روزگار ما، عصر شكست ارزشها است و عصرى است كه بقول ويكتور هوگو، «به خيانت عصاى پادشاهى ميدهند» و همه جا «دكان رنگ است» و بازار رنگ فروشان، قوم فروشان و دين فروشان، رنگ و رونق دارد.
در چند دههء اخير كلمه “نخبه” با خرپول و بلند منزل دار، مترادف گرديده است، به همين خاطر، وقتى از نخبگان صحبت ميگردد، فهرست تكرارى همان بيست – سى نفر مکرر مطرح ميگردد، كه گويا تيكه دار تمام امور مملكت مى باشند.
نسل نو و جوان كمتر از چهل سال كه اكثريت نفوس كشور را تشكيل ميدهند، تا چشم باز نموده اند و مشاهده مينمايند، صحبت از زر و زور سالاران و پيامبران سقوط ارزش ها، را شنيده اند.
سخن مشيرى فقيد مصداق حال ما است كه : «قرن ما روزگار مرگ انسانيت است؛ و انسانيت بقول گاندى، «تنها دينى است كه پيروان چندان ندارد .»
بدينرو، تصادفى هم نيست كه نمادهاى خوبى، نيكى … و انسانيت از اذهان زدوده ميگردد.
حسب برنامه دشمنان تاريخى افغانستان و حفاران كهنه كار استعمار، بى جهت نمى باشد كه در صد سال اخير و از مشروطه خواهان اول تا شاه امانالله و تا اكنون هر كی با مفاهيم جاودان ترقى، تنور، تجدد، عدالت پيوند دارد، به نام لاتى، كمونيست و سيكولر آماج تبليغات خصمانه قرار گرفته و با حربهء تكفير، همانند حضرت بوعلى سينا، كافرش خوانده اند.
از بوالعجبى هاى روزگار، عده يى از مدعيان كاذب ترقى نيز شكست سياسى را با زوال مفاهيم هميشه جاودان عدالت و ترقى همطراز پنداشته و با تخريب خودى، آب به آسياب اربابان جهل ميريزند و خودرا «مباحالدم» و واجب توبيخ مىانگارند.
در چنين روز گار كه به سخن ويكتور هوگو:«انسان و انسانيت، اولى در كوچهها و دومى در لابلاى كتابها، سرگردان است» ، شايد تبجيل من از انسانهاى والا و وارسته نوعى بدعت پنداشته شود.
نوشته من معطوف به گراميداشت از يكى از بهترين نمادهاى انسانيت است، انساني كه كوتاه عمر كرد، هيچ ارث مادى از خود بجا نگذاشت، بلند منزل نداشت و اما، با سر بلند و ميراث سترگ معنوى و خاطرات درخشان، نام او منبع افتخار ما است.
(٢٤) اپريل مصادف به بيست و دومين سال خاموشى اين بزرگمرد، شادروان استاد پيشرو مى باشد. پيشرو فقيد، از اهالى ولايت باستانى جوزجان، بعد از سپرى نمودن تعليمات ابتدايى و فراغت از مكتب در آن ولا، در دورهء جمهوريت اول شامل فاكولته حقوق و علوم سياسى پوهنتون كابل گرديد.
حسب تصادف نيك، چهل و پنج سال قبل با اين انسان فرهيخته از طريق يكى از بزرگمردان روزگار، زنده ياد احمد فريد مريد آشنا شدم و در اولين فرصت معرفى با هم به سبيل مطايبه گفتم، عكس شانرا زياد ديده ام، متوجه شدم كه چهره پيشرو بزرگوار سرخ شد و مريد فقيد با تعجب پرسيد، در كجا؟، گفتم در مجلههاى دنيا!
مگر عكس دوكتور ارانى را نديده ايد؟ در همان نگاه اول مشابهت زياد بذهنم تداعى گرديد. يادی از مجله دنيا فرصت آنرا مساعد نمود كه، فريد مريد فقيد بگويد : «رحيم جان عاشق مطالعه و علاقمند مجلههاى دنيا است و خوب است كه مجلهها رادر اختيارش قرار دهى.»
اين آشنايى، البته با پايه مستحكم سياسى و فكرى طى ساليان بعدى به دوستى و انديوالى جاودان مبدل گرديد.
ياد ياران قديمم نرود از دل تنگ !
حسب تصادف و شايد حسب پلان در اوايل دهه شصت يكجا در شعبه تبليغ و ترويج كميته مركزى حزب ديموكراتيك خلق افغانستان (حزب وطن) توظيف گرديديم و چند سالى از بهترين سالهاى پر خاطره را در يك دفتر همكار بوديم. در آن سالهاى شورجوانى از داشتههاى دنيا فقط كار و مطالعه زندگى ما را ميساخت و محل كار و ارتباط با كدر تدريسى فاكولته حقوق هر دو ممد و مكمل اهداف ما بود.
همكاران شعبه تبليغ و ترويج انسانهاى فرهيخته و وطندوستان آرمانى بودند و رييس شعبه شادروان دهنشين بزرگوار و محترمه پلوشته فرزانه تفقد و مواظبت زياد بحق ما رواميداشتند و گويى به فراست دريافته بودند، كه ما هردو نسبت به كار در آن مقام عالى به پوهنتون وابسته و دل بستگى داشتيم.
