم است.
در مرحله دوم : که زبان دوره پشتو تولنه است و از دهه ای سی خورشیدی به بعد زبان پشتو پیرایش می یابد واژه های جدیدی در زبان پشتو با ساخت و بافت جدید پدیدار می گردند، که برخی از این واژه ها ریشه و هویت زبان پشتو را در بر دارند و ژرف و دقیق ساخته شده اند مانند: واژه های مرستون ، زیژنتون ،تولواک وغیره ، مگر برخی از این ها چنان ساختگی و جعلی می نمایند ، که نه تنها هویت و اصالت زبان پشتو را به دیده ننگریسته اند ، بلکه زبان پشتو را از قالب ریشه شناسی باستانی آن نیز به دور ساخته اند : مانند: واژه های ولسی جرگه ( از دو واژه ولس مغولی و یرگه یا جرگه ترکی ترکیب شده است ) بجای( د نماینده گانو مجلس و یا دنماینده گانو پنچت خونه و یا د استازو پنچت خونه) که همه روشن و واضح و فهما اند و ریشه و اصالت زبان پشتو در آنها بدیده نگریسته شده است
مناسبات میان زبانهای فارسی و پشتو بسیار ژرف وتنگاتنگ است ، هزار ها واژه مشترک با کمی تغییر در میان زبان فارسی و پشتو از زبان های پارااوستایی ، سنسکرت ، ویدایی ، اوستایی وپهلوی باقی مانده اند و کاربرد دارند. اگر وامواژه های عربی مانند: ایمان ، عدالت ، توبه ، ترحم ، عقل، ظلم ،دور ، دنیا و غیره
ترکی مانند: داغ، اردو ، ایلک ، نوکر و نوکریوالی ، قراول و نظام قراول ، لنگر وغیره .
انگلیسی، مانند: موتر ، برک ، کلچ ، بایسکل ، کلینر ، تایر ، پطلون ، بوت وغیره .
و هندی چون: اندیوال ، اپن ، چوتار چوک وغیره را که در میان هردو زبان بکار می روند ، به شمار بیاوریم ، نزدیک به ۵۲،۳ در صد واژه های زبان فارسی در زبان پشتو کاربرد داشتند. و اگر این وامواژه را به شمار نیاوریم ، وتنها واژه های فارسی دری کاربردی فارسی در زبان پشتو ویا مشترک این دو زبان را برشماریم نزدیک به ۲۱ در صد واژه های زبان فارسی در زبان پشتو وام شده و یا به گونه ای مشترک به کار می روند ، که اینک یکتعداد از آنها با ریشه شناسی و پیشینگی این واژه ها ارایه می شوند:
واژه آب یا او Äb aw در فارسی باستان Äp در اوستایی Äp صورت پهلوی آن Äp در پازند Aw صورت پشتوی آن Öbe [ مونث) بلوچی آپ ، واخی Yäpak صورت مونجانی آن Yäoya می باشد.
آذر: آتش صورت اوستایی آن Äter پهلوی آن Ätur در زبان ارمنی Äterدر زبان کردی Äur در زبان پشتو Ör شده است .
آرام: به معنی آسوده و ارامش صورت فارسی آن آرام ودر پشتو به گونه ای آرام وام شده است ، صورت اوستایی آن Ärämyat ،صورت پهلوی آن Äräm می باشد.
آرنج : بندگاه میان ساعد و بازو از سوی بیرون . صورت اوستایی آن Äran پهلوی Äranj در زبان یونانی Äurang در زبان هندی باستان Aratni می باشد ، که در زبان پشنو نیز به صورت آرنج وام شده است .
آروغ یا آروق : باد گلو صورت اوستایی آ Äroya صورت یونانی آ Yoyeotلاتینی ructus و صورت پشتوی آن اروغی شده است .
آزار و آزرده به معنی کسی را اذیت کردن ، صورت اوستایی Äzär پهلوی آن Äzär
که در زبان پشتو نیز به گونه آزارورکول و آزارول شده است.
آسمان :سما سپهر ، که در زبان های اوستایی Äsmän صورت بهدینی آن Äsbän صورت پهلوی آن آسمان وامواژه از فارسی در کردی اسمان ، وامواژه در پشتو نیز اسمان می باشد.ودر زبانهای سنگلخی ، مونجانی ، وخی ، سریکلی و شغنانی نیز Äsmän باقی مانده است.
آش ، آشپزی و آشپزخانه : آش که نوع خوره است صورت سنسکرت آن Aca در واژه Prataräca یعنی صبحانه و واژه پراته نیز از همین پراترا می آید و صورت پشتوی آن نیز آش است
آشکارا : بارز و هویدا صورت اوستایی آن Aveshkärä صورت سنسکرت آن Avishkrta که صورت پشتوی آن اشکاره شده است .
آشنا : شناس و دوست صورت اوستایی آن Ashnätar صورت سنسکرت آن Äsnäna صورت پهلوی آن Äshnak بود در زبان پشتو به گونه ای آشنا وام شده است و کاربرد دارد.
آهن:فلز با نشانه کیمیاوی Fe صورت اوستایی و بهدینی آ Vuhan صورت پهلوی آن Asin صورت کردی آن Äsin صورت بلوچی آن Ähinدر زبان های واخی ، سرکلی و شغنانی به گونه ای Spiu و در زبان پشتو Öspina شده است .
آیین : قانون ، رسم و وروش . در اوستایی Adenakکه در زبان فارسی آیین و در پشتو هم به گونه ای وامواژه آیین پذیرفته شده است.
اختر : ستاره بخت وطالع : مرا اختر خفته بیدار گشت + به مغز اندر اندیشه بسیار گشت . در پهلوی اختر در ارمنی اخترک در زبان پشتو نیز به گونه ای اختر بکار می رود .
