دکتور فرید دوست بسیار نزدیک و پسر کاکایم بود، با استعداد فوق العاده و تلاش پیگیر ، نویسنده و طنز نویس بود ، گاه گاه شعر هم می سرود، دلبستگی او بیشتر به ژورنالیزم و مطبوعات بود.
پیش از آن که به تحصیلات عالی روی بیاورد به روزنامه نگاری روی آورد ، بار نخست کارش را از جریده اتحاد بغلان آغاز کرد، زمانیکه او در بغلان در روزنامه کار می کرد، من سال آخر تحصیلاتم را در فاکولته ادبیات و ژورنالیزم کابل می گذشتاندم ،
او هم برای چند روز به کابل آمده بود، از من خواست تا با او به بغلان بروم، در بغلان به دفترش رفتم و با همکارنش آشنا شدم، یکی دو گزارش شهری با هم آماده کردیم و آن را در روزنامه اتحاد به نشر رسانید، با آن که سابقه کار در روزنامه نگاری نداشت، به سرعت خبر نویسی و گزارش نویسی را فرا گرفت و از هم کارانش در روزنامه جلو افتاد.
مدتی بعد با انجام دانشگاه من کارم را در رادیو تلویزیون ملی آغاز کرده بودم، فرید شماره هایی از روز نامه اتحاد را به کابل آورد و کار هایش را برایم نشان داد، خیلی خوشحال شدم، در روزنامه اتحاد به استثنای مدیر مسوؤل ، سایر کارکنان آگاهی اندکی از روزنامه نگاری داشتند، اما فرید توانسته بود، در مدت کوتاه، کار های درخشان مطبوعاتی را در روز نامه به ثبت رساند .
بعد ها که سال های جنگ و خون و آتش آغاز شده بود و کودتای ثور به پیروزی رسیده بود دیگر وضعیت دید و بازدید های ما دگرگون شده بود و ما هیچ وقت نتوانستیم که از نزدیک بنیشنیم. من به کار های رادیو و تلویزیون به شدت مشغول شدم در سال 1358 من بنابر دسیسه یی در زندان (اگسا) زندانی شدم و او هم در همین سال ها به دلیل توطئه چینی های سیاسی زندانی شد، من به این دلیل که چرا عضویت حزب را ندارم و او به جرم عضویت در حزب دیموکراتیک خلق زندانی شده بود، بعد ها مطلع شدم که او را به سختی شکنجه کرده بودند، خیلی متاثر شده بودم، ولی رابطه های اجتماعی چنان از هم گسیخته بود که هیچ وقت نتوانستیم صمیمانه همدیگر را بیبنیم، فاصله های اجتماعی مثل بسیاری از مردم میان ما فاصله گذاشته بود در حالی که ما هردو از یک خانواده بودیم، اما نسبت به همدیگر همان نزدیکی پیش از هفت ثور را احساس نمیکردیم اما با تاسف که این یکی از بدبختی های جامعه ما بود، بالا نشینان سیاسی خارجی و داخلی میان مردم فاصله های خط کشی شده یی را حکمفرما ساخته بودند، که بی مهری و بی میلی و دوری و مجهوری احساس میکردیم، سال ها بعد دریافتم که فرید شوروی رفته و در آنجا دکتورایش را در ادبیات گرفته و ازدواج کرده، اما آن صمیمت و کشش سال های پیشین را احساس کرده نمی توانستیم.
باز هم سال ها گذشت:
سال های درد و رنج و کشت و خون،
سال های جنگ و وحشت و جنون
سال های قبض و بسط
سال های هجر و دوری و شکست…
یک سال و چند ماه پیش ، نوشته هایی را از فرید در فیسبوک دیدم، در حالی که چندین سال پیش شعر های او را بنام فرید دهناد خوانده بودم، اکنون او پخته تر و زیباتر از گذشته مینوشت : شعر ها، طرح ها و طنز ها و… او را خواندم . چند بار شبانه با هم صحبت کردیم گفتیم و شنفتیم او از مسکو و من از کابل ، آتش گذشته ها را پف کنان تازه ساختیم که دود ها و مرده دود های آن به هوا رفت، او کتاب های چاپ شده من را طلب کرد و من وعده هایی به او دادم، اکنون که میبینم نه طلب های او ادا شد و نه وعده های سر خرمن ، من فرجام یافت، که ناگاه شنیدم که از دنیا و مافیهای ما دل کنده و چشم بسته، کرونا با بردن او مارا و دوستان او را غافلگیر ساخت.
خداوند بر او ببخشاید و برای دوستان و بستگان او و من صبر و آرامش ارزانی فرماید !