در سالهاى بعدى شادروان پيشرو بحيث منشى كميته ولايتى ولايت جوزجان تعیين گرديد و من در دولت و رييس حقوق شوراى انقلابى وقت مقر گرديدم، اما، دوستىها، رفاقت و انديوالى های ما تداوم داشت و در سيرروزگار مستحكم تر گرديد.
پيشرو فقيد در سالهاى اخير حاكميت حزب از سياست و بازيهاى سياسى شكوه داشت و سير تدريجى افول حزب و دولت ذهن و روان او را ناآرام مىساخت.
استاد پيشرو فقيد از عنفوان جوانى مؤنس كتاب و به گفته يكى از استادان ما، كرم كتاب بود. اين محشور بودن با كتاب و مطالعات منظم از او يك دانشمند بلند مرتبت، انديشور با آگاهى، ديد وسيع و افق انديشه ساخته بود.
در بُعد مسلكى، استاد پيشرو حقوقدان بلند مرتبت و مورد حرمت منسوبان فاكولته حقوق و اهل حقوق بود و استاد بزرگوار و سابقه داران مجمع علمى به ديده حرمت به كارهاى علمى او مىديدند. پيشرو فقيد همچنان در علم اقتصاد از مطالعه و دانش وسيع برخوردار بود و مضمون اقتصاد سياسى را نيز در فاكولته حقوق تدريس مى نمود.
در فقدان اين شخصيت علمى افغانستان با مقام شامخ علمى، كلام حضرت رودكى مصداق دارد كه :
از شمار دو چشم يك تن كم
وزشمار خرد هزاران بيش
استاد پيشرو فقيد هميشه و در تمام مراحل زندگى هميشه شخص متواضع، حليم و فروتن بود:
فروتن بود هوشمند گزين
نهد شاخ پر ميوه سر بر زمين
در جاى خوانده بودم كه، زينت انسان در سه چيز متبارز ميگردد: علم، محبت و آزادى، و استاد پيشرو فقيد حايز هر سه مميزه بود و به همين خاطر شخصيت والاى او به «انسانيت» معنى مىبخشيد.
شادروان رحيم رفعت كه بخاطر مطايبهها و بذلهگويىها شهرهء آفاق است، تخلص دوستان را با نظرداشت مميزات شخصتى افراد مطالعه و اكثراً، تغيیر تخلص را به دوستان پيشنهاد مينمود، با آشنايى بيشتر با پيشرو فقيد گفت : «تخلص شما با آرامى و نام اول تان سازگارى ندارد و اما تغيیر آنرا مطرح نه مينمايم، بخاطري كه از لحاظ فكر و انديشه، واقعاً پيشرو هستى.»
در واقع هر انسان بذات يك كتاب است و اين صفات عالى اخلاقى است كه برجستهگى و تمايز شخصيت ( Personality) يك شخص را با ديگران باعث ميگردد و درست در همين موقع است كه بقول برتراندراسل، انسانها از خود انسانيت به يادگار ميگذارند. شادروان استاد رحيم پيشرو به يقين انسانيت را به جا گذاشته است.
استاد پيشرو فقيد شاگردان زياد را آموزش داد و در آماده ساختن تعداد بيشمار كدرها با روحيه وطندوستي، ترقيخواهی و دادخواهى همت گماشت.
پيشرو فقيد از مبارزان سابقه دار و شخصيت متعهد به آرمانهاى ترقى و عدالت بود. موجوديت افغانستان را در گرو وحدت ملى و اشتراك مساعى تمام اقوام با هم برادر و برابر ميدانست و ناسيوناليزيم محلى، سكتاريزيم و شوونيسم را آفات مخرب، سد راه وحدت و ترقى كشور ميخواند.
اين راد مرد خردگستر و خدمتگذار صادق مردم و وطن، بيست و دو سال قبل در ديار غربت كشور تاجكیستان و در حالي كه در سرويس با همسرش بجاى ميرفتند، به حمله مغزى مواجه و قبل از رسيدن به شفاخانه به جاودانگى پيوست.
خبر مرگ او را دوست ديرين، عزيز و مشترك ما، تيلفونى بمن گفت … كه همچون صاعقه بر سرم فرود آمد و ثقلت شنيدن مرگ اين دوست قديم، يار بىبديل به عظمت كوههاى افغانستان بر ذهن و روان سنگينى داشت.
زياد كوشش نمودم تا سر و درك از فاميل و اولادهای او را پيدا نماييم تا سرانجام جنرال نعمت حيدرى گرانقدر شماره تيلفون فاميل شان را بدست آورد، و اكنون خوب است تا از استاد تاشقين گرامى پسر كاكا و خسربره استاد فقيد، احوال صحت و عافيت نورچشمىهاى عزيز حميراجان، ادريسجان و فريغونجان و مادر بزرگوار شان را دارم، كه سلامتى و سعادت شان را آرزو ميبرم.
در مبارزه تاريخى علم و جهل و جدل تاريخى سنت و تجدد، جايگاه رفيع استاد عبدالرحيم پيشر هميشه گرامى است.
روانش شاد باد !
با حرمت