ارز یا ارزش : صورت اوستایی آن Arejä ,در پهلوی Arjitan در زبان پشتو Yarze شده است .
اسپند:سپند صورت اوستایی آن Spendaصورت پهلوی آن Spand ودر زبان پشتو نیز اسپندی شده است
استاد : داننده و آموزنده صورت اوستایی آن Avastätaصورت پهلوی آن Östäd صورت ارمنی آ Ostät در زبان پشتو نیز به گونه ای استاد بکار می رود.
ارگ : قلعه ای که در آن شاهان زیست می کنند. وامواژه فارسی در زبان پشتو .
امید: آرزو و انتظار در پهلوی Umed یا Omet در هندی باستانی ava may در زبان پشتو نیز به گونه امید وام شده است .
اندر:در ترکیبات مادر اندر ، برادر اندر ، به معنی ناتنی برادر و یا خواهری که از پدر و یا مادر جدا باشند.که در زبان فارسی مردم کابل و زبان پشتو کاربرد دارد، صورت سنسکرت آن Antava صورت پشتوی آن نیز اندر حفظ شده داست.
انگاردن: پنداشتن و گمان کردن . صورت اوستایی آن hankärayemi صورت پهلوی آ Angäritan و صورت پشتوی آن انگارول شده است .
انگشت:اجزای پنجگانه دست و پا صورت اوستایی آن Angushta صورت سنسکرت آن Angushtha در کردی engusht در زبان واخی Yanglدر زبان مونجانی angar در زبان شغنانی angasht ودر زبان پشتو Guta شده است .
اورنگ : تخت شاهی صورت اوستایی آن abiranga صورت سنسکرت آن ranga صورت پهلوی آن auavrank و صورت پشتوی آن اورنگ باقی مانده است
افسوس فسوس ، اندوه در پشتو نیز افسوس می باشد.
فارسی پت : پشتو پت Put صورت اوستایی آن Pait
خشت : اجر صورت اوستایی آ ishtyaدر سنسکرت ishtakä در بلوچی اشت و در زبان پشتو نیز خشت وام شده است.
بادرنگ : خیار نوعی از ترکاری ، صورت پهلوی آ vätrang ودر زبان پشتو نیز بادرنگ وام شده است.
بار : آنچه حمل شود صورت پهلوی آن Bar در هندی باستانی baahär ودر پشتو وبلوچی نیز بار وام شده است.
باز : پرنده شکاری شاهین و باشه نیز گویند در زبان پشتو نیز باز وام شده است.
بازار : جایگاه خرید و فروش ، که در اغلب زبانهای خانواده هندو گرمانی انتقال شده است در پشتو نیز بازار وام شده است .
بام : سقف خانه صورت اوستایی آ vispöjbäma صورت پهلوی آن بامیک و در پشتو نیز بام شده است.
باور: اعتقاد ، اطمینان در پازند väwar ودرزبان پشتو نیز به گونه ای باور وام شده است.
ببر : حیوان وحشی و درنده شبیه پشک صورت اوستایی آن Bawri صورت پهلوی آ baprak که نام ببرک نیز از همین واژه پهلوی گرفته شده است در سنسکرت وهندی ببر می باشد در زبان پشتو نیز وام شده و بگونه ای ببر کاربرد دارد.
بچه : کودک ، طفل صورت پهلوی آن vachak هندی بچی و صورت پشتوی آن بچی شده است .
بخت : طالع و اقبال صورت اوستایی آن baxta صورت پهلوی آن بخت هندی باستانی bahakta وامواژه در کردی و بلوچی و پشتو بخت .
بد : ناخوب صورت پهلوی آن vat وvatak در ارمنی vattوامواژه در پشتو و بلوچی بد .
بس: زیاد کافی صورت پهلوی آن vesدر کردی ، پشتو و بلوچی وامواژه به همین گونه بس آمده است.
بنده : غلام ، خدمتکار صورت پهلوی آن بندک و در پشتو نیز وام رفته است و بنده باقی مانده است.
بنگ : مواد مخدر شناخته شده صورت اوستایی آن banha صورت سنسکرت آن Bhangä ودر پشتو نیز بنگ وام شده است.
بوم: جغد پرنده مشهور که در زبان پشتو نیز به گونه ای بوم کاربرد دارد.
پختن : پاخه صورت بهدینی آنPaxtmün اوستایی و سنسکرت Pacصورت پښتوی آنPachavul ودر ارمنی به گونه apuxtشده است .
خانه : خونه صورت پهلوی آن Xänakاز ریشه ای Xan به معنی منزلگاه جایگاه بودو باش اوستایی خانک و هندی باستانی khain و khai می باشد،
خدا : صورت پشتوی آن خدای صورت اوستایی آن xäöäta صورت پهلوی آ xutäi صورت هندی باستانی و سنسکرت آن Svadhäi ویا svatasäyu و xudäi به معنی ایزد پرودگار و خداوند ، می باشد.واژه خاوند پشتو هم از این واژه ساخته شده وواژه خاوند نیز از زبان فارسی به زبان پشتو رفته است در زبان فارسی پیشین واژه خاوند به معنی حاکم بکار می رفته است ، به روایت تاریخ بخار ا: و خاوند دیهه نرشخ زنی بود ، شوی او را شرف نام بود. وواژه خاوند گار نیز زمانی در زبان فارسی کاربرد داشت این چنین سوزان و گرم و اشکار= مشورت کن با یکی خاوندگار مولوی
ترکیب های خدیو ، خدایگان نیز از همین واژه خدای ساخته شده اند. :
مانده دار